اراده و مشیت_جلسه دوم

 

???? “بسم الله الرحمن الرحیم “????

مرتبه ی اراده در اتقان و تحقق بالاتر از مرتبه مشیت است.چون در اراده خواست مکلف تکوینا و تشریعا دخالت ندارد.

 

???? ” إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ “«سوره یس /آیه ۸۲».

 

ولی در مشیت یکی از اسباب تحقق دخالت کردن مکلف در تشریع و رغبت و میل و طلب و خواست مخلوق در تکوین دخالت دارد.با سیطره و تسلط حق به قدرت نه تنها میل و رغبت و خواست مخلوق و نه تنها خواست مکلف در مشیت این حقیقت را جذب میکند و نه حق سنتش در نقطه ربوبی و نقطه الهی بر این تعلق گرفته است … همانطور که در اراده بدون دخالت از هر موجودی امری را انجام میدهد در مشیت حق نخواسته است که اینکار را بفرماید.مثل تکلیف کردن به عبادات و طاعات که به ما فرمودند نماز بخوانید.یک دخالت مکلف در نماز خواندن باید باشد که مشیت حق این تکلیف را تنجز بدهد.خدا میخواهد که من نماز بخوانم، پیغمبرها هم میخواهند که من نماز بخوانم و خدا و پیغمبران میخواهند که ما مومن باشیم ،اولیاء خدا هم میخواهند که ما مومن باشیم اما مکلف باید خودش هم قدم بردارد.مثل اراده نیست که اگر حق بخواهد شدن پشت سرش است.به یک تعبیر دیگر در مشیت تنجز و تحقق مشروط است و در اراده تنجز و تحقق مشروط نیست.در مشیت اگر میخواهد “ان شاءالله “تحقق پیدا کند من باید از خانه ام حرکت کنم و این شرطش است ،یا من باید احرام ببندم ،من باید مستطیع بشوم،من باید اعمال عبادی را انجام بدهم اینها شرط هستند.خداوند تبارک و تعالی خواسته است که من نماز بخوانم ولی اگر من رکوع و سجده و قرائت را انجام ندهم این شرطها و تکلیفها را انجام ندهم نمی شود.حق جل و علا مشیتش قرار گرفته است به ولادت و به دنیا آمدن مخلوق ولی اگر زن و شوهری شرایط این مسئله را نداشته باشند تحقق پیدا نمیکند.

اینجا باید یک نکته ای را بگوییم ؛ آیا در خلقت مسیح روح الله مشیت در خلقت دخالت داشت یا اراده ؟

اگر بگوییم مشیت ، که ایشان پدری نداشتند.چون در تحقق و تنجز هر امری در مشیت اسباب لازم است که اسمش را شرایط میگذاریم.

_حضرت آدم که خلقت پیدا کرد و به وجود آمد به مشیت بود یا به اراده ؟

اگر بگوییم به مشیت ،پس پدر و مادرش کجا هستند!؟.چون در مشیت مثل من و شما باید پدر و مادر داشته باشند.که بگوییم مشیت حق قرار گرفته است.

 

????”… خَلَقَ الْأَشْیَاءَ بِالْمَشِیئَهِ ”

 

یعنی اسباب لازم دارد.و با خود شرایط دارد.و

 

????”خَلَقَ اللَّهُ الْمَشِیئَهَ بِنَفْسِهَا …”

 

این “بنفسها ” سرّ اراده است.آدم خلق شد، آیا پدر داشت ؟ خیر

آیا مادر داشت؟ خیر

پس چگونه خلق شد؟ اینجا سرّ اراده به او خورده است. اراده اینجا چیست؟

“ولی ” و “امام زمانتان ” را اگر میخواهید تماشا کنید که بدانید در مقام اراده چه کاره است حالا تماشایش کنید.آدم خلق شد اما نه به مشیت .چون مشیت شرط دارد.تنجزش ملازمه دارد.ملازمه با شروط دارد.آدم به اراده خلق شد.

باز به سراغ کربلا و نینوا و زیارت مخصوصه سیدالشهداء علیه الصلاه و السلام میرویم و این عبارت را میخوانیم که خلقت آدم را بفهمیم.

 

????”…إِرادَهُ الرَّبِّ فِی مَقادِیرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَیْکُمْ ْ …

حضرت آدم به اراده “رب” خلق شد.

_چه کسی این اراده را کشاند در خلقت آدم و او را بدون پدر و مادر آفریدش؟

_چه کسی این اراده را مصرف کرد؟

_عامل این اراده کیست ؟

_از چه مجرایی این اراده حرکت کرد تا حضرت آدم ،آدم شد؟

????این مجرای نوری ” محمد و آل محمد “علیهم الصلاه و السلام است.

وقتی بلند شد و نشست عطسه زد.

_حق سوال کرد مرا میشناسی؟

_سرّ آن چیست که شب اول قبل قبر هم اینگونه سوال می شود؟

_من ربک ؟

چون شب اول قبر، خلقت است.ما از اول که پا به عرصه دنیا گذاشتیم و زاده شدیم تا شب اول قبر مسیر خلقت را طی میکنیم.توی دهلیز هستیم.

خلقت اصل کاری ما که شروع می شود ،شب اول قبر است.

چطور شما بچه را آنوقتی که پا به دنیا میگذارد و شروع میکند به گریه کردن و فریاد زدن آن را حیثیت وجودی ظاهری به آن میدهید ؟

در رحم که بود در مسیر آمدن به دنیا بود ما در رحم را حساب نمیکنیم و اسم بچه را که میخواهیم در مدرسه بنویسیم از وقتی که به دنیا آمده سنش را حساب میکنیم و مینویسیم.نه اینکه نه ماه و نه روز هم به آن اضافه کنیم و بگوییم آن هم حساب است.هیچ کس به آن زمان حیثیت و اعتبار نمی دهد.

خدا هم وقتی میخواهد به انسان اعتبار بدهد در انسانیتش اعتبار میدهد.

از شب اول قبرش ،این ده سال وسی سال ، و چهل سال ،پنجاه سال ، شصت سال و هشتاد سال و نود سال و هر چه که میخواهد باشد.در آن مدرسه که اسم میخواهند بنویسند این مسیر را حق قبول ندارد و ضربدر میکشد.شب اول قبر میپرسد” من ربک “؟

ما می گوییم خدایا اینجا بپرس “من ربک “.

میفرماید مگر من در رحم مادر به تو گفتم “من ربک ” ؟ گفتم نماز بخوان ؟آیا تکلیف داشتی ؟

تازه پانزده سال هم به تو مجال دادم گفتم هنوز بوی رحم به تو میخورد و مشیمه با تو هست.گذاشتم یک مقدار با فضای عالم ماده و طبیعت آشنا بشوی بعد تکلیف به تو دادم تا آن بوی از تو کنده بشود.

آدم خلقتش شروع شد.”من انا ؟” عطسه زد و نشست.

هر وقت عطسه زدید بشارت حق به سلامتی شما است.

از فرمایشات آقا امام زمان علیه السلام حین ولادت است ،فرمودند اگر عطسه زدید تا سه روز خاطرتان جمع باشد که نمی میرید.

☘”…أمان من الموت ثلاثه أیام”

آدم وقتی هنگام خلقتش عطسه زد از او سوال شد، حق از او سوال کرد ” من أنا “؟

نتوانست جواب بدهد.زبانش به تلجلج (سخن را در دهان گردانیدن) افتاد.

جبرئیل هم همینطور است.او که فرشته حامل وحی است.

 

☘ هماى عقل که روح الامین است

که فرخ طایر عرش برین است

در آن وادی که عشق آتش فروزد

اگر گامی نهد بالش بسوزد

 

می گوید”حسین جان “فقط اجازه بدهید که دستم به مهار ذوالجناح بخورد و افسار اسبت را بگیریم .

من برای پیغمبران وحی آوردم.تا در درون دلشان راه یافتم.ولی در کربلا این اجازه را به من بدهید.جبرئیل وقتی با انبیاء کار میکند تا سرّشان می رود اما وقتی کربلا می آید جلوی درب هم راهش نمی دهند.

