شرح آیه کریمه استرجاع_جلسه دوم_۱۳۷۰/۰۵/۲۵

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنُ الدَّائِم عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»

《وَبَشِّرِ الصَّابرِینَ الَّذینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ》(سوره مبارکه بقره/۱۵۶)

 

…حضرت خاتم 《وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ》(سوره مبارکه بقره/۱۵۳)، و 《الصلاه 》 به وجود مقدس مولا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام مُأوَل است.

در هفته گذشته یک مقدمه بعیده ای راجع به این آیه ذکر کردیم که آن مقدمه بعیده بحث ما را جمع نکرد،ولی در این هفته آن مقدمه را ان شاءالله به تتمیم و تکمیل می رسانیم و عرض می کنیم که صابرین کسانی هستند که خداوند تبارک و تعالی با آنهاست《إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ‌》، منتها جای پیدا کردنش را ما آشنا نیستیم کجاست،ما جای صابرین را نمی توانیم پیدا کنیم،به چه جهت ؟؟

به جهت اینکه هر وقت به نماز جماعت خواستیم ملحق بشویم، و رکوع امام را درک کردیم برای اینکه یک رکعت را پشت سر بگذاریم و معطلی کمتر داشته باشیم در رکوع امام از درِ مسجد داد زدیم《 إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ‌》،یعنی آی آی پیش نماز شما صبر کن ،با خواندن این آیه شما صبر کن که من تکبیرهُ الاِحرام بگویم و یک رکعت از نماز شما را درک کنم.

جای《 إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ‌》آنجا نیست،ما باید نقطه یابی کنیم،ببینیم

《إِنَّ اللَّهَ 》که حق را اینجا به شهود گرفته ایم،چطوری می شود دریافت تمام از او داشته باشیم،و صابرینی که در آیه کریمه متجلی است به چه کسی ربط دارد که ما در زمره آنها قرار بگیریم،هر دو را باید بررسی کنیم،و هر دو را باید دریافت کنیم،عینِ این آیه کریمه که خواندیم و شنیدیم و مطالعه کردیم،ولی از او دریافت نداشتیم، «أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»

《وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ》(سوره مبارکه آل عمران/۱۶۹)،آیه است،قرآن است،باید این آیه را تصدیق کنیم،چه جوری تصدیق کنیم؟؟

همین که بگوییم درست است؟

یا به آن برسیم؟؟

اصلا ایمان چه جوری است؟

ایمان به خدا،ایمان به قرآن،ایمان به قیامت،ایمان به انبیاء،قولِ لفظی است؟

باید به آن برسیم،هفته گذشته گفتیم که در زیارت مشاهد مشرفه که موفق به زیارت ائمه اطهار می شویم،عرض می کنیم «بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفسی وَ مالی وَ وُلدی» پدر و مادر و برادر و خواهر و فرزند و مالم فدای شما،این لفظی است یا باید بشود؟؟هااا؟

این باید بسازد تا ایمان به سخن در آن پیدا بشود،یعنی زیارت کند.

چه وقت ما «بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی» گفتیم؟؟

چه وقت ما «بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفسی »

گفتیم،زنده ام می خورم،می خوابم،خوشی میکنم، چه وقت من خودم را فدایش کردم؟؟

《وَ مال》،چه وقت من ثروتم را به پای او ریختم؟؟

《وَ وُلدی》اینقدر از بچه هایم نگهداری می کنم.

آنجا را دریافت نکردیم،زیارت را تمام نکردیم،در عالم لفظ دویدیم،در عالم سخن،در عالم کلام.

اینجا هم نفهمیدیم 《وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ》،دریافت نکردیم،آیه را شنیدیم،آیه را خواندیم،آیه را گفتیم،آیه را مطالعه کردیم،آنهایی که در راه خدا کشته شدند خیال نکنی اینها مُرده اند، اینها مُرده نیستند.

من که می بینم او را در قبر می گذارند!! قبل از اینکه مرده در قبر گذاشته بشود تو خودت در قبر گذاشته شده ای،مُرده تو هستی.

عه من دیدم غسلش دادند!!!

قبل از اینکه او را غسل بدهند تو را غسل دادند،تو نفهمیدی و درک نکردی که این زنده است،عه من خودم دیدم کفنش کردند!!!

قبل از اینکه او را کفن کنند تو را کفن کردند.

تلقین خواندند!!

برای تو تلقین خواندند.

