شرح آیه مبارکه تطهیر_جلسه نوزدهم(۱۳۶۹/۱۲/۲۴)

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

《أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ 》
《إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهیرًا》(سوره مبارکه احزاب/۳۳)

سخن در باب طهارت اهلِ بیت علیهم الصلاه و السلام به مختصر امروز به پایان می رسد تا بعد از ماه رمضان ان شاءالله به عنایت و لطف و مرحمت و مددِ خودِ ذوات مقدسه معصومین علیهم الصلاه و السلام مطلبِ دیگری عنوان بشود.
لذا در یک فهرست مختصر عرض می کنیم که مقام اهل بیت علیهم الصلاه و السلام، لاَ یُدْرَک وَ لاَ یُوصَف است.شؤون ظاهری و باطنی آنها در خورِ درک و فهم و ادراکِ هیچ کس در عالمِ وجود نیست،همین طور که 《مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِک》درباره ذاتِ مقدسِ ربوبی گفته می شود،همین طور 《مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِک》
نسبت به یک یکِ از ذوات مقدسه معصومین گفته می شود.
آن حُجُبِ نوری که جلوی دیده اولیاء کشیده می شود و عبور از آن ممتنع است و برای بعضی،بعضی از این حجاب ها را می شود از آن عبور کرد،آن حُجُبِ نور مقام معرفتِ اهل بیت علیهم السلام است،دو وادی هست که باید انسان طی کند تا به مقام معرفت برسد،یکی عبور از حُجُبِ ظلمانی است،که مربوط به خودِ نفس است،حسدها،کینه ها،بخل ها،عُجب ها،کِذب ها،غرورها،اینها حُجُبِ ظلمت است،بعد از اینکه از حُجُبِ ظلمانی عبور کرد به حُجُبِ نوری می رسد،از آنها هم باید عبور کند.
حُجُبِ نوری مقامِ معرفتی است که در مراتبِ توحید و
در مراتبِ ولایت اهل بیت علیهم الصلاه و السلام برای انسان حاصل می شود،از اینها هم باید عبور کند،و در معرفت به یک جایی می رسد،که آن مقام را مقامِ حیرت می گویند.مقام حیرت مساوی با عجز است،یعنی می نشیند و می گوید که جز خودتان،کسی خودتان را نمی شناسد.
جز شما کسی خدا را نمی شناسد ،ای آلِ محمد علیهم الصلاه و السلام معرفت الله فقط نصیب شماست،و معرفت خودِ شما هم نصیبِ خودِ شماست.
بر این روال ما سخن گفتیم که در باب طهارت هم آنچه به ذهن می آید،آنچه به فکر می آید در طهارت ظاهری و باطنی،طهارت اهل بیت علیهم الصلاه و السلام غیر از آن است که ما درباره اش فکر می کنیم،یا درباره اش فکر کردند.این نوع طهارتش را ما در عالم نیافتیم،مگر یک کسی موهبتی،عنایتی،لطفی،شامل حالش بشود،خودش یک رشحه از این طهارت،یک قطره از این طهارت به او بدهند،آن وقت این دریافت را بتواند داشته باشد،که نوع طهارت اهل بیت علیهم الصلاه و السلام چگونه طهارتی است.

