《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》
《بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ》
《یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی 》(سوره مبارکه فجر/۲۵_۳۰)
مراتب نفس به حَسَبِ اِحصاءِ علمای اخلاق چهارتاست؛
نفس اماره،نفس لوامه،نفس مُلهَمه،نفس مطمئنه.
[مقداری از نفس اماره گفتیم و چون بحث در سال گذشته ناتمام بود مجبور بودیم که دو مرتبه از این معنا سخن به میان بیاوریم].نفس اماره آن حالتی است که انسان را به تحکم بی جا وادار می کند و آمریت به انسان می دهد بیشتر از آن مقداری که حق بوسیله انبیاء دستور فرموده است.
آمریت انسان نسب به موارد تعیین شده حدود دارد،حتی عرض کردیم پدر و مادر به اندازه محدوده پدری و مادری خودشان می توانند این آمریت را داشته باشند.بیشتر از آن،در حدِ اختیار پدر و مادر که بر فرزند ولایت دارند هم نیست.در آیه قرآن هم هست که اگر پدر و مادر به شرک امر کنند اینجا خارج از محدوده سخن گفتن است،اگر اینکه پدر و مادر فرزند را به شرک امر کنند،فرزند نباید بشنود،آیا پدر و مادر که فرزند را به شرک امر می کنند که قرآن الان دارد دستور می دهد ،الان قرآن دارد جوانبش را جمع می کند،اگر مشرک هستند که اهل قرآن نیستند،مشرک که قرآن قبول ندارد،اگر غیر مشرک هستند باید بررسی بشود که این چه نوع شرکی است که پدر و مادر می خواهند به فرزند تحمیل کنند؟؟
تجاوزِ از حدِ آمریت آنهاست.آنچه در این باب مورد بحث ماست که میخواهیم با آن حرکت کنیم این است که پدر و مادرِ مسلمان که قرآن دارد تربیتشان می کند و با آنها صحبت می کند که فرزند را به شرک دعوت نکنید،این تجاوزِ از حدِ آمریت اوست،جلویش را می گیرند،حق ندارد.
دو مرتبه بگوییم؛ اصولا بی سر و سامانی هایی که در عدم توافق فرزند با والدین ایجاد می شود ،یک جهتش [دو جهت دارد،هر دو را می گوییم]این است که پدر و مادر بیشتر از مقدارِ لازمی که خداوند تبارک و تعالی در شرع مقدس اسلام ،باطنش،اخلاقش،….(نگارنده؛ظاهرا اینجا درست ضبط نشده و کلام بریده شده)
پای منبر،در برخورد با بزرگان،قبول می کند که《 علیٌ هُوَ اسْمُ الله》،علی مَظهَر اسماء و صفات حق است، این را قبول می کند،به این عالمِ عارف اعتماد نیست،در یک جایی وا می زند،در یک جایی که جایش است می بینی وا می زند.
حالا حرف مالِ هر گوینده ای می خواهد باشد،حرفِ قشنگی است؟؟
خواجه عبدالله انصاری است،می گوید همه از آینده شان می ترسند،همه از قیامت می ترسند،همه از حساب می ترسند،همه از مآلِ معادشان می ترسند ،من از اولِ کارم می ترسم نکند از آنجا نیامدم! نکند آنجا درست بَلیٰ را نگفتم.
خوب دقت کنید،[نقطه ظریف یادم نرود مربوط به کربلاست،می گویم]از خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم قویتر در هدایت هیچ کس را نداریم.
در این ره انبیا چون ساربانند
دلیل و رهنمای کاروانند
وز ایشان سید ما گشته سالار
هم او اول هم او آخر در این کار
ز احمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اندر آن یک میم غرق است
احد در میم احمد گشته ظاهر
در این دور اوّل آمد عین آخر
این نقطه هدایت مطلق،خاتم انبیاء،بدون واسطه دست عده ای را گرفته دعوت به اسلام کرده است،چه شدند؟ شدند مُسلم.
بعداً به آنها در غدیرخم ولایت امیرالمومنین علیه السلام را تلقین کرده است،همه گفتند درست، اولی و دومی هم گفتند بَخٍّ بَخٍّ لَکَ،این شده مومن،خوب.
نماز خواندند به کی؟ به رسول الله،با رسول الله.
جهاد کردند،با کی؟ با رسول الله.
پول دادند به رسول الله، قرآن حفظ کردند،احکام می دادند،پا به پای رسول الله حرکت می کنند،چه کار می کنند،چه کار می کنند،چه کار می کنند،پُر،از رسول الله تفسیر گرفتند،از رسول الله حدیث گرفتند،پُر است دیگر،خوب،دیگر از این بالاتر می خواهیم یا نه؟
اگر داریم بالاتر بیا عرضه کن.
روزِ سقیفه همه اینها روی 《علی》شمشیر کشیدند.
این اتصافِ به صفت از نقطه فعل است،توی ارتباط ذات نقش ندارد،حتی از مجرای رسول الله صلوات الله علیه و آله و سلم.
آمریکایی ها که نیامدند درِ خانه حضرت زهرا سلام الله علیها را آتش بزنند،آنها بودند ؟؟؟
تمام بغل دستی هایی رسول خدا آمدند که اسلام را از کی گرفتند؟؟
از من که نگرفتند که خودم بی خبر از تمام اسلام هستم،از من که نگرفتند،از من که ایمان را نگرفتند که بی خبر از همه ولایت هستم،از من که نگرفتند،از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در غدیرخم به نَص آیه 《الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ …》(سوره مبارکه مائده/۳)با این آیه گرفتند.با دست رسول الله مسلمان شده ،خوش به حالش،نه این فایده ندارد،این به فعلیت خودش ،یعنی با قدم برداشتن،فکر کردن،اندیشه خود،تشخیص خود،《فعل》زیر بنایش خلق است،《ذات》 زیر بنایش حق است.
چطور میشود که عاقبت کارِ بعضی ها بد در می آید؟
به جهت اینکه از اول خودش حرکت کرده ، از اول چیزی نبود که چیزی بشود.
مساله سقیفه خوب روشن می کند، مساله سقیفه خوب راهنمایی می کند که با هدایت رسول الله می شود یک کسی بیاید به مرزی برسد که شمشیر روی سرِ امیرالمومنین علیه السلام بکِشد،درِ خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها بسوزاند،کربلا بیاید خیمه آتش بزند،اینها می شود،اینجا یک حرف داریم،وقتی ما می گوییم راه امام حسین علیه السلام با همه راهها فرق دارد اینجاست،آیا کربلایی ها،هفتادو و دو تن ،گریه کن های بر امام حسین،اینها رقمشان را آن وقت زدند؟ یعنی از ذات شروع شده،مُتَصِف شده یا از فعل حرکت کرده؟
فقط توی عالم یکی هست و آن هم امام حسین است که از فعلیت به صفت رسانده و چنان قوی است،که از آنکه از ذات به صفت آمده قویتر حرکت می کند.
[اگر کسی گرفت خوش به حالش].
لذا هر چه در راه امام حسین علیه السلام منشاء حرکتش باشد اوجش می دهند،کمالش می دهند،وصالش می دهند،به همان نقطه تثبیت صد در صد می رسانند،حُر نه تنها حرکتش از فعل نیست،حرکتش در ضدِ فعل هم هست،خوب قدرت را نگاه کن!! یعنی حُرِ ریاحی این بزرگ عالم هستی نه تنها دست و پای امام حسین علیه السلام را نبوسیده ،نیامده خدمت کند ،هیچی، این کارها را هم نکرد،سرِ راه هم بر امام حسین
گرفت،دلِ حضرت زینب سلام الله علیها را هم تکان داد،بچه های امام حسین را هم لرزاند،یک جایی باز رساندنش که همه عقل ها مات است.
توی راه امام حسین علیه السلام نه تنها از مجرای فعل به صفت می رسانند از ضد فعل به هم به صفت می رسانند،به عالیترین مرتبه می رسانند که هیچ صاحب صفتی از منطقه ذات هم به آنجا نمی رسد. توی راه رسول الله صلوات الله علیه و آله این هست؟ نه نیست.
ایام زیارتی آمده بود کربلا دزدی کند،چون آنجا و آنوقت دیگر کسی مواظب نیست و ناطورها (نگهبان ها)هم می گویند اینها زوارند.
طلا فروشی ها را باز کرد طلاها را هم دزدید،خوابید که صبح بلند شود برود،دید امام حسین اسمش را جزء زوار می نویسد.
بابا یک حرفی ما داریم میزنیم این سوق دادن و راهی کردن مردم دنبال عمل زشت نیست،یک چیزِ دیگر داریم توی عالم می گوییم ،داریم می گوییم امام حسین عظمتش در حدی است که ما درک نمی کنیم،این را می خواهیم بگوییم حالا تو بیانی بهتر داری آن را بیا بگو،جور دیگری میفهمی از آن راه بفهم،این را میخواهیم بگوییم .
خودش عرض کرد حسین جان من که آمدم دزدی چطور اسم من را جزء زوار می نویسی؟
فرمود هر کس به سرزمین من قدم بگذارد من آن را [می نویسم]
ولو منِ جنایتکار؟
حضرت فرمودند ولو تو.
دیگر نفرمودند ولو توی جنایتکار.
خواب است،بله خواب است.
امروز سه چهار تا ورق کاغذ نوشتند.
خوب ببینید این عیب نیست،برای یک مشت شیعه ؟همه حرفها و کارهایمان را درست کنیم،این نوشته که سینه زدن و زنجیر زدن و نوحه کردن اینها خلاف قرآن است و حدیث و روایت است!!!
اینها را هم همه جا منتشر کردند.
یک کسی نیست به این بی شعور ،تاریک،ظلمانی،[البته اینها به اشاره خودِ امام حسین، خودِ امام حسین دستش را روی کاغذ می گیرند که اینهایی که یک خرده قلبهایشان آرام شده ،ساکت شده دو مرتبه به وجد بیایند.امام حسین وسیله درست می کند که اینها را دو مرتبه بیاورد،این کار خودِ ذات مقدسش است].فقط یک جواب دارد ممکن است بعضی ها این کاغذ را دیده باشند یا ببینند،فقط پشتِ آن کاغذ بنویسید خوردنِ خاک در تمام منطقِ شرع،ظاهر و باطنش حرام است،همه نوشتند،فقیه می نویسد ،صاحب رساله می نویسد،روایات می نویسد،احادیث می نویسد،همه، خوردنِ خاک حرام است.این جوابش فقط این است،هر کس خواست جواب بدهد جز این جواب ندهد؛ولی خاک کربلا خوردنش نه تنها حلال است بلکه شفا بخش و مرده زنده کن است.این جواب است،جواب هم غیر از این ندارد.وادی امام حسین غیر از…
و گذشته از این اگر تمام علمای عالم ،مجتهدینی که صاحب رساله هستند بیایند این حرف را بنویسند،تمام عوامِ درجه یک حرف او را قبول نمی کنند و می گویند باز سینه میزنیم.این دین ماست،و بنا می شود که آدم را با سینه زدن،بازنجیر زدن،آخرش این می شود دیگر که به جهنم ببرند،خدایا درش را بازتر کن اگر دو لنگه است صد لنگه کن،اگر صد لنگه است هزار لنگه کن،اگر هزار لنگه است یک میلیون در برایش بگذار.ما چیزی غیر از این نداریم،ما جز این حرفی نداریم.
در هر چند وقت یک خودشان این مرحمت و این لطف را می کنند،که هر کس آرام است حرکتش بدهند.
《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》
یاعلی مدد