حرفِ تو راست است یا حرفِ خدا؟؟

حرفِ تو راست است یا حرفِ قرآن؟؟

حرفِ تو راست است یا حرفِ پیغمبر اکرم ،خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم؟؟

قرآن و خدا و پیغمبر و انبیاء و اولیاء همه شان یک زبان این حرف را می زنند،که آنهایی که در راه خدا رفته اند و کشته شدند اینها مرده نیستند.

خوب من که صدایش را نمی شنوم و هر چه هم صدایش میزنم جواب نمی دهد.

تو گوشِ شنیدن نداری،ای مُرده.

تو صامعه ات بسته است،ای مُرده.

کجا پیدایش کنم؟ این زنده را چه جوری جستجو کنم،حیات را در او ببینم؟؟

 

هر کس می خواهد او را ببیند 《بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم 》باید تا مرز ربوبیت قدم بردارد

،از حدِّ وجودیِ خودش خارج بشود.

حَدِّ وجودیِ ما چیست؟؟

حدِّ وجودی ما دروغ،تهمت،افترا،نَمیمه،بر سرِ مظلوم زدن،حق دیگری را غصب کردن،اینها حدِّ وجودیِ ماست،ما باید از این حدود بیرون بیاییم،تا حدِ ربوبیت برویم،اگر به حدِ ربوبیت رسیدیم آنجا به ما این زنده ها را نشان می دهند.

مگر می شود آدم تا حدِ ربوبیت برود؟؟

بله می شود،ما نرفته آگاهی از این مقام نداریم.

یک قضیه ای را برای شما بگویم که این قضیه در تاریخ ثبت شده است،که می شود یک کسی حدودِ ربوبیت را به او نشان بدهند و دیگران در عالم این معانی را هیچ دریافت نکنند.

یک کتابی هست در شرح حالِ بزرگان،عرفا،مزارات فارس نوشته شده به نام《 شَدُ الأِزار فِی حَطِ الأُوزار عَن زُوارِ المَزار》[خیلی اسمِ کتابش حفظ کردنش مشکل است]،این کتاب جزء مدارک و مَسانِید قدیمی است،یعنی هفتصد،هشتصد سال قبل نوشته شده است.شرح حالِ کسانی است که در شیراز و توابعِ شیراز فوت کردند.

نویسنده آدم وارسته ای بوده،آدمی بوده که سرش در راه بوده،معلوم می شود که غیر از ظواهر علوم به بواطن امور هم توجه داشته.

مقدمه را که ذکر می کند،او می گوید در زمانی که من در شیراز مشغول نوشتن این کتاب هستم به مساله ای برخورد کردم که این مساله لازم است در ابتدای این کتاب ذکر بشود که مردم جلوی دیدشان و قضاوتهای بی جایشان را نسبت به اشخاص بگیرند.

بعد در مقدمه می نویسد که در شیراز زنی فوت کرد،این زن را تنها،بدون اینکه یک نفر از او تشییع کند به مُغتَسَل(جایی که غسل می دهند) آوردند،یک نفر پشت این جنازه در حرکت نبود،زنِ غساله پرسید هر مرده ای را که می آورند اقلا چند نفر هر چه هم که غریب باشد چند نفر از او تشییع می کنند.

آنهایی که جنازه روی دوششان بود،پول گرفته بودند،گفتند به ما هم پولی دادند که این را از آن منطقه خارج کنیم نه اینکه این را در مُغتَسل بیاوریم،به جهت اینکه از آن منطفه،آن محل خارج بشود،همسایه ها به ما پول دادند گفتند این را ببرید.

برای چه؟؟

آنها بیان کردند که مردم،همسایه ها همه می گفتند که این زن بدکاره بوده.

زنِ غساله موقعی که مشغول غسل دادن بود( این کتابی است که در آن این واقعه نوشته شده) به ران این زن زد و گفت: ما اَزناها،کلمه ما ازناها[ممکن است املاء عربی غلط باشد]در عربی یعنی اینکه آی چقدر تو این عمل زشت را در مدت عمرت انجام دادی؟

دست به رانش چسبید،جیغ کشید،هر چه می خواهد دستش را بکِشد،دید که نمی شود.

آمدند دیدند مثل دستی که از بازو به کفِ بدن چسبیده،این دست به ران این زن چسبیده،معاینه کردند،دقت کردند،دیدند بله جدا نمی شود.

گفتند چه کار کنیم؟ چه شد؟ آخر این دست برای چه چسبیده؟

گفت من موقعی که غسلش می دادم زدم به رانش،طوری که شنیده بودم و حمالها آورده بودند،این کلمه را گفتم.

پیش فقهای بَلَد،علمای شهر رفتند،گفتند این واقعه پیش آمده،زن های محرم را آوردند همه دیدند بله درست است پیش آمده،چه کار کنیم؟

گفتند هیچی چاقو بیاورید،شمشیر بیاورید دست را ببرید.

گفتند این که نمی شود، بلکه راه دیگری داشته باشد،آخر این غیر عادی چسبیده،بلکه یک راه دیگری هم داشته باشد که این دست بریده نشود و جدا بشود،از هر که پرسیدند گفتند نه ما راهی نمیدانیم،مگر بریدن دست و جدا کردنش با شمشیر.

گفتند یک عالمی هم در این شهر هست،که خیلی اهل شهر قبولش ندارند،خیلی به او اعتنا ندارند،پیش او برویم بلکه او چیزی بداند.

پیش او آمدند و گفتند این جور واقعه ای رخ داده.

خنده ای کرد گفت اصلا این فتوایش پیشِ من است.

 

حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید

از شافعی مپرسید امثال این مسائل

 

[تو را به حقِ خودِ خواجه قسم یک کسی که اینجوری بیان دارد این می شود که سنی باشد؟؟]

مساله عشق نیست در خورِ شرح و بیان

به که به یکسو نهیم لفظ و عبارات را

چقدر یقین گیرمان آمده؟

چقدر حرف زدیم،چقدر کتاب خواندیم،چقدر مطالعه کردیم،آنها نه،خریدار این راه به یقین،حق است.

خریدار این راه اولیاء اند با یقین.

چقدر از خودت داری؟

از دیگران که جمع آوری کردن که فایده ندارد.

از قرآن می گویی خودت چقدر قرآن شدی؟

از آیات می گویی خودت چقدر آیه شدی؟

اگر هم یک کسی آیه شده باشد،قرآن شده باشد،در شرع قبولش ندارند،چون همه آنجوری دارند حرکت می کنند.

یکی شده چرا. تو چقدر دریافت داری که این شده را دریافت کنی؟؟

تا کسی آیه نشود آیه نمی فهمد،تا کسی صابر نشود صابرین را نمی شناسد،تا کسی در مرز ربوبیت قرار نگیرد نمی تواند شهدای سر از تن گرفته را زنده ببیند ،باید در آن حد قرار بگیرد،در آن مرز بنشیند.

چقدر یقین داریم؟؟

او یقین داشت.

از اولی که خدا بنای حقیقت را با دستِ خودش ریخته[ خوب دقت کنید] و اهل حقیقت را از انبیاء و اولیاء گذاشته،خوب،از آن وقت تا حالا یکنفر از انبیاء و اولیاء و اهلِ حق را شما مشاهده نمی کنید،مگر مردم به

 

او کج نگاه کنند،اصلا مایهٴ این راه است،مایهٴ این ساختمان دیوارش است و آجر و ملات و اینها هم.

مایهٴ راه حق رفتن و به حق رسیدن این است که مردم طردش کنند،مردم او را نپذیرند،مردم قبولش نکنند،《وَ کانَ إِبْراهِیمَ أُمَّهً واحِدَه》،یک تنه در عالم حرفِ حق می زد،یک نفر قبولش نداشت،حتی نزدیکترین افراد به او که آزَر بود.

در خانه ات وارد بشو،به بابا و مادرت سه مرتبه بگو 《یاعلی》،بابا می گوید برو بچه تو هم که منحرف شدی،با چه کسی راه می روی؟کجا می روی؟ این معنایش چیست؟؟

این معنایش آیه قرآن است.[با قرآن صحبت و تفسیر می کنیم]

که ابراهیم،آزَری که عمویش است،متصدی امرش است،متصدیِ پرورشش است،《لِأَبِیهِ ءَازَرَ》آن را می گوییم.

آزَر اَبی،و والد و پدر ابراهیم،به او می گوید تو هم که از این حرفهایی که می زنی منحرف هستی.

باور نمی کنی؟؟

در زندگی خصوصی ات مطالعه کن،چند مرتبه 《یاعلی》بگویی اول پوزخند می زنند،بچه برو کارت را درست کن،آخر به این فکری.

برای چه؟؟

به جهت اینکه《یاعلی》کفر است.

عه کفر است؟؟

اول کسی که 《یاعلی》گفت و این اسم را برای خودش قرار داد و گفت نمی گذارم هیچ کس به این اسم نزدیک بشود خودِ خداست.

در روایت امام صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند 《اِستَأثَرَهُ لِنَفسِه وَ هُوالعَلیِ العَظیم》،یک اسم است که خدا در خزانه غیبش برای خودش گذاشته،(گاهی نه همیشگی است) که پرده از جمالِ این اسم می گیرد و خودش فقط نگاهش می کند،و خودش می گوید،و آن اسم 《علی》است.

گفتند برویم از این مُلای عالم دلسوخته بدنامِ شهر بپرسیم[ هیچ پیغمبری،وصیِ پیغمبری،ولییِ از اولیاء،بدون این مایه راه نرفته است،هیچ کس،استثناء ندارد هاا،از آن طرف هم هست،هر گردویی گرد است ولی هر گردی گردو نیست،خیال نکنی هر بدنامی هم با حق آشناست،این را هم دقت کنیم،اینجوری نیست]

آمدند پیشِ او چه کار کنیم؟

گفت به این زنِ غَساله حَدِّ قَذف بزنید دستش جدا می شود،اگر دیگر از علما می گفتند نمی شد هااا این را بدان،یعنی اگر کس دیگری این حکم را می گفت انجام نمی شد،باید یک کسی بگوید که به حقیقت رسیده باشد.

هشتاد تازیانه به آن زن غساله زدند،یک،دو…

قَذْف کرده،خوراک همیشگی مردم،اگر کسی به کسی تهمت بی جا بزند هشتاد تازیانه باید ضربت بخورد،از صبح تا شب تمام کوچه و بازار و کوی و برزن و خیابان و خانه را نگاه کن ببین چقدر پُر است،مگر این حدیث را نگفتند،نشنیدی،چطور باورت نیامده که《 الْغِیبَهَ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا》؟؟

چطور پیش پا افتاده است،همه انجام می دهند؟ برای اینکه همه مبتلا هستند،اگر یک کسی آن کار زشت را بکند رسوای خاص و عام است،ولی این عمل(غیبت)را روزی یک میلیون مرتبه انجام بدهد هیچ کس از او نمی بُرد.

اگر بچه ات خدای نکرده،خدای نکرده،مبتلا به یک عمل اعتیاد بشود،چقدر صدمه می بینی،همه جا می دوی که این [خوب شود]؟

ولی بچه ات از صبح تا شب دروغ می گوید هیچ غصه اش را نخوردی،نرفتی پیشِ آن عالمِ محل،نرفتی پیشِ یک بزرگ که این بچه من دروغ می گوید،چطور این برایت زشت نیست؟؟

دروغ بدتر است یا اعتیاد؟

اصلا همه این اعتیاد ها و اعتیادها و اعتیادها و زشتی ها از دروغ به وجود می آید،چطور غم بچه ات را نخوردی؟ چرا یک مرتبه تکان نخوردی که این دروغگوست؟

عادت به دروغ گفتن،این اعتیاد زشت هیچ وقت تو را تکان نداد.

چون معنای حق گویی،حق طلبی را نفهمیدیم،حق را نشناختیم.

آقا امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند حق را بشناس اهلش را می شناسی،بدان حق چیست اهلش را می شناسی چه کسانی هستند.

زدند،یک تازیانه،دو تازیانه،هشتاد تازیانه که زدند،دستِ زن کنده شد،آنوقت اهلِ شهر آمدند درِ خانه این عالم که معلوم می شود تو …

این آمدن قبول نیست،این آمدن با همان نیامدن مساوی است،به جهت آمدند دنبالِ اولیاء خدا،به علت آمدن این فایده ای ندارد،هر کس با کرامت دیدن دنبال کسی راه افتاد به این هیچ اعتبار نیست،یک وقت دشمن صد در صد می شود،اگر کسی توانست یک کسی را به حقیقت وجودی اش درک کند او دریافت دارد او حق طلب است،حق طلبان کسانی هستند که حق را با حق می گیرند و جز حق هر چه که مقابلش ایستاده،ناحق است.

《وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا …》(سوره مبارکه آل عمران/۱۶۹).

خیال نکنی آنهایی که کشته شدند…

این را بگوییم می ترسم اصلا اصل مطلب با یک کلمه از بین برود،این را دقت کن،هر کس در زمان خودمان،[قبلش اینجوری است بعدش هم اینجوری است]با نام کربلا و با نام امام حسین علیه السلام این جان داده و کشته شده این جزء همان شهدایی است که《 وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ》.

 

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یاعلی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *