جلسه اول – حقیقت صلوات

أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ

(وَیطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَیتِیماً وَأَسِیراً،

إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَلَا شُکُورًا)

[شب گذشته ما این آیه کریمه را عنوان بحث قرار دادیم، وقتی شروع به صحبت کردیم، عرض کردیم که چون می‌خواهیم پیش پای فکرمان را ببینیم و فضای اندیشه‌مان تاریک است، راهش این است که شما‌ها صلوات بفرستید.

شما که مرحمت کردید و جواب ما را دادید به قدری دامنه افق فکرمان باز شد و آن نور صلوات مرحمت و مدد کرد که ما به صلوات پرداختیم، اصلاً نتوانستیم راجع به آیه حرف بزنیم، در نیمه راه بحث بودیم که گفتیم بس است. حالا چه می‌گویید؟ راهمان را ادامه بدهیم؟ اگر انصاف بخواهید که صلوات پیش پای فکرمان را باز کرده این کفران نعمت نیست مثلاً، ر‌هایش کنیم باز برویم سراغ…؟ نه می‌گوییم ما از آن پسند مردمی صرفنظر می‌کنیم که آقا یک آیه عنوان کرد، یک آیه دیگر حرف زد، خوب این برای اهل تحقیق، اهل سخن، خوب نیست، اُفت دارد، می‌گوییم خوب اُفت داشته باشد، مگر حرف‌های دیگری که ما زدیم ما را اُفت نداد؟ چقدر پیش نظر مردم الحمدلله لهُ الشکر بزرگترین مرحمت حق این بود که مردم حرف ما را، سخن ما را ناپسند تلقی کردند.

خوب پس این هم عطف بر همان مسائل دیگر.

خوب یک حرف دیگر، ما که دیگر توی مجلسمان کسی را نداریم که ناپسند تلقی کند، بعد هم هر چه می‌خواهد بشود، بشود. پس برویم سراغ تتمه بحث]؛

گفتیم خدا یکی از آن کار‌هایی که می‌کند و ما اطلاع نداریم (آخر خیلی کار‌های خوب دارد و ما نمی‌دانیم)، چیز‌هایی که به آن اطلاع پیدا کردیم مربوط می‌شود به خورد و خوراک و زندگی و آمیزش و ارتباطمان، خیال می‌کنیم خدا فقط این کار‌ها را بلد است.

مثلاً خدا را رازق می‌دانیم چون اهل خوردن هستیم دیگر، خدا را غفار می‌دانیم چون اهل گناه هستیم، خدا را ستار العیوب می‌دانیم چون بدکردار هستیم کار‌های زشت کردیم، نه آن را هم هنوز نمی‌دانیم غفار الذنوب یعنی چه، ستار العیوب یعنی چه، این اسم را پذیرفتیم چون به دردمان می‌خورد، منفعت جو، نفع طلب، اهل خوراک، یا رازق فهمیدیم، دیگر فهمیدیم خداوند تبارک و تعالی خلاق عالمیان است، چون خودمان وجود پیدا کردیم نمی‌توانیم منکر وجود خودمان بشویم، خالق را هم پذیرفتیم و اینگونه پذیرش در زمینه توحید راجع به حق متعال.

خوب یکی از کار‌هایی که خدا دارد و ما از آن بی اطلاع هستیم و خیلی چیز‌های دیگر که به آن راه نداریم، آنجا حجاب‌های نوری جلوی چشم ما را گرفته است، یکی از آن‌ها این است که هیچ می‌دانید که خدا یکی از کار‌هایش این است که بر پیغمبر صلوات می‌فرستد؟

این را می‌دانستید؟ بله می‌دانستیم چون گوینده خودش سه مرتبه این حرف را گفته است، پس از ما شنیدید هنوز هم نمی‌دانید، این دانستن، فهمیدن، که صلوات حق بر وجود مقدس ختمی مرتبت چگونه است، این جزء مسائلی است که اگر کسی به آن دست پیدا کند، راه پیدا کند که خدا چگونه صلاه و درود و صلوات می‌فرستد، (این می‌فرستد نیست، من این کلمه را از این باب می‌گویم که آشنایی با لغت دیگر در این باب نداریم هااا، می‌فرستد، نیست) اگر کسی به این دست پیدا کند با همه حقایق عالم آشناست، اگر کسی بداند. ان شاءالله یک ذره راه می‌دهیم و خودمان هم راه می‌بریم، «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یصَلُّونَ»

ملائکه هم این کار را می‌کنند، یکی از کار‌های ملائکه است مَلَک باد داریم که باد می‌آورد، مَلَک آتش داریم که آتش می‌آورد، مَلَک هوا داریم که هوا می‌آورد، مَلَکی که مامور باران است باران می‌آورد، مَلَکی داریم که مامور است گل‌ها را باز کند، گل‌ها شکفته می‌شوند، مَلَکی داریم که مامور رنگ‌آمیزی برگ و گل است [هنرمند هم توی مجلس داریم می‌داند چه می‌گویم]که این رنگ می‌دهد آن برگ و گل و سبزه‌ها را، چه رنگ‌آمیزی!! مَلَک هااا، اینکاره است، مَلَکی داریم که این موکل دفع بلا از مؤمنین است، آفات را رفع می‌کند، بعضی جا‌ها هم این مَلَک مامور است که دست به کار نشود بایستد تماشا کند، مامور است.

خوب مَلَک دیگر چه کار می‌کند؟

یک ملائکه‌ای داریم که آن‌ها هم مثل خدا‌ها صلوات می‌فرستند(باز می‌گویم می‌فرستند، می‌فرستند نیست، صلوات را انجام می‌دهند)کارش را مناسب با مَلَک بودنش انجام می‌دهد، چگونه است؟

اگر کسی راه پیدا کند به این نقطه که چگونه است…

شما دیدید که چه جوری ملائکه گل را رنگ‌آمیزی می‌کنند؟ تا حالا دیدید؟ نه

قبول دارید؟ بله قبول داریم اما ندیدیم.

خوب آن چه جوری مَلَک رنگ‌آمیزی می‌کند، برگ گل را اگر کسی بداند و راه پیدا کند، چگونه صلوات فرستادن را هم می‌فهمد.

هر قطره باران را یک مَلَک پایین می‌آورد، دیدید؟ نه ندیدیم.

قبول دارید؟ بله قبول داریم.

تا به دیدن ندانید، و به معرفت دریافت نکنید اینجور قبول کردن فایده‌ای ندارد، باب معرفت را باز نمی‌کند.

[اینکه]آن مَلَک چیست، آن وقت می‌فهمی، چه جوری می‌آورد، آن وقت می‌فهمی، چه جوری رنگ‌آمیزی می‌کند، آن وقت می‌دانی.

قرآن می‌فرماید هاااا، تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلَائِکَهُ یک عده( مؤمنین) هستند که فرشتگان برایشان پایین می‌آیند کار‌هایشان را می‌کنند.

چه جوری هم صلوات می‌فرستند را هم ما فقط از قرآن به آیه که رسیدیم پذیرفتیم ؛

«إِنَّ اللهَ وَ مَلائِکَتَهُ یصَلُّونَ عَلَی النَّبِی »،

قرآن است، قبول داریم، قرآن را فهمیدیم، درکش هم کردیم، یافتیمش. این را هم مثل بقیه آیه‌هایش؟ نه.

کسی به این نقطه برسد که ملائکه چطور” یصَلُّونَ”، مثل حق جلَ و علا، اگر برسد باز همه حقایق را می‌داند.

مَلَک درود می‌فرستد، مَلَک سلام می‌فرستد، مَلَک صلوات ساز است. ( یک اشاره می‌کنم رد می‌شوم، اگر گرفتید که گرفتید )؛ معنای این مَلائِکَتَهُ یصَلُّونَ این است؛که حیثیت مَلَک، قوام وجودی مَلَک، به صلوات است. صلوات می‌فرستند که اینجوری نیست بگویند “اللهم صل علی محمد و آل محمد”، این نیست، یصَلُّونَ عَلَی النَّبِی معنایش این است؛ که برای ساختن این ساختمان(خوب دقت کنید)، ساختمان را می‌بینید؟ چه می‌خواهد؟ تیر آهن، آجر، سیمان، گچ، خاک، در، پیکر، خوب ما فهمیدیم مواد خام این چیست، این‌ها را روی هم می‌گذارند و می‌سازند می‌شود این ساختمان.

معنایی را در ملائکه می‌گذارد که اگر کسی توانست به

إِنَّ اللهَ برسد همان معناست. اگر هم نرسید که مثل بقیه چیز‌ها، مگر قرار است همه چیز‌های توی عالم را آدم بداند و همه بدانند، اصلاً قرار نیست.

ساختمان وجودی مَلَک ؛ بال دارد؟ بله

دست دارد؟ بله

پا دارد؟ بله

سر دارد؟ بله

این ساختمان وجودی با یصَلُّونَ درست می‌شود.

نفهمیدید؟ ( الحمدلله که نفهمیدید، دو مرتبه می‌گوییم، باز هم الحمدلله که نفهمیدید، مگر بناست که بفهمید؟ )

اگر کسی این نقطه را بیابد، نقطه قبلش را هم می‌یابد،

«… یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیما»

آی آن‌هایی که ایمان آوردید، شما هم مثل «الله جَلَّ جَلالُه وَ عَمَّ نَوالُه» و مثل این ملائکه، مؤمنین صلوات بفرستید. یعنی چه؟

یعنی حیثیت وجودیتان را پیدا کنید، معنای صلوات این است، اگر کسی اینجوری نباشد صلوات نفرستد. یعنی چه؟

یعنی وجود تو از این حقیقت، موجود است، هستی تو از این مایه، هستی گرفته است، تو مخلوقی به این نیرو.

[نمی‌فهمم!!!! بابا این حرف‌ها چی هست که تو می‌زنی، این‌ها را که هیچ کس نگفته، قبلاً هم که ما نشنیدیم. مگر بناست حرف‌هایی ما می‌گوییم شما‌ها بفهمید؟ من حرف را برای خودم که دارم به هر اندازه می‌فهمم می‌زنم، قرار نیست که …

این یک دریافت شهودی لازم دارد.]

سلمان و ابی ذر این نقطه را یافتند، لذا آقا امیرالمؤمنین علیه الصلاه و السلام که می‌فرمایند:

“یا سَلْمَانُ وَ یا جُنْدَبُ أَنَا خالِقُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضیین”،

آن‌ها به صلوات رسیدند که این نقطه را نشانشان می‌دهد، این اتصال با این حقیقت با ذات، اتصال با این حقیقت نوری است به ذات، مؤمن به ذات به این حقیقت اتصال پیدا می‌کند. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در شب معراج صلوات فرستاده است.

یعنی چه جوری صلوات فرستاده است؟

حقیقت نوری‌شان با امیرالمؤمنین علیه السلام انضمام پیدا کرده، اتصال به وجود آمده، صلوات حاصل شده، توی صلوات باید به آن نقطه اتصال پیدا کرد و این فعل حق است، کار خدا را داری، تو می‌گویی ” اللهم صل علی محمد و آل محمد ” بفرست، خیلی خوب است، بفرست، حتماً اینکار را بکن، حتماً، نکند خدایی نکرده کوتاهی کنی، حتماً با لفظ اینکار را بکن بلکه معنا را [بیابی].

این الله در مرتبه ذات نیست هاااا، الله در مرتبه اسم است، ان شاءالله کم کم داریم آشنا می‌شویم، ذات بدون اسم و بدون صفت است، هر چه که نقش در اسم و صفت بپذیرد از مرتبه ذات خارج است، به هر نقطه توحید می‌خواهی عروج کن آنجا ظهور است است.

حتی برای انبیاء؟

بله حتی برای انبیاء.

حتی برای خاتم انبیاء؟

بله حتی برای خاتم انبیاء.

یعنی محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم، به نقطه اسم متصل است؟

بله به نقطه اسم متصل است.

دقیقتر و لطیفتر، صحنه‌ای در توحید و متصلتر از صحنه معراج نداریم.

متصل به اسم بوده، خاتم انبیاء با امیرالمؤمنین علیه السلام همنشین شده، با اسم نشسته. آنجا راه نیست؟

نه راه نیست.

لذا خبر دارد از این نقطه‌ای که می‌فرماید «علی ممسوس بذات الله»، اگر نرسیده بود، به آن نقطه اسمی که فوق گمان است، فوق اندیشه است، فوق همه تخیلات و نیروهاست، نم

ی فرمود«علی ممسوس بذات الله» این فرمایشِ رسول خداست.

رفت در معراج به آن اسمی که شدید‌ترین اتصالات را

به ذات دارد به او متصل شد، بعد فرمود «علی ممسوس بذات الله»، از معراج برگشت هاااا، از معراج که برگشت فرمود «من رآنی فقد رأی الحق»هر کسی من را ببیند، حق را دیده، برای چه؟ به جهت اینکه با علی همنشین است، با ذات مقدس امیرالمؤمنین علیه الصلوات المصلین همنشین است.

برون آی از سرای «ام هانی»(خاتم انبیاء از خانه «ام هانی»معراج رفتند)

بگو مطلق حدیث «من رآنی»

لذا فرمود: عَلِی مَعَ الحَقِّ وَالحَقُّ مَعَ عَلِی، یدورُ مَعَهُ حَیثُما دارَ

اینجا یک حرف بزنیم، اتصال به این نقطه خودیابی است هااا، یعنی خاتم انبیاء محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم اگر خودش توی این نقطه هستی نگرفته بود به آن نمی‌رسید، یعنی أَنَا وَ عَلِی مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ خودش است هاااا، یک وقتی خاتم انبیاء را جدا از این نقطه ندانیم، خدایی نکرده، خدایی نکرده.

ما می‌خواهیم بگوییم که جدایی نیست، انفکاک نیست، اتحاد نوری است، آنجا دوئیت نیست، که تجسم شرک می‌دهد، آنجا نیست، یک حقیقت است.

[عجب آیه پر برکتی بود!!! تابلو‌هایی که جلوی دید من ترسیم می‌شود طرز خاصی دارد، عجب آیه‌ای است!! این از برکت آیه

وَیطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ… است. پس ببین چه ربطی دارد، نگفتم، اینقدر ربط می‌دهم که توی عالم هیچ کس به هیچ شئیی نمی‌دهد. اصلاً همه این باب را که ما آمدیم هنوز آیه را گفتیم، بحثش را شروع نکردیم، اینقدر به ما مجال داد که در فضای پر نور صلوات پرواز کنیم.] هر کسی با این حقیقت اتصال پیدا کند این صلوات را می‌داند چیست، و فعل صلوات را انجام داده است. اتصال با این حقیقت چه جوری است؟

یک وقتی این خانه اگر بشود به زبان بیاید، بگوید که…

نه، اگر خودم، من، تو، خودت و دیگری به اقرار بیاییم که بنای هستی‌ام را محمد و آل محمد علیهم الصلاه و السلام ، این‌ها ریختند. بله، این‌ها ریختند.

پس خدا چه کاره است؟

نفهمیدی دیگر، تو خیال می‌کنی ذات همه کاره است، خدا خالق است، خالق کیست؟

تعینش ولی است، خدا خالق است، اصلاً من می‌خواهم تو خداشناس بشوی و نمی‌شوی، می‌خواهم از مجرای امیرالمؤمنین علیه السلام خداشناست کنم، که راه دیگر ندارد، فقط طریق توحید این است، تو نمی‌شوی، چه کارت کنم؟ خوب نمی‌شوی، به زور است؟

من می‌گویم خدا خلق کرده است، اصلاً من دارم می‌گویم خدا خلق کرده تو نمی‌فهمی که می‌گویی خدا خلق کرده است.

من می‌گویم خدا خلق کرده است، خدا به ذات خالق نیست، اگر کسی خدا را به ذات خالق بداند این مُلحد است، این جزء کسانی است که دست تَر نمی‌شود به او زد، کسی که دست تَر نمی‌شود به او زد این است.

خدا به ذات، خالق نیست، به اسم، خالق است، یک مرتبه می‌بینی امیرالمؤمنین علیه السلام تجلی کرد. سلمان، ابی ذر، أَنَا خالِقُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضیین ،

برای چه به آن‌ها فرمود؟ به جهت اینکه آن‌ها می‌گیرند.

آخر تو برای چه به این‌ها می‌گویی؟ چون من فرق دارم با او، او می‌شناسد و می‌گوید و من نمی‌شناسم.

پس برای چه می‌گویی؟

برای اینکه دوست دارم.

آخر، ملامت دارد.

داشته باشد.

بدنامی دارد.

داشته باشد.

مردم رویشان را بر می‌گردانند.

برگردانند. علی بگو، همه خلق برگردند. علی بگو، همه موجودات، پشت کنند.

نام او را ببر، این مظلوم را با اسم دریاب.

اِن تَنصُرُوا اللهَ… ، باز اسم است، الله اسمی است هاااا، اِن تَنصُرُوا اللهَ ینصُرکُم .

رسول خدا در غدیر به این نقطه، یعنی اِن تَنصُرُوا اللهَ دست یافت.

«اللهم من انصر من نصره » ، اِن تَنصُرُوا اللهَ ینصُرکُم اگر خدا را کمک کنید، کمکتان می‌کند.

برای چه رسول خدا می‌گوید علی را کمک کنید؟

«اللهم من انصر علی »باید بگوید «اللهم من انصر الله»

، پس چرا می‌گوید علی ؟

چون رسول الله به این نقطه رسیده است.

می‌داند یاری علی یاری خداست.

این مثابه نیست هاااا، این حقیقت عالم وجود این است.

چه می‌گویم که دور افتادم از وی

خوب، نمی‌پذیرید؟

آخر من و تو که یک وقتی می‌رویم به صحنه قیامت، یک وقتی ما به صحرای محشر وارد می‌شویم، یک وقتی هست که «یوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ» است، «یوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ» می‌دانید یعنی چه؟

یعنی موقعیت علی و اولادش بر خلق اولین و آخرین آشکار می‌شود، «تُبْلَی السَّرَائِرُ»این است. یعنی اسرار و رموزی که اینجا برای هستی غیر قابل قبول بود، یک کسی می‌گفت نمی‌پذیرفتند، بچه امیرالمؤمنین علیه السلام بالای منبر داد می‌کشید که بابا خالق در اسم امیرالمؤمنین علیه الصلاه و السلام است و رب هم همان است، رحمان هم همان است، رحیم هم همان است، مالک یوم الدین هم اوست، ما نمی‌پذیرفتیم. او یک وقتی می‌گوید که آخی هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ ، آیه قرآن است وقتی که آنجوری می‌شود که روح را در قیامت می‌خواهند غذا بدهند، می‌گویند بیا بنشین تا فضائل آن‌ها را برایت بگوییم، می‌گویی عه این‌ها را که آنجا هم برایمان گفتند هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا .

[ما امروز جمعه بود یک کار دیگر خدا را هم می‌خواستیم بگوییم که به آن اطلاع نداریم، حالا آن را وقت زیاد هست، بعد از پنج شب می‌خواهیم پنج شب هم خانه حاج آقای راشدی برویم، بحث دنباله دارد]

خوب، چه می‌خواهیم بگوییم؟

می‌خواهیم بگوییم یکی دیگر از کار‌هایی که خدا می‌کند، منتها در فعلیت نه، درصفت، فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ ، من که خدا هستم، جزء(جزء) منتظرین هستیم، شما هم بیایید بامن از منتظرین باشید. مثل اینکه با من صلوات بفرستید، با من هم از منتظرین باشید، این چه جوری می‌شود؟

هر کسی می‌خواهد به این نقطه راه پیدا کند یک کار دیگر هم باید بکند که اگر آن تحقق پیدا نکند به این نقطه نمی‌آید، آن چیست؟

حالا می‌گوییم چیست؛

این یک زیر بنای تبری دارد. بله در ظهور «الله»، اول

«لا اله» است، تا «لا اله » نیاید «الا اللّه» تحقق پیدا نمی‌کند، «لا اله » بعداً « الا اللّه».

از راه برسی بگویی الله، الله، خبری نیست.

«لا اله الا اللّه»، برای درک مقام صلوات در اتصال تام چه لازم دارد؟

باید با خدا در یک نقطه دیگر هم فعل بشوی تا بیابی.

آن چیست؟

أُولَئِکَ یلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ ، خدا لعن می‌کند شما هم باید با او لعن کنید، یک عده‌ای را.

فعل حق است هاااا. لذا سرّ شیعه متمرکز در زیارت عاشوراست، که قوامش در دو رکن است ؛ لعن و صلوات.

فرمودند اگر کسی اراده اضاله جبال کند (کوه‌ها را از جا بکند)، با زیارت عاشورا می‌تواند این کار را بکند.

پس برای چه می‌خوانیم، فایده ندارد، ؟ نه صلواتش می‌دانی چیست نه لعنش.

صلوات باید آنجوری که خدا و ملائکه انجامش می‌دهند، تو انجام بدهی، بعد ببین اثر دارد یا نه.

آن چه جوری است؟

توی تبری اگر ننشینی نمی‌دانی، به «لا اله » اگر نیایی « الا اللّه» را درک نمی‌کنی. تا طرد نکنی همه آن مُنضمات وجودی‌ات را که ملعونات عالم هستند، این‌ها را از خودت دور نکنی بعداً هم نوبت خودت می‌رسد.

خودت را باید طرد کنی، تا خودت باشی نمی‌توانی صلوات بفرستی.

_بابا چه حرف‌ها می‌زنی، خودت نباشی!! اگر خودم نباشم پس چه جوری صلوات بفرستم؟

+صلوات بفرستم را نمی‌گویم، صلوات ساختن را می‌گویم.

صلوات بفرستم را همه می‌توانند، او می‌سازد با همه این‌ها.

_این حرف‌هایی که شما‌ها می‌گویید، هیچی از این حرف‌ها را من نمی‌فهمم.

+پس صلوات بفرست.

و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

یعنی خود را در آن حقیقت وجودی بشناسم، که هستی گرفته از آن ذوات مقدسه‌ام، خود را بشناسم که اگر نبود اشعه فیض وجودی آن‌ها، من خلق نمی‌شدم. خودم را بشناسم، اگر آن‌ها مدد نمی‌کردند من نیست هم نبودم، چون نیست هم مخلوق آن است. خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاهَ ، نیستی را هم آفرید.

صلاه را هم برای این گفتند صلاه ، که این اتصال را تأمین کند.

اسم نماز را صلاه گذاشتند، جمعش می‌شود صلوات .

آنرا گفتند صلوات یعنی درود، و این را گفتند صلوات جمع صلاه .

ولی هر دوی آن‌ها برگشتش به یک حقیقت است، و معالش به یک نقطه است یا سلمان و یا جُندَب أنا صلاه المؤمنین (باز سخن با آن دو نفر است که رسیده‌اند)، نماز ِ نمازگزاران خودِ من هستم.

خدا نصیب کند، خدا قسمت کند، خدا مرحمت کند، خدا لطف کند، که ولو شده در مدت عمرمان یک مرتبه صلوات بفرستیم.

چه وقت این تحقق تام صورت واقعی پیدا می‌کند؟

در وقتی که وَ إیابُ الْخَلْقِ إلَینا . آنوقت که همه هستی به ما برمیگردند، آنوقت می‌فهمند صلوات یعنی چه، تا آنوقت هیچ کس نمی‌داند. وَ إیابُ الْخَلْقِ إلَینا وَ حِسابُهُم عَلَینا .

حالا یک مقداری که برایتان روشن شد که صلوات چه کاره است، هستی سازِ ملائکه است، ملائکه وجودشان را از این حقیقت گرفتند، مؤمن تو هم باید به این حقیقت راه پیدا کنی.

حالا آن روایت را که دیشب گفتیم ببینید؛اگر بزرگترین گناه عالم که از کفر بالاتر و از شرک بالاتر است، یأس از رحمت خداست. اگر کسی از رحمت خدا مأیوس بشود دیگر گناهی بالاتر از این نداریم، در زمره گناهانی که دیگر حد ندارد، یعنی بزرگی‌اش به قدر خودش است، یأس از رحمت خدا.

خوب گناه به این بزرگی را چه می‌تواند بشوید و درست کند؟

فرمودند: فَلْیکثِرْ مِنَ الصَّلاهِ علی محمّدٍ و آلِهِ .

این باید زیاد اینکار را بکند تا بلکه …

هنوز این لفظش است. لذا ببینید این صلوات چقدر کلید است، [گفتیم در سلام]

اللهم صل وسلم وزد وبارک ، با این اجازه می‌دهند کلید دوم، در حریم ولایت است.

کلید دوم در حریم ولایت است یعنی چه؟

یعنی من از این قماش هستم اجازه بدهید وارد شوم، تا کسی سنخیت نداشته باشد نمی‌تواند وارد بشود، به حقیقت صلوات که رسید یعنی به حقیقت وجودی خودش می‌رسد که زیر بنای وجودی‌اش از این حقیقت است و سنخ آنهاست، وارد بشود. این معنای صلوات است.

فرمودند دعای مستجاب، حالا دعای مستجاب یعنی

چه؟

یعنی آن دعایی که از حق بخواهی هر چه دلت می‌خواهد و رد نداشته باشد، فرمودند آن دعایی است که اولش صلوات باشد و بعدش هم صلوات باشد.

این چطور می‌شود؟ آخر معنایش را بفهمیم، فرمودند دعای مستجاب آن است که اول صلوات بفرستید، دعا کنید، بعد هم صلوات بفرستید. این دعا ردخور ندارد. یعنی چه؟ معنا کنید.

یعنی خودت از آن‌ها هستی چه برسد به خواستت که وسط قرار گرفته است، پس ببین این عرض نیاز و دعایت چقدر نسبت به این کوچک است، و بعد هم دو مرتبه[صلوات بفرست].

لذا الصلاه أول‌ها التکبیر وآخر‌ها التسلیم ، (نماز را می‌گوید)تکبیر، بزرگ نمودن این حقیقت است، بزرگداشت این معناست و تسلیم واگذار کردن و سلم شدن مؤمن در این راه است.

خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم در تمام مواردی که آن نقطه نبوت می‌خواهد به ظهور بیاید، با صلواتِ به معنای خودش هدایت را شروع می‌کرد.

همه انبیاء این صلوات را به معنای خودش داشتند، لذا وقتی که آن شخص خواست بی خاصیتی صلواتش را به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بگوید، عرض کرد آقا ما هر چه بر شما صلوات می‌فرستیم خاصیت ندارد!!

(حالا ببینید چقدر روایت قشنگ و عالی است )

فرمودند مثلاً چه جوری صلوات می‌فرستی؟

_عرض کرد طبق قرآن.

_فرمودند: قرآن چه جوری فرموده؟

_ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا

من هم می‌گویم” اللهم صل علی محمد …”

اللهم صَلِّ عَلَی النَّبی .

_فرمودند: نه این صلوات نیست.

_طبق آیه قرآن است، چطور نیست؟ [ طبق صریح قرآن است هااا، دیگر بهتر از این نمی‌شود با قرآن عمل کرد، ولی عمل ِ به قرآن نیست…]

_چه جوری است آقا، یا رسول الله؟

_فرمودند: کسی که بین من و علی فاصله بیندازد این خدا دعایش را که مستجاب نمی‌کند هیچی، این ملعونِ ازل و ابد است. بگو اللهم صل علی محمد و علی .

دستور صلوات را می‌پرسند می‌خواهد با آیه قرآن عمل کند، با آیه!!

إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَـٓئِکَتَهُۥ یصَلُّونَ عَلَی ٱلنَّبِی

حالا ببینید چه جوری انحراف از قرآن می‌آید، خوب و آل که ندارد، ما می‌خواهیم با قرآن عمل کنیم،

إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَـٓئِکَتَهُۥ یصَلُّونَ عَلَی ٱلنَّبِی ، و آلِ دارد؟

_نه ندارد که.

یـٓأَیهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَیۡهِ ، یعنی علی النبی،

این [و آلِ] را شما‌ها از کجا آوردید؟

این اولین نقطه انحراف از قرآن است، آن‌هایی که نتوانستند حقیقت قرآن را بفهمند، با این ظاهرش کار کردند، و از درِ خانه هم خدا و هم رسول خدا و هم اهل بیتش دور ماندند.

صلوات را خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم یاد دادند و اهل بیت علیهم السلام مثل اینکه نماز را یاد دادند، آقاجان چه جوری نماز بخوانیم؟

_اینجوری که می‌گویم.

چه جوری صلوات بفرستم؟

_و آل محمد را باید ضمیمه کرد، که صلوات بشود.

ایام فاطمیه متعلق به وجود مقدس حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیهاست.

طبق روایاتی که نسبت به شهادت وجود مقدس بی بی سلام الله علی‌ها وارد شده، دو روایت مشهور است ؛ یکی هفتادو پنج روز یکی چهل و پنج روز، یکی نود و پنج روز و نود روز که سه ماه است و شش ماه که جزء روایات غیر مشهور است که به آن عمل نشده است.

یک روایت هست هفتادو پنج و یک روایت هست نود و پنج روز، مگر روایاتی که در غیر این دو مورد رسیده به آن عمل نشده یا شده و تحقیق درباره آن نشده، که چهل، چهل و پنج روز، شش ماه، سه ماه، این‌ها هم هست.

و حق این است که اگر ما خواسته باشیم بین روایاتمان به یک طریق خاص علمی جمع کنیم.

عرض کردم روایت هفتاد و پنج روز این است که صدیقه طاهره سلام الله علی‌ها بعد از مسأله‌ای که در میان کوچه برای گرفتن نامه رد فدک برایشان پیش آمد و صدمه دیدند، هفتادو پنج روز مریض بودند، هفتادو پنج روز در بستر کسالت و مرض خوابیده بودند، و روایت سه ماه حکایت می‌کند که پانزده روز قبل از این حادثه، مسأله رخ داده بود.

یعنی رسول الله صلوات الله علیه و آله که فوت کردند، بعد از حادثه وفات رسول الله، پانزده روز بعدش، صدیقه طاهره، سلام الله علی‌ها برای گرفتن نامه رد فدک رفتند.

آنروز که حادثه ضربت افتاده است، آن ضربتی که، باز بگوییم روی عالم وجود را تاریک کرده است، چهره هستی را ظلمانی کرده است، هفتادو پنج روز، بی بی کسالت داشتند و مریض بودند، جمعا نود روز می‌شود. و خیلی از بزرگان، اهل تحقیق هاااا، به همین روایت سه ماه، عمل کردند. و بین روایات را جمع کردند.

[مقدمه‌ای عرض کنم برای عرض توسل و ذکر مصیبت؛

ما ذکر مصیبت برای این می‌کنیم، چون وقتی انسان در رِقّت تام که قرار می‌گیرد اتصالش به آن حقیقت زیاد می‌شود هااا، و اِلا مصیبت آن‌ها به اینجور چیز‌ها برطرف نمی‌شود، آن مصیبت چیزی نیست که گریه ما و به غم نشستن عالم در آن مصیبت از او بکاهد، این نیست، این برای خودمان که رقت می‌آورد، رقت اتصال ایجاد می‌کند، برای این است، و اِلا کدام مصیبت را می‌شود نسبت به ظلمی که به اهل بیت علیهم السلام شده است، اندازه گرفت.

عرض می‌کنیم؛

مقداد است، می‌گوید بعد از شهادت بی بی صدیقه طاهره سلام الله علی‌ها من روز‌ها می‌رفتم درِ خانه مولای خودم امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه به جهت اینکه از تنهایی یک مقداری حضرت را نجات بدهم، می‌رفتم دنبال حضرت و با ایشان به صحرا، بیابان می‌رفتیم، هر روز کارم این بود، درِ خانه را می‌زدم، کنار می‌ایستادم، طول می‌کشید، حضرت هر روز که می‌آمدم حضرت بلافاصله نمی‌آمدند، طول

می‌کشید.

یک روز که اتفاقاً من در زدم، دیدم که یک لنگه در هم باز است، (یا خودِ آن در یک لنگه بوده، باز است)به در زدم جلوی در ایستادم، وقتی ایستادم دیدم آقا امیرالمؤمنین علیه السلام از دهلیز خانه دارند تشریف می‌آورند، من چشمم به جمال مطهر حضرت افتاد، دیدم آهسته دارند می‌آیند، جلو آمدند، یک مقداری که نزدیک در رسیدند به یک نقطه دیوار خیره شدند، اول خیره، همین طور متحیر، ناگهان دیدم زانو‌های امیرالمؤمنین علیه السلام لرزید به طوری که نتوانستند بایستند، نشستند، شروع به گریه کردند، امیرالمؤمنین ناله کردند، گریه کردند، زمزمه می‌کردند. من نفهمیدم مولایم چه می‌گویند اما با گریه امیرالمؤمنین من هم گریان شدم، حضرت پا شدند دستشان را آهسته به دیوار گرفتند مثل یک کسی که تمام توانش را، نیرویش را از دست داده، آمدند بیرون.

عرض کردم مولاجان، این چه واقعه‌ای بود، چه حادثه‌ای بود که من از شما دیدم؟

چه شد حالتان به هم خورد، پایتان لرزید، اینطوری شدید؟

فرمودند: مقداد من هر وقت وارد این منزل می‌شوم یا از این منزل خارج می‌شوم نخواسته چشمم می‌افتد به آن نقطه‌ای که زهرای عزیز من را بین در و دیوار …

مقداد بی طاقت می‌شوم، نخواسته شروع به گریه کردن می‌کنم، مقداد نبودی ببینی همین جا بود که زهرای عزیز من را شهید کردند.

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *