شرح آیه ۴۵ سوره مبارکه بقره_جلسه پنجم_۱۳۶۹/۱٠/٠٣

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

《أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ》
《اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ وَ إِنَّها لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِینَ‌ 》(سوره مبارکه بقره/۴۵)

صبر را در سه مورد به معنا کشیده اند و مصداق برای او ذکر کرده اند؛
۱)صبر در طاعت
۲)صبر در معصیت
۳)صبر در نائبه
در صبرِ طاعت مثل بقیه اقسام دوگانه دیگر روایات و آیاتی موجود است،که آن روایات و آیات هم ما را به همین صبر دعوت می کند،《فَاستَقِم کَما أُمِرت》،این معنای اِستَقِم کَما اُمِرت دعوت به صبر است،استقامت،پایداری،معنای مُرادف صبر است یا نتیجه صبر است،اگر خواسته باشیم با یک دقت بیشتری سخن بگوییم،اینگونه است که یکی از آثار و لوازم صبر استقامت است.
صبر ،آثار و لوازم دیگری هم دارد من جمله از آثار و لوازم او استقامت است،《وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا》،و عجیب که همه این آیات و روایات در باب استقامت به امرِ ولایت منتهی می شود.
صبرِ استقامتی،یا استقامت در صبر،همه اش ما را به طریق پایداری و وفاداری درباره اهل بیت محمد و آل محمد علیهم السلام می کِشاند《وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَهِ 》،استقامت را معنا می کنیم یعنی چه،اگر که به پای بایستند،بر آن راه،بر آن صراط،طریقت پایداری کنند،لذا اهلِ سلوک هم،مراتب سلوک را سه قسم کردند؛
۱) سلوک در امر شریعت
۲)سلوک در امر طریقت
۳) سلوک در امر حقیقت

سلوک در امر شریعت که استقامت لازم دارد،به ظواهر شرع عمل کردن است،واجبات را انجام دادن،محرمات را ترک کردن،مستحبات را به خورِ وسع و حوصله و استعداد انجام دادن،مکروهات را به اندازه استعداد ترک کردن،در مباهات قصد قربت داشتن،احکام خمسه؛واجبات،محرمات،مستحبات،مکروهات،مباهات.
سلوک در امر شریعت یعنی انسان نمازش را به جا و منظم بخواند،روزه اش را مرتب و منظم بگیرد،اگر خمسی به گردنش است بدهد،آخر بعضی ها خیال می کنند اگر درآمد ندارند(از الان وقتش است هاا،تا جوان هستید این کارها را بکنید)نباید خمس بدهد،خمس،پول نباید بدهد ولی محاسبه خمس بر هر کسی در هر روز واجب است،حساب سال که می گویند این یک تسامُحی از ناحیه شرع است واِلا انسان هر چه را هر روز در می آورد،بدون استثناء ها،هر چه را خرج کرده،کرده،بقیه اش که مانده باید یک پنجمش را به امام و بچه های ائمه علیهم السلام بپردازد،چون ممکن است مخارج احتمالی در سال به انسان بخورد،راجع به خودش و زندگی اش و مسائل اقتصادی اش می گویند تا یکسال با تو مدارا می کنیم،بعد از یک سال…
انسان جوان که هست باید این کار را بکند،بنده یک روایتی دیدم،این روایت خیلی عجیب است،در مقدمات کتب باب خمس،در کتب فقه این روایت را ذکر کرده اند؛
از امام صادق علیه الصلاه و السلام سوال شد که ظالمین نسبت به شما چه کسانی هستند؟؟[چه کسانی هستند که به شما ظلم می کنند کله اینها را بکَنیم اصلا دربدرشان کنیم،مثلا از این حرفهای بیخودی،به من بگو شقه شقه اش کنم،مثلا آن مامور بانک می گفت آبکشش می کنم،بابا تو قلم و کاغذ باید دستت باشد تو را چه به این کارها؟]
این هم از همان ها،یابن رسول الله چه کسی به شما ظلم کرده؟ما باشیم و به شما ظلم کنند؟
[از اینها زیاد بودند هاا،اینقدر هم اینها پفکی در می آیند،اینقدر رسوایی بار می آورند]
روایت در روایت می آید،این روایت را بگوییم و آن یکی را بعد می گوییم.
آقا چه کسانی هستند که به شما ظلم می کنند؟ما باشیم و به شما ظلم کنند؟[معلوم می شود که خودش مایه این کار است]
حضرت فرمودند ظالمین ما آنهایی هستند که یک درهم از مالِ خمس ما در اموالشان باشد و ندهند.
خمس نداده می گوید چه کسی هست تا شقه اش کنم،معلوم است خودش است،تو اگر راست می گویی حق امامت را بده،تو اگر ولایت داری استقامت در شریعت داشته باش.
چه بسا کسانی هستند مُستطیع هستند حج نرفتند حالا که راه مکه بسته است،جوابشان به ما این است حاج آقا می خواهیم برویم راه بسته است.
وقتی که راه باز بود چه؟؟قبلش چطور؟
این ربط مساله را؛استقامت در شریعت ندارد،استقامت در شریعت ندارد امرِ ولایت ندارد،امرِ ولایت ندارد جزء صابرین نیست(چون صبر در عبادت نکرد)،جزء صابرین نیست مومن نیست.اینها همه رِشته رِشته.