تمام شؤون ولایت بدون کم و کاست برای اهل دنیا و برای آنهایی که گَردِ دنیا روی وجودشان نشسته است این معرفت محال است،مگر خودِ 《ولی》به عهده انسان…(خودش هم نیست،خودش نمی تواند گَرد تکانی کند.چرا مراتبِ دیگر از دین و ایمان که مراتبِ قِشرِ دین است،آنها چرا گَرد تکانی اش به اختیارِ خودِ انسان است،خودش گَرد و خاکش را می تکاند،پاک می کند،نظیف می کند،به ظواهرِ دین راه پیدا می کند،ولی در باب معرفهُ الولی و معرفت ولایت،این گَرد تکانی را باید خودِ《ولی》انجام بدهد،فقط و فقط)،اگر کسی خواسته باشد خودش را به هر معنایی،به هر معنایِ پُری در سلوک،سلوکِ صحیح،برای رسیدن به این مقصد طهارت بدهد،آنچه را که می خواهد حاصل نمی شود،مطلب حاصل نمی شود.
آن جایی که حق جَلَّ و عَلا دستِ رد به سینه ملائکه می زند،چون این چهره،چهره ای نیست که کسی بتواند تحملش کند《إِذۡ قَالَ رَبُّکَ لِلۡمَلَـٰٓئِکَهِ إِنِّی جَاعِلࣱ فِی ٱلۡأَرۡضِ خَلِیفَهࣰۖ 》(سوره مبارکه بقره/۳۰)،هنوز حق متعال قبل از اینکه ولایت را عرضه کند و امر به سجده کند،کیفیتی را برای جَعلِ این معنا به ملائکه فرمود،که من می خواهم روی زمین خلیفه بیاورم،جانشین بیاورم،
《إِذۡ قَالَ رَبُّکَ لِلۡمَلَـٰٓئِکَهِ إِنِّی جَاعِلࣱ فِی ٱلۡأَرۡضِ خَلِیفَهࣰۖ》یک تابلو نشان داد؛《 قَالُوٓاْ أَتَجۡعَلُ فِیهَا مَن یُفۡسِدُ فِیهَا وَیَسۡفِکُ ٱلدِّمَآءَ》تا نگاه کردند دیدند عجب!!! با آمدن این معنا،با آمدنِ ولایت،با زدنِ برقِ ولایت،با تشریف آوردنِ این حقیقت،خونریزی و فساد همراه است،الان هم همین جوری است.تا آدم می خواهد چهره واقعیِ این مطلب را به بعضی ها نشان بدهد،اینقدر اِن قُلت،اشکال کنارش می گذارند؛
اینجایش کج است،آنجا…

ولایت است،ولایت اینجور چیزها را دارد.
قربانِ مجلس های امام حسین علیه السلام بروم که همه آنها هم حساب است،سفره پهن است،غذا گذاشته است،چلو کباب هم…این را همه سر سفره می آیند،می نشینند،همه.
هر بی دینِ لامذهبی هم که از درِ خانه عبور کند،سفره پهن است می آید،می نشیند.
ولی اگر سرِ این سفره یک سیلی هم باشد،یک ملامت هم باشد،یک تهمت هم باشد،آنوقت می بینم چه کسی می آید.
آنوقت هم کسی می آید یا نه؟؟؟
چون بابِ امام حسین است همانش هم خیلی بزرگ است،ولی حالا ضمیمه کنیم.
ملائکه چشمشان به این واقعیت افتاد که ولایت است،ولایت است شوخی نیست،الان هم همین طور است،به راه رفته ها،به کار کرده ها،به پا برهنه ها،به دویده های این راه،به زحمت کشیده های این راه،آدم می خواهد بگوید که بابا ولایت که به میان می آید این در جانبش یک مسائلی هست،می گوید نه قبول نمی کنم،من ولایتی می خواهم که دست به ترکیبم نخورد،من ولایتی می خواهم که جیبم پُر باشد،سفره ام دائر باشد،زندگی ام همه اش جفت و جزم باشد،من این ولایت را دوست دارم.
اینجوری نیست،این که ولایت نمی شود،همان دنیاست که آدم دنبالش می گردد،از راه دین می خواهد به دست بیاورد.
ولایت بوی خون می دهد،ولایت اصلا نقشش را با خون زدند.

《 قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء》،این که از درش دارد خونریزی می شود!!
خوب بله خونریزی می شود.

من و دل گر فدا شدیم چه باک ؟
غرض اندر میان سلامت اوست(یا سلامت توست)

این همان ولایتی است که انسان با قواعدِ خودش می سازد،و جانبدارِ یک ولایتی است که دست به ترکیبش نخورد.
نه خونریزی دارد،لشکرکشی دارد،وقتی که بوی این ولایت بلند بشود خودشان جنگ درست می کنند،خودِ آن بالایی ها،صاحبِ ولایت جنگ درست می کند.

