《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》
《أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ》
《وَقُل رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا》(سوره مبارکه اسراء/۸۰)
دو صفت است که در راه سلوک باید جلو و تقدمش را بگیریم؛
یکی صفت علم است و یکی صفت قدرت.
در راه رسیدن به حق هر دو صفت را باید پی کرد،جلوگیری کرد،نگذاشت تقدم پیدا کرد،تا آنجایی که بعد از مدح زیاد درباره علم(نه آن علمی که ما می دانیم)،این علومی که متداول است این،آن علم نیست،آن علم به بیان مختصری که دیشب عرض شد،
آن علم نُورٌ ،جلوی علم نوری را هم باید در رسیدن به مقصد وحدت گرفت،که حجاب است.
《العِلْمُ هُوَ الْحِجابُ الْاکْبَر》همان علمِ نوری است.
یکی هم قدرت است،جلوی قدرت را هم باید گرفت،اگر کسی می خواهد به نقطه وحدت راه پیدا کند که کشف همه حقایق در آن وادی است،همه حقایق،این را خوب اقرار کنیم هااا.
ما هیچ چیز از حقایق عالم وجود نمی دانیم،حتی در خودمان،هیچ چیز نمی دانیم،یعنی الفبای آن را هم بلد نیستیم،از حروف بیست و هشت گانه الفش را هم بلد نیستیم،و به کسی هم برخورد نکردیم که آنها را بداند،اگر هم برخورد کردیم آن استعداد و ظرفیت در ما نیست که از او تلقی کنیم آنچه را او به حق رسیده می داند،از علم نمی دانیم،ولی به اندازه ای که اجازه می دهند،آدم وصف پاکان را بکند،عیب ندارد.
حقایق را آوردند در حروف مُقطعه قرآن قرار دادند،الف،لام،میم،مگر الف حرف می زند؟؟
بله الف همه حرفها را می زند.
ما سوره بقره را ظاهرش را خواندیم،تفسیرش را هم می دانیم،حقیقت سوره بقره را در تأویلش که بلد نیستیم،تازه الف،لام،میم در جنب معانی تاویلی سوره بقره مثل قطره و دریا می ماند،الف،لام،میم دریای معارف است،معنای سوره بقره در تاویل نه در تفسیر،که تاویلش را بلد نیستیم،کسی هم به ما نگفته، تاویلش مثل قطره است.
هیچ چیز از علم دین به آن معنا ما بلد نیستیم،یک ظواهری را می دانیم که با غیبت می سازد،با دروغ می سازد،نماز با تهمت می سازد،نماز با افترا می سازد،نماز با نمیمه می سازد،نماز با ظلم می سازد،نماز با دورویی می سازد،روزه با بی توجهی به درمانده می سازد،روزه می گیریم به درمانده توجه نداریم،حج می رویم[ امام زین العابدین علیه الصلاه و السلام در آن روایت معروفی که هست،تُروک احرام را حضرت یکی یکی شمردند و مشت همه حاجی های عالم را باز کردند،همه حاجی ها،یعنی از اولی که حاجی ها به حج رفتند تا آخر،مشت همه در آن روایت باز است،یعنی یکنفر باقی نمی ماند،به صدق یکنفر باقی نمی ماند هااا،خدا مشت همه نماز خوان ها را باز کرده،《وَیۡلٞ لِّلۡمُصَلِّین》.
فرمودند 《الصّوم جَُنَّه مِنَ النّار》روزه سپر آتش جهنم است،یعنی چه سپر آتش جهنم است؟؟
یعنی دیگر نار جهنم،《نَارُ ٱللَّهِ ٱلۡمُوقَدَهُ*الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَهِ》گذاشتی بعد از مرگ تو را ببرند کنار جهنم نگهت دارند،آنوقت بگویی بله این جهنم حق است؟ نه اینجاست،با تو است،آن آتش از جگر خودت و از دلت و سویدایت دارد هر روز زبانه می کشد،زبانه اش از دل است،《نَارُ ٱللَّهِ ٱلۡمُوقَدَهُ*الَّالَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَهِ》،غضب،خشم،کینه،حسد،بخل،دیگر چه بگوییم؟؟
از این صفات هر چه می خواهی بشمار،زیاد].
این علم دین را در این مسائل هم بلد نیستیم،علم تفسیر قرآن را دانستیم مگر علم تفسیر قرآن،قرآن فهمیدن است؟؟
علم تاویل قرآن هم بلد نیستیم،علم تاویل قرآن یاد گرفتن مگر قرآن فهمیدن است؟؟
همه معانی قرآن را آوردند در این حروف مقطعه گذاشتند،الف،لام،میم،بلد هستی،یعنی چه؟؟
یعنی تلفیق حروف در الفاظ و کلمات نیست این یک معنای حروف مقطعه قرآن است.
قرآن در جمله بندی نیست،حقیقت قرآن در جمله ها و کلمات نیست،در الفِ حرفی است،در میمِ حرف است،در لامِ حرف است،حالا این را هم فهمیدیم،یعنی فهمیدیم معنای باطنی و حقیقت سوره بقره را در آن معانی عالیه در الف و لام و میم پُر فهمیدیم،این علم که علم نوری است،اگر شد و اقرار کردیم،فهمیدیم این حجاب اکبر است،یعنی برای رسیدن به حق این حجاب است.
درک حقایق تا آن بی نهایتش برای هر که بشود اگر می خواهد سرش روی دامن امیرالمومنین باشد باید آن را هم رها کند،اگر قدرتت به حدِ قدرت سلیمان رسید،که حشمت الله است،اگر می خواهی چهره امیرالمومنین علیه السلام را ببینی از حشمت سلیمانی و سلطنت سلیمانی هم باید دست بکشی،قدرت و علم حجاب است،مانع راه است،نه این قدرت و علمی که ما می دانیم،این نه قدرت است و نه علم است،یک ذره اش را در سلیمان گذاشته اند،آن قدرت است،و یک ذره از علمش را در آصف بن برخیا گذاشتند،اینها هر دوتا داشتند،این تازه اگر دریای آن علم را قطره ای از آن برداریم،خوب دقت کنید،آن علمی که داریم از آن صحبت می کنیم،آن علم نوری《أَلْعِلْمُ نُورٌ 》یک دریا باشد،یک قطره از آن علم نوری را برداریم،خوب،در هفت دریا بیندازیم،یک قطره دیگر برداریم،تا می توانیم این کار را بکنیم یک قطره اش را ،یک ذره اش را به آصف بن برخیا بدهید هنوز کم گفتیم،معلوم شد چه گفتیم؟
یک حساب کامپیوتری کردیم،علم نوری را دریا فرض کنید،یک قطره اش را بردارید در هفت دریا بیندازید،خوب؟از آن هفت دریایی که این قطره قاطی اش شده یک قطره بردارید دو مرتبه در هفت دریا بیندازید،باز بردارید،هر چه می توانید این کار را بکنید
《وَلَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَهٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَهُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ ۗ …》این را بردارید،وقتی برداشتید آن قطره را در بی نهایت تقسیم کنید،این علم است،یک مقدارش را به آصف بن برخیا بدهید،این علم.
قدرت را هم همین کار را بکنید به خودِ سلیمان بدهید.
آصف بن برخیا توانست به یک چشم به هم زدن در ماده تصرف کند،تخت بلقیس را برای این پیغمبر عزیز صاحب…
او علم دارد و این هم قدرت،دوتایی هم با هم هستند،《وَ قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ》از آن علم نوری داشته،مِن هم مِن تبعیضی است،بعضش را داشته،که حالا بعض چقدر است؟
بعضش را یک مقداری که من توانستم به شما گفتم،که یک قطره از آن را بردارید توی دریاها هفت برابرش کنید،هفت مرتبه،هفتاد مرتبه،هفت هزار مرتبه،تا عدد می خورد به آن بدهید،آصف بن برخیا داشته.
《وَ قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ 》قبل از اینکه چشم به هم بزنی من تختش را(تصرف در ماده)با خودش روی تخت جلویت می گذارم،تا نگاه کرد دید عه حاضر است.
《قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّی》،علم عالِم را نگاه نکرد،چیز دیگر را نگاه کرد گفت 《هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّی》،در این معنا برویم.
《هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّی》یعنی چه؟؟
امام صادق علیه السلام فرمودند آصف بن برخیا 《یاعلی》بلد بود بگوید،با 《یاعلی》حاضر کرد.
برای چه تو 《یاعلی》می گویی نمی شود؟؟؟
اشکالش کجاست؟؟هاا؟
آصف بن برخیا که 《یاعلی》می گفت،دروغ،غیبت،تهمت،دل اولیاء خدا رنجاندن،به کار دیگری پرداختن،فضولی در کار دیگران[آفتی در عالم بدتر از این نیست ،نترس بگو،از دروغ،از تهمت،از افترا،از نمیمه،فضولی در کار مردم کردن بدتر است،فضولی بدتر از آنهاست هاا]،همه آنها را دارد،فضولی در کار مردم دارد،هم دروغ دارد،هم غیبت دارد،هم هر چه میخواهی،در کار کسی فضولی کردن آفتی است.
《یاعلی》می گویی در کار کسی فضولی می کنی؟؟
می خواهی این 《یاعلی》چه کارت کند؟
یک کسی بود نماز که می خواند،از این جایی که نماز خوانده بود پا می شد می رفت یه مقدار آن طرف تر.
می گفتند برای چه؟؟
می گفت میترسم از آن بالا این نماز را به کمرم بزنند.
اهل راه بود خوب،می گفت این نمازی که من خواندم خودم می دانم چیست آخر،این اگر به کمرم بخورد کمرم را دو نیم می کند،از آن بالا…
تعبیر لطیف خاصی است که او در راهش داشت.
آصف بن برخیا به قول امام جعفر صادق علیه السلام 《یاعلی》بلد بود.
حشمت سلیمانی قوامش به 《یاعلی》بود،خوب،برای رسیدن به آن حقیقت از این قدرت سلیمانی در حشمت خاص خودش،و از این علم آصف بن برخیایی در کشش خودش باید دست کشید.
ما هنوز چه به تو می گوییم؟ می گوییم بابا گناه را ترک کن،زورت می آید،می گوییم فضولی نکن،تو زورت می آید،آنها از علم نوری دست کشیدند،از قدرت الهی دست کشیدند،دیدند می ارزد که با 《علی》آشنا بشوند،از همه دانش های نوری…می ارزد.
به تو می گویند دروغ نگو،به تو می گویند فضولی نکن،به تو می گویند پشت سرِ کسی حرف نزن،غیبت نکن،نمی آیی سودا کنی،نمی آیی معامله کنی.
اصلا دروغ چیست،کذب را گفتیم،آیا کذب که دروغ است این خلاف رأی سخن گفتن است یا خلاف واقع حرف زدن است؟؟کدامیک است؟؟
با قرآن معنایش را گفتیم،دو مرتبه بر نمی گردیم.
کذب چیست؟؟
آخر ابراهیم خلیل که به این نقطه راه پیدا کرده،او هم گردن همه بت ها را شکسته،تبر هم روی دوش بت بزرگ گذاشته بعد هم گفته 《بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ》،بت بزرگ این کار را کرده،آیا این دروغ است؟نستجیربالله این پیغمبر،شیخ الانبیاء گفته؟
این چیست؟؟
معنای دروغ را هم نفهمیدیم،ما راست هایمان دروغ است.
راست نیست،هر چه راست می گوییم همه اش دروغ است،باور می کنید؟؟
«لا إله إلّا اللّه»،نورانی ترین کلمه است،هااا،دروغترین حرف ما «لا إله إلّا اللّه» است.
چون خلاف همه وجودمان داریم می گوییم
«لا إله إلّا اللّه»،به خدا هم دروغ می گوییم در نماز《 إیّاکَ نَعبُدُ 》فقط تو را می پرستم،راست می گویی؟؟
فقط از تو کمک می گیرم،《إِیّاکَ نَستَعِین》،ضمیر منصوب مقدم بر فعل شده،این مفادش حصر است.
《 إیّاکَ نَعبُدُ 》یعنی فقط تو را،فقط تو،جز تو نه،
《وَ إِیّاکَ نَستَعِین》،فقط از تو کمک می گیرم.
یوسف به او گفت وقتی از زندان بیرون رفتی ما را یادت نرود،ما این گوشه افتادیم.
جبرئیل آمد ،چهارده سال کارت عقب افتاد،چهارده سال باید حالا بمانی.
《وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِیراً》،علم و قدرت را باید پِی کرد،پس در اینجا چطور این دستور را به ما می دهند و این طلب را در ما ایجاد می کنند که ما بگوییم《 وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِیراً》؟؟
به من قدرت بده،به من توانایی بده،مگر بنا نشد قدرت را در این راه مُضمَحل کنیم؟؟
مگر بنای ما بر این نشد که از علم دست بکشیم؟؟
خودِ این راه را هم بلد نیستیم،ترک این راه چیست بلد نیستیم.
این یک قدرتی است که معنا و مفهومش در خودِ آیه خوابیده است،《وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ 》،
قدرت های ما هیچکدام مِنْ لَدُنْکَ نیست،هیچ قدرتی در عالم که اتخاذ می شود، در پی آن هستیم 《مِنْ لَدُنْکَ 》نیست《وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ 》.
ما فقط علم لَدُنی شنیده بودیم،قدرت لَدُنی دیگر نشنیده بودیم،در کلمه علم لَدُنی است یا لدُّنی این هم بحث است.
علم لَدُنی یا علم لَدُنّی کدام است؟
محققین راه می گویند علم لَدُنّی نیست،علم لَدُنی است(نگارنده ؛بدون تشدید ).
بعضی ها گفتند نخیر علم لَدُنّی است،《وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ 》به《 یا》نسبتش می دهیم می شود لَدُنّی، 《وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ عِلما》 به 《یا》نسبتش می دهیم لَدُنّی می شود .
چه جوری است قدرت لَدُنی و علم لَدُنی چیست؟؟
علم لَدُنّی یا لَدُنی،قدرت لَدُنّی یا لَدُنی این چه جور قدرتی است؟؟
از این مَتاع به بازار دنیا عرضه نشده است،عسلی که تو می خوری این عسل را پیش زنبورها شکر می ریزند می خورند،آن ماده شیرینی اش هم از شکر است،آن عسلی که بدون شکر قبلی از اول با عسل خودش ارتزاق کرده باشد،نَحل که شیعه امیرالمومنین است بدون اینکه شکر مصنوعی پیش او ریخته باشند که قرآن تضمین کرده «فِیهِ شِفاءٌ » ،هیچ دوایی را در قرآن خداوند تبارک و تعالی تضمین نکرده است،نه از قرص آسپرین گرفته تا آمپول های ب کمپلکسی که می زنید هیچ کدام را قرآن تضمین نکرده،فقط یک دواست که خداوند تبارک و تعالی تضمین کرده گفته شفاست،عسل،قرآن می فرماید «فِیهِ شِفاءٌ » ،و یکی هم خودِ قرآن را شفا دانسته《وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ》.
ای بابا پس چرا این عسل ها هیچ کاری نمی کند؟؟
بخدا آن عسل را هم تحویلت ندادند.
زنبورش،زنبور است،کندویش کندو است،آن را صحرا بردی،چه شده،چه شده،ولی این غَش دارد،این از شکر گرفته شده،همه چیزها را ما شنیدیم،توی قرص آسپرین را گچ می زنند،عسل را دیگر نشنیده بودیم که…
چرا یک جوری مخلوطش کردند که سر در نیاوری،زمستان پیشش شکر ریختند بخورد،
می خواهی شفا ببینی هااا؟؟
آن عسلی که قرآن می فرماید در آن شفا است همین عسل است؟؟
از آن متاع در این بازار دنیا نیامده،از متاع علم لَدُنی و قدرت لَدُنی در این بازار دنیا نیامده.
علم لَدُنی اسمش برای خلق زیادی است،حالا ما یک مقداری از این علم لَدُنی ما می گوییم،یک مقدارش،یک مقدارش.
اگر کسی خرید،عسل صد در صد،خیلی این آیه عجیب است《وَ أَوْحى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً》خوب دقت کنید،برو بالای بلندی های کوه که دست بنی آدم به آن نمی رسد آنجا مکان کن،این عسل را می گوید شفاست،که شکر پیشت نریزند بخوری،جنس قلابی را به بازار بدهند،
《وَ أَوْحى رَبُّکَ 》عجیب است،معجزه اش هاااا، برای چه 《رب》؟؟
به جهت اینکه امیرُ النَحل بر او سیطره وجودی دارد،امیرُالنَحل ،امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام است.
یک روایت برایتان بخوانم،به شیرینی اش می ارزد یک صلوات بفرستید؛
فرمودند《 شیعَتُنا کَالنَحل》 ،چقدر این روایت قشنگ است،《 لَو عَلِمُ النَاس مَا فِی اَجوافِهِم لِاَکَلُوهُم》،شیعیان ما مثل زنبور عسل می مانند اگر مردم به آنها دسترسی پیدا کنند و اینها را بشناسند و اینها را به دست بیاورند 《اَجوافِهِم لِاَکَلُوهُم》،آن چیزهایی که در جُوف و درون آنها هست آنها را با نحلِش می خورند.
حالا این را دقت کنید،یک کلمه هم از زیارت جامعه بگوییم؛
《 شیعَتُنا کَالنَحل لَو عَلِمُ النَاس مَا فِی اَجوافِهِم …》اگر مردم بدانند چقدر اینها درونشان شیرین است،در سِرّ سویدای اینها چیست آنها را می خورند《لِاَکَلُوهُم》خودشان را نه عسلشان را.
اینها را می بلعند،ندیدید در محاوره می گویند از بس این شیرین است آدم می خواهد بخوردش هااا؟شده این.
زیارت جامعه را نگاه کنیم؛
شیعَتُنا کَالنَحل لَو عَلِمُ النَاس مَا فِی اَجوافِهِم لِاَکَلُوهُم》《فَما أحْلى أسْماءَکُم 》چقدر اسم های شما شیرین است.
شیعه و دوست امیرالمومنین اسم امیرالمومنین است.
ان شاءالله ادامه دارد…
اسم امیرالمومنین!! عجب!!!
بله همین است،باز روایت پشت روایت بیاوریم،《یاعلی》بگو این اسم لفظی است،امیرالمومنین علیه السلام یک اسم دیگر دارند که هیچ کس در خلق نه می شناسد و نه باورش می آید،هااا.
دوستِ امیرالمومنین،اسمِ امیرالمومنین است،بگیرش به کوه بزن پاره پاره اش می کند.
یابن رسول الله،آن نوری که به کوه زده شد و کوه را خُرد کرد و متلاشی کرد،آن نور چه کسی بود؟؟
امام صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند نور سلمان بود،《وَ تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا》،《وَ خَرَّ مُوسی صَعِقا》،تو امیرالمومنین دیدی که بگوییم 《تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ》اوست؟؟؟
امام صادق علیه السلام می فرمایند سلمان است.
روایت خیلی دقیقتر ،امام صادق فرمودند یکی از شیعیان امیرالمومنین بود.
《جَعَلَهُ دَکًّا》،《وَ خَرَّ مُوسی صَعِقا》،چنان به کوه زد که موسی را بیهوش کرد،موسی مدهوش افتاد،《فَما أحْلى أسْماءَکُم 》،دنبال اسمِ امیرالمومنین علیه السلام می گردی،هااا؟
آصف بن برخیا اسم امیرالمومنین را بلد بود،تخت بلقیس را حاضر کرد،سلیمان حشمت اللهی کرد،اسم امیرالمومنین را بلد بود،داوود نبی دستش را در دلِ کوه می کرد آهن را در می آورد با نوک انگشتانش آهن را مفتول می کرد،در کوره نمی برد.
تو در کوره هم ببری فایده ندارد.
یاد میگیری؟؟
به خودش قسم یاد نمی گیری،به خودش قسم که دوست امیرالمومنین اسمِ《علی》است دامنش را بگیر،اگر نتوانستی تا آسمان هفتم بپری،در وجودت بیاید،باورت نمی آید.
اسم 《علی》دوستِ《علی》است.
《فَما أحْلى أسْماءَکُم 》،اسم 《علی》را بلد بود ،یعنی عین و لام و ی؟؟
این را که همه شما بلد هستید،قربان خاک پای همه دوستانش بروم،《یاعلی》می گوید دروغ هم می گوید،《یاعلی》می گوید خُلف وعده هم می کند،《یاعلی》می گوید …هااا؟؟؟
گفت اگر می خواهی بر آب عبور کنی،اسم من را ببر،پشت سر من حرکت کن در آب فرو نمی روی.
از آب عبور می کرد،از پهنای دجله می گذشت،کفِ پایش هم خیس نمی شد؛
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
یکدفعه که رد می شد گفت ببینم این بزرگی که ما از آن،این معانی را گرفتیم این چه می گوید.
دید که او دارد 《یاعلی》می گوید،این هم گفت من هم 《یاعلی》می گویم،تا 《یاعلی》گفت فرو رفت.
داشت غرق می شد دستش را گرفت،گفت چه کار کردی؟؟
گفت آخر من آن چیزی که شما گفتی،گفتم.
گفت آن 《یاعلیِ》من است،من را صدا بزن.
علم لَدُنی را داریم می گوییم،قدرت لَدُنی را داریم می گوییم،یادت می آید؟ لَدُنی یعنی چه؟؟
یعنی در وجود خودت،از ذاتِ خودت،نه از خارج وجود خودت،همه علوم خارج از وجود است،همه علوم در هر حدی خواسته باشی این خارج از وجود است،از خودت بگیر،بگو 《یاعلی》می توانی؟؟؟
اگر کسی بلد است ما را در این شعر مدد کند؛
نقش کردم رخ زیبای تو در خانه دل
خانه ویران شد و آن نقش به دیوار بماند
این علم لَدُنی است،یعنی تعلیم این اسم،اول حیثیت را باید مضمحل کند،خانه ویران شد و …
اگر حیثیت ساز باشد برایت که فایده ای ندارد.
قدرت لَدُنی از دیگری کسب کردن،متکی به غیر بودن،این…
حتی آنجایی که یوسف می گوید مرا فراموش نکنی این اِتِکاء به غیر است،قدرت را از جای دیگر گرفتن است،بالاتر،جبرئیل برو دنبال کارَت،من را در آتش نمرود می اندازند به تو پیغام بدهم بگویم دستم را بگیر؟؟
تو بیگانه ای،قدرت لَدُنی است،این نیرو در ذات باید باشد،جبرئیل تو هم باید دنبال کارَت بروی،عجب!!!
ابراهیم به خدا نیازی نداری؟؟
ابراهیم یعنی سرتاپا نیاز،احتیاج،چطور ندارم؟
خوب پیغامت را بگو،بین زمین و آسمان است دارد می اُفتد دیگر،توی منجنیق رهایش کردند،دارد می افتد.
جبرئیل برو دنبال کارت،او به من از خودم نزدیکتر است،چه بگویم؟ تو در این راه بیگانه هستی.
خطاب آمد «یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ»،اینجا یک حرفی است که ما بگوییم و از آن رد بشویم،در عین حال که ابراهیم می خواهد اَدای امام حسین ما را در بیاورد،تعبیرش این است،اَدای امام حسین ما را در بیاورد،آن دلِ دلِ دلِ دلِ دلِ ابراهیم را که می شکافی می بینی می خواهد نسوزد،می گوید برو دنبالِ کارَت ،قدرت لَدُنی اینجا یک خدشه دارد،لذا او نمی سوزد.
ولی امام حسین ما وقتی می گوید 《رِضاً بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ 》،پاره پاره و تکه تکه در خاک و خون،نه خودش،هر کس به صدق گفته 《یاحسین》او را می غلتاند،یعنی هیچ جای وجودش اتکاء به غیر نیست،یعنی قدرت،قدرت لَدُنی است،خودم هستم و خودم،گفت اگر خودت هستی باید همه اثرات را بپذیری.
پذیرفت،قدرت این است.
قدرت لَدُنی《وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ 》،پس چطور لَدُنی گفتی؟؟
قدرت لَدُنکَ نگفتی؟؟
این سِرّ حرف است،در مقام وحدت این یا با کاف خطاب یکی می شود.
《لا إله إلّا اللّه》،《لَا إِلٰهَ إِلَّا هُوَ》،《لا إِلهَ إِلَّا أَنْت》،《لا إله إلا أنا》،چهار مرتبه است،چهار مرتبه اش یکی است،《لا إله إلا أنا》همان 《لا إله إلّا اللّه》است،《لا إله إلا أنا》همان 《لا إِلهَ إِلَّا أَنْت》است،《لا إله إلا أنا》همان 《لَا إِلٰهَ إِلَّا هُوَ》است،《وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ 》،یعنی 《مِن لَدُنی》،خودم و خودم،می خواهی تو بگو تویی و تو،ظهور است،ظهورِ حق به تمام معنا است،چه اینجا《 یاحسین》بگویی،چه 《یاالله》بگویی،یکی است،این در فطرتت هست،آن نقطه ای که 《یاالله》می گویی،از همانجا هم 《یاحسین》می گویی.
شب آخر این مجلس توسل به ذیل عنایت باب الحوائج اباالفضل العباس است؛
سفارش هم کردند که اکیداً توسلمان را آنجا قرار بدهیم و حتما هم خوب ما را راهنمایی کردند،
《یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ عَلیه السلام اِکْشِفْ کَرْبى بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْنِ عَلیه السلام》،
《رَحِمَ اللَّهُ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِىٍّ کانَ نافِذَ البَصیرَهِ، صٌلبَ الإِیمانِ》،《وَلاتَأْخُذُهُ فِى اللَّهِ لَوْمَهُ لائِمٍ》،اطفال تشنه لب امام حسین،بچه ها،برادر زاده ها،خواهر زاده ها،عمو زاده ها،نوه عموها،همه آمدند،درِ خیمه اباالفضل العباس،باب الحوائج به یک ترکیب خاصی آمدند،بعضی از اینها مَشک خشکیده به دوش انداخته بودند،بعضی از اینها کاسه های خالی،تهی از آب به دست گرفته بودند،وقتی که به طرف عمو آمدند،عمو همینطور که بچه ها درِ خیمه به ایشان مراجعه کرده بودند همینطور بچه ها را برداشتند آمدند درِ خیمه امام حسین علیه السلام.
حسین جان باز هم اجازه نمی دهی به میدان بروم؟ ببین این بچه های لب تشنه،جگر خشکیده های شما چگونه التماس میکنند آب می خواهند،
سید الشهداء علیه السلام اجازه دادند،عباس جان پس برو فقط برای این بچه ها آب بیاور.
اباالفضل العباس آمدند پا به مِشرَعِه گذاشتند،مشک را پر از آب کردند،به دوش کشیدند،وقتی که بیرون می آمدند(که صحنه را من یک مرتبه برای رفقا،عزیزان عرض کردم،همان عرض من را در مَدِ نظر بیاورند،تصور کنند ببینند چه واقعه ای بوده)از مشرعه که بالا می آمدند دست راست را ظالمی جدا کرد،مشک به دست چپ،دست چپ جدا شد،ولی دیگر عمود آهنین نگذاشت اباالفضل العباس توان و طاقت بیاورد،از روی اسب به زمین افتاد،همین جا بود که امام حسین علیه السلام خودشان را به بالین برادر رساندند،سرِ برادر را به زانو گذاشتند صدایشان بلند شد « أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِی وَ انقَطَعَ رَجائِی »
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه مع الاخلاص و الصلوات.
《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》
یاعلی مدد