«بسم الرحمن الرحیم»
راوی میگوید من از حضرت صادق علیه الصلاه و السلام ( در راه مدینه به مکه که میرفتم ) عرض کردم یابن رسول الله چرا شما غصه دار و شکسته حال و شکسته بال هستید ؟
حضرت فرمودند: اگر آنچه را من می شنوم تو هم میشنیدی دیگر سوال نمیکنی و مثل من محزون میشوی.
راوی میگوید پرسیدم :گوش مبارک شما چه می شنود که من و دیگران نمی شنویم؟
حضرت فرمودند : من میبینم حالت جزع و فزع ملائکه را که اینها در پیشگاه الهی چگونه به عجز و نیاز میپردازند و آنها بر قتله امیرالمومنین و قتله امام حسین ، نفرین میکنند و میشنوم صدای جنیان را که نوحه سرایی میکنند و من می شنوم صدای گریه فرشتگان را که در اطراف قبر مطهر حسین بن علی علیهما السلام هستند و بسیاری و سختی جزع و فزع آنها را میشنوم.
به راوی فرمودند بعد از این شنوایی و این دیدن عالم غیب که با آن در ارتباطم دیگر کی گوارا میشود بر من طعام و شراب و خوابیدن؟!
دشمنان امام حسین ،خودشان هم گفته اند بعد از شهادت سید الشهداء علیه السلام از آسمان خون بارید.
ام سلمه از زوجات خوب پیغمبر است او در زمانی که رسول الله صلی الله علیه و آله وفات فرمودند شنید که جنیان نوحه سرایی و گریه میکنند بر رسول الله ، او میگوید از فوت رسول خدا من دیگر نشنیدم گریه آنها را مگر یک شب ، که خیال نمیکنم این نوحه سرایی جز برای پسرم حسین برای دیگری باشد.
ام سلمه چون خانمی بوده است بسیار در خلقت لطیف و شبه مجرد بوده است با موجوداتی مثل فرشتگان و جنیان که اینها در حس و لمس آدمیان در نمی آیند تماس داشته است .میگوید زنی از جنیان آمد و برای من نوحه سرایی کرد درباره حسین علیه السلام .و این نوحه را خواند که اشاره است به حرکت امام حسین علیه السلام به کربلا و شهادتشان.
آمدن امام حسین علیه السلام را ایادی عمربن سعد و عبیدالله بن زیاد مخفی کردند که دوستداران امام حسین که در دور و اطراف کوفه هستند اینها مطلع نشوند ولی
پنج نفر از اهل کوفه وقتی از یک طریق و راهی مطلع شدند که فرزند پیغمبر حسین بن علی علیهما السلام دارند به کوفه می آیند.و تصمیم گرفتند برای یاری امام حسین علیه السلام به کربلا بیایند و کمک کنند ،در بین راه که می آمدند از روستایی گذر کردند (چون از بیراهه میرفتند که کسی متوجه نشود) که اسم آن روستا …بود دو مرد آمدند نزد این پنج نفر که یکی از آنها پیرمرد بود و یکی جوان.
این دو به پنج نفر سلام کردند.پیرمرد گفت ای کسانی که به یاری حسین میروید من مردی از طایفه جنیان هستم و این جوان هم پسر برادرم است ما آمدیم که این مرد مظلوم را یاری کنیم.و گفت من یک پیشنهادی دارم .گفتند بگو.پیرمرد.گفت اجازه بدهید من پرواز کنم و بروم جایگاه حسین را ببینم و خبر بگیرم از آنها بعد برگردم شما را راهنمایی کنم.که وقتی شما میخواهید بروید با بصیرت و بینایی بروید تا به مشکل برنخورید.گفتند خیلی فکر خوبی کردی تو که میتوانی پرواز کنی بروی زود خبر بیاوری برو.
یک شبانه روز این پیرمرد از گروه غایب شد روز دیگر روز عاشورا بود.این پنج نفر صوتی را شنیدند اما شخصی را ندیدند او داشت مرثیه خوانی میکرد با شعر برای حسین علیه السلام.من خجالت میکشم بیایم به شما بگویم وقتی رسیدم به کربلا آن عزیزی که شما به نصرتش میشتابید او صورتش روی خاک بود و بی کس و غریب کشته شد.خودش تنها نبود دور و بر او جوانانی بودند که از گردنهای آنها خون فوران میکرد صورتهای آنان چون چراغهای روشن بود که تاریکی های عالم را نورافشانی میکرد…
یکی از این اجنه میگوید من دیدم سه بدن را که درندگان و وحوش بیابان دور آنها میچرخیدند و این درندگان گریه میکردند بر حسین بن علی علیه السلام ولی بنی امیه و دشمنان در کوفه حیا و شرم نداشتند از خدا و حسین را کشتند.
میگویند ما دیدیم که جنیان گریه میکنند و می گویند آی کسانی که حسین را کشتید جواب پیغمبر را چه میدهید وقتی از شما سوال کنند که فرزند من چه جرمی داشت که او را کشتید ؟ نه تنها مردان آنها را کشتید دختران آنها را اسیر گرفتید، چه جوابی میدهید؟
وقتی که سید الشهداء علیه السلام از مدینه به کوفه می آمدند ما میشنیدیم صدایی را که پیشاپیش ناقه و شتران حسین داشت خبر میداد که این کاروان در حرکت است به سوی مرگ.امام حسین علیه السلام با همان شعری که جنیان میخواندند به آنها جواب میدادند آی گروه جنیان من میروم و مرگ و کشته شدن بر من ننگ و عار نیست من پسر علی هستم .وقتی که من بر حق باشم بیم و باکی از مرگ ندارم.
وقتی سید الشهداء علیه السلام خواستند از مدینه حرکت کنند به سمت کربلا زنان… آمدند پیرزنها و جوانها آمدند دور حسین علیه السلام را گرفتند و شروع کردند به گریه کردن ، امام حسین علیه السلام بلند شدند شروع کردند میان آنها راه رفتن و فرمودند شما را به خدا قسم میدهم اینکارها را نکنید گریه نکنید من توی این کاروان زینب دارم رقیه و سکینه دارم شما اینجور بی تابی میکنید آنها ناراحت میشوند و میگویند چه خبر است.
گفتند حسین جان پس برای چه کسی گریه کنیم ؟ این روز برای ما مثل روزی است که رسول الله به شهادت رسیدند و پدرت کشته شد و مثل روزی است که فاطمه و رقیه و زینب و ام کلثوم کشته شدند که اینها عمه ها هستند.
خدا ما را قربان شما کند نروید عراق.
ای بهترین مردم روی زمین و مردمی که از دنیا رفته اند.
عمه های امام حسین علیه السلام آمدند دور و برش را گرفتند و میگفتند عمه جان نرو .حسین جان ما شنیدیم که جنیان نوحه میخوانند و خبر مرگ شما را به ما میدهند و از آنجا باخبر شدیم که مرگ به سراغ شما می آید .اینقدر این زنان و عمه ها التماس کردند که امام حسین علیه السلام نرود ولی سید الشهداء علیه السلام به امر الهی و مشیت او حرکت کردند و کربلا را انتخاب کردند.
یاعلی مدد