تا گریزد هر که بیرونی بود

خودش بچه های ما را به طرفِ کربلا می فرستد،خودش آنها را تکه پاره می کند،تا هر که اهلِ اشکال است بیرون برود،که این چیست،این چه حرف است،این چه بود دیگر،این چه بود به میان آمد،که با همین اشکال ذهنی برود آنطرف بایستد.
ملائکه هم گفتند، این تنها مالِ بشر نیست،مَلَک هم می گوید.

فرشته عشق ندانست که چیست قِصه مخوان
بیار باده و بر خاکِ پایِ آدم ریز

روایات را بخوانید،علائم ظهور را.
وقتی می خواهد چهره اش را نشان بدهد،روایت پُر است،عالم را پر از آشوب می کند،می خواهد چهره اش را نشان بدهد،اینقدر قتل و کشتن به وجود می آورد،خونریزی به وجود می آورد،که می خواهد بیاید یک گوشه ابرویی نشان بدهد.
در علائم ظهور هم همین است،وقتی آن حقیقتِ کُل می خواهد تشریف بیاورد،عالم را به هم می زند،در بعضی از روایات هست که از هر ده نفر،نُه نفر می رود یک نفر می ماند،این اَقَلِ مقدار است،همه هم با کُشت…
آن که معنای ولایت را نمی فهمد می گوید بابا این چیست که درست کردید،این چه جریان است آوردید،ولایت است،در قرآن می فرماید،مَلَک گفت،فرشته گفت،آن که بینشِ غیب دارد گفت،
《أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّماء》،حرفِ ولایت و 《ولی》را نمی کِشد،شماها هم نمی کِشید،ما راحت طلب هستیم،خوش گذرانیم.

عشق بازی و سلامت طلبی عینِ خطاست
عاشقی شیوه رندانِ بلا کِش باشد

باز پُرش را باید در کربلا نشان بدهیم،وقتی امام حسین علیه السلام این تجلیِ تام صلوات الله و سلامه علیه،وقتی این حقیقتِ کُل،این موجودِ ناشناخته که خاکِ سرِ کوی او را هم هیچ کسی خواصش را نفهمیده است .
چطور است که این خاک مُرده را زنده می کند؟چطور است که شفا در این خاک است؟
هیچ کس نفهمیده،در همه لابراتورهای دنیا بگذارند معلوم نمی شود،چگونه است؟ معلوم نیست.
وقتی امام حسین علیه السلام خواستند این تجلیِ کُل را در صحرای نینوا برپا کنند،و خیمه بزنند،و این سُرادِقِ جلال بر پا بشود،خونریزی شروع شد.
در خواب(خواب که نیست،آنها اصلا خوابشان از همه بیداری های عالم بیداری تر است)،《اُخْرُج اِلَی العِراق اِنَّ الله شاءَ اَنْ یَراکَ قتیلاً》،سخنِ ولایتِ تو را می خواهیم در عالم بیاوریم،حرفِ غمِ تو را در دلها بنشانیم،می خواهیم همه وجودها را مالآمال از غُصه تو کنیم،حسین جان تو و بچه هایت،و هر کس هم تو را دوست دارد باید به خاک و خون کِشیده بشود.
ظهور در آخرالزمان خیلی از قشرهایش را گرفتند،خلاصه اش کردند،چه کارش کردند،چه کارش کردند، که هی آن را گرفتند کم کردند،در آخرالزمان،ظهور بدون خونریزی نیست،این را نداریم،همه روایاتش را بخوانید.

من و دل گر فدا شدیم چه باک؟
غرض اندر میان سلامت اوست

دیده آیینه دارِ طَلعَتِ اوست
سینه گنجینه محبت اوست
من که سر در نیاورم به دو کون
گردنم زیرِ بارِ منتِ اوست
[نگارنده؛ این بیت به این صورت هم آمده است؛
دل سراپردهٔ محبتِ اوست
دیده آیینه‌دارِ طلعت اوست]

فهم این معانی،درک این معانی هم بوی خون می دهد،هر که می خواهد با این تجلی آشنا بشود،خونش را می ریزند،تکه تکه اش می کنند،پاره پاره اش می کنند.

حالا به سراغ یک روایت برویم؛
از قدر و منزلت شهید پیشِ امام صادق علیه السلام صحبت کرد،آن برجسته ای که حضرت قبولش کردند،و عرض کرد آقاجان به ما هم این موهبت و عنایت را بفرمایید،به ما هم از این سهم بدهید که ما هم برویم شهید بشویم.
فرمودند اینکه تو هر نفس شهید هستی خبر نداری.
عرض کرد نه آقا کجا ما شهید هستیم؟عنایت می فرمایید.
فرمودند نه،دوستان ما که در کوچه و بازار و میان خلق عبور می کنند،راه می روند،هر نگاهِ ملامت که به آنها اصابت می کند،یک شهادت است،هر دم شهید،هر نفس شهید.
《یاعلی》می گویی می بینی یارو خنده می کند،《یاعلی》،نگاهِ کج می کند،این یک شهادت است،اسمِ مولایت را می بری می بینی اینکه یک خنده می کند،یک تمسخر می کند،این یک شهادت است.
علی کلِ حال بوی خون می دهد،یا خونِ جگر که در ملامت است،یا سر دادن در این راه،که سر دادن ها را هم خیلی باز نپذیرفتند《إِذۡ قَالَ رَبُّکَ لِلۡمَلَـٰٓئِکَهِ إِنِّی جَاعِلࣱ فِی ٱلۡأَرۡضِ خَلِیفَهࣰۖ》
من می خواهم جانشین بیاورم،خودم را نشان بدهم،ولایت را می خواهم در خلق بیاورم.ملائکه به اعتراض آمدند،مَلَک است دیگر.
《 قَالُوٓاْ أَتَجۡعَلُ فِیهَا مَن یُفۡسِدُ فِیهَا وَیَسۡفِکُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَۖ》
پروردگارا اگر می خواهی که کسی عبادتت کند،بندگی کند،ما خودمان هستیم،هم تو را تسبیح
می کنیم و هم تو را تقدیس می کنیم.
دیگر خونریزی برای چه؟؟؟
《 قَالَ إِنِّیٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ》،این جواب به همه خلقِ عالم است،هر که اشکالی در نقطه ظهور ولایت داشته باشد،کنارش همه چیز هست.
بالاتر از این بگوییم؛امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام که می خواهد تجلی کند،این نورِ مطلق بیرون بزند،کنارش یک ظلمت مطلق می گذارند.
برای چه آن را آوردند؟؟؟
برای اینکه امیرالمومنین در عالم بیاید.
برای چه آن را کنار دست این گذاشتند؟
برای اینکه من و تو بیابیم،دریافت کنیم.
حرف این است؛ ببین حق می توانست نور را …[بحث هفته گذشته را یک مقداری دنبال می کنیم] حق به قدرت مطلقه و حکمت بالغه خودش می توانست نوری را بدون ظلمت،بدون قاعده تضاد، در عالم بیاورد.
اگر آن نور بدون قاعده تضاد و بدون ظهور ظلمت می خواست بیاید من و تو بایست نباشیم،من و تو که هستیم پذیرایِ این معنا هستیم (به قانون تضاد،حالا دقت کن) ولیِ مطلق چشمش را می گرداند تا بخاطر دل یک دلسوخته،یک مُحِب،یکی،یکی بیشتر نه،که بتواند با او ارتباط محبتی برقرار کند،این ارتباط فطرت و محبت و ولایت است،(همین جا چون نوشتند من یک توضیح مختصری بدهم) به خاطر اینکه من و تو دلمان در سینه به عشق آنها می تپد،یک نقطه ظلمت را کنارِ دستِ خودشان می گذارند و سنگینی او را خودشان می کِشند،به خاطر دلِ من و تو.
باز گفته نمی شود،ببین، صحنه کربلا را می سازند که من و تو گریه کنیم.
امام حسین علیه السلام چه فرمودند؟؟
صحنه کربلا را می سازند که من و تو گریه کنیم.
می فرمایند《 اَنَا قَتیلُ العَبَرات》،من کشته شده اشکِ چشمان هستم.
چه کسی امام حسین را کُشت؟؟ اشک های چشمِ ما؟؟
در مقام معرفهُ الولایه در بیا.
به خاطر اشک ریختنِ من و تو که این رشته دوستان امام حسین را به امام حسین اتصال می دهد،امام حسین خودش را به کربلا می آورد،فرزندان و نورِ چشمانش را به کربلا می آورد،رقم شهادت به آنها می زند،به خواهر و آل الله،رقمِ اسارت می زند که اشکِ من و تو دربیاید ارتباط با امام حسین علیه السلام برقرار بشود.
خوب ما میخواستیم آن ظلمت نباشد،خوب من و تو هم باید نباشیم،ما می خواستیم در عالم قاتلین امام حسین وجود نداشته باشند،نورِ مطلق باشد،من و تو هم نباید باشیم.
فطرت در خلقت این محبت و این ولایت را اقتضا دارد،و اینها همه با هم حرکت می کنند.
خوب حالا اینجا هر کس اهلش هست بگیرد و عبور کنیم؛
ما که بر امام حسین علیه السلام گریه می کنیم،ببین با امام حسین چه کار کردیم،《اَنَا قَتیلُ العَبَرات》،ما گریه کن ها ببین با امام حسین…
امام حسین علیه السلام،سید الشهداء مظلومِ مطلق است،امیرالمومنین مظلومِ مطلق است،فقط از دشمن ها به آنها ظلم شده؟؟؟
ما دوستان هم طالب هستیم،منتها اینها خودشان اجازه دادند در دوستی این حرکت از ما صادر بشود،مُعاف هستیم،ولی در دشمنی اجازه ندادند.

معلوم شد که هنوز گریه کردن بر او،از ناحیه خودِ ما هم شناخته نشده،طهارتش شناخته می شود؟؟
گریه کردن ها بر امام حسین علیه السلام چه کیفیتی را دارد و چگونه است این هنوز معلوم نشده است،یک مقدار پرده برداریم،معلوم می شود که گریه کردن های ما بر این غریبِ مظلوم،غریبِ مطلق،مظلومِ مطلق،کیفیتش چیست.این خواست نَفْسِ ماست،نَفْسِ محب این کشش را دارد که بر امام حسین علیه السلام گریه کند.
[آخرِ ماهِ شعبان است،آقا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم مردم را در آخر ماهِ شعبان به رمضان سوق دادند،ما هم به ان شاءالله به معنای رمضان سوق می دهیم].
این سه ماه را قدر بدانیم،اگر ماه رجب نتوانستیم بارمان را ببندیم،ماهِ شعبان هم دارد تمام می شود،نتوانستیم،ان شاءالله به ماهِ رمضان دسترسی پیدا کنیم.
به قولِ خواجه ؛

نگویمت که همه ساله مِی پرستی کن
سه ماه(رجب،شعبان،رمضان)مِی خور و نُه ماه پارسا می باش

این سه ماه را انسان،خودش را به شرابِ طهور نزدیک کند،افطار هم به شرابِ طهور کن،《وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا 》(سوره مبارکه انسان/۲۱).
یعنی هیچ افطاری در عالم حلالتر از این افطار نیست،یک وقتی به حرام افطار نکنید که باید کفاره جمع بدهید،همه چیزها در عالم حرام است جز یادِ او.
هر چه در عالم فکر می کنی،همه چیزها حرام است جز یاد او.
ان شاءالله روزه که گرفتی…
برای همین 《بسم الله الرحمن الرحیم》بگو،دستور هم دادند با آب گرم افطار کن،چون آب تنزل ولایت است،حلالتر از او در عالم نداریم.
این شاعر عامی،شاطر عباس صَبوحی خیلی قشنگ گفته؛

روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
آری! افطار رطب در رمضان مستحب است

یا به شیرینی که ولایت کام را شیرین می کند،یا به آب که ولایت صفا می دهد،هر کدام را که خواستی.
به آب افطار کن،یعنی به ولایت نزدیک بشو،و 《بسم الله》بگو که تنزل ولایت است.
ان شاءالله این دو سه روزی که از شعبان باقی مانده،بتوانیم بارمان را ببندیم،و آن دعای《 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، شَجَرَهِ النُّبُوَّهِ وَمَوضِعِ الرِّسَالَهِ وَمُختَلَفِ المَلائِکَهِ 》
،این مُختَلَفِ المَلائِکَهِ را که در زیارات همه ائمه هدی هم هست وقتی کنار قبر علی بن موسی الرضا علیه السلام مشرف می شوید در زیارت می گویی 《وَمُختَلَفِ المَلائِکَهِ 》،معنای مختلف الملائکه این است که اینها از آن وقتی که [بحث به آن حرف قبلی ربط پیدا می کند] ملائکه به پروردگار عرض کردند《 أَتَجعَلُ فیها مَن یُفسِدُ فیها وَیَسفِکُ الدِّماءَ》آنوقتی که رقم خلقت آدم را حق زد و تابلو را به ملائکه نشان داد،عرض کردند،خدایا آیا می خواهی روی زمین کسی را قرار بدهی که خونریزی و فساد کند؟؟؟
از آنوقت اینها در رفت و آمد هستند که این نکته را بفهمند در خلقت این موجود چه خبر است،هنوز نفهمیدند 《وَمُختَلَفِ المَلائِکَهِ 》را چه معنا می کنیم؟

ملائکه رفت و آمد می کنند،خوب بله رفت و آمد می کنند،برای چه؟؟
برای آن حرفی که آنجا نسبت به حق گفته شد،
《 أَتَجعَلُ فیها مَن یُفسِدُ فیها وَیَسفِکُ الدِّماءَ》،
پروردگارا می خواهی یک کسی را در عالم قرار بدهی که با آمدن او خونریزی و فساد بشود؟
《قالَ إِنّی أَعلَمُ ما لا تَعلَمونَ》من یک چیزی می دانم که شما نمی دانید.
این نمی دانم را ملائکه می خواهند می دانم کنند،هی می روند و می آیند،خبری نیست.

اهل تحقیق اگر در مجلس هستند این آیه را با این معانی که در زیارات هست ربط بدهند،می توانند استفاده های فراوان کنند،در زیارتشان می خوانیم:《وَمُختَلَفِ المَلائِکَهِ 》،برای چه؟؟
چه کار دارند؟
چه می خواهند؟
می خواهند بارشان را ببندند،«إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»،را بیاورند به نقطه دانش متصل کنند،هنوز خبری نشده است.
یعنی شعر خواجه سرِ جای خودش برقرار است؛

فرشته عشق ندانست که چیست قصه مخوان
ولی یک کسی از راه می رسد،از در وارد می شود،دفعه اولش هم هست،چشمش به ضریح مطهر می افتد،تمام آن نقطه《 إِنّی أَعلَمُ ما لا تَعلَمونَ》برایش حل می شود،به او می دهند.
گفت در قافله هایی که سابق به طرف مشاهدِ مشرفه در حرکت بود،یک مردی بود،جوانی بود،که این پول نداشت سواره به طرف قبرِ علی بن موسی الرضا علیه السلام حرکت کند،پیاده می آمد به جهت اینکه در کاروان پیاده هم راهش بدهند،با صاحبِ کاروان قرار بست که من اینجا خدمت زوار را می کنم،آفتابه آنها را آب می کنم،رختشان را می شویم،ظرف های کاروان را می شویم،اجازه بدهید که من در پناه این کاروان و سایه این کاروان حرکت کنم،اجازه دادند.
برای زوار آفتابه آب کرد،رخت می شست،وقتی به تپه سلام رسیدند،این پیشاپیش که می رفت،آن بلندی که اول گنبد مطهر تَلَألؤ می کند،سلام داد《السلام علیک یا علی بن موسی الرضا》،تمام اهل کاروان جواب سلام این جوان را شنیدند.
خیال می کردند برای آنها هم خبری هست،آنها هم شروع به سلام کردند،هیچکدام جواب نشنید.
یک کسی را به چشم حقارت نکنی هااااا.
جواب سلام گرفته ها در عالم هستند،که آفتابه برای خلق آب می کنند،من و تو نمی دانیم.
ملائکه نفهمیدند،آنهایی هم که مَلَک وَش هستند آنها هم نمی فهمند.
مَلَک وَش کیست؟؟؟
مومن،مسلمان،شیعه،می گوید چرا.
این چرا در ولایت جلوی آدم را می بندد.
کوچکترینش این است که جواب سلام نمی دهند.
حالا معنای دیگر روایت را بخوانیم.
فُطرُس مَلَک هم سلام مومنین و دوستداران و عاشقان امام حسین علیه السلام را به امام حسین می رساند.
عجب!!! آخر فُطرُسِ مَلَک…
خیلی کسان هستند که بار می کشند،بارِ تقوا می کِشند،بار ایمان می کِشند،بارِ عرفان می کِشند،خودشان بهره ندارند.
فُطرُس مَلَک هم سلام می برد به آن بارگاه می رساند.
خودت سلام کن جواب بگیر،فطرس مَلَک.

فرشته عشق ندانست که چیست

دوست امام حسین،گریه کنِ بر امام حسین،تو یک مقام و منزلتی از فرشته و مَلَک برتر،قدرِ خودت را بدان.
یعنی چه؟؟
معنا کنیم؛فطرس ملک به آنجا سلام می برد،یعنی چه؟
یعنی در این حسرت،و در این غصه مُردیم،ذوب شدیم،که یک مرتبه جوابِ سلام ما را بدهی،آقا.
روایت می گوید حسرت نکش،اگر گوش تو قابلیت شنیدن ندارد من یک مَلَک را که توبه کرده و بواسطه من بار گرفته،این مَلَک را مامور کردم که سلام تو را به من برساند،تو نمی خواهد منتظر جواب باشی،من سلام را دریافت کردم.
امام حسین نسبت به سلام کن ها،گریه کن ها،بستگانِ خودش،هیچ وقت عنایتش را دریغ نمی کند.
قاعده را به هم نمی زنم ولی موهبت را از تو دریغ نمی کنم،لطف را از تو دریغ نمی کنم،خاطرت جمع باشد.اگر اینکه جواب سلام تو را نمی دهیم جواب سلام آن مَلَک را هم نمی دهیم،ولی سلام تو را قبول می کنیم خاطرت جمع باشد.
خوب،عرض کنیم آقاجان،یا اباعبدالله،من آلوده ام،تو سلام من را می پذیری؟؟؟
جواب می دهد،اینجا امام حسین علیه السلام فریاد می زند،قشنگ بگوییم هااا،سید الشهداء فریاد می زند،که فریادش به عرش می رسد،خدا فریاد امام حسین را می شنود که وادیِ من وادیِ محاسبه و قاعده نیست،ما همه را می پذیریم.

بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند

هر کس از یک راهی خودش را پاک می کند،توبه می کند که وارد ماهِ رمضان بشود،یکی به عبادت،یکی به طاعت،یکی به نمازِشب،یکی با خیرات،دست در جیبش می کند،حسین جان ما هم می خواهیم با اشک چشمِ برتو،با اشکی که از شوق برای تو ریخته می شود،خودمان را پاک کنیم،و خیال نمی کنم در عالم هیچ عملی بتواند خودش را هم میزان با این گریه قرار بدهد.
به قول خواجه ما؛

غوطه در اشک زدم [بله گفتند پاک شو،بله باید پاک شد،ولی طریقش را تو به ما آموختی،تو خودت به ما یاد دادی]کاهل طریقت گویند

پاک شو اول و [عجب راهی تو یادمان دادی،تمام بحثی که در طهارت گفتیم امروز در این اشک خلاصه می شود هاا]

غوطه در اشک زدم کاهل طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز

جمال دل آرایش را در اشک چشم خودت مشاهده کن،اگر می خواهی امام حسین علیه السلام ببینی،بالاتر از جوابِ سلام،در اشک چشمها…
جدا نکنی،به حقِ خودش اگر جدا کنی،معنای طهارت را در این مباحثی که چند ماه است ما توضیح دادیم…
جدا نکنی،آنها طهارتشان معنایش این نیست که تو ناپاک و پاک قائل بشوی،در

این وادی کسی ناپاک نمی تواند باشد،یکی از معانی که برای طهارت کردیم این است که به خودت این اجازه را ندهی که بگویی من ناپاکم و آلوده ام،به آن طرف نگاه کن ببین آن کشش چقدر است و چطور پاک می کند.
اگر کسی جدا کند هاا،خوب و بد کند،امام حسین علیه السلام را در طهارت نشناخته است.لذا فرمود وقتی به زیارت من می آیی حق نداری بروی غسل کنی،حق نداری جامه ات را عوض کنی،با جامه آلوده،با جامه ناپاک،با بدنی که غسل نکردی…
هر جا می خواهی بروی،اگر زیارت پدرم می روی غسل کن،اگر زیارت مادرم زهرا می روی غسل کن،اگر زیارت بقیه از اولاد من می روی همه را غسل کن،ولی زیارت من غسل ندارد،همین که نیت می کنی به طرف من بیایی این غسل است.
آقاجان ما از الان داریم برای کربلایت احرام می بندیم،همین الان.
حسین جان ما همین الان داریم نیت می کنیم،هر که چشم باز کرده،اگر کارمند اداره است،عیدی می خواهد،اگر که زیر دست است از بزرگ عیدی می خواهد،حسین جان عیدی ما را امسال کربلا قرار بده.
تو را به حق امام حسین این کار را بکن،ببین بعضی از این بچه های دو سه ساله پیش عمو می آیند،خوب ببین،این کار را بکن در خلوت،رویت نمی شود در اجتماع انجام بدهی عیب ندارد،در خلوت،تنها،درِ اتاق را ببند ببین این جوری که می گویم،عیب ندارد در راه امام حسین همه جنون می خرند،این راه راهِ جنون است،هیچ جایش با عقل جور در نمی آید،بچه های دو سه ساله ،چهار ساله پنج ساله،می آیند،پیش عمو،پیش دایی،پیش بزرگتر،از راه که می رسد فرصت نمی دهد،مجال نمی دهد،در جمع همه هستند،نشستند،مادرش خجالت می کشد،بابایش از این کاری که بچه می کند…
پایش را به زمین می زند می گوید عیدی می خواهم،عیدی من کو؟
درِ اتاق را ببند،تنها به امام حسین بگو عیدی می خواهم،این کار را بکن،به واسطه یک نفر به همه می دهند،عیدی این بچه را که می دهد،بچه های دیگر هم که نشستند آنها هم می گیرند،این کار را بکن.
مرحمت می کنند،لطف می کنند،عنایت می کنند،حالا ما ادای آنها را در بیاوریم،حسین جان به آبروی بچه های جگر سوخته ات که آمدند پا به زمین زدند گفتند آب می خواهیم،حسین جان ما آب می خواهیم،اجازه بده عمو برود آب بیاورد،به آبروی این بچه های جگر سوخته که جلوی تو پاهایشان را به زمین می زدند و جگر توِ امام حسین به حال آنها سوخت،عیدی ما را کربلا قرار بده.

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه و الاخلاص و الصلوات.
《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》
یاعلی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *