شرح آیه کریمه استرجاع_جلسه اول_۱۳۷۰/۰۵/۱۸

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنُ الدَّائِم عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»

《وَبَشِّرِ الصَّابرِینَ الَّذینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ》(سوره مبارکه بقره/۱۵۶)

 

یک مساله ای که از اصول اعتقادات همه ادیان و ملل است،مساله مبدأ و در مقابل او مساله معاد است،یعنی هر کسی اهل دین است،چه موسی علی نبینا و علیه افضل الصلاه والسلام را قبول دارد،چه عیسی علی نبینا و علیه افضل الصلاه و السلام را قبول دارد،چه ابراهیم علیه السلام را قبول دارد،چه بقیه پیغمبرها تا حضرت خاتم صلی الله علیه و آله و سلم، باید اقرار به مبدأ داشته باشد و اقرار و اعتراف به معاد داشته باشد،در موقعی که دستور اینجوری است،امام صادق علیه الصلاه و السلام هم فرموده اند و در روایات ما هم رسیده است.

در موقعی که نام پیغمبرها را می برید،آدم،عیسی،موسی،یونس،هود،صالح،هر کدام،فرمودند اول بر خاتم انبیاء درود بفرستید،یادِ پیغمبرِ آخرِ زمان بکنید،بعد در مرتبه دوم بر آن پیغمبر درود و سلام بفرستید،وقتی می گویید موسی بگویید علی نبیّنا و علیه السلام،اول پیغمبر را یاد کنید،آن که مبدأ است و اصل است و ریشه است و همه خیرات از او بر خلق جاری است اول نام او را ببرید،بگویید علی نبیّنا،بعدش پیغمبر را…

اِلا حضرت ابراهیم،با روایت.

در حضرت ابراهیم مستقیما خودش را یاد کنید لذا در صلوات هم اینجوری است که《 اَللَّهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّم وَ زِد وَ بَارِک وَ تَرَحَم وَ تَحَنَن عَلی مُحَمَد و آلِ مُحَمَد کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ وَ بَارَکْتَ وَ تَرَحَّمْتَ وَ تَحَنَّنْتَ وَ سَلَّمْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ 》در قبر هم‌ که میت را می گذارید باز این یادآوری را بکنید،وقتی تلقینش می دهید،در قبر می گذارید،سلام و درود را آنجوری بفرستید،که ابراهیم در متن قرار بگیرد،نام ابراهیم هم که بردید کافی است که شما بر خودش تنها درود بفرستید.

چرا از میان انبیاء، ابراهیم ممتاز است؟

یعنی وقتی می گویید ابراهیم نمی خواهد بگویید علی نبیّنا و علیه افضل الصلاه و السلام،بگویید که ابراهیم علیه الصلاه و السلام.

علت این است که ابراهیم به این خصیصه امتیاز پیدا کرده است و او در متن آمده است بدون اینکه تعلقی در او باشد،جهتش این است که ابراهیم راه به کربلا برده است،یعنی ظرف وجودی اش پُر است.

و هر که راه به کربلا ببرد،این یک کمال در اوست که آن کمال قابل قیاس با دیگران نیست.

به کربلا راه برده،ابراهیم یک مقداری به قدر ظرف وجودی اش از مساله کربلا سر در آورده،از پیغمبرهای دیگر بیشتر.

حالا که به کربلا راه برده،سر از سِّر در آورده،یادش دادند،این خودش قابل صلوات و سلام است.یک روایتی هست که با همه این رشد،با همه این کمال که ابراهیم به آن مقام رسیده روایت حضرت صادق علیه الصلاه و السلام این است که ابراهیم منصبش در آن عالم،سَمتش[ آخر پیغمبرها اینجا پیغمبر هستند،نبوت دارند،خوب آن عالم چه کاره اند؟آنجا هم پیغمبرند؟

نه آنجا تکلیفی نیست که پیغمبری آنجا نُضج داشته باشد.روز قیامت حکومت فقط مالِ امام حسین علیه السلام است یعنی از مرگ به آنطرف.

حتی مساله خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم در آن عالم نسبت به ظهور امام حسین علیه السلام تحت الشعاع قرار می گیرد،یعنی سید الشهداء مطرح است،اباعبدالله مطرح است،این دفتر بسته نمی شود،دفتر انبیاء بسته می شود حتی حضرت ابراهیم،دفترشان بسته می شود،خاتم انبیاء دفتر بسته می شود،درِ نبوت،چون مالِ هدایتِ خلق است،تمام شد،بعد چه؟؟

دفتر امام حسین علیه السلام بسته نمی شود،تازه اینجا،این طرف پشت دفتر را به خلایق نشان دادند،یعنی کتاب بسته این طرف نشان دادند،دیدید کتاب فروشی ها کتاب را می گذارند که بفروشند لای کتاب را که باز نمی کنند پشت ویترین بگذارند،همین پشت کتاب ها را دیدید نوشته کتاب چه،کتاب چه،کتاب چه،در این عالم هر چه از امام حسین علیه السلام ما می دانیم پشتِ کتاب است،همه پشتِ کتاب است یعنی ابراهیم خلیل هم پشت کتاب خوانده،یک کتاب قشنگ جلد شده،صحافی شده، به خط خوب،نوشته نهضت حسینی،حسین قربان عشق،حسین قربان خدا،حسین سر داده در راه حق]،ابراهیم این را خواند این منصب و مقام برایش ماند.قیامت اینجوری نیست،باز می کنند،صفحات این کتاب هم تمام شدنی نیست،هر کتابی شما صفحه بزنید علی کل حال به یک عددی که برسید تمام می شود این نه،چه کسی ورق بزند؟

یک کسی باید ورق بزند که با این کتاب سنخیت داشته باشد،تمام ملائکه ورق بزنند ملائکه خودشان از بین می روند این کتاب از بین نمی رود،هر چه موجودات هستند،ورق زن این کتاب خودِ حق است؛

 

سودای عشق مَحرَم و بیگانه سوخته

از یک شراره عاقل و دیوانه سوخته

 

ابراهیم پشتِ این کتاب را دیده است،یک مقدار هم بیشتر از پیغمبرهای دیگر دیده و کتاب را ورانداز کرده،یعنی همه دیدند و عبور کردند ابراهیم نه،ایستاد و شاید یک مقدار در دستش هم گرفت و سوال هم کرد که مثلا این کتاب چند؟

فروشنده گفت به درد تو نمی خورد.

بعضی ها دیدید؟

[ما یک وقتی اوایل مکتب رفتنمان بود یک کتاب فروشی بود دیوان حافظ آورده بود،ما هم گفتیم دیوان حافظ چیست؟ به ما گفت بچه برو به درد تو نمی خورد.

راست می گفت]

خواست این کتاب را بخرد و برایش ورق بزنند و مطالعه کند،فروشنده گفت برو به درد تو نمی خورد،به تماشا گذاشتیم.برای همین وقتی که می خواست بچه ذبح کند،پسرش است،اسماعیل،این اسم امام حسین علیه السلام را دیده بود《بِأبى أَنْتُمْ وَ اُمّى وَ أهْلى وَ مالى وَ وُلدی》،پدر و مادر و …

دید پدر و مادر که ندارد،مالش را هم که داده،یک پسر بچه،بچه ام فدایت،خواست این را عمل کند،دید پشت کتاب نوشته این که بچه هایم هم فدایت،گفت خوب این یکی که هست،شروع کنیم،جبرئیل آمد دستش را گرفت گفت بیا کنار،این طرف.

دیدید مغازه دار شاگرد مغازه را می فرستد،برو این بچه را رد کن،همه اینها مدرک است.

جبرئیل آمد دستش را گرفت،آنطرف برد،یک کتاب دیگر به او داد گفت این کتاب را بخوانی به درد تو می خورد.

《وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ‌》(سوره مبارکه صافات/۱۰۷)،یک گوسفند گذاشت گفت تو این را بکش،تو مالِ این راه هستی،تو گوسفند ذبح کن.

لذا روایت است،ابراهیم در آن صحنه منصب پیغمبرها را آن عالم،ابراهیم در آن صحنه قیامت،آن عالم،سِمَتش چیست؟؟

بچه شیعه هایی که آنها در حالت جنینی سِقط می شوند،کنیز های حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها،دوست های امیرالمومنین علیه السلام،دوستان اهل بیت علیهم السلام،بچه هایی که شیرخوار هستند و از دنیا می روند اینها را خدا به ابراهیم می سپارد،می گوید تو اینها را پذیرایی کن.

 

این ره عشق است مجازی مگیر

این دُم شیر است به بازی مگیر

 

اگر ابراهیم خلیل هستی برایت《 وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ‌》می آورند،تو اگر بتوانی این گوسفند را هم با توجه کامل با همه دلت در این راه بکشی،همین را هم قبول داریم.

برای همین همه آنهایی که خداپرست هستند و موحد هستند و یکتا پرستی را شعار خودشان قرار دادند و به مناسک حج می پردازند و توحید را همه جور قبول دارند و اهل مبدأ هستند،همه اهل مبدأ های عالم اینها باید به مِنا بروند گوسفند بکُشند،یک کسی این طرف خط قدم نگذارد،اگر هم یک کسی آن طرف خط قدم بگذارد همه خلق می گویند گوسفند که بود.

تو را به حقِ حق یک مقدار گوش بده.

در همه زیارت هایشان هست《بِأبى أَنْتُمْ وَ اُمّى وَ نَفسی وَ مالى وَ وُلدی لَکَ الفِداء》این حرف است؟؟

این تمام است همه زیارت این را گفتند،یعنی اینکه زبانی بگوییم پدر و مادر و بچه و مالم و هر چه دارم فدای تو؟؟

این زبانی است؟؟

این در خارج باید تحقق پیدا کند.

عین تعارفهای خودمان،نوکرتم،غلامتم،این جوری است؟

یک نوکر داری،یک فداکار،بعد ده تومان از او بخواه اگر به تو داد.

این پشت گوشش را می خاراند،پس تو که گفتی نوکرتم!!غلامتم!! وضعت هم که خوب است چطور وقتی که این می خواهد…!!

نه این تعارف است،《بِأبى أَنْتُمْ وَ اُمّى 》گفتن های ما عین همان هاست.

بابا زیارت امام حسین می روی،زیارت امیرالمومنین می روی،زیارت علی بن موسی الرضا،می گویی پدر و مادرم را فدایت می کنم.چه جوری؟؟ زبانی؟؟

بچه ام را فدایت میکنم،زبانی؟؟

مالم را فدایت می کنم.

تو مال فدا می کنی؟؟

می گویند دستگاه امام حسین علیه السلام یک مقداری کم دارد،می گوید زیاد هستند می دهند،این دستگاه هیچ وقت تعطیل نمی شود،این چراغ خاموش نمی شود.

تو می خواهی در بروی،تو《 بِأبى أَنْتُمْ وَ اُمّى 》،این را دروغ می گویی،بله این دستگاه هیچ وقت خاموش نمی شود.ولی تو این کلمه را سالها به دروغ گفتی،این راست است،حالا این کوچکهایش است.

فرشی خیلی ارزنده آوردند نیمه سوخته بود،گفتند از وسطش یا کنارش قیچی کنند همان تکه قیچی شده اش در بازار فرش فروش ها خیلی مورد رغبت بود،مورد قبول بود،قضیه مال پنجاه سال قبل است،به پول آنوقت،گفتند این قسمت سوخته اش هزار تومان اگر نسوخته بود صد هزار تومان به پول آنوقت قیمت داشت،گفت چون سوخته. پرسید برای چه سوخته؟

گفتن همین بی مُبالاتی اینها هایی که روضه می آیند می نشینند،قلیان را گذاشته بودند بعد هم در روضه پای بچه خورده و همه هم رفته بودند تا متوجه شدند فرش سوخته.

گفت این فرش در مجلس امام حسین علیه السلام سوخته؟

گفتن بله.

گفت قیمتش صدتومان بوده؟

گفتن بله.

گفت من این فرش را ده برابر می خرم.

ببین یک عاشق،در عالم یک فرش زیر پا افتاده دوست امام حسین را،عشق است این منطق،منطق بازار نیست ها این منطق اقتصاد نیست هاا این منطق عشق است،این پیدا می شود فرش سوخته را که هزارتومان می خواهند بفروشند به قیمت اولش که صدتومان بود،این می گوید یک میلیون تومان.

هستی اش را می دهد،هستی آنوقت که یک میلیونر باشد.

بیاییم این طرف،امام حسین دلسوخته هایش را چه جوری می خرد؟؟

از یک عاشق فرش فروشش…

اصلا قیاس کنیم،دلسوخته هایش را چه جوری می خرد؟

 

سودای عشق مَحرَم و بیگانه سوخته

از یک شراره عاقل و دیوانه سوخته

 

آن که در این باب می سوزد خریدارش خودش است،مخصوصا که اگر این فرش را بچه آدم بسوزاند،تاوان را چه کسی می دهد؟؟

بابا می دهد،نمی دهد؟

اگر این فرش را برادر آدم بسوزاند،خودِ آدم پایش بخورد به قلیان می گوید غصه نخور چند قیمتش است؟

اگر آدم را خودِ امام حسین علیه السلام بسوزاند،آخر تو ما را سوزاندی،حالا ببین بهایت چیست،قیمت چیست،اگر او بسوزاند.

برای همین در راه خودش خدا به او فرمود یا حسین اَنا دیَتُک،خودم تو را کشتم و خودم‌ هم دِیّه تو هستم، 《إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلاً》حسین جان خودم خون بهایت هستم.

اگر یک کسی را امام حسین‌ علیه السلام حالش را برگرداند‌ هاا،اگر امام‌ حسین یک کسی را زیر و رو کند،کار این را به دیگری واگذار می کند؟؟

 

سودای عشق مَحرَم و بیگانه سوخته

از یک شراره عاقل و دیوانه سوخته

 

ابراهیم‌ خلیل‌ علیه السلام برای این از انبیاء‌ امتیاز پیدا کرده،و او در این باب مورد احترام خاص است،چون کربلا را پشتِ کتاب به او نشان دادند.

با اینکه ابراهیم در آن مقامی که او را گذاشتن و بردند به آن وادی او را کشاندند،لقب شیخ الانبیاء گرفته است ولی خلیل است،خلیل الله است،لابه لای وجودش محبت گرفته،از کجا گرفته؟

[ما سابق یادمان است قبل از اینکه سینما‌ و اینها باشد یا اگر هم بود ما راه نداشتیم سینما‌ برویم،یک‌چیزهایی می آوردند به نام شهر فرنگ یک سوراخی هایی داشت ما نگاه می کردیم،یک نفر هم ایستاده بود توضیح می داد،ده شاهی می‌دادیم نگاه می کردیم یک عکس های مخصوصی داشت،چنان به این عکس ها عمیق می شدیم مثل اینکه خودمان در آن باغ و قصر و آنجاهایی که در عکس نمایش می داد بودیم.

خودش هم توضیح می داد این کجاست،آن کجاست،کیف می کردیم،لذت می بردیم]

به ابراهیم تصویر کربلا را نشان دادند.

در شریعت اسلام مخصوصا شیعه،اینقدر مواظبت در ظاهر و باطن شرع شرط است که حد ندارد،اگر کسی از تشیع حرف می زند،اگر کسی از ولایت حرف می زند باید خیلی بر آداب شرع مواظبت کند،خیلی،و همه شیعیان هم همین طوری بودند،همه آنهایی که دوستان اهل بیت علیهم السلام بودند،آنهایی که عاشقین بودند،اینها مواظبت داشتند،مواظبت تَبْعِی است،مخصوصا مسائل مرگ و میر که دیگر ربطی به عالم طبیعت و ماده پیدا نمی کند دیگر خیلی مواظبت در آن لازم است و مواظبت می کنند،لذا وقتی یک شیعه،دوستِ امیرالمومنین فوت می کند دیدید چقدر در غسل و کفن و دفن دقت می شود،دیدید دیگر؟

یک ذره به قدرِ پنج درجه،قبر را منحرف از قبله بکَنند دو مرتبه می آیند داد و فریاد می کنند که این قبر این طرفی است صافش کنید و دو مرتبه به طرف قبله…

نه؟

دو قضیه برایتان نقل کنم،هر دو قضیه شنیدنی است؛

کسانی که پیش روی مبارک امام حسین علیه الصلاه و السلام دفن می شوند برای اینکه جنازه شان رو به قبله

قرار بگیرد،لازمه این ترکیب این است که پشت به قبر امام حسین باشند،لذا بزرگانی که در کربلا مجاور بودند همیشه وصیت می کردند که ما را پیش رو دفن نکنید همیشه پشتِ سر دفن کنید،به جهت اینکه موقعی که ما را به خاک می سپارید پشتمان به قبله کُل نباشد،او قبله هستی است،او قبله وجود است،این وصیت بود، خیلی ادب است،خوب است،وصیت است.

بعضی ها هم وصیت نکرده اینها را در صحن مطهر پیش رو دفن‌می کردند،بعد از مدتها زمان می گذشت،قبرها شکافته می شد می آمدند می دیدند که عجب چرا آیین اسلامی آن هم شیعه،آن هم کنارِ قبرِ سید الشهداء،چرا ملاحظه نشده؟ چرا همه اینها پشت به قبله خواباندند؟

اول خیال می کردند اشتباه شده.

کربلا طاعون آمد،مردم دسته دسته از بین می رفتند،جمعیت می آوردند،ده هزار نفر در صحن دفن کردند رو به قبله پشت به امام،چهل سال گذشت،دیواره های صحن فرو ریخت دیدند جنازه ها نه یکی نه دوتا،هزارتا نه بالاتر،همه اینها پشت به قبله رو به امام حسین علیه السلام هستند.

مرحوم‌ آقای دستغیب در این کتاب وقایع و حوادثی که

نقل کردند این را نوشتند تا نوبت به رئیس عشاق رسید،هر کس در عالم تُرک است افتخار کند به نام این دَدِه تُرکه،به نامش افتخار کند.

هزار سالِ قبل یک عاشقِ دلسوخته،آمد مجاور قبرِ اباعبدالله الحسین شد،آنوقت شهر نبود،《أولُ مَن أَسرَجَ السِراج اِلی قَبرِ اباعبدالله علیه السلام دَدِه تُرکِه》

اول کسی که در شب شمع بر قبر سیدالشهداء روشن کرد این بزرگوار بوده،اول کسی که شمع روشن کرد و چراغ آنجا آورد دَدِه تُرکه بود.لذا دیدید شبِ عاشورا و شبِ یازدهم همه نذر می کنند شمع روشن می کنند،از کجا؟؟ چه جور؟؟

در مشاهد مشرفه هم شمع روشن می کنند،نذر است شمع روشن می کنند.

دَدِه تُرکه فوت کرد به آیینِ خاصِ تشیع دفنش کردند،خیابان کِشی که می کردند،قبرش زیارتگاه بود از روبروی ایوان مطهر که خارج می شدید زیر ساعت،آن طرف خیابان،آن طرف بازار قبر مطهر دَدِه تُرکه بود،دیوارهای قبر فرو ریخت،بدن سالمِ سالم است.

مرحوم حاج آقا حسین قمی را آوردند،چون دَدِه تُرکه شخصیت است،وقتی آمدند لَحَد را نگاه کردند دیدند پشت به قبله رو به امام حسین است.چیست؟؟ چه می خواهیم بگوییم؟؟

امام حسین علیه السلام آیین به هم زن است،مسیر عشق امام حسین قاعده به هم زن است،آنهایی که چراغشان،فتیله شان،به عشق امام حسین روشن شده اینها خودشان نمی دانند چه گیرشان آمده،خلق هم نمی دانند،هیچ کس هم نمی داند،سلوک الی الله،سیر الی الله،رسیدنِ به حقایق از هر طریقی،حتی طریق امیرالمومنین علیه السلام،حتی《علی》اگر دستِ کسی را بگیرد آداب و رسوم دارد،جز راه امام حسین علیه الصلاه و السلام،آداب و رسوم ندارد،هر امامی را،ولیی را می خواهی زیارت کنی باید غسل کنی،طهارت،جامه تمیز،امام صادق علیه السلام فرمودند زیارت اباعبدالله الحسین غسل نکن.

می خواهی خودت را پاک کنی؟ غسل کنی؟ آب را او پاک کرده،او به آب طهارت داده،جامه ات را عوض نکنی،او آلوده می پذیرد،هیچی نمی تواند قاعده امام حسین علیه السلام را به هم بزند،او قاعده به هم زن است.

آی خدا جرأتش را بده،امروز یک دعا بکنیم تو را به حق امام حسین دلها خیلی آماده باشد،به ما جرأت بدهند به اندازه ظرف وجودیمان که از امام حسین علیه السلام گرفتیم حرفمان را بازگو کنیم.هستی پذیرا نیست،حتی آنها که ادعایشان می شود،نیست،کسی نمی تواند بکِشَد،عَلَی الله اینقدر هست که دستِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به سوی امام حسین علیه السلام دراز است. در《 بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی》حرف را بفهم،در لفظ نفهم در کلام نفهم،در خارج تحقق دارد، خودم به قربانت،مالم قربانت،مادرم قربانت،بچه هایم فدای تو،لفظ است؟؟

اینجوری نفهم،در واقعش بفهم 《حُسَینٌ مِنّی وَ اَنا مِن حسین》،یعنی چه؟؟

خاتم انبیاء می فرمایند ما هم ابواب جمع این هستیم دیگر.

همانجایی که آدرس دادم از در خارج می شوی آن طرف قبر دَدِه تُرکه حالا خیابان شده،ان شاء الله می رویم کنارش خاک هایش را جمع می کنیم به صورتمان می کِشیم،این راه باز می شود،می رویم،می بینیم.

بر همان درب این شعر صغیر اصفهانی نوشته است،خدا رحمتش کند [ ما برای محتشم خیلی مقام قائل هستیم،خیلی، ولی اگر محتشم هم می بود می گفت شعرهای من را جمع کنید همین بیت صغیر اصفهانی را فقط به در و دیوار بنویسید]،چون بر درب صحن مطهر اباعبدالله به اجازه خودِ حضرت،به رخصت خودِ حضرت(مگر می شود حضرت نپسندند کسی شعرش آنجا برود؟)این شعر صغیر نوشته شده؛

عارفان اینجا به معنی زائرند الله را

عرش رب خوانند خاصان این تجلّیگاه را

این غریبانند[اشاره به اصحاب امام حسین می کند] یا شاهان اقلیم وجود؟

کز برای سوختن بر هم گرفته راه را

 

در همه جا تعارف خوب است،آدم بفرما بزند ادب است،ولی در راه امام حسین علیه السلام غیر از این بوده،باز قاعده به عکس بوده،تعارف نمی کردند،جلو می دویدند،بعضی ها را امام حسین نگه می داشتند،شما بایست،شما نرو،آن یکی دیگر برود،وقتی که بین اصحاب و اهل بیت علیهم السلام سخن در گرفت《لَبسوا القُلُوبَ على الدروعِ》اینها اینجوری بودند که دلها را روی زره گرفته بودند نه زره را پوشیده بودند که قلبشان را بپوشاند،اینها اینجوری نبودند،《لَبسوا القُلُوبَ على الدروعِ》اینها دل را روی زره گذاشته بودند،زره به تن نکرده بودند.

آقا اباالفضل العباس به پیرمردی که همه کاره بود کارها را او تنظیم می کرد،حبیب بن مظاهر همه می آمدند از او مصلحت جویی می کردند،این پیرمرد با ادب آمد خدمت آقا حضرت اباالفضل،اولا قضیه کربلا آنجوری که در مقاتل نوشتند،بُعدش را هیچ کس نمی داند،حتی ظاهرش را هم در مقاتل و قضایای تاریخی آنجوری که باید و شاید نقل نشده و نگفتند،قبل از طلوع آفتاب حضرت سید الشهداء علیه السلام آمدند دمِ خیمه های حضرت اباالفضل قدم زدند که بگویند برادر جان تو دیشب تا صبح نخوابیدی،روز عاشوراست به جهت اینکه قلبِ خواهرم و خاطرش آرام باشد من این صبح هنگام،هنوز آفتاب نزده،روشن و تاریک است،من یک مقداری دور خیمه ها می گردم تو برو یک ساعتی بخواب،امام حسین علیه السلام آمدند این کار را بکنند،دیدند بی بی زینب سلام الله علیها هم بیدار هستند،نه اباالفضل العباس علیه السلام خوابشان نبرده بود،بی بی زینب هم خوابشان نبرده بود،عَلَی الله این روایت را بخوانم؛

بی بی زینب سلام الله علیها حداقل هجده سال الی بیست سال بزرگتر از حضرت اباالفضل علیه السلام هستند،[حاج آقای جلوه من اگر یکسال که نه،ده سال که نه،اگر هیچ منبر نیایم این روایت امروز بس است برای همه…]

این روایت است هااا،هجده سال یا بیست سال بزرگتر هستند،هر وقت امیرالمومنین علیه السلام،اباالفضل العباس را در سنِ یک سالگی دو سالگی روی زانو می گذاشتند،بی بی زینب هر جا بودند می آمدند خودشان را به امیرالمومنین علیه السلام می چسباندند.

روایت دنباله دارد؛

یک روز آقا امیرالمومنین علیه السلام حضرت اباالفضل العباس را خیلی نوازش کردند،سنِ قبل از دو سالگی است،اولی که بچه می خواهد صحبت کند،آقا امیرالمومنین علیه السلام [دیدید بچه را که می نشانید می گویید بگو بابا می گوید،بگو آب،بگو نان و اینجور چیزها،خوردنی ها،یادش می دهیم،بگو خدا می گوید،بگو حسین می گوید،بگو 《علی》می گوید،درست است؟؟] حضرت،آقا اباالفضل العباس را روی زانو گذاشتند در دهان حضرت اباالفضل کلام می گذاشتند،می گفتند بگو[کلام را هم می گوییم چه بوده]

بی بی زینب سلام الله علیها‌ چسبیده بودند،اینقدر نزدیک شدند که بدون اینکه بخواهند روی زانوی دیگر بابا قرار گرفتند،امیرالمومنین دست را در گردن حضرت زینب انداختند به طرف چپ،به قلب خودشان چسباندند با اباالفضل العباس شروع کردند فرمودند بگو واحد،قُل واحد،اباالفضل العباس فرمودند واحد.

یک،بگو یک،اباالفضل العباس فرمودند واحد،فرمودند قُل اِثنین،اباالفضل العباس نگفتند،فرمودند پسرم قُل اثنین،بگو دو،آقا اباالفضل العباس عرض کردند بابا جان با زبانی که من واحد گفته ام اِثنین نمی گویم من یکتا پرست هستم.

دستِ دیگر را گردن حضرت اباالفضل انداختند بوسه زدند،گریه کردند،فرمودند پسرم تو یکتا پرستی،جز به یکی به هیچ چیز حتی در لفظش توجه‌ نداری،با زبانی که یک گفتم من دو نمی گویم.

بی بی زینب سلام الله علیها سوال کردند یا اَبَتاه اَتُحِبُهُ؟؟ داداشم را دوست داری؟؟

حضرت فرمودند نعم اُحِبُهُ حُباً شدیدا،خیلی من این پسر را دوست دارم.

بی بی زینب فرمودند بابا جان در یک دل فقط یک دوستی آن هم دوستیِ خداست،چطور جز خدا کسِ دیگر را در دل آوردی؟؟

برگشتند به صورت بی بی زینب یک نگاهی کردند،بغل گرفتند،فرمودند درست می گویی جز خدا من هیچ کس را در این دل نمی خواهم یعنی دوستی اباالفضل مثابه دوستی خدا در دلِ من است.

درست گفتی،خوب فهمیدی،خوب،درست فهمیدی دخترم،دوست داشتن او برای《علی》دوست داشتن خداست،تو خوب فهمیدی من چه کار می کنم،خدایا به دوستی امیرالمومنین علیه السلام که نسبت به این آقازاده داشت،خدایا به آن صحنه ای که این روایت برگردانش را به ما داده که بی بی زینب روی زانوی امیرالمومنین اینجوری نشسته،به آن حال،به آن وقت،به آن هنگام،به آن لحظه ای که امیرالمومنین در این دو حالت قرار گرفته که هر دوتایش یکی است عشق محمد و آل محمد علیهم السلام را در دلِ ما زیاد کن.

این دعا را هم بگوییم؛خدایا خیلی ها به کمال رسیده اند که در آن کمال یک حالتی دارند که گریه بر امام حسین علیه السلام برایشان مفهومی به معنای عمومی ندارد،در معرفت،در کمال ولایی به جایی رسیدند که گریه های معمولی برای آنها حذف شده،خدایا به حق امام حسین ما را در نقصِ تمام،نقصِ نقص که از او نقص تر در عالم طریقت چیزی نیست ما را در نقص قرار بده ولی گریه بر امام حسین علیه السلام را از ما نگیر.خدایا راه ما را با امام حسین روز به روز بیشتر کن.

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یاعلی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *