《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنُ الدَّائِم عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
《وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلَّذِینَ یَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنࣰا 》(سوره مبارکه فرقان/۶۳)
در جلسه چند روز قبل جمعه،سخن در اوصاف مومنین،متقین بود،که قرآن در این آیات مومنین را به عبادُالرحمن موصوف فرموده است.
این صفت خاصی که حق در این آیه آنها را به خود منسوب و متصل دانسته است،این عبادالرحمن اولین صفتشان،علامتشان این است که روی زمین به هَون مشئ می کنند.
مَشئ به هَون همان حالتی است که با احتیاط قدم بر می دارد،مثل اینکه از یک چیزی می ترسد،مثل اینکه از یک چیزی هراس دارد،این مشئ به هون است،و کلمه ارض یک معنای ظاهری اش همین است که ما از آن می فهمیم و با آن کار داریم،زمینی که روی آن ساختمان می سازیم،زمینی که روی آن زراعت می کنیم،زمینی که ما در او زندگی می کنیم،این ارض است،بر این زمین قدمهایش را آهسته،با احتیاط می گذارد،یک معنای دیگر برای ارض متصور است در مقابلِ سماء،که ارض عالم تن است،عالم طبیعت است،عالم ماده است،جهان تزاحم است،به آن هم ارض می گویند،این معنای تاویلی آیه است،همه قرآن از اول تا آخر یک معنای تحتُ اللفظی دارد،یک معنای تفسیری دارد،و یک معنای تاویلی دارد،همه قرآن.
از اول شروع می کنیم یکی از آن را می گوییم تا تطبیق بدهیم،《بسم الله الرحمن الرحیم》،اسم《 الله》یک معنای ظاهری دارد،《یا الله،یا رحمن،یا رحیم》این اِسمُ الله است.《 وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ 》،《یا الله،یا رحمن،یا رحیم》و بقیه اسماء،این معنای ظاهری برای اسمُ الله.
《بسم الله الرحمن الرحیم》،استعانت می جویم،کمک می گیرم،متوجه هستم،متمسک به اسم《 الله》هستم،
خوب بگو《یا الله،یا الله،یا الله》این معنای ظاهری اش است.
اسمُ الله یک معنای تفسیری دارد،اسماء جلالیه و اسماء جمالیه حق که در اسماء جلالیه و جمالیه بحث را به جایش می گذاریم،این معنای تفسیری است.
اسم یک معنای تاویلی دارد که 《الله》لفظی نیست،یا الله،یا الله،معنای اسم تاویلی نیست،اگر کسی یک 《یا الله》بگوید این از توده غَبرا و ارضیت وجودش حرکت می کند و به سماء عقل و معرفت راه پیدا میکند.
این کدام اسم است؟؟
همین《الله》است کهما می گوییم و هیچ نتیجه ای نمی گیریم.
طبق آیه کریمه،آدم《وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ کُلَّهَا 》.
خداوند تبارک و تعالی به آدم همه اسماء را یاد داد،موقع گرفتاری شروع کرد خدا را به اسماء خواندن،نتیجه نداد،توبه اش قبول نشد.
اسم ملفوظ است،اسم مُصَوَّت است؟؟اسم ملفوظ یعنی لفظی،《یا الله》با لفظ،《یا الله》ای که از صوت وجود می گیرد،این است؟؟ بخوانش ببین جوابت را می دهد؟؟
نه معنای تفسیری اش را یاد می گیرم،اسماء جلالیه و جمالیه حق را یاد می گیرم و خدا را با آنها قسم می دهم برای اینکه توبه کنم می گویم یا غفار الذنوب،یا ستار العیوب،یا عَفوّ،یا غفور،باز هم ببینم با این اسماء جواب می شنوم و به مغفرت و رحمت حق نزدیک می شوم،این است؟؟
حق یک اسم تاویلی دارد،که خاصیت در اجابت دعا در آن اسم تاویلی است.
《فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ کَلِمَٰتࣲ فَتَابَ عَلَیۡهِۚ 》(سوره مبارکه بقره/۳۷)،خدایا یا غفار که گفتم جوابم را ندادی،یاعَفوّ که گفتم جوابم را ندادی،《وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ کُلَّهَا》(سوره مبارکه بقره/۳۱)،همه اسماء را آدم از خودِ خدا یاد گرفته بود،آخر ببینید درویشی نبود که یک درویش به کسی ذکر یاد بدهد وقتی اثر نمی کند، دو جور است ببینید،به جهت اینکه جلوی فریب ها
گرفته بشود من این را می گویم؛
وقتی پیر ،مرشد،یک ذکری به مرید تعلیم می دهد می بیند ذکر اثر نکرد،می گوید اینکه قابلیتش را نداشتی،آن اخلاص با تو نبود.
یا دیگری می گوید که آن تعلیم دهنده،مرشد و پیر قدرت نداشت.یکی را معیوب می کنند.
آخر یک مریدی خدمتِ مرادش تعلیم ذکر می گرفت به او گفت اگر این ذکر را بگویی اول ثروتمند دنیا که می شوی هیچی،چشم باطنت باز می شود تمام گذشته و آینده را می بینی و هر کسی را ببینی از حقیقت وجودی اش سر در می آوری،شرطش این است که وقتی ذکر می گویی یاد گرگ نیفتی،اگر گرگ به ذهنت بیاید این ذکر اثر نمی کند.
این تا می خواست شروع به ذکر کند یاد گرگ می افتاد،باز می گذاشت روز دیگر،پیش پیر رفت و گفت بابا ما هر چه می کنیم یاد گرگ می افتیم،پیر گفت قابلیتش را نداری.
این را باز بگوییم؛ ذکر الهامی است عزیزِمن،تعلیمی نیست،هر ذکر تعلیمی بی اثر است.
《وَ اَلْهِمْنی ذِکْرِکَ》،《أَنْ تُلْهِمَنِى ذِکْرَکَ 》،مومن به یک جایی می رسد که حق ذکر خودش را به او الهام می کند،عددش را،مقدارش را،نوع ذکرش را.
✅️ باب و درِ دکان ها بسته می شود.🆘️
ذکر الهامی است؟؟ بله دستور می خواهد،ولی دستور در الهام نه دستور در انتخاب.
از این عبور می کنیم.
خدا کند به قول محقق شیخ محمود شبستری،خدا این بزرگ را رحمت کند،وقتی که مردان خدا را وصف می کند،آنهایی که دستشان یک جایی بند است،او می فرماید که این مردان خدا؛
ز شیخی و مریدی گشته بیزار[هر دو تایش دام و آفت است،چه انسان مرید بشود و چه مراد بشود]
ز دو عالم گرفته دامن یار
اینها آدم را نگه می دارد منتها هر کسی به قدر اخلاص باطنش سر در می آورد،به همان اندازه ای که راست می گوید نتیجه می گیرد.
جدی آدم فکر کند این در و آن در را که زده به چه مدرک زده؟!
به چه مبنا زده؟!
اگر اینکه تو اهل تشخیص هستی که طرف را می شناسی که احتیاج نداری،او باید دنبال تو بیاید،چون مُعَرِّف باید اَجلا از مُعَرَّف باشد،تو می دانی که این آدمی خوبی است او باید دنبال تو بیاید،اگر نه با خیال حرکت می کنی که یک چیز دیگر است.
همین تهی بودن دست است و تهی بودن دل است،بیاییم همه اینها را…
جزء کدام سلسله ای؟؟
امیرالمومنین علیه السلام آمد سلسله ها را از پا بردارد تو رفتی یک سلسله دیگر هم به او بستی؟؟
امیرالمومنین عالمی است،جهانی است،امیرالمومنین در غیب و شهود مالِ هستی است،امیرالمومنین مالِ عالم است هر کس به خودش تخصص بدهد،《علی》را اختصاص بدهد بگوید مالِ من است،من مالِ او هستم،این 《علی》را کوچک کرده.
اگر استغفارش قبول بشود.
《علی》مالِ ملائکه است،《علی》مالِ جهانیان است،《علی》مالِ کافر است،《علی》مالِ مومن است،《علی》مالِ همه هستی است.