آن مرد خراسانی آمد خدمت امام جعفر صادق علیه الصلاه و السلام عرض کرد آقا تا کی گوشه خانه نشستید؟ما باشیم و حقِ شما را بگیرند،آخر؟
برای ما ننگ است آخر،برای ما بد است،حالا مردم به ما چه می گویند؟ حضرت فرمودند چند نفرید؟
گفت چند نفر؟صد و هشتادهزار نفرفقط همین ناحیه نیشابور و سبزوار بگیرید این خطه را تا…
من سراغ دارم.
حالا این صدو هشتادهزار نفر را تو چه جوری حساب کردی؟
فرمودند خودت چه؟
گفت خودِ ما که اول فداکاریم،ما که سر و جانمان فدای شما امام جعفرصادق،قربان شما بروم.
حضرت فرمودند کنیزش بیاید،آمد،گفتند تنور را آتش کن.
گفت آقا نه ما نهار می رویم،نان میل نداریم(خیال کردند می خواهند به او نان بدهند) نه حالا زحمت نکشید،مثلا ما نان خشک هم باشد می خوریم.
فرمودند حالا بنشین ببینیم،تنور که خوب داغ شد فرمودند برو توی تنور.
یک مقدار این طرف و آن طرف کرد خیال کرد به یک نفر دیگر می گویند.
فرمودند نخیر به شما می گویم برو توی تنور.
گفت ای آقا چه شوخی هایی می فرمایید،ما طاقت این حرفها را نداریم.
فرمودند نه مگر من امام تو نیستم؟؟
گفت چرا امام ما هستید.
فرمودند مگر اطاعت امر ما واجب نیست؟؟
چرا واجب است.
فرمودند خوب برو توی تنور.
گفت نه دیگر اینجور آقاجان،همه کارها را می کنیم غیر از رفتن توی تنور.
[ آدم حرف زیاد می زند،ادعا زیاد دارد،همه اش دروغ است،اینقدر از این حرفها زدند،تا کارش گیر است امام حسین را می شناسد،وقتی که کارش درست می شود،هیچ کس را نمی شناسد،هیچ کسی را،نه دیگر خودش می بُرد مانع کس دیگر هم می شود،این هم نتیجه عمل سوء است،عمل زشت است،گناه آدم را باز می دارد،آن هم بعضی گناهانی که اینقدر راجع به آن تاکید شده.
خودش بی توفیق می شود،دیگری را هم نمی گذارد،در راه اهل بیت علیهم السلام ،در راه ولایت،یک کارهایی می کند که امام از او رو برگردان هستند.
رویشان را برگرداندند،دلیلش وا گذاشتن او به خودش است،که هر کار می خواهد می کند،این که می بینی هر کار می خواهد بکند،این دستش از دست امام در رفته است.
هر فعل معصیت را می خواهد انجام بدهد و به طرف طاعت رو ندارد.
من توی روضه می آیم.
بله تو می آیی ببینیم اینکه دم در بیرونت نکردند.
به قول آن بزرگوار حرف خوبی زدند،گفت شمر هم جایش روی سینه امام حسین علیه السلام بود،نزدیکتر از همه،خودش که در راه نمی آید،هیچ،دیگری را هم نمی گذارد بیاید.
و انسان حیا کند،خجالت بکشد،بترسد از آن وقتی که غضب حلیم سراغش بیاید،بترسد]
خوب توی تنور نمی روی؟؟
آقاجان مگر ما آمدیم توی تنور برویم،ما آمدیم احوالپرسی بکنیم و برگردیم،کاری نداریم.
ناگهان دیدند مردی بر امام صادق علیه السلام وارد شد که کفش ها و نعال خودش را روی انگشت هایش انداخته( این ترکیب آن بابا شَمل های آنوقت بوده،حالا هم پیدا نمی شود هااا،آن یک وقتی بوده بابا شمل ها وقتی می آمدند درِ خانه امام حسین دیگر به کار سابقشان بر نمی گشتند.این شنیده که بابا شمل آمده در خانه امام حسین علیه السلام،جاهل ها،لات های آنوقت،اگر می آمدند دیگر بر نمی گشتند،تو دروغگو که روز به روز بدتر می کنی.
درِخانه امام حسین را پُل قرار بده برای عبور از مُشتهیات نفس و هر چه می خواهی!
این نیست،به حق امام حسین این نیست،به حقِ سید الشهداء این نیست،که انسان بخواهد گناه و معصیت خدا را و آنچه را که امام حسین نمی پسندند انجام بدهد.
این از آن لات هاست،این اسمش را ببریم،مرده است،خدا بیامرزدش،ما یک ماه رمضان وقتمان را صرف زیارت کردیم،ما هیچ وقت در عمرمان نخواستیم کسی را نه نصیحت کنیم نه هدایت،الان هم حرف خوب ها را می زنیم،خوب اسمش را هم نبردیم،نبردیم،خیلی نامی بود،همه هم از اسمش می ترسیدند،وقتی هم می نشست یک ساعت دو ساعت،سرش پایین بود،یکمرتبه چشمهایش را بالا نکرد صورت ما را نگاه کند،این حیائش بود،یک وقتی به من گفت حاج آقا من دیگر لبم را به آن مایع ممنوعه نجس نکردم،دیگر من لب تر نکردم از وقتی شنیدم دشمن امام حسین،سر امام حسین را جلوی خودش گذاشته و این کار را می کند،من دیگر بدم آمده،به عشق امام حسین دیگر نمی کنم و نکردم.
این عاشق است این راست می گوید و و لات است،این مردانگی دارد و جوانمردی دارد.
یک کسی به این گمان که می بخشند،چه چیز را می بخشند؟؟
آن را می بخشند که به عشق امام حسین علیه السلام آمد و دیگر تکان نخورد.
تو به عشق امام حسین این کار را می کنی،این سوار شدن بر نفس است،سوار شدن بر هواست،سوار شدن بر شهوت است،سوار شدن بر همه مُشتهیات است.
آن کسی را می بخشند که وقتی آمد دیگر آمد،حُر وار،حُر آمد و برنگشت.
اینقدر دروغگو زیاد است،اینها دروغگو هستند.

یکی از انواع صبر،صبر بر معصیت است،یعنی انسان صبر کند و معاصی ای که انجام می داده ندهد،هیچ وقت.
حالا روایات در این باب چه هست،هر چقدر هست بماند،چطور،هیچ کدام از دوستان امام حسین علیه السلام به خودشان اجازه ندادند وقتی آن لعینِ پلیدِ ازل و ابد سرِ امام حسین را جلوی خودش گذاشته و مشغول خمر و میگساری شده،دو مرتبه شروع کند.والله اگر آدم برود این کارهای زشت را خارج از انتساب به امام حسین بکند او را می بخشند ولی توی این وادی ها،توی این راهها،توی این طریق،《وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا …》اگر استقامت در طریقه داشته باشد،با چه کسی لجبازی می کنی وقتی امر خدا را به تو می گویند،با امام حسین؟؟
با چه کسی لجبازی می کنی با امیرالمومنین؟؟
با چه کسی لجبازی می کنی با خدا؟
با چه کسی لجبازی می کنی با قرآن؟

به حقِ حق قسم که پشتِ سرش بلاهایی هست که برگردان ندارد،آدم مواظب باشد،دقت کند،معصیت با راه سید الشهداء ،معصیت با راه ولایت،گناه با راه اهل بیت علیهم السلام نمی خواند.
پس چه گفتند می بخشند؟؟
بله می بخشند به شرط اینکه توبه کنی،توبه هم معنایش این است که دیگر سراغش نروی.
مسخره بازی و باری به هر جهت و هر جور آدم می خواهد حرکت کند و هر کار بکند،هر پولی را از هر مجرایی به دست بیاورد،هر جور می خواهد خرج کند،اینها را نداریم،اینها در راه امام حسین علیه السلام نیست.
ما چند روز در ایام محرم از عشق اهل بیت علیهم السلام صحبت می کنیم،یک مقدار هم عملا خودمان را توی این راه بکِشانیم.

آن مرد توی آتش نرفت،این جوانمرد،این لات که کفش هایش روی انگشتش بود،وارد شد به حضرت سلام کرد،حضرت فرمودند(اسمش هارون مَکی بود)هارون جان کجا بودی دلم برای تو تنگ می شود،ملاقات را فاصله نینداز،ما تو را دوست داریم.
عه امام صادق با لات ها؟؟
بله
هارون در این تنور آتش برو.
نگفت برای چه،چرا،مگر چه کار کردم.
کفش هایش را انداخت و جفت پا رفت توی تنور و آتش ها (آدم وقتی می نشیند آتش ها یک مقدار این طرف آن طرف می رود)،آتش ها را با دستش روی‌ زانویش آورد،هی به آتش خطاب کرد بسوزان،معطل چه هستی؟
حضرت به کنیز فرمودند درِ تنور را هم بگذارد.
سینی را درِ تنور گذاشت و با این مرد خراسانی شروع به صحبت کردند،خوب گندم آنجا چه جوری بود؟ میوه امسال چه جوری بود؟
او رنگش پریده بود که یک نفر را امام صادق علیه السلام سوزاندند،جِزغاله شد،عجب آدم هایی هستند اینها!! امام‌های ما چه جور…
حضرت فرمودند برویم از دوستمان خبر بگیریم.
از دوستمان!!
یعنی تو بیخود ادعای دوستی نکن.
وقتی آمدند دیدند دارد حرف می زند،خوب این دیگر زبان دوستی است،خطاب می کند جعفرجان(کسِ دیگری حق ندارد،اهل محبت است) من را هنوز لایق ندیدی که اجازه بدهی آتش من را در محبتت بسوزاند؟امر کن بسوزاند.
فرمودند بلند شو نه در دنیا می سوزی و نه در آخرت.
خدا به تو مصونیت داده است،خدا بدن تو را بر آتش دنیا و آخرت حرام کرده است.
اینها درست هستند،استقامت در ولایت دارند.

《وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا …》این یک آب گوارا نوشیده است،آب گوارا،ولایت است،جرعه نوش است،حالی اش است.
والله وقتی که ذکر خوبان به میان می آید آدم خجالت می کِشد،اینها همه را برای این به تو می گویند که توسعه راه امام حسین علیه السلام را حالی ات کنند ولی این مجوز گناه تو نمی شود،مجوز فعل شنیعِ من و تو نمی شود،مجوز کارهای بد نمی شود،این کشش این راه است،مواظب باشیم،دقت کنید،به جان امام حسین،تو را به جان اصحاب امام حسین،تو را به جان عاشقین امام حسین اگر تا حالا مردانگی اش را نداشتی که رها کنی،شهامتش را نداشتی،از امام حسین بخواه که به تو مردانگی بدهند،بخواه که شهامت بدهند،پشت سر این حرفهای بدتری در انسان می نشیند،دیگر یک وقتی انسان قلبش به خلاف مُهر می شود، به زشتی به بدی مُهر می شود.
اگر غیبت می کردی نکن،به جان امام حسین مردان خدا،اهل ولایت غیبت نمی کنند.
اگر غیبت می شنیدی(شنیدن غیبت بدتر از غیبت کردن است،چون شنیدن غیبت زمینه سازی است برای غیبت کننده)نشنو،نگذار غیبت کنند.
اینها بزرگان بودند،اهل معنا بودند،اهل معرفت بودند،اینها اهل مواظبت بودند،اهل کمال بودند،در مجلس امام حسین علیه السلام مواظب باش بی وضو نیایی،با دلِ تاریک نیایی،خدای نکرده با عُجب و حسد و کینه و حِقد نیایی،در راه امام حسین وارد می شوی طهارت ظاهر و باطن داشته باش،چون اهل این معنا که می خواهند از آن طرف شریعت که طریقت است سر در بیاورند و بعد از طریقت به حقیقت راه پیدا کنند،اینها خیلی از چیزهایی که بر دیگران مباح است بر آنها حرام است.
راجع به اِبن فَهْد حِلی است،تمام زوار کربلا بدون استثناء کربلا مشرف می شوند زیارتشان قبول باشد و برای دستشویی رفتن در همان سرزمین می روند،خوب؟
معصیت نیست،گناه هم نیست،این به شریعت هم عمل کرده و او را جهنم هم نمی برند،ولی به این مقام و بینش و درک هم می دهند؟؟
نه.
اِبن فَهد حِلی،این بزرگوار تمام عمرش در کربلا زندگی کرد،چهار فرسخ در چهار فرسخ کربلا حائر حسینی است،یعنی تربت امام حسین علیه السلام از هر جای این چهارفرسخ برداری شفا می دهد،مرده را زنده می‌کند،در حائرحسینی اگر کسی مسافر باشد اختیار دارد در چهارجا[نمازش را کامل بخواند]،یکی حائر حسینی است،مسافر هم می تواند نمازش را شکسته بخواند هم تمام بخواند،حکم رساله است.
حائر حسینی چه دارد؟مثل حرم،حرم که نمی توانی گیاهش را بکِشی،آنجا نمی توانی شکار کنی…
در حرم اینجوری است،شکار ممنوع است،نمی توانی آنجا علف بیابان را بکِشی،نمی توانی آنجا درخت را قطع کنی،گربه ها را دمِ قصابی دیدید؟ یک پیش به آن نمی گویند،ولی همه آنها هم لاغر و مردنی هستند،با اینکه کسی پیش نگفته.
در مکه هم همین جور است در مطاف،بین صفا و مروه،همین جور گربه راه می رود،مقامِ امن است،کربلا در آن چهار فرسخ اگر کسی خواست قضای حاجت کند گناه نکرده ولی ابن فَهد حِلی تمام مدت عمرش که در کربلا زندگی می کرد،چهل سال بیشتر،کمتر،نمی دانم،هر وقت برای قضای حاجت می خواست برود،در چهار فرسخ بیرون کربلا می رفت یا ظرفی داشت جمع می کرد می رفت بیرون می ریخت.
این ابن فهد حلی است،آثار وجودی اش،یکی از علمای یهود آمد گفت من می خواهم با این علمای مسلمان یک مباحثه ای داشته باشم،گفت علمای سنی که هیچ چیز ندارند،آنها دین و مذهبی ندارند آنها را رها کن،گفتند خوب پس چه کسی؟؟
گفت مگر علمای شیعه بتوانند با من حرف بزنند.
پرسید بزرگترین عالم آنها کیست؟؟
گفتند یک کسی هست در کربلا،به نام ابن فَهد،اهل حِله است.
آمد و پیدا کرد و سراغش را گرفت گفتند در باغستان دارد بیل می زند،بیل دستش بود این عالم یهودی آمد و گفت این حدیث از شما مسلمان هاست که پیغمبر شما فرموده است《عُلَماءُ اُمَّتی أفضَلُ مِن أنبِیاءِ بَنی إسرائیل》
،علمای امت من افضل از انبیاء بنی اسرائیل هستند؟؟
فرمود بله این حدیث صحیح هست،از پیغمبر ماست.
گفت چطور؟یکی از انبیاء بنی اسرائیل موسی است او عصا اژدها می کرد،شماها چه دارید؟؟
شما می توانید این کار را بکنید؟؟
بیلش دستش بود انداخت اژدها شد،بیلی که داشت با آن زمین زیر و رو می کرد اژدها شد،کمر اژدها را گرفت بیل شد.
گفت خوب درست است من اقرار کردم که تو از علمای خاتم انبیاء هستی ولی حدیث باید اینجوری باشد که《 عُلَماءُ اُمَّتی کَا أنبِیاءِ بَنی إسرائیل》چون آنها هم عصا اژدها می کردند تو هم کردی،افضل برای چه؟؟ کجا تو افضلی؟؟
فرمود من از موسی افضل هستم.
[سِرّش را بگویم]
گفت چطور افضلی؟؟
گفت به جهتی که موسی وقتی عصا اژدها کرد ترسید ولی من نترسیدم،به برکت صاحب این قبر که به من جگر و جرأتی داده که هیچ چیز خوف ندارم،به برکت صاحب این قبر.
این ادب است.

بعد آدم به خودش اجازه بدهد در مقام انتساب به امام حسین علیه السلام،مرتبه سید الشهداء هر فعل و هر حرکت را انجام بدهد؟؟
این نیست،این راه،راه ولایت نیست،این راه،راه امام حسین نیست.
آدم مواظب باشد،از آن طرف هم هست،اشکال کردن در طریق امام حسین علیه السلام و ترویج امر سیدالشهداء هر جورش که انسان لَنگی به این کار بزند،چه به عملش چه به حرفش،چه به خیالش،چه به وهمش،چه به گمانش،این اُفت دارد.

روضه؛
امروز روضه سرِ مطهر حضرت سیدالشهداء را در خانه خولی خواندند.
زنِ خوبی داشته خدا کند اینکه بعضی مردها از بعضی زن های عالم خوبی ها را یاد بگیرند.
طَوعَه یک زن است این به همه مردهای عالم مردانگی یاد می دهد،در تاریخ زیاد داریم،این هم یک زن است،شوهرش حالا آمده به هر قصدی بوده به هر نیتی بوده آمده کربلا شرکت کرده،جزء قَتَلهِ امام حسین علیه السلام است،سر مطهر امام حسین را در توبره گذاشته.
این حوادث را آدم اگر آنجوری که هست نقل کند جگرش آتش می گیرد،واللهِ هااا.
ببینید سرهای شهداء را در بیابان که روی نی نمی کردند،اینها به این کیفیت بود وقتی به شهرها که مردم تماشاچی بودند می رسیدند سرها را روی نی می کردند که همه نگاه کنند،در بقیه وقت ها چه جوری بود؟؟
هر کسی متصدی حمل یک سر بود،که این سر را توی توبره می گذاشتند،توبره را به گردن اسب می بستند،که این در راه تکان می خورد.
بچه های امام حسین می دانستند که هر توبره سرِ کدامیک از شهداء است،لذا بی بی زینب سلام الله علیها چشمش را از یک توبره ای که به گردن یک اسبی بود و دست این ملعون ازل و ابد بود بر نمی داشت،این بچه ها همیشه چشمشان به این بود که نکند سر در یک حرکت بی جا از توبره حرکت کند بیفتد.
حالا مواظبت کردن سرِ شهداء اینگونه به وسیله اطفال امام حسین،اینجوری آمدند،این وضع است.
سر را توی توبره تحویل گرفت و وارد منزل شده که فردا برود جایزه بگیرد،کجا بگذارد؟
آمد سر را با توبره توی تنور گذاشت،عیالی داشت اهل ایمان بود،اهل تقوا بود،نیمه شب پا شد دید که روز است،عجب!!! من خوابم برده است؟دیر برای نماز بلند شدم؟ سابقه ندارد،همیشه دلِ شب برای تهجد پا می شدم!
وقتی که آمد دید که خورشید از تنور سر کشیده،یا للعَجب چه خبر است،وقتی که آمد جلو،دید صدای ناله ای می آید،صدای خانمی می آید،که صدا می زند،《بُنَیَ قَتَلوکَ وَ ما عَرَفوک وَ مَن شرب الماء منعوک‏》
حسین جان تو را کشتند و نشناختند،حسین جان تو را لب تشنه شهید کردند،این زن حیران وسط خانه ایستاده به سر و سینه می زند،ناگهان صدایی شنید و هم ناله شد،یک صدا بلند شد حسین جان کاشکی وقتی تو را می کشتند جرعه آبی به لبِ عطشانت می زدند،سر را برداشت،نوازش داد،خاکستر از سر پاک کرد،روی زانو گذاشت با سر مناجات می کرد.
کاشکی یک کسی هم می آمد،گودیِ قتلگاه سرِ مطهر امام حسین را به زانو می گذاشت.
خواهرش زینب سلام الله علیها به طرف قتلگاه آمد،رفت که این وظیفه را انجام بدهد،ولی وقتی به طرف قتلگاه می رفت،ندایی،صدایی او را متوجه خودش کرد،صدا زد زحمت نکش،مقصد تو در زیر دامان من است،دامن بالا زد سر بریده اباعبدالله …

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه مع الاخلاص و الصلوات.
《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》
یاعلی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *