عباد الرحمن_جلسه اول_۱۳۷۰/۰۲/۱۳

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنُ الدَّائِم عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

 

《وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلَّذِینَ یَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنࣰا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمࣰا》(سوره مبارکه فرقان/۶۳)

 

این آیه و آیات دیگری که بعد از این آیه کریمه ذکر شد در اواخر سوره فرقان است که نشانه و علامت بندگان را حق ذکر می فرمایند.

《وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلَّذِینَ یَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنࣰا 》

در این آیه حق متعال مسائلی را نسبت به بندگان خاصِ خودش ذکر می فرماید،علاماتی را،نشانه هایی را،اول نشانه اش این است که عباد رحمان وقتی روی زمین راه می روند[همه اینها که داریم صحبت می کنیم آثارِ ولایت است،ولایت چگونه است؟ آن که رنگ ولایت به او خورده،آن که از ولایت اهل بیت علیهم السلام و ائمه اطهار علیهم الصلاه و السلام به او دادند این چه نشانه دارد؟ همین نسبت دادن،گفتن،خودش را بستن که ما اهلِ ولایت هستیم،ما شیعه هستیم ما محب هستیم،این یک طرفی است،علاماتش را از قرآن دربیاوریم که هیچ جای خدشه نیست جای تامل نیست ] اینها روی زمین در حالتی راه می روند که هَون با آنهاست.

هَون در لغت معنا شده،تفاسیر هم فرمودند،که این یک ترس با اوست،یک خوف با اوست،حالا برای چه 《 یَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنࣰا 》 وقتهای دیگر نه؟

در عبادت در توجه در خلوت،ممکن است این حالت خشیت و خوف برای انسان بیاید،این کافی نیست،موقعِ راه رفتن،معمولا انسان عموما یک غفلت با اوست،جلوی این غفلت را هم حق برای عبادالرحمن گرفته است.در راه رفتن هم خوف و خشیت با او هست،از یک چیزی می ترسد.

کلمه هَون را معنا می کنیم،چقدر لطیف است؛

این ترسِ از مردم نیست،این ترسِ از درندگان نیست،این ترسِ از بی پولی و نداری نیست موقع راه رفتن نیست،هون معنایش این است که ترس دارد که نکند او را از اصلی که باید به آن چسبیده باشد جدایش کنند،نکند یک قدم ناشایسته بردارد،که او را از نقطه توجه جدایش کنند،معنای هون را داریم می گوییم،حتی از دشمنانش می ترسد،نه به علت ضعف و ناتوانی،چون ایمان دارد،اینها عبادالرحمن هستند،نه از آن نمی ترسد،نکند طریق برخوردِ با دشمن را بلد نباشد و یاد نداشته باشد که در این برخورد او را از اصل جدا کنند.

 

بشنو از نی چون حکایت می کند

وز جدایی ها شکایت می کند

کز نَیستان تا مرا بُبریده اند

از نَفیرم مرد و زن نالیده اند

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش

این حالتش است،لذا ببینید بعد از آیه چطوری است،

《وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلَّذِینَ یَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنࣰا》می ترسد نکند راه برخورد با دشمن خودش را هم یاد نداشته باشد.یک چشم به هم زدن،یک سرِ مو جلو و عقب رفتن،این را از اصل جدا کنند که اتصال به《 ولی》و نقطه ولایت است.این می ترسد،معنای《 هون

》است.لذا بعد از آیه را ببینید،تربیت جدا نشدنی از اصل را ببینید،که هون با او باشد چه جوری می فرمایند،《وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمࣰا》 به نادان که برخورد کند،با او در نمی افتد،نکند این در افتادن او را از این نقطه جدا کند.

عِبادالله نیست،عِبادُالرحمن است.

برای چه عبادُالرحمن؟؟؟

به جهت اینکه بوی محبت می دهد،《الله》مُستَجمَعِ جمیع صفات کمالیه است،یعنی هم قابض است،هم باسط است،هم کَر دارد هم فَر دارد،هم اقبال دارد هم اِدبار دارد،عبادُالله همه جوانب را می پایند،تا کسی عبادُالرحمن نشود نمی تواند عبادالله بشود،تا کسی عبدالرحمن نشود عبدالله نمی تواند بشود.دارند تربیت می کنند،اول به محبت در مردم آمدن است،دست محبت بر سر همه کشیدن است،حتی با جاهل که برخورد می کند برخوردش به سِلم و سلام است.