این مالِ کوچکی است،سلسله یعنی زنجیر که به پا و دست می بندند،《علی》آمد سلسله ها را پاره کند،و هر طایفه هم طایفه دیگر را قبول ندارند،هر کدام آن یکی دیگر را رد می کند،حقیقت یکی است.
[رفقایی که می خواهند پا شوند برای تطهیر بروند یک وقتی از نظر مثانه ناراحت هستند قبل از جلسه بروند،وسط جلسه پا نشوند،این را بدانند،جلسه ادب دارد یک مساله خاصی است.یا اگر هم از حرف ما خوششان نمی آید قبلا ببینند چه کسی صحبت می کند بعد بیایند بنشینند نشناخته،قبول نکرده،نفهمیده،وسط منبر پا شدن درست نیست،ادب می خواهد،اگر الان کسی می خواهد برود،برود.ما می گوییم فقط درِ خانه امیرالمومنین را بزنید درِ خانه کس دیگری را نزنید،می گوییم درِ خانه اهل بیت علیهم السلام را بزنید جای دیگری خبری نیست].
آدم《یا الله》گفت،آدم《یا غفار》گفت،آدم 《یاستار》گفت،جوابش را ندادند،《فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ کَلِمَٰتࣲ فَتَابَ عَلَیۡهِۚ 》،وقتی که گفت《 یا محمد و یاعلی و یافاطمه و یاحسن و یا حسین》،جواب آمد،آدم الان پذیرفتیم،این معنای اسمیت در تاویلش است،《وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا ۖ》،برای خداوند تبارک و تعالی اسماء حُسنایی هست،نام های قشنگ و زیبایی هست،خدا را به آن نام بخوانید.
امام صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند،امام باقر علیه الصلاه و السلام فرمودند،همه ائمه علیهم السلام فرمودند که 《 نَحْنُ الاَْسْماءُ الحُسنى》،آنجایی که خدا توبه ات را قبول می کند،آنجایی که خدا از تو می گذرد،آنجایی که خدا قبولت می کند،آنجایی که خدا تو را به تمام معنا می پذیرد،وقتی است که خدا را به ما بخوانی،واِلا آدم از خودِ خدا تعلیم گرفته بود.
《وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ کُلَّهَا》،اسماء را از خودِ حق تعلیم گرفته بود،دیدید جوابش را ندادند.
امام صادق علیه الصلاه و السلام به سُدیر صَیرفی فرمودند: سُدیر قدر ولایت ما این دنیا فهمیده نمی شود.
دو جور است؛
یکی آن وقتی که جان به حلقومتان رسید،آنوقت می فهمید ما چقدر به دردتان می خوریم.
وقتی که جان به حلقومتان رسید می فهمید که ما چه کاره ایم.
با دست مبارکشان اشاره کردند به نَحرِ مبارک(زیر گلو)آنوقتی که جان به اینجا رسید می فهمید 《علی》چه کاره است،می فهمید《حسین》چه کاره است.
سُدیر دوستان ما اسم خودشان،اسم پدرشان،اسم عشیره شان،همه خصوصیاتشان،حتی به قولی شماره شناسنامه شان،اینها پیش ما هست،نه یکی بر آنها افزوده می شود و نه یکی از آنها کم می شود،سُدیر اینها از روز ازل با ما بودند،و تا ابد با ما هستند.
گفتم یابن رسول الله اسم من در این صحیفه هست؟؟
به غلام دستور دادند فرمودند برو آن کاغذ پیچیده را بردار بیاور،آورد.
باز کردند دیدند فَهِیَ صَحیِفَهٌ بَیضاء،صاف،روشن،آنجا یکنفر اسم نیست،خط نیست،یک کاغذ سفید،گفتم آقاجان اینکه کاغذ سفید است اسم کسی نوشته نیست،دستِ مبارک را روی آن کشیدند دیدم اسمائی نقش بست،نگاه کردم دیدم اسمِ من نیست،گفتم آقاجان اسم من در اینها نیست،انگشت مبارک را گذاشتند گفتند این اسمِ توست.
یعنی چه؟؟
یعنی آن اسم را هم خودِ ما باید بنویسیم.
سُدیر هم باید اسمش خودش نوشته بشود،موقعی که آقا انگشتشان را می گذارند اسم سُدیر نوشته می شود.
خوشحال شدم باز دو مرتبه فرمودند سُدیر نه یکنفر بر اینها افزوده می شود و نه یکنفر از اینها کم می شود.
به چه می دهند؟؟
[دو مرتبه بر می گردیم]
عبادُالرحمن چه کسانی هستند؟؟
آنهایی که به اسم حق متصل هستند،حق عباد را به رحمن نسبت داده است،اضافه از عباد به رحمن.
این رحمن در کدام اسمیت؟؟
اسمیت لفظی؟
اسمیت تفضیلی؟
اسمیت تاویلی،رحمن را باید پیدا کرد،《الله》را هم باید پیدا کرد،《الله》اسم را،آدم نتوانست پیدا کند،حالا چه بود؟چه جوری شد؟
《فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ کَلِمَٰتࣲ 》،خدا آخرش نشانش داد،تا خدا را به آن اسماء نخواند توبه اش پذیرفته نشد.《فَتَابَ عَلَیۡهِۚ》برگشت،توبه به معنای رجوع است،و یکی از معانی این فقره زیارت جامعه《وَ إیابُ الْخَلْقِ إلَیْنا》هستی به ما برمی گردد،در 《إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ》یک مشت پرکنک داشته باشیم اقلا خودمان یقین کنیم که یک جایی دستمان بند است،نمی خواهد خلق بپذیرند،آن را رهایش کن.
و سُدیر آخرت معلوم می شود،روز قیامت،که ما چقدر به درد خلایق می خوریم.
یابن رسول الله درست است که کسی از پُل صراط نمی تواند عبور کند《 إِلَّا مَنْ کَانَ بِیدَه بَرَاءَهٌ مِنْ یَده عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام》این درست است؟
هر کس در دستش این برات هست می تواند عبور کند؟
فرمودند بله درست ؟این روایت صحیح است.
آقاجان حَتی الانبیاء؟؟ آدم ،موسی،عیسی،ابراهیم،هود،صالح،یحیی،نوح،اینها هم باید این برات را داشته باشند از صراط عبور کنند،حَتی الاُنبیاء؟؟
فرمودند حتی خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم.
باز اینجا جلوی ذهنیت را بگیریم،اگر یک کسی نسبت به امیرالمومنین در تقابل با خاتم انبیاء،قائل به افضلیت باشد [می شود،محبت گاهی آدم را اینجوری می کند که امیرالمومنین را نستجیرُبالله در افضلیت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم قرار بدهد]
امیرالمومنین از او بیزار است،امیرالمومنین از او دلخور هستند،امیرالمومنین دست او را می گیرند از وادی ولایت دورش می کنند.
گر حفظ مراتب نکنی زندیقی
در مقام نوری اصلا افضلیت نیست،«اَنا وَ عَلیٌ مِن نورٍ واحد » ،در مقام نوری یک حقیقت است،آنجا دوتا نیست که یکی افضل باشد یکی فاضل،آن مقام نوری است،در مقام حیثیت، ظهور،آقا امیرالمومنین می فرمایند هر چه دارم از خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم دارم.اگر یک کسی به ذهنش به فکرش این باشد که افضلیت را به امیرالمومنین علیه السلام بدهد امیرالمومنین او را قبول ندارند تشیع آن وقتی است که خودِ صاحب ولایت آدم را بپذیرد.پس این حدیث یعنی چه؟؟ امام صادق علیه السلام فرمودند حَتی خاتم الانبیاء؟؟
خاتم انبیاء هم باید این برات را داشته باشند تا از صراط عبور کنند؟؟
به جهت اینکه خاتم انبیاء مگر خودشان نماز نمی خوانند؟ همینطور که خودِ خاتم انبیاء نماز می خوانند،همین طور این برات هم اول دست خودشان است،همین طور که روزه می گیرند،این برات هم اول دست خودشان است.
اول خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم این برات را دارند.اگر یک کسی گذرنامه را می سازد می گوید با این گذرنامه باید به خارج سفر کنید وقتی خودش می خواهد سفر خارج برود گذرنامه ندارد؟؟
آن که گذرنامه را برای مکه مُهر می کند،خودش که می خواهد مکه برود گذرنامه دستش نمی گیرد؟؟
می گوید چون من مُهر می کنم گذرنامه نمی خواهم؟
خاتم انبیاء گذرنامه صادر کرده،اول خودش دستش می گیرد.
[اینها را یاد بگیریم اگر یک وقتی آدم از یک کمال مطلقی درباره امیرالمومنین علیه السلام صحبت می کند اضطراب فکری و ذهنی و عقیدتی نیاید]امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه چشم رسول الله را به خودش خیره کرده،خودِ رسول الله هم این موقعیت را دارد،یک وقتی به جهت بد فکر کردن
انسان پایین نیاید.
آن هم اعتقاد است،شوخی که نیست،اعتقاد است.
در توحید،در نبوت،در معاد،آنجور حرکت کنیم که می پسندند،آقا یابن رسول الله این حدیث درست است اگر کسی در دستش براتی،جوازی،گذرنامه ای از ناحیه جدتان امیرالمومنین نباشد نمی تواند از صراط عبور کند،بله آقا؟؟
بله درست است.
حتی انبیاء؟؟
حتی خاتم الاَنبیاء.
این روایت هم خیلی روایت قشنگی است؛
امام باقر علیه الصلاه و السلام به جابر جُعفی فرمودند،
[این جابر جعفی زندگی اش،زندگی خاصی بوده،مَرمِه به جنون بوده،خلق او را مجنون می دانستند،سنگش می زدند،در کوفه نی سواری می کرد،چون حضرت باقر علیه السلام در آن سفر برایش یک خط نوشتند،یک حرف نوشتند،و پیچیدند و لای گِل پیچیدند و مُهر کردند نوشتند 《ج》(جیم)،این از جیم،جنون را فهمید،اینها با لَحنُ القُول آشنا هستند،«إنّ حدیثَنا صَعبٌ مُستَصعَبٌ لَا یَحْتَمِلُهُ مَلَک ٌ مُقَرَب أو نبیٌ مُرسَل أو مُومِنٌ اِمتَحَنَ الله قَلبُهُ للایمان » این حدیث است،جابر جُعفی با جیم به جنون پرداخت]
یا جابر وقتی خداوند تبارک و تعالی خلق اولین و آخرین را جمع کند،ما را برای حسابرسی شان می فرستد،[نگارنده :املای متن عربی ممکن است اشکالاتی داشته باشد]،《فیبعث الانبیاء فالحشر فایقومون الصفین حتی نفرغ من حساب الناس》؛روز قیامت پیغمبرها را می آورد در صف منتظر می گذارد، تا ما از حساب مردم فارغ بشویم.
اینجا روایت یک چیزی دارد که امام باقر علیه السلام می فرمایند ما اول حساب دیگران را بررسی می کنیم بعد به سراغ انبیاء می آییم،همه انبیاء ایستادند تا ما بیایم حسابشان را رسیدگی کنیم.
معنایش چیست؟؟
تصدی امر ولو الهی باشد،تصدی هر امری،که انسان مسؤولیت بپذیرد این حسابش در روز قیامت معطلی دارد اول به حساب دیگران رسیدگی می کنند بعد نوبت انبیاء می رسد.و بعد سلیمان نبی،حشمت الله،بعد از همه انبیاء، پانصد سال بعد از همه انبیاء وارد بهشت می شود[این روایت دیگر است جزء این روایت نیست]
همه پیغمبرها که به حسابشان رسیدگی شد،سلیمان پانصد سال تاخیر دارد.
یابن رسول الله برای چه؟؟
به جهت اینکه او سلطنت خلق داشت.
رسیدگی است.《فَیَقُومُونَ صَفین》ملائکه به صف ایستادند تا ما بیاییم،به حسابشان رسیدگی کنیم.
بعد امام باقر علیه السلام فرمودند آن که حساب انبیاء را می رسد و اختصاصاً باید به حساب انبیاء رسیدگی کند،جدِ ما امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام هستند.
[و یک معنای دیگر هم روایت دارد،روایت را از اول تا آخرش الان ذهنم نمی تواند بازگو کند]
یک عبارت؛ 《فَهُوَالذی یُزَوجَ الانبیاء》علی بن ابی طالب است که پیغمبران را به تزویج می آورد.
تزویج یعنی چه؟؟یعنی به آنها زن می دهد؟؟
《فَهُوَالذی یُزَوِجَ الانبیاء》،علی بن ابی طالب است که پیغمبران را به تزویج می آورد،تزویج یعنی چه؟؟
یعنی به آنها زن می دهد؟؟
《مَنْ تَزَوَّجَ أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِهِ فَلْیَتَّقِ اَللَّهَ فِی اَلنِّصْفِ الْآخَر》،تزویج یعنی چه؟؟
و امیرالمومنین انبیاء را به تزویج می آورد، یعنی پیغمبران روز قیامت تنها هستند تنهای تنها،امیرالمومنین می آید دستشان را می گیرد از تنهایی آنها را در می آورد،این فرد را به زوجیت می آورد.
در این عالم هم همین است،اگر مرد ازدواج کند یعنی از تنهایی در بیاید دستش به دامن یک زوج برسد،تنهایی بد چیزی است،خدا نکند انسان در راه تنهایی بکشد،اگر اینکه تنها باشد زمین می خورد،《مَنْ تَزَوَّجَ أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِهِ》کسی که از تنهایی نجات پیدا کند یک اَنیس،یک مونس در راه ولایت داشته باشد که او را دستگیری کند این نصف دین را دارد،نصف دین را هم که آن دیگری دارد این تمام دین است.《فَعَلیٌ الإیمانُ کُلُّهُ》ولایت امیرالمومنین همه ایمان است،نصفش را زن دارد نصفش را مرد دارد،اگر ازدواج کردید به ولایت امیرالمومنین علیه السلام ازدواج کنید.
برای چه در کُفویت می گویند مومن،شیعه امیرالمومنین حق ندارد غیر مومن را برای خودش انتخاب کند؟
برای اینکه این تزویج حاصل بشود،مسیر ولایت است،می خواهد ولایت را طی کند.
《فَهُوَالذی یُزَوِجَ الانبیاء》،《فَعَلیٌ هُوَالذی یُزَوِجَ الانبیاء》،《علی》است که انبیاء را از تنهایی در می آورد.
برای چه ذهنت در مسائل عالم طبیعت می دود؟؟
یک مقدار بالاتر فکر کن، در تاویل اسم صحبت می کنیم،همین طور در تاویل آیه قدم بردار،در تاویل کلماتشان،معنای تزویج را معنای عالم طبیعت و…
مگر یک چاشنی معنوی به آن بزنید در طریق ولایت.
حتی آبی که وضو می گیرید این آب نزدیک شدن به ولایت است،آبی که غسل می کنی این نزدیک شدن به ولایت است،منتها این تجرد تام برای ما نیامده که بتوانیم بدون واسطه با آن حقیقت کار کنیم آب را وسط می گذارند،می گویند باید به آب نزدیک بشوی،چون در آن اتصال و در آن انضمام خاص که انسان قرار می گیرد تمام دلش را متوجه ضجیع خودش
می کند،با همه وجودش به طرف او رو می کند و به او دل می دهد،دو مرتبه باید به نقطه اصلی برگردد به آب باید برگردد.
آب شأن ولایت است،دو مرتبه باید بروی غسل کنی،همه بدنت را هم باید به آب بکشی،چون همه وجودت متوجه یک نقطه شد،تو مالِ او نبودی و او مال تو نبود تو باید به یکی دیگر دل بدهی،یکی دیگر باید دلت را ببرد.یک آن به حِلِّیَت سراغ یکی آمدی ،به حلال سراغ یکی آمدی،دو مرتبه باید خودت را به آب بکشی،یعنی چه ؟؟
آب شأن تنزیلی ولایت است،وقتی می خواهی بروی نماز بخوانی هم باید وضو بگیری،اول با 《ولی》
عقد پیمان ببندی دست و صورت و از نوک سر تا ناخن پا را باید آب بزنی،یعنی همه وجودت را…
این رمز است دیگر،《مِن اَوَلِه اِلی آخِره》.
آب نزول ولایت است،آب امیرالمومنین است،《وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءَۢ لِّیُطَهِّرَکُم بِهِۦ》[《وَیُنَزِّلُ عَلَیۡکُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءࣰ لِّیُطَهِّرَکُم بِهِۦ》(سوره مبارکه انفال/۱۱)]
《وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا》
(سوره مبارکه جن/۱۶).
ماء غَدَق 《ولایت》 است،از آسمان آب آوردیم که پاکتان کنیم،ولایت است.
در جنبه ظاهر هم باید وضو بگیری،قشنگ هم باید وضو بگیری،نه وسوسه،اگر وسوسه باشد درست نیست،این رئیس همه صوفیه،سُفیان ثوری،وقتی امیرالمومنین به او فرمودند که وضو می گیری اینقدر آب نریز ،[رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند اگر خواستید وضو بگیرید ده سیر آب،اگر خواستید غسل کنید چهل سیر آب،صاعُ کُر،صاعُ مُد،یک صاع و یک مُد برای وضو و برای غسل،این همه آب ریختن ندارد،مقدس مآبی در راه ولایت جلویش را گرفتند هااا،که هر چه اسلام،شیعه،صدمه دیده از مقدس مآبی است]
می دانید این سُفیان ثوری چه جواب داد ؟؟
[در کتاب اخلاقی هم نصایح او را می بینی،در کتابهای اخلاقی از سفیان ثوری نصیحت می نویسند] چه گفت؟؟
گفت یاعلی از خون هایی که در صفین ریختی من بیشتر آب نمی ریزم.
یعنی هر کس تشیع،ولایت،علی دوستی را از طریق خودش نگیرد یک جایی اینجوری با 《علی》صحبت می کند، با 《ولی》صحبت می کند،ولایت است ولی از طریقش،محبت است از طریقش،زیاد نکنیم،کم نکنیم،فرمودند اینکه شیعیان ما《 النَّمِرَقَهُ الْاوُساط》،(شاید نَمرِقه باشد که مُعَرَب همان نمره است)شیعیان ما حد وسط امور را دارند،نمره وسط هستند،نه غالی هستند و نه تالی.
هر چه می خواهی در فضائل امیرالمومنین غور کنی کم کردی،او نیست خودت هستی،ولی ؛
گر حفظ مراتب نکنی زِندیقی
عبادالرحمن،آنهایی که با اسم حق به عبودیت آمدند، دعای فرج ؛《 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ 》و《وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰن》اینها با هم می خواند.
پروردگارا بر محمد و دودمانش درود بفرست،آنهایی که بر ما طاعت آنها را فرض دانستی و واجب کردی،《الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُم،وَعَرَّفْتَنا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ》و به ما منزله آنها را شناساندی،منزلت مقام فرودشان است،آنها بالاتر از این هستند،عبادُالرحمن آنهایی هستند که از خاتم انبیاء و اهل بیت علیهم السلام اطاعت تام کنند.
رحمن را در اسمیت تاویلی معنا کردیم،اهل بیت علیهم السلام هستند،عبادُالرحمن یعنی آنهایی که از اسم تاویلی رحمن که اهل بیت علیهم السلام هستند اطاعت کنند.《إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی 》(سوره مبارکه آل عمران/۳۱) اگر راست می گویید خدا را دوست دارید من را متابعت کنید،آیه است《 إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی》اگر خدا را دوست دارید دم از محبت حق می زنید من را متابعت کنید آن وقت《 یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ》خدا شما را دوست دارد.یا رسول الله امروز می خواهیم شما را متابعت کنیم.
رسول الله قسم خورد《وَالله أَُحِبُّ حُسَیْن》این متابعت است.《وَالله اِنِّی أَُحِبُّ الحَسنِ وَ الحُسَیْن》این متابعت است،اگر می خواهید متابعت رسول الله کنید امام حسن و امام حسین علیهما السلام را دوست داشته باشید.
خوب امروز باز یک مساله ای را عرض کنیم؛
آقاجان مگر می شود شما را دوست داشت؟؟
مگر جزء به طرف کُل می تواند حرکت کند؟؟
تا کُل به تجلی نیاید می شود؟؟
امام صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند والله ما شما را دوست داریم که شما ما را دوست دارید.
یعنی متابعت را شما باید برای ما درست کنید،این متابعت را شما باید برای ما بسازید.
این روایت را بخوانیم و دنبال روضه ای که عزیز ما خواندند آنجا برویم.
یک روز خاتم انبیاء در جمعی از اصحاب در کوچه های مدینه عبور می کردند،اصحاب دیدند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ایستادند و خیره به طرف یک طفل(یک جمع از بچه ها بازی می کردند،دیدید دیگر وقتی بچه ها مشغول بازی هستند،ماشین رد می شود اینهایی که توی کوچه ها توپ بازی می کنند دیگر بازی دارند) در جمع این بچه ها به یک طفلی خیلی خیره شدند،بچه ها وقتی دیدند رسول خدا و عده ای از پیرمردها ایستادند دست از بازی کشیدند،رسول خدا آهسته آهسته [در زیارت امام حسین علیه السلام هم دستور این است که قدم ها را آهسته بردارید،جابر بن عبدالله انصاری هم قدم ها را خیلی کوتاه،آرام…
تند و سریع نروید]
خاتم انبیاء شروع کردند قدم های کوتاه کوتاه برداشتند،به طرف این بچه رفتند،اول اینهایی که به طرف رسول خدا بودند نگاه کردند دیدند رسول الله فقط به طرف حسن و حسین اینجوری می رود،وقتی که می خواهد امام حسن،امام حسین علیهما الصلاه و السلام را بغل کنند حالت چشمها عوض می شود.
ولی به طرف امام حسن و امام حسین نیست،اصلا آقازاده ها تشریف ندارند،یک بچه ای است که لباس درستی هم ندارد پاره پوره،پای لخت،گَرد آلود،خاک آلود
،خاتم انبیاء آمدند جلو این بچه هم به چشمان رسول خدا نگاه می کند رسول الله خوب نزدیک که آمدند در چشمانش خیره شد او هم ایستاد در چشمهای رسول خدا…
رسول خدا روی خاک زانو زدند،این بچه را بغل کردند،شروع کردند به بوسیدن،فرق سرش را بوسیدند،دستهای خاک آلودش را بوسیدند،آمدند بوسه را تا پایش آوردند،عرض کردند یا رسول الله هیچ وقت ما شما را ندیدیم که کسی را اینگونه ببوسید مگر حسن و حسین، این کیست؟؟
فرمودند این حسین من را دوست دارد.
سوگند دیگر؛ 《وَالله اِنی اُحِبُ مَن یُحِبُ الحُسینً》،به خدا سوگند من دوست دارم هر کس حسین را دوست دارد.
یک روز این بچه با حسین من بازی می کرد دمِ مغرب شد حسین من فرمود که من می خواهم به خانه بروم مادرم زهرا منتظر است[اینهایی که مادر دارند بدانند مادر خیلی مهم است] دامن حسین من را گرفت یک چند لحظه دیگر با هم باشیم،حسین جان من فراق تو را نمی توانم تحمل کنم،تو می روی من چه کار کنم؟
فرمود نه من مادرم منتظر است باید بروم،دامنش را از دست این بچه رها کرد،به طرف خانه که می رفت این با حسرت یک نگاهی کرد خاک های زیر پای حسین من را برداشت به صورتش کشید،وَالله آنگونه من او را زیارت می کنم،آنگونه من او را می بوسم که حسینم را زیارت می کنم و می بوسم.
یکی دیگر هم خاک های زیر بدن امام حسین علیه السلام را جمع کرد به سر و صورت کشید،چون دسترسی نداشت که حسین را بغل کند و با خودش بکشاند،دست را زیر بدن برد خاک هایی که به خونِ سر اباعبدالله عجین شده بود با دست برداشت به سر و صورت کشید،حسین جان،اگر محاسن تو از خون سرت خضاب شده من هم با این خون و خاک گیسوانم را خضاب می کنم.
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه و الاخلاص و الصلوات.
《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》
یاعلی مدد