در عالم مثال امام حسین علیه السلام با پشت دست زدند به سینه جبرئیل که برو دنبال کارت اینجا جای تو نیست.اینجا جای غلام سیاه است ،جای زهیر و جای بریر است.اینجا جای پابرهنگان عالم عشق است.تو حیثیت عقل داری.تو تنزل بخش عقل هستی.ما اینجا کسی را راه نمیدهیم مگر اینکه بوی عشق به او خورده باشد.آمد در این وادی،عرض کرد حسین جان یادت هست من گهواره شما را جنباندم.آنجا مادرتان به من اجازه دادند.آن اجازه را در نظر بگیرید.اجازه فاطمیه است.آنگاه به او اجازه داده شد که افسار ذوالجناح را بگیرید.

و از جلوی خیمه ها تا میانه میدان این کار به عهده او بود.زیر پا گذاشتن حیثیتش است.جبرئیل وقتی که آن تکامل بی نهایت تعقل را به هم زد و آنوقت با عشق آشنا شد حق دارد که بیاید.

در خلقت جبرئیل از او سوال شد که من کی هستم ؟او هم نتوانست جواب بدهد.

حضرت آدم هم نتوانست.او می گوید نوری مرا احاطه کرد و از آن نور تعلیم گرفتم که به ربوبیت حق اقرار کنم.

شب اول قبر هم همین است نوری دوستان را احاطه میکند.

شب اول قبر هیچ کس نمی تواند جواب بدهد.هر که باشد ،ولی اولیاء هم باشد، نمی تواند جواب بدهد در آن احاطه که قرار بگیرد آن نور به او تعلیم میدهد که بگو ،نترس.بگو تو خدای منی.

 

????”الرَّحْمَنُ ﴿۱﴾. عَلَّمَ الْقُرْآنَ ﴿سوره الرحمن/ آیه ۱و۲)

 

این “الرحمن ” را شب اول قبر میفهمید.هر چه الان بگوییم “الرحمن ،علم القرآن ” ،” علی” علیه السلام است نمی فهمید.

_کی چشمتان باز میشود؟ کی در عقل می آیید؟ کی متوجه میشوید و به فهم می آیید؟ کی به درک می آیید؟

شب اول قبر که اول ولادتان است.

الرحمن ،علم القرآن می گویید؟ کی قرآن یاد گرفتید؟کجا با قرآن آشنایید؟ شما که با قرآن قهرید ،شما که جانتان با عشق علی عجین نیست،

کجا قرآن یاد دارید؟

از قرآن چه میدانید؟

آصف بن برخیا، بلد است او میدانست. “قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ …”(سوره نمل/ آیه ۴۰)

او خبر داشت در عالم هر چه هست دست مولا علی علیه السلام است.

آی سلیمان با همه حشمتت،با همه قدرتت،با همه بنیه ات ،یک چیزی میدانم که تو نمیدانی.

سلیمان ماند و یک نگاه تند به آصف بن برخیا کرد.حضرت ” علی” علیه السلام اینجا مدد میکند.چون آشنایش یک حرف زده است که سلیمان نمی تواند بکشد.موسای نبی هم در مقابله با خضر نمی تواند بکشد.

امیرالمومنین علیه السلام مدد کردند و هدهد را به جان سلیمان انداخت .اینها همه صحنه پردازی اوست.این نقشها را او میزند ،این رقم ها را او میزند.این بلواها را در عالم او برقرار میکند. همه از فتنه ی توست.موسی هم به خدا میگفت آخرش پی بردم که همه کارها را تو میکنی.

????”…إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِهَا مَنْ تَشَاءُ وَتَهْدِی مَنْ تَشَاءُ ۖ …”(سوره اعراف/ آیه ۱۵۵)

 

چه کسی ؟ خدا با اراده.آنجایی که شخص ندارد.با مشیت آنجایی که مشروط است.

☘ من آن رند قلاش را میشناسم تو بودی تو بودی

همه اش اوست، جز او نیست.

تا ناظر رخ ولی نباشی و همه وجودت متوجه به او نشود و تا همه هستی ات ناظر سیمای وجه اللهی او نباشد به کدام حقیقت میتوان راه برد؟

کجا میتوانی با حقایق آشنا باشی؟

او را باید ببینی و او را تماشا کنی.

حضرت خاتم محمد بن عبدالله صلوات علیه و اله و سلم فرمودند هر وقت من شائق لقای حق میشوم و میخواهم خدا را زیارت کنم چشمانم را به صورت “علی” می اندازم.

لذا « ممسوس بذات الله» است.مجرای اراده حق در این زیارت پر معنای پر فراز بسیار عالی؛

 

???? ” إِرَادَهُ الرَّبِّ فِی‌ مَقَادِیرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَیْکُمْ …َ ”

یعنی ای آدم بدان در خلقت اولیه خودت که بدون پدر و مادر به وجود آمدی با اراده آمدی.

اراده را دست “ولی” ، اراده را مشیت خاصه “ولی”(گفتیم خاصه که از اصطلاح خارجش کنیم) ، قدرت “ولی” میکشاند و خلقت آدم میزند .

حضرت آدم را در بهشت قرار دادند و به او فرمودند:

????”…وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَهَ …َ” ﴿سوره بقره/آیه ۳۵﴾.

 

مواظب باش ،هر حیثیتی میخواهی به خودت بدهی بده و هر بنایی میخواهی برای خودت بسازی بساز،هر شرفی میخواهی برای خودت قائل باشی باش ،اصلا بگو صفی الله،بگو ابوالبشر، بگو اول الانسان خلقت، ولی مواظب باش به این شجره نزدیک نشوی.پر و بال جبرئیل را میسوزانیم تو که آدم هستی.

به این نقطه کج نگاه نکنی.

????”فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ …”َ (سوره اعراف/ آیه ۲۰)

 

????”…اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعًا ۖ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ۖ …”(سوره طه /آیه۱۲۳)

 

بیرونشان کرد.دو مرتبه آنقدر گریه کردند که برگشتند به آن نقطه ای که از آن نقطه عدول کرده بودند(منحرف شده بودند) برگشت به “یا محمد” ،برگشت به “یا علی” ، ” برگشت به “یا فاطمه” ،برگشت به “یا حسن”،برگشت به “یاحسین” .

باز تحقق بخش همه این انوار امام حسین علیه السلام هستند.آدم گفت آنطوری که آن اسم آخر من را تکان داد و مرا متزلزل کرد آنهای دیگر نبود.خدا برای آدم بیان کرد .

چیزی میدانم سلیمان که در تمام حشمت تو نیست.چیزی میدانم سلیمان که در عمق نبوت تو نیست.

عجب! ساکت باش این حرفها چیست که میگویی؟

هدهد آمد سر به سر سلیمان گذاشت ،سلیمان را به تشویش و اضطراب که کجا بود بیاید اگر خبری آورد که مرا قانع کرد که هیچ والا

 

????” عَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِیداً …” (سوره نمل /آیه۲۱)

حالا پیغمبر تو که صبر داشتی ،تو که اینطور نبودی،چرا اینطوری با پرنده در افتادی.

یعنی آنوقتی که خلقت تنگ می شود و با شاگردت در می افتی با زن و بچه و همسایه و شریکت در می افتی به خاطر چیست؟

به خاطر غفلت از “ولی” است.شما را به امیرالمومنین قسم اگر دستتان در دست امیرالمومنین میبود همسرتان هر چقدر بد اخلاقی میکرد آنوقت اصلا جوابش را می دادید؟

این که عصبانی میشوید از بداخلاقی همسرتان مال این است که دستتان از دست مولا علی کوتاه است.

تو یک سلیمانی،تو باید اینطوری با یک هدهد در بیافتی ؟ و اینطوری برایش حکم ببری؟

این به خاطر آن مسئله است.اینها سرّ

ولایت است که داریم می گوییم.هدهد آمد گفت ما یک زنی دیدیم(گاهی زنها هستند که جلوی مردها را میگیرند)،که او بر یک مردمی سلطنت و حکومت میکرد اما آنها شمس و قمر را عبادت میکردند و بت پرست بودند.

_شمس و قمر یعنی چه ؟

ابراهیم خلیل هم متوجه شمس و قمر بود.

آنها یک نوری را دنباله رو بودند.سلیمان به شوق افتاد که آنها را ببیند.آنها کی هستند؟ کجا را می پایند؟به چه میخواهند خودشان را ببندند؟

حافظ شعری دارد که می گوید من یک سرو در گلستات وجودم دارم که آن سرو مرا از همه باغ و بستان ها بی نیاز کرده است.دیگر چشم به گل و گلستان و بوستان ندارم از آن سروی که در خانه دل دارم.

گاهی کنار دستت ،توی خانه ات،کنار مغازه ات ، هر روز که رد می شود توی کوچه تان، یک دلباخته امیرالمومنین هست اما تو دنبال یک ولی میگردی و میخواهی یک کسی را تماشا کنی.این غفلت است.غفلت به آدم این را می دهد یعنی آنکه در مشتش است از او غافل است و دنبال یک چیز موهوم میگردد.وقتی آقا امام زمان علیه السلام می آیند همه مردم با تعجب می گویند ما که این آقا را هر روز میدیدیم.

بفهمید اینها چیست.این که هر روز جلوی چشممان بود.

حالا چشمتان باز شد و فهمیدید تازه آنوقت میگیرید.

سلیمان آن را طلب کرد که او چه کسی است که هدهد از او خبر آورده است؟

اتکاء قدرت سلیمان در امور باطنی و ماوراء طبیعت به طایفه اجنه بود. آن بزرگ بزرگهایشان که از او بزرگتر نیست گفت :

????«قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنِّى عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ»(سوره نمل/ آیه ۳۹)

من تختش را حاضر میکنم قبل از اینکه از جایت بلند شوی.

آن یکی که چند روز پیش سلیمان به او بد نگاه کرده بود گفت قبل از اینکه چشم به هم بزنی من می آورمش.

????” قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ …ٌ ” ﴿سوره نمل /آیه۴۰﴾

و دیگر مجال به سلیمان نداد که بگوید.چون سلیمان پیغمبر است و باید تا آخر در هدایت حرکت کند تا نگاه کرد دید تخت حاضر شد.

 

????”… قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی…” ﴿۴۰﴾

 

اقرار میکنم این از چکیده و زیادی “ولایت” است.

ابراهیم به خورشید گفت ” هذا ربی “، به ماه و ستاره هم گفت “هذا ربی” ، و آخرش هم گفت :

????”…لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ (سوره انعام / آیه۷۶)

 

یکی دیگر هست پشت همه اینها که همه اینها را او حیثیت داده است.خورشید آفرین “مولا علی ” است .ماه آفرین ” مولا علی ” است.

ابراهیم گفته است “لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ ” ،ستاره آفرین اوست ،زمین آفرین اوست، آسمان آفرین اوست، دریا آفرین اوست، هوا و وجود را او آورده است.

_خدا چه کاره است ؟

خدا خالق است و او متعین است.تعین بخش است.یعنی خدا درست نمی شود مگر اینکه همیشه “مولا علی علیه السلام” را نگاه کنید.توحید درست نمی شود مگر اینکه” مولا علی “را نگاه کنید.

_این چه ربطی به هم دارد ؟چگونه است؟

به جهت اینکه مگر حق رب نیست؟ پس برای چه اگر آب نخورید می میرید ؟ می شود تو بی آب زنده باشی؟ خیر.

می شود این درختها و گیاهان بی آب برویند و خشک نشوند؟ خیر نمی شود.

می شود بی آب این همه حیوان در دنیا زنده باشند ؟ خیر نمی شود.

پس من که می گویم اگر آب نباشد هیچ کس زنده نمی ماند آیا منکر خدا شدم ؟

خیر.پس من می گویم اگر “مولا علی ” نباشد هیچ چیز نیست.به قدر آب او را بشناسید .به قدر آب به حیثیت او پی ببرید.در حالی که او آب آفرین است.آب هم حیاتش بستگی به “مولا علی” علیه السلام دارد .

 

???? علی بالا و پستی را گرفته

همه اقلیم هستی را گرفته

 

امام زمانت را متوجه باش که غیر از آن است که تو در اندازه فکر خودت یا اندازه افکار عالم در آمده است.او اراده حق را جاذب است.او اراده حق را نافذ است.او اراده حق را مسری و مجری است. بلکه “هو اراده الله و هو مشیه الله “است.

میخواستیم این جلسه را به امام رضا علیه السلام اختصاص بدهیم که بحث به اینجا کشید.

آقا علی بن موسی الرضا اگر ما از آن حقیقتی که با شما یگانه است نام جدتان امیرالمومنین را ببریم شما چقدر خوشتان می آید ؟ به اندازه خودتان .در عیون الاخبار الرضا تالیف شیخ صدوق ابن بابویه به سند صحیح او نقل می کند:

???? «ولایه علی بن ابی طالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی»

آن چیزی که حصن حصین است و قلعه محکم است و امنیت بار است و هیچ آفت ظاهر و باطن به آن نمی خورد ” ولایت علی بن ابیطالب” علیه الصلاه و السلام است.

آی مردم بیایید در این حصن حصین قرار بگیرید.

سلمان آن روزی که امیرالمومنین را میبردند داد زد آی مردم جفاکار ،آی ظالمترین ظالمهای عالم که عاشورا همه اش بچه روز سقیفه است .عاشورا بچه درب خانه فاطمه زهراست که آتش گرفته است.این منطق اهل بیت است.این منطق ائمه علیهم السلام است که عاشورا را سقیفه و احراق باب درست کرد.آی مردم اگر “علی “علیه السلام را قبول میکردید خدا تمام برکاتش را از آسمان بر شما نازل میکرد.(اینها را داشت عربی به مردم میگفت)،آی مردم اگر “علی” را به ولایت قبول میکردید زمین ذخائرش را به شما نشان میداد و تا آخر دنیا و تا دامنه قیامت هیچ کس در عالم دیگر شر نمی دید.پیرمرد گریه اش گرفت و دیگر نتوانست.(مثل عزیزان ترک زبان ما که در مجالس ذکر مصیب وقتی که عشق اباعبدالله به آنها غلبه میکند دیگر نمی توانند فارسی ادامه بدهند و شروع به ترکی صحبت کردن میکنند) سلمان هم حالت اشتیاق به او غلبه پیدا کرد و دیگر نتوانست با مردم عربی صحبت کند و فارسی گفت کردید آن چه کردید. و آی دنیا دیگر روی خیر نخواهید دید.آی دنیا دیگر در تو هیچ وقت خوبی پیدا نخواهد شد.آی دنیا دیگر در تو صفا نیست” مولا علی “کنار گذاشته شده است.دنیایی که “علی” را کنار بگذارد در آن دنیا دیگر خیر نمی آید.عاشورا ضمیمه اش شد،کربلا و نینوا ضمیمه اش شد،اسارت زینب سلام الله علیها و اسراء ضمیه اش شد.

یا امام رضا علیه السلام شما را به حق اجداد طاهرینتان ما را در این حصن حصین به تضمین خودتان نگهدارید.

آنجاهایی که کار به بنبست میخورد مشکل گشا بی بی زینب سلام الله علیها هستند.مشکل گشای مطلق آقا امیرالمومنین علیه السلام هستند ولی آنجاهایی که مصلحت اقتضاء نمیکند امیرالمومنین هم جواب نمیدهند باید بی بی زینب را وسیله و واسطه قرار داد.

خدایا ما امروز درب خانه ام المصائب زینب سلام الله علیها را میزنیم.

نقل کنیم از امام معصوم و برحق زین العابدین علیه الصلاه و السلام که از ایشان سوال کردند آقا جان در این مواقف کجا از همه جا بیشتر به شما سخت گذشت کربلا ،نینوا ، شهادت جوانهای بنی هاشمی ، به خون غلتیدن علی اکبر ،طعمه تیر حرمله قرار گرفتن علی اصغر ،(همه اینها را بی بی زینب کبری دیدند و امام زین العابدین دیدید) ،جدا شدن سر مطهر امام حسین ،دیدن بدن بی سر است، قطعه قطعه شدن بدنها ، آقا جان کجا از همه بیشتر به شما سخت گذشت؟سه مرتبه فرمودند :

الشّام، الشّام، الشّام

 

نقطه عطف بی بی زینب است.همه ما را به یک ریسمان بسته بودند یک سر ریسمان به بازوی عمه ما زینب سلام الله علیها و یک سر ریسمان به گردن منه بیمار.

«لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم»

 

 

“پایان جلسه دوم”

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *