شرح سوره مبارکه کوثر[بتول].جلسه ششم ۱۳۶۹

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنُ الدَّائِم عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

 

«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»

《بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ ﴿۱﴾

فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ ﴿۲)إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ ﴿۳﴾》

 

عرض شد که اکثریت و اِتّباعِ (اِطباع)اکثریت هر دو در قانون الهی و حقیقت یابی ممنوع است و اعتبار ندارد.هم اکثریت و هم متابعت از رأیِ اکثر.

در یک جاست که حق به کثرت اعتبار داده است و کثرت را به بی نهایت ستوده است،و آن ارتباط کثرت به وجود مقدس حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیهاست تا آنجایی که از او به منقبت و مدحِ بی بی،سوره ساخته است به نام سوره 《کوثر》.

《کوثر》یعنی کثیری که فوق او دیگر کثرت متصور نباشد،این به معنای کوثر است.

در این زمینه عرض کردیم،که آنچه نقش صلاح،تقوا،پرهیزگاری،خوبی،در چهارچوب عبادت،شریعت،حتی حقیقت،به او دادند،وقتی که بوی اهل بیت علیهم السلام نداشته باشد،بوی تجلی ذوات مقدسه معصومین نداشته باشد،خودِ حق از ساخته خودش چشم می پوشد،روی بر می گرداند،حق از ساخته خودش روی بر می گرداند.

و آنچه که در زبان وحی و زبان رسول خدا و زبان ائمه طاهره سلام الله علیها،به لسان قَدح از او یاد شده است وقتی در ارتباط با ذوات مقدسه معصومین علیهم الصلاه و السلام قرار می گیرد،چهره زیبا و صورت خوشی پیدا می کند،نمونه هایی عرض کردیم،از اصلِ توحید گفتیم،خدا پرستی به آن عظمت اگر رنگ امیرالمومنین نداشته باشد خودِ حق که همه هستی را به خودش دعوت کرده و به توحید دعوت کرده و انبیاء را برای جریان دادن توحید آورده،آورده است که اول او را معرفی کنند،وقتی که پای امیرالمومنین علیه السلام در میان نباشد توحید خودش را هم قبول ندارد،آن را رد می کند،ملائکه از طرف حق به شیطان علیه العنه فرمودند که《 مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ لِما خَلقتُهُ بِیَدَی 》

تو را چه شد که سجده نکردی بر آن چیزی که من آن را با دستم آفریدم،《قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ》(سوره مبارکه اعراف/۱۲)،من از او بهترم،چون خلقت من خلقت ناری است،خلقت او خلقت طین است،طین یعنی آب و گل.

خوب،حقِ متعال او را رجیم خواند،یک جوابی داده که بهترین جوابهاست،چه گفته؟

گفته است که من جز تو کسی را سجده نمی کنم،خوب این خیلی حرفِ خوبی است دیگر،خوب است؟ خوب همه همین را می گویند،یعنی خدایا جز تو سجده بر هیچ کس در عالم جایز نیست من فقط تو را سجده می کنم.

حقِ متعال فرمود 《اُخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ》،من را فقط عبادت می کنی؟ من؟ در صورتی که فقط از مجرای《 علی و اولاد علی》جلو بیایید آنوقت من سجده ها را قبول دارم.

البته یک بحث دیگر هم هست،یک بحث قشنگی است که این یک بُعدی مسائل را نگاه می کرد چون او خلقتش خلقتِ ناری است،ما عناصر اربعه داریم،هیچ موجودی در عالم نیست مگر اینکه این چهار عنصر او را آفریده،حتی می گویند که اتم را هم که بشکافند خودِ آن اتم در شکافته شدنش هم خالی از این …

البته دو عنصر گفتن ولی چهار عنصر را دارد،به تحقیقی که اگر بعدا بشود علم پیشرفت کند.

آدم،نیست که چهار جهت در عنصر داشت،آب بود و خاک بود(که طین است) دو عنصر دیگر هم که او ندید،چشمش کور بود،که هم هوا بود و هم آتش.

آن را که تو داری آدم هم دارد ولی تو نمی توانی ببینی،حسد تو اجازه نمی دهد ببینی،هر که حسد می برد،به دیگری رشک می برد،آن سرمایه موجودی که پُرتر از آن هم در طرف هست نمی گذارد ببیند،چشمش باز نمی شود.

این یک موجودِ یک بُعدی بود،هر کسی این به اشیاء دور و بَر خودش یک بُعدی نگاه کند این تمام وجودش رنگ شیطان دارد،ببینید،هر کس را دیدید ظاهرش،ریشش را تراشیده نگویید این بی دین است،شاید در درونش تقوا موج می زند،از این طرف هم باز هر کس را دیدید انگشتر دست می کند،مهر و تسبیح از ریشش…نگویید این موحدِ درجه یک است شاید این یک چیز دیگر است یک بُعد دیگر داشته باشد.

دستوری که اهل بیت علیهم السلام به شناخت و نسبت به دیگران نگاه کردن می دهند،اینجوری،یک بُعدی هر کس،هرکس را نگاه کند ضرر می کند،تمام اینهایی که مرید می شوند چون یک بُعدی طرف را نگاه می کنند،می گویند اینکه این صد در صد منزه است،پاک است،دیگر هیچ عیب و نقصی ندارد(یک بُعدی)و این است و جز این نیست،اول کسی که دشمن می شود همین است.اگر اول این رفاقت و دوستی را بر این روال می بست که نه بابا،این هم یک آدمی است مثل آدم های دیگر،این هم گناه می کند،این هم معصیت می کند،این دیگر راحت بود هر وقت اینها را از او می دید،قبلا خودش را آماده کرده بود.

و گذشته از این تو ببین،اگر کسی پاکی در ارتباط با دیگری می خواهد،یعنی می گوید که این باید به تمام معنا کارش درست باشد.خوب؟

این یک سنی به تمام عیارِ صد در صد است،به چه جهت؟؟

به جهت اینکه سنی غیر از این چیزی نمی گوید،او هم می گوید غیر از امیرالمومنین علیه السلام یکی دیگر لیاقت دارد برای حقیقت داشتن،هااا؟سنی همین را می گوید.سنی غیر از این هیچ چیز نمی گوید،سنی می گوید که غیر از چهارده معصوم یکی دیگر هم هست،هااا؟

پس ببین تو هم غیر از چهارده معصوم یکی دیگر را می خواهی،اصلا تو می گویی باید باشد.

اینکه می بینید《 الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ》(سوره مبارکه زخرف/۶۷)،مالِ اینجاست.

دوستی ها،ارتباط ها،آخرش به دشمنی می کِشد.

برای چه؟؟

به جهت اینکه از اول این یک چیزی از این می خواست که مالِ او نیست.

آنچه در اولیاء خداست،آنچه در معصومین است،ذوات مقدسه محمد و آل محمد علیهم الصلاه و السلام است،که 《إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهیرًا》(سوره مبارکه احزاب/۳۳)،تو که در یکی دیگری داری جستجو می کنی،ببین دنبال یکی دیگر هستی،از این بدتر کسی را در عالم شما پیدا می کنید؟؟ اصلا از این بدتر کسی هست؟؟

این از اول کارش نقص دارد،اشکال دارد،این از همان اولِ اول دارد در ردیف این پاکان یکی دیگر را قرار می دهد،دنبال یکی دیگر است که او را هم دنبال این چهارده تا بگذارد پانزده تا بشود،شانزده تا،هفده تا بشود.

روشن است؟؟؟

ان شاءالله.

همه اینهایی که سَر می خورند مالِ همین است،همه،همه.

بی عقل هستند،بی توجه هستند،ولی دوستان اهلِ بیت اینها نیستند،دوستان اهل بیت علیهم السلام می آیند از مجرای امام حسین علیه السلام بررسی می کنند،از مجرای امام حسین می گویند اینکه(ببین این مجرای امام حسین علیه السلام است)اگر کسی یک قطره اشک در مصیبت اباعبدالله الحسین دورِ چشمانش حلقه بزند،نمی خواهد بغلتد،آن که بغلتد که عالم را زیر و زبَر می کند،نه از این چشم نمی خواهد پایین بیاید،صاحبِ اینگونه اشک،روایت ابن قولویه،کامل الزیارات،یکی و ده تا هم نه،سنی ها هم خیلی نقل کردند،بیشتر از شیعه ها.

《مَن اِستَعبَرَ لِذلِک 》[استَعبَرَ،یعنی اشک نغلتد فقط دورِ چشم بیاید]،اگر کسی اینجوری بشود به قدر جن و اِنس گناه داشته باشد[اینجوری مربوط بشو دیگر،این راهِ تشیع است]به قدر برگ درختان گناه داشته باشد،به قدرِ کفِ دریاها گناه داشته باشد،به قدر ریگ های بیابان گناه داشته باشد،بر خداست که او را بیامرزد،ما با اینجور آدمها ارتباط پیدا می کنیم.

خوب،اگر کسی این را نبیند،چه؟؟

می خواهی آن پاکی که 《إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهیرًا》است،این آیه را به یکی دیگر بدهی؟؟؟

به پیرت بدهی؟ به مرادت بدهی؟ به قطبت بدهی؟ به آخوند محلت بدهی؟

بابا نه،این با همه عیبش خدا قبولش دارد،آن که در راه امام حسین علیه السلام است،عجب والله!!!

اگر اینجوری می فهمیدیم،اینجوری درک می کردیم،اینجوری مسائلمان حل می شد،این تَشَیُعی که ما پذیرفتیم،این تشیُع،بوی تشیع نمی دهد،تشیع این است که داریم می گوییم؛

این تشیع است،این تشیع علوی است،تشیع فاطمی است،تشیع حسنی و تشیع حسینی است،تشیع صاحب الزمانی است،تشیع امام حسن عسکری است،تشیع حضرت هادی است.

آقا امام حسن عسکری علیه السلام وکیلِ تام الاختیار…[وکیل تام الاختیار می دانید یعنی چه؟

یعنی هر چه او بگوید قولِ امام است،هر چه او اثبات کند اثبات امام است،هر چه او نفی کند نفیِ امام است،فرمودند دستِ او دستِ من است]

احمد بن اسحاق قمی بزرگ،بزرگ،بزرگ،جلالت قدر،همه خصوصیات در وجودِ اوست،سالی یکمرتبه سامرا خدمت حضرت می رفت،حضرت مرحمت می کردند و خیلی هم می ماند،کارهایش را انجام می داد باز به قم می آمد،وکیلِ حضرت بود،شیعیان از اطراف و اکناف ایران می رفتند و کارهایی که داشتند به عهده شان می گذاشتند.

یک سال وقتی رفت در زد،حاجب آمد،آن که پشت در بود،گفت شما چه کسی هستید؟؟

گفت من غلامِ این خاندان احمد بن اسحاق هستم به مولای من بگو،حاجب رفت و برگشت پیغام آورد که حضرت می فرمایند تو اینجا راه نداری،برگرد.

حالی به او دست داد،چنان در خودش شکست،در یک روایت دارد که شصت روز حضرت راهش ندادند،هر روز می آمد،اینقدر گریه کرد،توسل کرد،با اِنکسار گفت آقا پس علتش را بدانم تا خودم را درست کنم.

فرمودند تو برای چه در قم آن شبی که شبِ بارانی بود و آن حال رفتی به بچه سیدها و آنهایی که در قم بودند،برای چه به آن بچه سید به آن جوان بد نگاه کردی؟؟

و برگشتی به او بد و بیراه گفتی؟

عرض کرد آقا شما می دانید چه حالِ بدی داشت،مبتلا به چه گناهی بود،فرمودند به تو چه؟؟

مگر تو چه کاره ای؟؟

مگر تو در خلقت چه کاره ای؟؟

او پسرِ پیغمبر است،او از دودمانِ ماست،والله تا نروی او را راضی نکنی از تو راضی نمی شوم،به ما راه نداری.

پا شد آمد قم او را پیدا کرد،صورتش را گذاشت روی خاک ها گفت کف پایت را بگذار،از من راضی باش.

بعد دو مرتبه برگشت،حضرت فرمودند حالا بیا.

این تشیع است،این پیر است،هر که پیر می خواهد،او هم قبلا پیر بود،تو می خواستی چهارده معصوم را پانزده معصوم کنی،همه ما هم اینجوری هستیم،کداممان نیستیم؟؟

هر که نیست خوش به حالش.

دنبال یک کسی می گردد که از عیب بری باشد،

 

نخیر،گفتند با همین عیب و نقص،جز چهارده معصوم،همین با همین عیب و نقص می تواند کارت را درست کند.

دیدی کار احمد بن اسحاق قمی را درست کرد؟

وکیل حضرت است او آخرش کارش را درست کرد.

عه؟!

بله خوب او درست کرد،اگر او نمی آمد دست به دامن او نمی زد،کفِ پا روی صورتش نمی گذاشت دو مرتبه کارش درست نمی شد.

دیدی کار درست می کند؟ او درست کرد،پس چه کسی درست کرد؟

حضرت فرمودند من کارت را درست نمی کنم،من راهت نمی دهم،خودم هیچ تا دو مرتبه برگردی.

اگر اینجوری به هم نگاه کنید،هااا؟ شامه همه عالم از بوی تشیع پُر می شود.

چرا ما یک کار دیگر بلد هستیم،برای دوستان اهل بیت،دوستان امام حسین،دوستان ائمه،عیب نداشته روی آنها می گذاریم،این کارها را خوب بلد هستیم.

شیعه؟؟ بابا راهت نمی دهند،امام حسن عسکری راه ندادند،احمد بن اسحاق را راه ندادند،راه نمی دهند،تو عیب نبوده روی شیعیان 《علی》،دوستان امیرالمومنین می گذاری؟؟

پُر،پُر، 《یاعلی》هم می گوید،سبیل هم می گذارد،چه هم می‌کند،عیب هم روی دوستان می گذارد.

ائمه علیهم السلام از این مسائل بیزارند،دوست ندارند،نمی پسندند.

صدیقه طاهره سلام الله علیها که امشب شب ولادت با سعادت بی بی است،فرمودند《یاعَلی بَلِغ سَلامی عَلَی اَولادی اِلی یَومِ الْقِیامَهِ》،یعنی چه؟؟

یعنی منِ فاطمه زهرا سلام الله علیها،که شفاعتم بیش از شفاعت همه انبیاء و اولیاء و اوصیاء ارزش دارد،یعنی حتی از پدرم،حتی از بچه هایم،من دستم روی سرِ بچه هایم است مواظبشان باشید.

بعد او گریه اش گرفت،زمان حضرت صادق علیه السلام عرض کرد آقاجان خوب ذراری حضرت زهرا سلام الله علیها،بچه ها خوش به حالشان،حضرت زهرا سلام الله علیها تضمین کردند،خوب ماها چه کار کنیم؟؟

فرمودند شما هم اَبناءُ فاطمه هستید،هر کس ما را دوست داشته باشد،هر چه به بچه هایمان بدهیم به او می دهیم،روز قیامت آنچه عمل می کنیم نسبت…

هر کس ما را دوست داشته باشد در محبت ما قرار می گیرد.

مُسَلَم این است.لذا 《نَسَبُ الحُبِ خِیرُ نَسَب》.

پس سلمان چه جوری بود؟ 《مِنا اهلُ البیت》است،حضرت فاطمه زهرا از آن مکفوف،کور،روی گرفتند،روایت درست است،از سلمان روی نمی گرفتند،خدمت حضرت می نشست،در خانه می آمد.

گرچه بی بی که اُم الوجود هستند،مادرِ هستی اند،اُم الوجودند.

امشب از کریسمس هم بگوییم هااا؟

عیسی بن مریم گفت《السَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ …》(سوره مبارکه مریم/۳۳)،خیال نکنید مادرِ من مریم است،سَلَامٌ عَلَیْهِ من تحت اشراف فاطمه زهرا هستم،سَلَامٌ عَلَیْهِ ،بر من سلام ریخته است،سلام تَعیُنِ اسم حق در فاطمه زهرا سلام الله علیهاست،《السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ…》.

《السَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ…》،از روز اول فاطمه سلام الله علیها من را پرورش داده،لذا می توانم مرده،زنده کنم.

مریم می تواند اینجوری کند؟

مریم کنیزِ درِ خانه فِضِّه است.《َالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ 》،اگر همه این مسیحی های عالم می دانستند ما چه جوری از مسیح…

اینکه می بینید برف می آید،نعمت می آید،مالِ فاطمه زهراسلام الله علیهاست،این نعمت ها مالِ اسمِ بی بی است،مالِ فایِ فاطمه است،《السَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ》،از آنگاه که زاده شدم به عنایتِ فاطمی مُشَرَف بودم،《وَیَوْمَ أَمُوتُ 》خاک که من را دربگیرد با محبت او می روم،《 وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا》وقتی هم در قیامت زنده بشوم این طرف و آن طرف دنبالِ مادرم نگاه می کنم،مریم که نمی آید،این طرف و آن طرف نگاه می کنیم ببینم فاطمه کجاست،به طرف او رو می کنم.

لذا آنچه نقش و سَبقهِ این ذوات مقدسه به آن خورده اعتبار دارد،اگر گناه باشد این نقش خورده باشد می گویند گناهِت مالیده،نه😊؟؟

[همین زبان های لاتی خوب زبانهایی است هاا،چون به این زبانهای مقدس مآبی نه کسی چیزی می فهمد نه حالی دارد]

این شعر هست؛

 

در حشر اگر لطف تو خیزد به شفاعت

بسیار بگردند و گنه کار نیابند

[این را خوب یاد بگیرید هاا]فرمودند که آنکه را ما خواسته باشیم به کمال ایمان برسانیم با معرفت مادرمان فاطمه زهرا سلام الله علیها او را آشنا می کنیم.

چون درک لیله قدر علامت ایمان کامل است،هر کس لیله قدر را درک کند به کمال ایمان رسیده که بعدش آفت نمی خورد.

فرمودند《 مَن اَدْرَکَ فَضلَها اَدْرَکَ لَیْلَهَ الْقَدر》کسی که فضل،فضیلت و منقبت فاطمه زهرا سلام الله علیها را

درک‌کند این درک لیله قدر کرده است.چون در پنهانیِ مطلق قرار دارد،راهی در عالم ظاهر برایش نیست از این جهت او را لیله نام نهادند،و در تمام قرآن از اول تا آخر هرجا کلمه لیل دیدید،هرجا،حتی اینکه لَیال که جمع لِیل است اینها فَوَاطِم هستند،《وَلَیَالٍ عَشْرٍ■ وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ 》این لیال،فواطِم هستند.

که حضرت صدیقه طاهره هستند،فاطمه بنت اسد هستند و فاطمه اُم البنین هستند،لذا در وقتی که محمد بن حنفیه جلوی معاویه ایستاد،خیلی شجاع بود و خیلی از محمد بن حنفیه می ترسیدند،قدرتش افسانه ای است،در تاریخ در قدرت محمد بن حنفیه اصلا کتابها نوشته اند،این آقازاده امیرالمومنین بود و حضرت هم خیلی دوستش داشتند،گفتند در جنگ صفین او لشکریان را تجهیز می کرد،لباس می پوشاند،این دامنِ زره ها که بلند بود جمع می کرد با دست تاب می داد اینجور دور می انداخت…

جلوی معاویه لعنت الله علیه هم با آن رومی یک کُشتی گرفت،یک پهلوان آمده بود هل من مبارز می طلبید،دیگر کسی نبود گفتند آبروی مسلمانها می رود،دنبال محمد بن حنفیه فرستادند گفتند بابا اگر این برود ما شکست خورده ایم[از همان وقت مسابقه رسم بوده است]،بنا شد کُشتی بگیرند،محمد بن حنفیه نشست گفت تو من را از زمین بلند کن بعد با تو کشتی می گیرم،نشست به زمین،این هر چه کوشید دو دستی،پاهایش را فشار آورد،این نتوانست محمد را تکان بدهد.گفت‌تو بنشین،تا‌ نشست،وقتی نشسته بود قدش تا سر محمد بن حنفیه بود،یک غول بی سر و پا.

گفت دستت را بده،همچین که دستش را گرفت این را چنان از بالای سرش اینطرف انداخت.جلوی معاویه لعنت الله علیه،محمد بن حنفیه شروع کرد به بد و بیراه گفتن،گفت که تو ساکت باش محمد،تو که از فواطم نیستی،تو که پسرِ فاطمه نیستی که بتوانی با من حرف بزنی.

یعنی چه؟؟

یعنی امام حسن و امام حسین علیهما السلام با این صحبت می کردند جرات نمی کرد جوابی بدهد،سرش را پایین می انداخت.

تو خیال کردی تو هم پسر فاطمه هستی که بتوانی با من…

تا این حرف را زد،نمیدانم عقیل بود چه کسی بود بلند شد گفت هو اِبنُ الفواطم،چرا او از چهار فاطمه زاییده شده،فاطمه بنت اسد مادرِ پدرش است،فاطمه کلابیه مادر خودش است،دوتا فاطمه،گفت هو اِبنُ الفواطم،چرا الان حرف نزند؟

در عین حال این محمد بن حنفیه با این زور و بازو و امکان و قدرت دارد در جنگ جمل وقتی که کار بر او

مشکل می شد می آمد در پناه امام حسین علیه السلام خودش را قایم می کرد.

لذا وقتی هم حضرت خواستند از مدینه حرکت کنند گفت حسین جان تو پناه من بودی من هر وقت سختی به من رو می کرد می آمدم مثل بچه خودم را جمع می کردم…

خیلی از امام حسین بزرگتر بود،حالا شما بروید چه کسی پناهگاه من باشد؟به چه کسی رو کنم برادرجان،حسین جان؟

وقتی هم کربلا رسیدند،امام حسین اول یک نامه فقط نوشتند،شب عاشورا یک نفر را صدا زدند گفتند این نامه را ببر به برادرم محمد بن حنفیه بده.

《یا اَخی یا محمد إنَّ الدُّنیا قَدِ عَبَّرَت》،دنیا به ما پشت کرده،و دیگر منتظر بازگشت ما نباشی،دیگر چشم به دروازه مدینه ندوزی که ما نمی آییم.

این محمد بن حنفیه با این شجاعت با این قدرت اینقدر فنون جنگی بلد است،اینقدر چه و چه و چه،بعد این خودش در پناه امام حسین علیه السلام است.

علی کل حال همه رنگ های قبولی به انضمام به این ذوات مقدسه است اگر نماز باشد و انضمام به این ذوات مقدسه نداشته باشد رنگ قبولی ندارد.ما بالاترش را گفتیم،توحید،خداپرستی،خداپرستی،خداپرستی،او هم باید رنگ ولایت داشته باشد تا قبول بشود.

تا آنجایی که عیسی بن مریم می گوید آی مردم دنیا،آی کسانی که می بینید من از انگشتانم معجزه می بارد،من دارم مرده را زنده می کنم،کور را بینا می‌کنم،مرض پیسی را درمان می کنم،بابا اینها مالِ سلام است که به من دادند،دستِ فاطمه زهرا سلام الله علیها روی سرِ من است.

به محمد بن حنفیه نامه نوشتند،که یک وقتی داداش جان منتظر من نباشی،چشم به راه نباشی،ما دیگر برنمی گردیم،دارد که محمد بن حنفیه چشمهایش ناراحت بود وقتی این نامه را خواند آنقدر گریه کرد که وقتی پسرها برگشتند دیگر او به کلی کور شده بود.

خیلی این برادر به امام حسین علیه السلام علاقه داشت،سرزنشش کردند یک وقتی معاویه خدا لعنتش کند،گفت اینکه انصاف بود در جنگ جمل علی بن ابی طالب پرچم را به تو می داد تو را جلو می فرستاد،حسن و حسینش را بغل خودش نگه می داشت؟

گفت خفه شو تو شعور نداری،حسن و حسین چشمان پدرم هستند،من دست پدرم هستم اگر صدمه میخواهد به چشم برسد دست باید جلویش را بگیرد،من دست پدرم هستم باید از چشم حمایت کنم.

مردانگی داشت،در عین حال وقتی که جنگ جمل بود،فرمودند تَقَدَم یا محمد،پرچم را دادند دستش فرمودند جلو برو،فرمودند تَقَدَم یا محمد،باز ایستاد،دفعه سوم حضرت پرچم را از او گرفتند به قیس بن سعد عُباده دادند.

عرض کرد آقاجان می بینید مثل باران دارد تیر می آید،یعنی یک مقدار این تیرها کم بشود بعد من جلو می روم.

فرمودند《أَدرَکَکَ عِرقٌ مِن اُمِّکَ》،این سوی تامل مالِ مادر است،پسر علی نباید باک داشته باشد،وقتی که پرچم را دست قیس بن سعد عباده دادند بالای اسب جَست،قیس اینجوری بوده،وقتی اسب سوار می شد پاهایش به زمین می کشیده،قیس هم قدِ عباس عموی پیغمبر بود.

دو عباس بودند که رشادت داشتند،یکی عباس ما،قبله ما،کعبه ما،هستی ما،هستی همه عشاق،که مقامش مقام لایُدرک است.

یکی این بن العباس،عباس عموی پیغمبر،که او را می گویند که اینقدر قدش بلند بوده که اگر در هودَج زنی از محارمش،آنهایی که محرم بودند،بالای شتر می نشسته این برپا با او روبوسی می کرده،اینقدر قدش بلند بود.

یکی هم قیس بن سعد عُباده بوده،عاشق دلباخته امیرالمومنین در حدی که مالک اشتر وقتی که در جنگ صفین به امیرالمومنین گفت علی جان این شمشیرهایمان در غلاف زنگ زد،برای چه اجازه نمی دهید برویم کلک اینها را بکنیم،آخر ما مُردیم،پوسیدیم،هی می فرمایید صبر کنید،صبر کنید،چقدر صبر کنیم؟

قیس آنجا نشسته بود پا شد بیرون خیمه رفت به مالک اشتر اشاره کرد،بیرون آمد.

گفت تو حیا نکردی،خجالت نکشیدی با مولای ما اینچنین صحبت کردی؟

او امامِ بر حق است،بفرماید شمشیر می زنیم،بفرماید بمانید،می مانیم تا بمیریم.

این معرفتش بود.

این 《علی》است که پیغمبر اکرم به فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود فاطمه جان دیگر با《علی》اینجوری صحبت نکنی،زره اش را فروخته،پولها را به فقرا داده،داده،چطور شما گفتید ما را هم یکی از فقرای مدینه می دانستی…

دیگر با 《علی》اینجوری صحبت نکنی.

این 《علی》است،قیس بن سعد یک جوری معرفتی

داشت،وقتی که پرچم را گرفتند،لوا را گرفتند دست قیس دادند،به او فرمودند تَقَدَم یا قیس،بالای اسب جَست و رفت چنان حمله ای کرد که مِیمَنه را مِیسَرِه دوخت و با خنده برگشت.

این از رئیس قبیله اُوس‌ْ یا خَزْرَج‌ یکی از دو قبیله است،که پدرش هم باز از دوستان امیرالمومنین علیه السلام بود،وقتی معاویه به او گفت (آخر سوار الاغ چهارزانو آن بالا نشسته بود)اسب هایتان چطور شد؟(سرزنشش کرد).

گفت آن اسب های سواری کجاست؟

گفت در راه ولایت امیرالمومنین علیه السلام همه را دادیم،اینقدر با بابای تو جنگیدیم که اسلام بیاورد،آن اسب ها در آن راه رفت.

وقتی هم که در صلحی که امام حسن علیه السلام با معاویه کردند او قسم خورده بود 《وَالله لا یکن بینی و بینه معاویه إلا الرُمحَ او السِیف》،بین من و معاویه غیر از نیزه و شمشیر دیگر هیچ چیز نیست.

حضرت فرمودند قیس ما صلح کردیم،اگر تو نباشی این کار تمام نمی شود،گفت آقا من قسم خوردم،بین من و او غیر از شمشیر و نیزه نیست.

فرمودند که حالا هم که من این کار را کردم تو بیا و در این مجلس مصالحه شرکت کن.

خیلی عجیب است گفت من چون قسم خوردم وقتی که او آن طرف می نشیند برای اینکه قسمم سرِ جایش باشد،من این طرف می نشینم بینمان باید شمشیر و نیزه بگذارند تا بنشینم،پست فطرتی او را ببینید و مردی این را.

گفت خوب عیب ندارد ما یک شمشیر و نیزه می گذاریم قیس بیاید بنشیند،وقتی که نشست همین که نگاه می کرد نمی توانست به چشم های قیس نگاه کند،خیلی آقا بود.

خوب،امشب،شبِ ولادت با سعادت بی بی دو عالم است؛

بی بی جان راست می گویم اگر امید به شفاعت شما نباشد کُمِیتِ همه کائنات لنگ است نه کمیتِ ما لنگ است،امید به شفاعت شماست که ما را زنده نگه داشته،امیدوار نگه داشته.

خوب،چندتا دعا کنیم؛

به آبروی صدیقه طاهره سلام الله علیها،به آبروی شوهر صدیقه طاهره،به آبروی پدر صدیقه طاهره،به آبروی بچه های صدیقه طاهره،به آبروی دختر صدیقه طاهره،محبت و ولایتشان روز به روز در دلِ ما بیشتر و بیشتر قرار بده.

دستِ ما را از دامن ولایت و

 

شفاعتشان در دنیا و آخرت کوتاه مگردان.

به آبروی صدیقه طاهره،نقائص،کمبودها،زشتی ها،بدی های ما را به وجاهت صدیقه طاهره،خودت به عفو و اغماض خودت برطرف بگردان.

توفیق طاعت،عبادت،بندگی به ما مرحمت بفرما.

به آبروی صدیقه طاهره هر جا مریض،مریضه،طفل است،آنهایی که التماس دعا کردند شفای عاجل عنایت بفرما.

به آبروی صدیقه طاهره،آبروی ما را مریز.

گناهان ما را بریز.

فرج قائم آل محمد علیه الصلاه و السلام را تعجیل بفرما.

 

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»

دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه و الاخلاص و الصلوات.

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یاعلی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *