《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنُ الدَّائِم عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
《بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ ﴿١﴾
فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ ﴿٢)إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ ﴿٣﴾》
عرض شد که حق کثرت را در این آیه کریمه به اِعطاء ستوده است،به مدح و منقبت پرداخته است،چون این کثرت در ربطِ تام به صدیقه طاهره سلام الله علیها قرار گرفته است.
آنچه موجب شد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به این نعمت بی نهایت راه پیدا کنند،یک زیر بنای غیر قابلِ تحمل که بشر نمی تواند او را پذیرا باشد (معمولا ما طاقتش را نداریم همه مان یک جایی می بُریم)و آن تحملِ بارِ ملامت است،بشر تحملِ بارِ ملامت را ندارد،اگر تحملِ بارِ ملامت را می داشت،دستش به حقایقِ پشتِ پرده می رسید،چشمش باز می شد،اگر کسی مورد تهاجم افکارِ دیگران قرار بگیرد و او را خلق به ملامت بگیرند و او از خودش دفاع کند،حق نِعَمی را که در عالم غیب برای او فراهم کرده است،جلوی آن نعمت ها را می گیرد،و اگر در تقدیر الهی دسترسی او به حقیقت رقم خورده باشد،نه تنها جلوی ملامت را نمی گیرد بلکه ملامتگر را هم در ذاتِ خودش می بخشد،اگر کسی مظلوم واقع شد،خواسته باشد از ظالم انتقام بکِشد می تواند،دستور هم هست و در غیبت هم همین طوری فرمودند،آیه قرآن است که کسی حق ندارد غیبت کسی را بکند،حرف دیگری را بزند،آیه قرآن هم می فرماید《 إِلَّا مَن ظُلِمَۚ 》(سوره مبارکه نساء/۱۴۸)،مگر کسی که به او ظلم شده باشد.
اگر کسی به او ظلم شده باشد می تواند در دادگاهِ تعیین شده از نظر حق و شارع،آنجا نه همه جا هاا،اگر کسی مورد ظلم واقع شد،به او ظلم شد نمی تواند همه جا بنشیند بدِ او را بگوید،نه،در جایی که می خواهند دادخواهی کنند پیشِ حاکم شرع،که با قاعده و قانون شرعی انتخاب شده،پیش او مظلوم می تواند از ظالم حرف بزند و دادخواهی کند《إِلَّا مَن ظُلِم》.
آنجا موردش است،این را آدم بداند نه اینکه پیشِ در و همسایه ها بنشیند،پیش خویش و قوم بنشیند،پیشِ فامیل بنشیند،پیشِ رفیق و دوست بنشیند،بگوید اینکه فلانی به من این کار را کرد،این کار را کرد،این کار را کرد،ولو درست باشد و آن هم ظالم باشد،حق ندارد این ظلم را این طرف و آن طرف بنشیند بگوید.
در نزد حاکمِ شرعِ تعیین شده از طرف خدا و پیغمبر و ائمه علیهم السلام و وکلای ائمه و نواب ائمه علیهم السلام یکی را تعیین کردند،می تواند آنجا بگوید که به من ظلم شده است.
مظلوم می تواند از ظالم دادخواهی کند،این حقِ اوست،ولی همین مظلوم اگر دلش می خواهد چشمش به حقیقت باز بشود پشتِ پرده را ببیند،غیب را مشاهده کند،همین مظلومی که شارع به او حق داده که تظلم کند،و حقش را بگیرد،اگر اینکه این بگذرد و ظالم را عفو کند برایش مَوائدی مهیا است بیشتر از آنچه که در حق مسلم شرعی خودش می تواند بگیرد.
یک روایت؛
《إِذا قَامَتِ القِیامَه جَمَعَ اللّه ُ الأوَّلینَ و الآخِرینَ 》
وقتی که قیامت بر پا شود خداوند تبارک و تعالی خلق اولین و آخرین را در صحرای محشر جمع می فرماید《وَ یُنادِی مَلَکٌ مِن جانِبِ الله》یک مَلَک و فرشته ای از طرف خدا مامور می شود ندا می کند،منادی سر می دهد.
که چه؟؟
《مَن کانَ لَهُ عَلَى اللّه ِ حَق فَلْیَقُمْ 》آی خلق اولین و آخرین،آی انبیاء،اولیاء،مومنین،آی سفیدها،آی سیاه ها،آی زن ها،آی مردها،آی مومنین،آی کافرین،آی مشرکین،آی همه خلق از اولِ هستی تا انقراض عالم،هر که به گردن خدا حق دارد بلند شود،این مَلَک از طرف خدا آمده و می گوید اینکه هر که به گردن خدا حق دارد بلند شود.
《فَلا یَقومُ أَحَد》هیچ کس پا نمی شود،چه کسی بر خدا حق دارد؟؟
کسی بر خدا حق دارد؟
《إِلّا مَنْ عَفا》،مگر آنهایی که عفو کردند،ظالمی به او ظلم کرده است،مظلوم واقع شده است و این بخشیده است.
این روز قیامت به خدا می گوید خدایا من به گردن تو حق دارم،معامله با خداست،اگر مردم دستورات شرع را دستورات ائمه اطهار علیهم الصلاه و السلام را،
《وَ الْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ 》که فرمودند مومن چهار صفت مسلم در او هست که اگر این چهار صفت در او نباشد این به کمال ایمان نرسیده است،همه اش دور می زند،بخشش و عفو و اِغماض 《وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ》،《وَ صِلْ مَنْ قَطَعَکَ》،اگر دیدی دوستی،رفیقی،فامیلی،او خانه تو نمی آید احوال تو را نمی پرسد تو وظیفه داری بروی.
ای بابا ما ده دفعه رفتیم او یک دفعه نیامده.
تو باید بروی،اگر او تا آخر عمر هم نیاید.
اینها تشیُع است،اینها ایمان است،اینها نور است.
《وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ وَ صِلْ مَنْ قَطَعَکَ وَأعْطِ مَن حَرَمَکَ》،اگر کسی تو را از حقت محروم تو نه اینکه بگذری،《وَأعْطِ 》،برو یک چیزی هم در جیبش بگذار.
چه کسی اینجوری است؟؟
خوب هر کس اینجوری هست گفتیم حقایق را به او نشان می دهند،به غیب متصلش می کنند،می گویند بیا تا به تو بگوییم پسِ پرده چه خبر است.
مرحوم آشیخ حسنعلی اصفهانی خدا رحمتش کند خوب حرفی می زد ،می گفت آی کسی که می گویی من مومن هستم،در خانه ات،در اتاقت نشستی[آنوقت ها اگر یادتان باشد،موتور سیکلت و وانت و ماشین و اینها نیست،در مجلس از خودمان مسنتر نداریم؟
آنوقت ها نبود،پشت الاغ ها بار می بردند،ما هم که در اتاق ها نشسته بودیم متوجه می شدیم که دارند بار می برند،الاغ ها باربری می کردند و سواری هم با الاغ بود،کار را چهارپا می کرد]
مرحوم آشیخ حسنعلی می فرمود تو که در اتاقت نشستی،یک الاغ هم بغل دستت باشد،یکی از این پشت دیوار رد می شود تو هم نمی دانی کیست،این الاغ هم نمی داند،فرق تو با این چیست؟
حرف راستی است،یک حیوان بغل دستِ آدم،آدم با او نشسته،نمی داند در این خیابان چه کسی عبور می کند…
گر تو را در غیب چشمی باز شد
[مالِ کیست؟مالِ آنهایی که می بخشند نه مالِ آنهایی که می گویند عه مرد باید از حقش دفاع کند،چرا دفاع بکن،حقت هم هست،رساله عملیه هم می فرماید،شرع هم می گوید،روز قیامت هم تو را به جهنم نمی برند،نمی گویند برای چه از حقت دفاع کردی،ولی یک کلاسی هست بالاتر از این کلاسهاست.
رسول خدا فرمودند(چه زمان؟؟ یک روز به فوتشان،یک روز به رحلتشان)هر کس به گردن من حق دارد بیاید حقش را بدهم،هیچ کس نیامد و یک کسی،یک عربی بلند شد و گفت یا رسول الله من از تو طلبکار هستم،چه طلبکاری؟
یک وقتی می خواستی سوار ناقه شهبای خودت بشوی تازیانه را که بلند کردی بزنی به گردن من خورد،من می خواهم الان بزنم،رسول الله دستور دادند تازیانه خودشان را دادند دست او و گردنشان را لُخت کردند فرمودند بیا بزن،روی دست و پای رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم افتاد،عرض کرد 《اللهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ 》خدا می داند کجا پیغمبری را بگذارد.
یهودی نه مسلمان،هر روز آشغال های خودش و همسایه را جمع می کرد،در راه که می ریخت هیچی،به پشتِ بام می برد که رسول الله (رسول الله هم لباس تمیز می پوشیدند،این لباس تمیز پوشیدن در اسلام دستور است،لباس تمیز،عطر می زدند،می فرمودند هر چه در عطر …
نه اُدکُلن،این ادکلن بدترین چیزهاست،همه هم مبتلا هستند،بابا این ادکلن راه اتصال روح به شیطان است،هر که ادکلن می زند شیطان سر به سرش می گذارد،عطر خوب بزنید،گلاب بزنید،عطر صحیح بزنید،یکی که ادکلن می زند وارد مجلس بشود وضع مجلس را به هم می زند،میگرن می آورد،دردِ سرهایی که خوب نمی شود مالِ ادکلن زدن است،اعصاب را ضعیف می کند،به حال غَشوه می اندازد،هر چه می روی دکتر نمی فهمد که چه شده،مالِ ادکلن است،ادکلن بد چیزی است،در هزارتا ادکلن یکی دوتایش خوب است که آن هم حتما یک دلدارِ دلسوخته،یک آدمی آن را ساخته،حتما یک آدم آن را ساخته،اینقدر این ادکلن بد است،بد است،بد است،بد،و همه هم می زنند،و همه هم دچارِ شیطان هستند،عطر مُشک بزن،عطر عنبر بزن،عطر گل محمدی،گلِ گلاب،عطر قمصر کاشان که دماغ را تازه می کند،عطر یاس بزن،یک ادکلن و عطری هست به نام تیروز،این خوب است،این حالا معلوم نیست که از کجا… این خیلی خوب است هم ادکلنش خوب است و هم عطرش خوب است،این خارجی است.اصلا بو معلوم است که کجاست.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عطر می زدند،عطرِ فراوان و می فرمودند در دو چیز اسراف نیست،《لا اِسَرفَ فِی السِراجَ اَو اِسراج》هر چه می خواهی چراغ روشن کن،نور،این اسرافی که در شهر…
《إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُواْ إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ 》،مبذرین اخوان شیاطین هستند.
تبذیر چیست؟؟
فرق تبذیر با اسراف را بگوییم.
اسراف این است که زیادتر از مقدار لازم مصرف کنید،این اسراف است.
تبذیر چیست؟؟
تبذیر این است که نه مصرف می کنی نه به کسی میدهی مصرف کند،اینقدر می ماند که می گندد.
مبذیرین اخوانِ شیاطین هستند،مگر شیاطین هم برادر دارند؟؟
بله برادر دارند،مُبَذِرین برادر دارند.
چه کسانی هستند؟؟
تبذیر کنندگان،آنها هستند.خوب انجام ندهیم،می ترسد یک چیزی کم بشود( ما مسلمان ها اسممان هم متوکل
علی الله هست،توکل داریم) اینقدر می گیرد در خانه می چپاند که بعضی از اینها خراب می شود،آخر مواد فاسد شونده در آن هست،ده تا ماشین در پمپ بنزین بایستد می بینی گالُنش را دستش می گیرد پر می کند،آخر چرا اینکارها را می کنی،اینکارها برای چیست؟
خوب بعد آذوقه کم می شود،دادش هم در می آید،اینکارها را نکنید،بد است،زشت است.
آن روزها می دیدیم که الحمدلله چقدر هم با هم مهربان شده بودیم،دیدید،این تق و توق ها که می شد چقدر خوب بود والله،هر که قهر بود رفت آشتی کرد،همه آنهایی که هیچی آشتی شان نمی داد رفتند آشتی کردند،خوب این برکت بود،رحمت بود،جداً،ما نفهمیدیم جداً هم نمی فهمیم.
این جنگی که شد از نعمت های بزرگ الهی شد.اولا تمام منطق و سِرّ کربلا در این کار بود،فهمیدیم که اسم کربلا چه کار می کند،چقدر از جان گذشتگی،این را فهمیدیم اسم امام حسین چه کار می کند،این را فهمیدیم دیگر،و تا حالا نفهمیده بودیم،همه اش خوانده بودیم و شنیده بودیم،ولی ندیده بودیم با اسم کربلا و اسم امام حسین می شود یک بچه نوپایی که ماها هی باید خجالت بکشیم،عرق کنیم،می شود با اسم امام حسین و اسم کربلا یک بچه نابالغ،خودش را بدون تامل،بدون هیچ مواظبت برود،و آن پدر و مادرهایی که گفتند آی بچه راضی نیستیم،اینها روز قیامت اینقدر خجالت بکشند،تمام خجالت مالِ آن پدر و مادرهاست.
راضی نیستم بروی.
چه چیز را راضی نیستی؟؟
چقدر خوب بود،این تق و توق ها که شد،این که می گفت به نان شب محتاجم اینقدر پول از کجا می آورد مرغ می خرید در یخچال می گذاشت ما نفهمیدیم!!
این می گفت وضعم خراب است ولی ده تا ده تا مرغ می گرفت در یخچال می گذاشت،هی ذخیره می کرد،نمی دانم چه می کرد،گوشت ذخیره می کرد،مرغ ذخیره می کرد،روغن ذخیره می کرد،چه ذخیره می کرد،بعد هم می گفت ای بابا آدم باید به خدا توکل کند.
چرا توکل کنی،اصول دارد.
والله بوی ولایت امیرالمومنین علیه السلام به کسی نخورد.
اصلا این روایت را بخوانم،امام صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند طعم ایمان را نچشیده،یک طرفه العین،یک چشم بر هم زدن به خدا ایمان نیاورده کسی که شب سرش را روی متکا بگذارد هاا،در بالین و تشک و رختخواب بخوابد و سر روی متکا بگذارد،فکر روزی فردایش باشد که فردا چه کار کنم.این خدا را نشناخته،این ایمان نیاورده است.
بعد شیعه امیرالمومنین برای روز مبادا پس انداز می کند که پیر بشود،این زشت نیست؟؟این عیب نیست؟؟
بابا تو اینقدر خدا قرص فرموده هیچ جا را اینجوری تند و قرص《 هُوَ ٱلرَّزَّاق》،نمی فرماید هو رازق،می فرماید 《هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّهِ ٱلۡمَتِینُ》(سوره مبارکه ذاریات/۵۸)،غم روزی را نخور،تو را داریم،من رزاق هستم نه رازق هستم،رزاق صفت مبالغه است یعنی اینقدر می دهم پرخوری کنی که هزار مرض بگیری،خوب است؟
اینقدر به تو بدهم بخوری که معده ات خراب بشود،کبدت خراب بشود،کلیه ات خراب بشود،خوب همین جوری شد دیگر،هیچ کس از نخوردن مریض نشده و از نخوردن هم هیچ کس نمرده،همه مرض ها مالِ خوردن هاست آن هم اینجور خوردن ها.
همه مواد دست به دست هم دادند در آن سفره،خوب اینها اذیت می کنند،مخصوصا آن رب گوجه و سرخ کردنی ها،اینها همه اش بد است.
یکی از طرق تصفیه خاطر و نورانیت طرزِ تغذیه است.
اگر کسی چهل روز حیوانی نخورد،چهل روز امتحان کند،دین و ایمان هم نمی خواهد هاا،خیلی مقدس مآبی،دین و ایمان،خوبی،پاکی،اینها را هم لازم ندارد،نه،چهل روز حیوانی نخورد،یعنی گوشت،شیر،لبنیات،فقط آنچه که از حیوان است و پختنی هم نخورد،بعد از چهل روز چشمش به یک چیزهایی باز می شود که در عمرش ندیده بوده.
گر تو را از غیب چشمی باز شد
با تو ذرات جهان همراز شد
نطق خاک و نطق آب[ آب حرف می زند؟ بله] و نطق گِل [دوتایی باهم،هم حرف می زنند،هم آب تنهایی حرف می زند هم خاک تنهایی،هم دوتایی صدا به صدا می دهند،آب و خاک با هم صدا به صدا می اندازند]
هست محسوس حواس اهل دل
.
.
.
با تو می گویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیر و باهشیم
با شما نامحرمان ، ما خاموشیم
سلیمان نبی فقط منطق الطیر می دانست،چون در ولایت درجه متوسط دارد،آقا امیرالمومنین علیه السلام گاهی نشان می دادند به اهلش،یعنی آنهایی بودند که پرخوری نکرده بودند،خودشان را تزکیه کرده بودند،ترک حیوانی،اقلا چهل روزی اینها خودشان را درست کرده بودند،خدمت امیرالمومنین علیه السلام بودند،آنها می گویند ؛ دیدند مولای ما امیرالمومنین به هر حجر و مَدری که عبور می کند،کُلوخی و سنگی و کوهی عبور می کند،همه بر او سلام می کنند و می گویند 《السلام علیک یا امیرالمومنین》چون ولایت کلیه و مطلقه دارد،طیر(پرنده) مالِ سلیمان که حرف می زند و آن مالِ امیرالمومنین هست ملائکه با او صحبت می کنند
،با این موجودِ ناشناخته.
سلمان می گوید(روایت از اصحابِ خاص است) که در یک جنگی که با امیرالمومنین علیه السلام می رفتیم،رسول الله ما را فرستاده بودند در رکاب حضرت باشیم،عبور می کردیم،سرِ راه دیدیم یک آهویی آمد خودش را جلوی اسب مولای ما امیرالمومنین انداخت،حضرت پایین آمدند،آهو دستهایش را آورد جلو و سر را گذاشت روی پاهای امیرالمومنین علیه السلام،حضرت دستِ نوازش کشیدند و درِ کوشش یک کلماتی گفتند که ما نفهمیدیم،آهو راهش را کشید رفت.
عرض کردیم یا امیرالمومنین این چیست،این حیوان چه گفت؟چه حادثه ای است،چه درِ گوشش فرمودید؟
حضرت فرمودند این آهو در همین نزدیکی یک ماده ای دارد،موقع وضع حملش است،وضع حملش سخت شده بود،صدای پای من را شنیده[آی بشر بدی] من عبور می کردم،آمد گفت علی جان دعا کن این ماده ما راحت بزاید،و ما برایش دعا کردیم.
نطق خاک و نطق آب و نطق گِل
هست محسوس حواس اهل دل
…در رابعه النهار سلام کرد《السلام علیک یا امیرالمومنین》،ماه سلام کرد《السلام علیک یا امیرالمومنین》،اگر کسی بتواند این صفت را در خودش زنده کند،که در گذشت و عفو به درجه ای برسد که هر کس به او ظلمی کرده او را در وجودِ خودش،در دلِ خودش،او را ببخشد چشمش را باز می کنند.
چله نشینی هم نمی خواهد،ریاضت هم نمی خواهد،آن چیزهایی هم که آوردند معلوم نیست که به نتیجه برسد.
معمولا هر کس هم به چله نشینی و ریاضت [نشسته]،آخرش دیوانه شده،خیلی ها اینقدر دیوانه شدند،بیشتر این تیمارستان،دارالمجانین،دولت آباد،خیلی از آنها کسانی هستند که به ذکر و چله نشینی،و فلان…
اول اینکه تمام آنها برای این است که تو را آدم کنند،بعد یک کسی اهلِ ذکر بشود بیشتر اِنیّت پیدا کند،بیشتر عُجب او را بگیرد.
دو تا برادر در زمان امیرالمومنین علیه السلام بودند اینها عاشق و دلباخته حضرت بودند اینقدر هم اینها مورد وثوق امیرالمومنین بودند،بچه های صیحان( صوحان)،به نامهای صعصعه و زید، [خودِ صیحان هم از کسانی بود که پیرمرد بود ولی عاشق امیرالمومنین بود. ان شاءالله مسجد سهله که مشرف بشوید ،هر دو برادر آنجا مسجد دارند،دوتا مسجد کوچک بغل مسجد سهله هست،یکی مالِ زید است و یکی مالِ صعصعه است،دو رکعت نماز آنجا مستحب است در مفاتیح هم هست،مخصوصا آن دعای بعد از نماز خیلی آن خواندنی است،در تمام اوقات می شود،خیلی عالی است].
این زبان حالِ این بزرگ(صعصعه )بوده ؛
《وَیْلِی کُلَّمَا کَبُرَ سِنِّی کَثُرَتْ خَطایای [ذُنُوبِی]》، وای بر من هر چه سنم بالاتر می رود،گناهم بیشتر می شود،باید آدم بشوم،باید درست بشوم.
《أَمَا آنَ لِی أَنْ أَسْتَحْیِیَ مِنْ رَبِّی 》هنوز وقتش نشده که از خدایم خجالت بکشم؟ وقتش نشده؟
زید هم شمشیر زن بود،هم صعصعه هم زید در رکاب امیرالمومنین بودند،منتها صعصعه سفیر مخصوص امیرالمومنین بود،هر جا حضرت می خواستند یک حرف زن درستی بفرستند،صعصعه را می فرستادند،سفیر امیرالمومنین علیه السلام بود،آخر معلوم باشد قدرت بیان از شمشیر بُرَّنده تر است هااا،کاری که زبان می کند،شمشیر ها نمی تواند انجام بدهد هااا.
لذا حرف زدن خیلی پهلوانی می خواهد هاا،تعریف از خودمان نمی کنیم ما که حرف نمی زنیم،ما نشستیم با کسانی که در راه محبت امیرالمومنین نقشی دارند با آنها اُنس می کنیم،ولی این را بدانید همه جگر دارهای عالم جمع بشوند به قدر یکی که بالای منبر بنشیند حرفش را بزند جگر همه آنها یک طرف این یک طرف…
خیلی قدرت می خواهد هااا،
[درست است حاج آقا مرتضی؟ شما که در این باب مشدی هستید،البته منافات ندارد شما هم حرف می زنید هم اینکه اینکاره هستی،فتوایش را از پهلوان باید بگیریم هاا؟]
صعصعه از آنها بود که جگر داشت حرف بزند،می رفت جلوی معاویه،او را با حرف زدن و منطق ذلیل می کرد.
حضرت اینقدر از این صعصعه تعریف فرمودند.
معرفتش هم در این حد بود که کسی آمد خدمت آقا امیرالمومنین علیه السلام عرض کرد آقاجان دلم درد گرفت،یک ساعت است اصلا دارم بی تابی می کنم.
حضرت فرمودند پاشو دلم درد گرفته،حالا خوب می شوی دیگر،فلان و این حرفها.
گفت نه آقا بدتر شده.
صعصعه آنجا بود دستش را گرفت آورد بیرون و گفت تو خجالت نمی کشی؟بی صبرِ بی طاقتِ.
من چهل سال است چشمهایم یکی از آنها اصلا نمی بیند و یکی هم شب نمی بیند،یک مرتبه به مولایم نگفتم آقاجان دعا کنید من چشمم بینا بشود،با اینکه می دانستم اگر او نظر کند تمام هستی را او بینا می کند.
اُنس به《 علی 》به من اجازه نداد که من بینایی چشمم را بخواهم،یعنی هر وقت پهلوی《علی》علیه السلام می نشستم می گفتم من چشم می خواهم چه کار کنم،من 《علی》دارم.
این معرفتش است،خوب؟
مریض شد در همان کسالت هم دیگر فوت می کند.
حضرت با آقا امام حسن و امام حسین علیهما السلام به عیادتش رفتند،تا عیادت رفتند دیدند صعصعه یک جور دیگر شد،دمِ آخر است می خواهد برود،این خودش را یک جور دیگر…
حضرت دستش را گرفتند گفتند مواظب باش《 یا صعصعه لا تجعل عیادتی فخراً لعشیرتِک 》
حالا ما به بالینت آمدیم فردا این را اینطرف و آنطرف نفروشی هی بگویی که ما هستیم که 《علی》به خانه ما آمده.
عُجب،غرور،بد چیزی است،حالا هیچچیز نشده تو ببین چه کار می کنند.
آخر جا دارد که آدم بر همه هستی ببالد که 《علی》 آمده.
حضرت می فرمایند مواظب حالت باش،برای خودت نگهدار،آن که عجب و غرور او را می گیرد او مایه معنوی را ضایع می کند،سرمایه معنوی را بیرون می اندازد،عجب و غرور اشکالش این است،کسی که عجب و غرور پیدا می کند به دیگری می فروشد،می گویند می فروشی دیگر،این آن چیزی که گیرش آمده به دیگری فروخت.حتی عیادت امیرالمومنین دستش را گرفتند فرمودند برای خودت نگهدار.
《وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ》،《وَ أعْطِ مَن حَرَمَکَ》،و《صِلْ مَنْ قَطَعَکَ》،یکی دیگر هم هست که او هم در عفو و اغماض دور می زند.
ائمه اطهار علیهم الصلاه و السلام همه ممتاز به صفت عفو بودند،به صفت اغماض،همه اهل گذشت بودند،و تا کسی [در نماز شب می گویند بابا سیصد مرتبه چه بگو؟هان؟ سیصد مرتبه در نماز شب که می خوانی در نماز وِترش که یک رکعت است،هفتادتا استغفار دارد،چهل مومن را دعا کن،این را یادت می دهند،چهل مومن را دعا کن اقلاً از خوب ها یاد کن که کم کم،کم کم به العفو برسی.این زیر بنا است،سیصد مرتبه بگو العفو العفو العفو العفو العفو العفو العفو،یعنی اگر در دلت از کسی کینه ای هست،ناراحتیی هست،با کسی قهری این العفو در تو کار کند بگذری،اگر کسی سی سال،چهل سال،پنجاه سال،صد سال،نمازِ شب بخواند،سیصد سال العفو بگوید ولی این از کسی ناراحتی داشته باشد این نماز شب نخوانده بابا،کسی العفو می گوید که خودش عَفُوّ باشد.
ما شاخ درختیم پر از میوه توحید
هر رهگذری سنگ زند باک نداریم
خواجه می فرماید اینکه؛
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
[خدا آقای مجد را شفا بدهد،در بیمارستان است او می خواند(نگارنده؛ یکی از مستمعین ظاهرا به آقاجان عرض می کند که آقای مجد به رحمت خدا رفتند،آقاجان می فرمایند: عه رفته،کی رفته؟ خوشبه حالش که رفته،چه وقت خوبی،خدا رحمت کند آقای مجد را،در منبر حق استادی به گردن همه دارد،چه خوب شد شما تذکر دادید،رحمه الله علیه،یک صلواتی برایشان بفرستید]
آقای مجد شیرازی می خواند که ؛
غَفا خوریم[غفا پس گردنی است]و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
هر چه هم انسان اهل محبت می شود بیشتر نازک نارنجی می شود بیشتر دردش می آید هااا،یعنی کسانی که اهل محبت هستند از یک نسیمی که عبور کند این آزرده می شود لذا امتحان سخت دارد،اهل محبت خیلی دردشان می آید،لذا برای آنها مشکلتر است،برای آنهایی که اهل محبت هستند،گذشت خیلی برایشان سختتر است.
این آقای مجد از اولاد مالک اشتر بود،خدا بیامرزدشان.
روضه؛
آن دو نفر آمدند درِ خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها [گذشت را نگاه کن،ببین،خاندانِ کَرَم هستند،همه شان]
بعد از جسارت هایی که کردند،ظلم هایی که بر امیرالمومنین روا داشتند،در زدند،آقا امیرالمومنین علیه السلام پشت در تشریف بردند،دیدند این دو نفرند،گفتند که یاابالحسن از دختر پیغمبر خدا اجازه بگیر ما آمدیم عیادتش کنیم،آقا امیرالمومنین علیه السلام برگشتند[ببین،این حرف چیست؟؟
سخن تا کجا دارد می رود؟] آمدند پیش فاطمه زهرا سلام الله علیها نشستند،بیان کردند که فاطمه جان،دختر رسول خدا این دو نفر آمدند می خواهند از شما عیادت کنند،صدیقه طاهره فرمودند《 یاعلی اَلبِیتُ بِیتُک》،علی جان تو صاحبخانه ای،یعنی می شود درِ خانه علی به روی کسی بسته بشود؟
《البِیتُ بِیتُک》،این حرف این است،این که خانه زِید و بَکر و عَمرو نیست،این خانه توست،درِ خانه 《علی》آمدند،تو جوانمرد عالم هستی،
《وَ الفاطِمَهُ اَمَتُک》،علی جان من کنیز تو هستم.
آقا امیرالمومنین آمدند با دست اشاره کردند.
بر بالین صدیقه طاهره سلام الله علیها نشستند،دختر رسول خدا از ما راضی باش ما نفهمیدیم،هر چه از ما صادر شد،جهل بود،نادانی بود.
صدیقه طاهره سلام الله علیها فرمودند من یک سوال از شما می کنم،جوابم را بدهید تا من خواهش شما را قبول کنم.
گفتند دختر رسول خدا بگو.
فاطمه زهرا فرمودند شما نشنیدید پدرم رسول خدا مکرر می فرمود《فاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی،فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَ مَن اَسخَطَها فَقَدْ اَسَخَطَنی》؟؟؟
گفتند والله مکرر شنیدیم .
صدیقه طاهره سلام الله علیها دست ها را به زحمت بالا گرفتند فرمودند اللَّهُمَّ شْهَد،خدایا گواه باش اینها مرا آزردند،اینها من را غضبناک کردند،یعنی چه؟؟
فاطمه زهرا سلام الله علیها در آن جایی که امر مربوط به ولیِ مطلق و ولایت امیرالمومنین علیه السلام می شود،صدیقه طاهره نمی گذرد،این که تمام بخشش باشد.
این حرف تا حدی است که به 《علی》و اولادِ《علی》مربوط نشود.آنجا جای گذشت نیست،اینها چون جلوی چشم من با 《علی》یک کاری کردند،یک جوری به این شوهر مظلوم من ظلم کردند که من برای خودم ناله نکردم،آنوقتی که به زمین افتادم اول صدا زدم فِضه،اسماء،《علی》کجا رفت؟
وقتی شنیدم 《علی》را به طرف مسجد بردند،دویدم کمربند 《علی》را گرفتم،کشیدم،آنها به زمین افتادند،اما یک چیز بود که دیگر اجازه نداد ادامه بدهم و آن غلاف شمشیر بود.
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه و الاخلاص و الصلوات.
《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》
یاعلی مدد