وَعبادُالرحمن،آنهایی که بنده رحمن هستند،بوی محبت به مشامشان خورده،منطق محبت سرشان می شود،آن که از دوستی مطلع است،عبدالرحمن،اینها اهل خشونت نیستند،اهل تندی نیستند،اگر با نادانی برخورد کردند،خیلی مواظب هستند که قاعده مَشئ هُونی آنها به هم نخورد.سر بر روی زمین آهسته می گذارند،نه،پا بر سر زمین آهسته می گذارند،《وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا》(سوره مبارکه اسراء/۳۷).

روی زمین اینجوری راه نرو،مواظب باش.

یک نگاه آدم را می گیرد هااا،یک نگاه بی جا.

این ولایت است،اینها عبادالرحمنند.

 

یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشید

شاید که نگاهی کند آگاه نباشید

 

اهل ولایت یک قدم که بر می دارد مواظب این قدمش هست،《وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا 》تا صفات را می شمارند،[آیه را معنا می کنم]

اینها وقتی می خواهند احسان کنند خیلی این نکته اخلاقی عجیب است،عبادالرحمن را می گوییم،اینها اگر می خواهند احسان کنند،اکرام کنند،انفاق کنند،دست در جیبشان نمی کنند هر چه دارند به همه بدهند،[خوب دقت کنید،این آیات در آخر سوره فرقان است بخوانید]

یک کسی ندارد،گرفتار است،درمانده است،از نظر مادی بارش به زمین افتاده،به تو مراجعه می کند،تو تمام موجودی ات را در جیب آن بریزی،این راه عبادالرحمن نیست،این کارِ من و تو و دیگران نیست،این دستورِ قرآن نیست،این دستورِ ولایت نیست.

معمولا اینهایی که بی قاعده به انفاق می پردازند،اینها حرکتشان‌از نفس سرچشمه می گیرد،چون یک درمانده است دیگر،بارش زمین افتاده،تو هم اگر جیبت را خالی کنی بارِ تو به زمین می افتد،کجا کارِ کسی اصلاح شد؟؟

فقط جایش عوض شد،آن ایثار کارِ ولیِ مطلق است،اَدای خوبها را به اندازه ای که گفتن باید در بیاورند.

آقا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام فرمودند حسن جان شیر را اول پیشِ قاتلم ببر تا او نیاشامد من نمی خورم.

خوب اگر این کار را سلمان بکند چه؟

سلمان هم غذایش را بردارد برای قاتل امیرالمومنین ببرد،بگوید من اهلِ ولایت هستم،درجه عاشره ایمان دارم،هیچ کس به گرد من نمی رسد،من هم ادای امیرالمومنین را در می آورم.خوب است؟؟

کدام 《ولی》،کدام شیعه،کدام عبادالرحمن به خودشان اجازه می دهند نسبت به قاتل امیرالمومنین مهربانی کنند؟؟

سلمان به خودش اجازه می دهد؟؟

آقا امام صادق علیه الصلاه و السلام خواستند این آیه را معنا کنند،دستشان را پر ریگ کردند،بستند،فرمودند اینجور بودن درست نیست،این را مُقتَر می گویند《 وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ》،در آیه هم یَقتُر دارد،اینجور بودن که مال را در دستت نگه داری درست نیست.

حضرت دست را باز کردند همه را ریختند،هیچ چیز در دستشان نماند فرمودند اینجور هم درست نیست،به این مُوْسَع گویند.

حضرت یک مشت برداشتند این انگشتهایشان را باز کردند،یک مقدار از لای انگشتهایشان ریخت،یک مقدار ماند،فرمودند این دستور برای عبادُالرحمن،اهل ولایت،شیعیان ما است.

بی قاعده کار کردن،بی توجه به مبنا پرداختن راه ولایت نیست.

یک کسی بیاید درِ خانه آدم در بزند،بگوید ندارم،هر چه آدم دارد جمع کند،زندگی اش را به او بدهد بگوید بگیر

خوش آمدی،این از نفس سرچشمه می گیرد،ما مطیع هستیم،ما بنده هستیم،اگر جرأت کردی که در عالم به تو گفتند سَخی،اگر جرأت کردی وقتی درِ خانه ات آمدند بگویی ندارم،آنوقت به تو نمره می دهند.

به او گفتند دست و دلباز است،به او گفتند پول خرج کن است،به او گفتند آدم خیلی مُنفِقی هست،آدم محسنی هست،اینها را گفتند دیگر خوب،چندجا بگو اصلا ندارم،نمی دهم،اگر توانستی این شهامت است.

آنجایی که مارک‌ پول خرج کردن به تو خورده آنجا باید جلویش را بگیری،از آن طرف اگر دست در جیبت نمی کنی،مُمسک هستی،کِنس هستی،آنجا باید بتوانی دست در جیبت کنی.

علامات را می گویند،امروز این نقطه را ما می خواهیم بپرورانیم.

علامات عبادالرحمن را در این آیه کریمه می فرمایند.

تا می رسد به《فَأُوْلَـٰٓئِکَ یُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَیِّـَٔاتِهِمۡ حَسَنَٰتࣲۗ 》،به این نقطه می رسد،اینها عبادالرحمن هستند،علاماتش یادت نرود،اینها این کار را نمی کنند،عمل ناشایسته نمی کنند که حد بیاورد[نمی گوییم چه،خجالت می کشیم،بالای منبر هم جایش نیست]،اعمالی که بر آنها حد واجب بشود انجام نمی دهند،آن کار زشت را نمی کنند،آن کار زشت را نمی کنند،اگر یک‌ وقتی به این کارهای زشت دچار شدند،شیطان فریبشان‌ داد،نفس آنها را کِشاند،آنها توبه می کنند،وقتی که توبه کردند《فَأُوْلَـٰٓئِکَ یُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَیِّـَٔاتِهِمۡ حَسَنَٰتࣲ》،یکی از علائم عباد الرحمن این است که توبه کند.از کارهایی که دستش کرده توبه کند،از کارهایی که چشمش کرده توبه کند،از کارهایی که زبانش انجام داده،پایش انجام داده،از کارهایی که فکر و قلبش انجام داده،توبه واقعی این است.

《أُوْلَـٰٓئِکَ یُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَیِّـَٔاتِهِمۡ حَسَنَٰتࣲ》،دوتا روایات اینجا‌ داریم،عنایت بفرمایید روایت اول؛

مرحوم مفید در اختصاص این روایت را نقل می کند،بعضی از مفسرین‌ ذیل این آیه《أُوْلَـٰٓئِکَ یُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَیِّـَٔاتِهِمۡ حَسَنَٰتࣲ》همین روایت را نوشته اند،روایت هم از اصبغ بن نُباته است[این مرد چه جوری بوده که هر وقت حضرت به او می رسیدند،هر وقت،دستش را می گرفتند،در این روایت هم دارد،عین این عبارت،آقا امیرالمومنین دست اصبغ را می گرفتند و انگشتانشان را در انگشتان اصبغ فرو می کردند،هر دفعه].

می گوید من رفتم درِ خانه مولای خودم امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام،که یک احوالپرسی بکنم،سلام کنم،《فَجَلِستُ عَن تَذِرُوهُ》،درِ خانه منتظر بودم که چه وقت آقا می آیند.

[ادب را بببن،در نزد،نکند مزاحم مولایش بشود،نشستم تا مولایم….،ولایت ادب دارد،هر جور رفتن،هر جور انجام‌ دادن،هر جور خواستن،اینجوری نیست]

در یک روایتی آقا امام صادق علیه السلام فرمودند اهل محبت و ولایت ما(این را دقت کنید،شما را به جان امیرالمومنین،شیعه امیرالمومنین،دوست امیرالمومنین،اهل ولایت امیرالمومنین) فرمودند دوستان ما،شیعیان ما،اینهایی که قبولشان داریم،اینها وقتی می خندند این دندان های کُرسی شان را نشان نمی دهند،یعنی برای خنده شیعه هم میزان و مقدار گذاشتند،صدایش را به قهقهه بلند نمی کند که دندان های نواجذِش،دندان های کُرسی اش پیدا بشود،من چه؟؟

من باید از خجالت آب بشوم.

من چه؟؟

من باید روسیاهی را برای خودم ببینم.

من چه؟؟

من باید وقتی مولایم را می بینم دستهایم را روی صورتم بگذارم.

شیعه امیرالمومنین برای خنده ات اندازه و مقدار گذاشتند.

اصبغ می گوید درِ خانه نشستم تا مولایم بیرون بیایند(این ادب است،تق تق در نزدند تشریف دارند ما آمدیم.

مگر آدم هر جور می نشیند؟؟

مگر آدم هر جا می رود؟؟

مگر دوست امیرالمومنین پایش همه جا باز است؟؟

ولایت اینجوری نیست،عبادالرحمن را بخوانیم علامت دارند).

آقا بیرون تشریف آوردند،جلوی پایشان پا شدم،《فَضَرَبَ بکَفه إلى کَفی 》،حضرت اینجوری دستشان را روی دست من زدند《 و فَشَبَکَ أَصابَعَهُ فِی أَصابعی 》مثل هر دفعه باز انگشتانشان را در انگشتان من فرو کردند،بدون اینکه من سوال کنم به من فرمودند یا اَصبَغ(معلوم می شود در ذهن اصبغ حرفهایی بوده،از آخر روایت هم این فهمیده می شود،اصبغ در یک اندیشه بوده)《إِنَّ وَلیُنا وَلی الله》 هر کس ما را دوست داشته باشد دوستِ خداست،اَصبَغ دوستان ما،شیعیانِ ما،《یَشرَبونَ مِن نَهر 》[دلم می خواست این روایت را معنا کنم،ولی حیفم می آید روایت دوم را نگویم] دوستان ما از یک آبی گوارا می آشامند،یک شرابی که 《أَبرَد مِنَ الثَلج》از یخ خنکتر است،یعنی چه؟؟

یعنی شیعیان ما تندی ندارند،تیزی ندارند،شدت ندارند،آن شراب را که بخورد،خنکی به او دست می دهد،تندی،تیزی،خیز برداشتن برای مردم،این ولایت ما نیست،《 وَأَحلى مِنَ لاشَهد》از یک شرابی به او می دهند،از یک نهری به او می آشامند که شیرین تر از عسل است.

یک روایت کنارش بگذارم،امام صادق علیه السلام فرمودند《اِنَّ شِیعَتُنا کَالنَحل》،شیعیان ما مثل زنبور عسل هستند،اینها زائده وجودیشان شیرین است،اینها زائده وجودی شان صفا بخش است《شِیعَتُنا کَالنَحل》،《لُو عَلَمَ الناس ما فِی أَجوافِها لأَکلوهُم》اگر مردم بدانند در درون اینها چیست همه مردم اینها را می خورند.

باز حیفم می آید تطبیق نکنم،زیارت جامعه یادتان هست؟؟

در آنجا دارد  《فَما أحْلى أسْماءَکُم》،چقدر اسم های شما شیرین است.

《علی》اسم خداست،درست؟؟

این 《ولیِ خدا》که اسم الله است خودش هم اسم دارد،اسمِ《علی》شیعیانش هستند.

لذا فرمودند 《شِیعَتُنا کَالنَحل》،《شِیعَتُنا حَلَویُون》،یعنی چه؟؟

یعنی هی حلوا می خورد؟؟‌ شکمو است؟

اینقدر به اهل بیت علیهم السلام ظلم کردیم که معنای حرفهایشان را هم نفهمیدیم.

《شِیعَتُنا حَلَویُون》،با شیرینی کار دارند،با تندی و ترشی کار ندارند،شیرینی را دوست دارند،حرفشان شیرین است،نگاهشان شیرین است،صحبتهایشان شیرین است.

اصبغ به شیعیان ما از یک نهری آبی داده می شود،شرابی داده می شود که این شراب شیرینتر از عسل است،خنک تر از ثلج است،《وَاَلْیَنُ مِنَ الزُّبْد》از کره نرمتر است،هر کس از این شراب خورده این نرمی با او هست.

کاسب محل یا هر کاره هستی یک ضعیف ناتوان هر چه هست می آید دو مرتبه،سه مرتبه،جلو و عقب می‌کند،این جنس را این ببرد بیاورد،یک مرتبه با این تندی بکنی خارج از این قاعده هستی،حالا بیا بنشین بگو ولایت،بگو شیعه.

برو بابا دنبال کارت،وقت ما را گرفتی،یکمرتبه بگو،شیعه اینجوری نیست.

روایت دنباله دارد.

دنباله روایت معلوم است که اَصبغ چه فکر می کرده،اَصبَغ دوستان من گناهشان بخشیده است،ذهن اَصبغ هنوز هموار نشده.

اصبغ دوستان من اهلِ بهشت هستند،هنوز هموار نشده.

اصبغ بر آنها بهشت واجب است،وَ إِنَّ کانوا مُذْنِبینَ،هر چند گناهگار باشند،اصبغ حال آمد در ذهنش خطور کرد که این با کجایِ قرآن می سازد؟

تربیت می کنند،حضرت جوابش را دادند،《فَأُوْلَـٰٓئِکَ یُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَیِّـَٔاتِهِمۡ حَسَنَٰتࣲۗ》(سوره مبارکه فرقان/۷۰).

آیه قرآن می خواهی؟

اصبغ می گوید دیگر دلم خنک شد،راحت شدم،نشسته،ادب اقتضا نمی کرد بپرسد آقاجان دوستان شما اگر گناهکار باشند آن دنیا خبری هست؟

این را نپرسید،ادب داشته باش جوابت را می دهند،خیلی جاها ادب در سکوت است.

کمیل آمده ببینید.

 

زعشق تا به صبوری هزار فرسنگ است

 

کمیل هنوز اهلِ سخن است،اصبغ اهل سکوت است.

[ الان دوتا روایت با آن می گوییم]آنچه اصبغ در ذهنش اراده بکند مولایش جوابش را به او می دهند،نمی خواهد سوال کند،این سوالهای ذهنی اصبغ است.

ولی کمیل آمد سوال کرد،نشست،این بزرگوار،دعای کمیل به او تعلیم کردند،هویت کمیل در آن دعا معلوم می شود،سوال کرد یا امیرالمومنین مَا الحَقیقهَ؟؟

حقیقت چیست؟؟

چه جوابی است!!! همه اهل ولایت را تربیت می کند.

ما لَک و الحقیقه؟؟

پاشو برو دنبال کارت،جلوی من نشستی می گویی ما الحقیقه؟؟

چشمانت در چشمانِ من است ما الحقیقه؟؟

زانو به زانوی من نشستی ما الحقیقه؟؟

مالَکَ وَ الحقیقهَ؟؟ تو(سوال کننده) را چه به این حقیقت ؟؟

از میثم تمار چندتا روایت داریم؟ چندتا…

از رُشِید چندتا داریم؟؟

 

چنان ز زلف تو آشفته ام [اینها وقتی کنار مولایشان می نشستند،چشمانشان به چشم های امیرالمومنین می افتاد،سوالی نداشتند،هیچ سوال نداشتند].

 

چنان ز زلف تو آشفته ام به بوی تو مست

که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست

 

امام باقر علیه الصلاه و السلام فرمودند«ما من عبد أحبنا و زاد فی حبنا و أخلص فی معرفتنا ، وسأل مسأله ، إلا ونفثنا فی روعه جواباً لتلک المسأله» هر که ما را دوست داشته باشد،جدیت کند که معرفتش به ما زیاد بشود،از راهی که به ما گفتند،راهش هم فقط تقواست،این را جدیت کند،هر سوالی که در ذهنش در فکرش داشته باشد ما در دلش،در روحش در جانش می دمیم و جواب مساله اش را می دهیم.

اصبغ از آنهاست،« وسأل مسأله ، إلا ونفثنا فی روعه »

 

،یکی از کسانی که خیلی با اهل بیت علیهم السلام میانه خراب دارد،شخصی است به نام کَعبُ الاَحبار،این حدیث از رسول الله صلوات الله علیه و آله و سلم نقل می کند،ببینید دیگر.

مرحوم آشیخ محمد تقی بروجردی یک کتابی به نام العَشرات دارد، این روایت را در آن کتاب العشرات نوشته،چون روایاتی که ما نقل می کنیم،نیست که تا حالا گفته نشده بعضی ها خیلی دنبال مدرک هستند،روایت اول که در اختصاص مفید است،تفسیر و برهان نقل می کنند،روایت دوم در العَشرات آشیخ محمد تقی بروجردی است.

کعب الاحبار از دشمن های اهل بیت علیهم السلام است،او نقل می کند[این حدیث چقدر جالب است‌ که ناقل اوست]،آقا امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند یک روز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم،را ملاقات کردم،(حضرت تشریف آوردند منزل آقا امیرالمومنین معلوم نیست،آقا رفتند خدمت رسول خدا آن هم معلوم نیست)وقتی که وارد شدم چشمم به جمال رسول خدا که افتاد از اول عمرِ رسو الله تا آنوقت اینقدر رسول خدا را خوشحال ندیده بودم.

سوال کردم یا رسول الله چه رخ داده که از اول عمر تا حالا من اینقدر شما را خوشحال ندیدم؟؟

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند جبرئیل برای من پیغامی آورد که آن پیغام دلِ من را شاد کرد،وجود من را خوشحال کرده،تمام دلم شادمان است.علی جان این پیغام من را به این حال آورده است.

آقا امیرالمومنین علیه السلام سوال کردند که آن پیغام چه بود؟؟؟

جبرئیل به من خبر داد که دوستان تو اهل بهشت هستند.

عجب!!!این خوشحالی ندارد که،خیلی زیاد شنیدید که،خیلی به من فرمودید.

اینقدر خوشحال؟؟

فرمودند بله علی جان،یک واقعه ای در این خبر هست که آن واقعه اینقدر من را خوشحال کرده،هنوز واقعه رخ نداده است.

آقا امیرالمومنین علیه السلام سر به سجده گذاشتند،سجده طولانی شد،سر از سجده برداشتند آقا رسول الله دیدند که امیرالمومنین از شوق دارند گریه می کنند،اشک مبارک بر روی محاسن آمده به خبری که رسول خدا دادند که علی جان شیعیان تو،پیروان تو،دوستان تو اهل بهشت هستند،سر از سجده برداشتند به رسول الله گفتند یا رسول الله به شکرانه این نعمت من نصف ثواب اعمالم را به شیعیانم دادم[دقت کنید،معلوم می شود خانه امیرالمومنین علیه السلام بوده]،صدیقه طاهره سلام الله علیها آمدند خدمت رسول خدا فرمودند یا اَبَتا،پدر عزیزم،شوهرم برای دوستانش نصف ثواب اعمالش را قرار بدهد،من 《علی》 را خیلی دوست دارم،یا رسول الله من دوستان《علی》را هم دوست دارم من هم نصف ثواب اعمالم را به دوستانش دادم.

شما دیدید در خانه ها الان هم رسم است،آقا امام حسن و آقا امام حسین علیهما السلام در سن کودکی بودند،وقتی در خانه،ماه رمضان نزدیک بوده،بچه های نابالغ هم پا می شوند،هم افطاری می خورند هم سحری هم روزه می گیرند،هنوز روزه بر آنها واجب نیست،در آن آیه کریمه《وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا 》(سوره مبارکه انسان/۸)در آنجا هم امام حسن و امام حسین هنوز به سن بلوغ نرسیده بودند که مثل پدر و مادر به یتیمان و اسیران قرصه نان دادند.

آقا امام حسن علیه السلام جلو دویدند یا جَدا،پدر و مادرمان نصف ثواب اعمالشان را بدهند من ندهم؟؟؟

نصف ثواب اعمال من مالِ دوستان پدرم.

ناگهان دیدند امام حسین علیه السلام آمدند،یا جدا،پدرم،مادرم،برادرم،نصف ثواب اعمالشان را برای دوستان پدرم بدهند من ندهم؟؟

نصف ثواب اعمال من مالِ دوستان پدرم.

ناگهان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بغل گشودند،امام حسین را در آغوش کشیدند[می دانید در این اعمال نصفِ از کارهای عاشوراست،آنچه برای امام حسین علیه السلام رخ داده،حالا می گویم،یک مقایسه من الان برایتان بکنم که جز حیرت چیزی برای آدم نمی ماند،که می خواهیم بگوییم تو را به جان امیرالمومنین بیا خجالت بکشیم رویمان بشود به صورت《علی》نگاه کنیم]هنوز یک چیزی مانده،رسول خدا فرمودند علی جان تو،زهرای عزیزم،حسنم،حسینم،نصف ثواب اعمالتان را برای دوستان خودت بدهید ما ندهیم؟ من از شما کمتر نیستم،نصف ثواب اعمال منِ رسول الله برای دوستان‌تو.

جبرئیل نازل شد یا رسول الله حق به تو سلام می رساند و می فرماید: [اینقدر امیدواری در این روایت هست ولی این امیدواری درستمان کند،این امیدواری منظممان کند،این امیدواری به ما شرم بدهد،حیا بدهد]

آنچه شما دارید من به شما دادم یا رسول الله،تو ثواب نصف اعمالت را دادی،《علی》 داد،فاطمه و حسن و حسین دادند،من که خدای شما هستم چه کار کنم؟؟

یا رسول الله به دوستان《علی》بشارت بده،به عظمت و جلال خودم و کبریائی خودم سوگند آنها چه اهل طاعت باشند و چه اهل گناه، اهل بهشت هستند،با خودم پیمان بستم که دوستان《علی》را ببخشم اگر چه گناه آنها به قدر برگ درختان،کف دریاها،ریگ های بیابان باشند،چون شما برای دوستان《علی》جنبیدید،منِ خدا،منِ واهبُ العطایا،برایشان هیچ کار نکنم؟؟؟

اهل ولایت،عبادُالرحمن هستند،《فَأُوْلَـٰٓئِکَ یُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَیِّـَٔاتِهِمۡ حَسَنَٰتࣲ》،از این چه استفاده کنیم؟؟

از این،این را استفاده کنیم که خودمان را منظم کنیم،خودمان را مرتب کنیم،رویمان بشود به چهره امیرالمومنین نگاه کنیم.

یک وقتی نکند این روایات به انسان یک تَجَری بدهد که وقتی مولایش را می بیند خودش دست هایش را روی صورتش بگذارد.

روضه ؛

یک عبور هم به کربلا،روز جمعه است،بعد از چند جمعه تعطیلی،امروز روز اول شرفیابی ما حضور دوستان است،همان روضه ای که هر روز صبح و شام بقیه الله علیه السلام می خوانند،امروز هم اعمال ما بر ولیِ خدا عرضه می شود،این عمل ما را در سرلوحه اعمالمان قرار بدهد،که ما برای اباعبدالله علیه السلام جمع شدیم،گریه می کنیم،چون امام زمان که چشمشان بر گریه دوستان بیفتد خیلی خوشحال می شوند،خدایا اگر نماز خواندیم که ناقص بوده،اگر عبادتی داشتیم که ناقص بوده،اگر هر عمل خیری داشتیم آنها را عقبتر قرار بده،اول این مجلس ما را جلوی چشمِ ولیِ خدا قرار بده که یا حجت الله،یا بقیه الله،ما هم با شما همنوا هستیم،همندا هستیم.

هر روز صبح و شام این روضه را مکرر حضرت بقیه الله علیه السلام می خوانند؛جد بزرگوار اگر روز عاشورا نبودم که به کمک تو بیایم،اگر نبودم که بیایم تو را یاری کنم،《لأَندُبَنَّکَ صَباحا و مَساءً 》بر غربت و بی کسی تو صبح و شام گریه می کنم،اگر اشک چشمم خشک شود به جای آن از دیدگان خون خواهم ریخت.

جد بزرگوار فراموش نمی کنم آنوقت و هنگامی که اسب بی صاحب شما با یال و کاکُل پر از خون به طرف حرم آمد سکینه سلام الله علیها جلو دوید سوال کرد《یَا جَوادَ أبِی، هَلْ سُقِیَ ابی أم قُتِلَ عَطْشَاناً》؟جواب نداد ولی جواب را در گودیِ قتلگاه شنیدند《شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی》.

 

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»

دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه و الاخلاص و الصلوات.

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یاعلی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *