《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِم عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

《یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ …》(سوره مبارکه مائده/۱۶)

یکی از آیات قرآن که دلالت بر جلالت قدر و عظمت شأن حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیهاست این آیه کریمه است که دوستان بی‌بی، ارادتمندان بی بی با این آیه کریمه موقعیتشان نشان داده می‌شود، هدایت را خداوند تبارک و تعالی در این آیه کریمه …
معنا می‌کنیم که هدایت یعنی چه؛ هدایت را خداوند تبارک و تعالی برای کسانی گذاشته است که آنها بر سُبُل سلام‌ هستند، سُبُل جمع سبیل است، سبیل به معنای راه و طریق است.
ما چهار لغت برای راه داریم؛ یک سبیل، یک صراط، (صراط را هم راه می گویند)، یکی مَنهَج، به معنای راه است. صراط مستقیم یعنی راه راست، سبیل سَوِّی راه پاک و پاکیزه، بدون دست انداز، المَنهَجُ القَویم یعنی راه بدون خطر،بدون اشکال.
در این آیه کریمه حق جل و علا می‌فرماید عده‌ای را ما به هدایت می‌رسانیم به این کیفیت، که آنها را به سُبُل السلام راه می دهیم.
طریق و صراط و سبیل و منهج، هر چهار تا به معنای راه صراط است، صراط آن راهی را می گویند( خوب اینها را بدانید) که به رودخانه و آبریز منتهی بشود لذا بر روی این صراط، راهی که به آن رودخانه خورده، قطعش کرده، لذا بر صراط پل می‌خورد ،پل صراط را که دیگر شنیدید؟
ولی سبیل آن راهی است که انسان را به مقصد برساند بدون اینکه در راهش رودخانه‌ای، جنگلی، کوهی، چیزی قطعش کند.
پس حالا فرقش را بگوییم؛ صراطی است که برای رسیدن به مقصد گاهی احتیاج به وسیله دیگری پیدا می شود مثل آن راه‌هایی که به رودخانه منتهی می‌شود باید حتماً پل بزنند که از پل عبور کنند و به مقصد برسند، به این صراط می گویند.
[خیلی این بحث امشب خوب است] و سبیل آن است که به مقصد می‌رساند ولی آن راه را نه جنگل قطع می کند، نه آب قطع می کند، نه کوه قطع می کند و می رسد. راجع به امیرالمومنین دارد که برای رسیدن به این وجود مقدس باید صراط مستقیم را طی کرد یعنی احتمال پل زدن هست، ولی درباره صدیقه طاهره سلام الله علیها دارد《یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ …》 راهی که به مقصد می‌رساند بدون اینکه پلی هم در راه نیاز داشته باشد، سُبُلِ سلام هم هست نه سبیل، یک راه نه، بی بی راه‌ها باز کرده است. لذا مقام وصول به این حقیقت را دارالسلام نام گذاشتند.

اندرونی که دریای معرفتش از عشق فاطمه زهرا روحی فداها موج خیز باشد آنجا را خدا دارالسلام نام نهاده است، ضمیری که به نور مهر او منور باشد، آنجا را، آن ضمیر را حق دارالسلام فرموده است و راه وصولش سُبُل سلام است، برای امیرالمومنین یک راه انتخاب شده است این خیلی امیدوار کننده است، برای مولا و امام همه اهل باطن و حقیقت خداوند تبارک و تعالی صراط، راه راست، یعنی یک ذره از امیرالمومنین این طرف آن طرف بروی، تو یک آن اگر اینکه در نمازت کوتاهی بشود از امیرالمومنین دوری، اگر در روزه ات کوتاهی بشود از امیرالمومنین دوری، چون صراط مستقیم است دیگر، اگر در زکاتت کوتاهی بشود از 《علی》 دوری، اگر در خُمست کوتاهی بشود از 《علی》 دوری، اگر در حجت کوتاهی بشود از 《علی》 دوری، همه اینها دوری دوری دوری دوری اما برای آن کسی که《مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَه》 یک شرط است خیلی عجیب است《یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ 》 صدیقه طاهره سلام الله علیها راه ها در اختیار محبین گذاشته فقط یک شرط دارد؛
《مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَه》 کسی که متابعت کند رِضوانَه را، یعنی چه؟
دو مرتبه می گوییم؛ حضرت صدیقه طاهره راه را باز می‌کنند، وعده‌هایی که دادند یک روایت امشب می‌خوانم که بعد از آن روایت اگر کسی پرواز نکند دلیل بر این است که بال ندارد فقط، والا اگر بال داشت به آن طرف عرش هم پرواز می کرد، فقط آدم پر و بال ندارد.
روایتش هم این است؛ برای رسیدن به مقام معرفت و محبت و مقام عنایت و لطف و کرم حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها راه‌ها گذاشته‌اند، سُبل السلام، بدون اینکه پل بخورد یک شرط دارد و آن این است که《مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَه》 کسی که اتباع رضوان حق را بکند. اتباع رضوان، عشق به امیرالمومنین است یعنی فاطمه زهرا سلام الله علیها طریق معرفت را زیاد قرار دادند شرطش این است هرکه به 《علی》 دل داده باز او را می‌پذیرند.
معلوم است چه گفتیم؟ حالا می آییم در خارج ببینید، اگر همه کفرها، معصیت‌ها،شرک ها، فسادها، هرچه کفر است، هرچه شرک است، هرچه معصیت است، هرچه گناه است، هرچه نفاق است، ما چیزهای بد چه داریم؟ ما که بد ها را هم بلد نیستیم، شیعیان امیرالمومنین علیه السلام نمی‌دانند بد چیست، آنهایی که شما می گویید بد است بد نیست ها، چه چیز را شما بد می گویید؟ شیعه امیرالمومنین اصلاً بد توی ذهنش نمی آید، پس اینها چیست که من بد می گویم اینها بابا بد نیست، اینها بی ادبی است، بی محبتی است، این کارهایی که می گویی نباید انجام بدهم به دیگری هم می گویی نباید انجام بدهد بی ادبی است، بد آن است که دیگر خوب جای آن نیاید، آن بد است.
ببینید، بد یک چیزی است که این دیگر نتواند خوب جای او بیاید آن بد را بردارد، آن بد است. اگر آدم گناه می کند مغفرت او را بگیرد، آمرزش او را بگیرد، آخر این چه جور بدی بود که فوری خوب شد، بدی اساس دارد، خوبی اساس دارد، بدی اساس دارد، ریشه دارد.

یک کسی آمد به آقا امام جعفر صادق علیه السلام عرض کرد اینکه یک کسی از دوستان شما را، محبین شما را، دوستان اهل ولایت و محبت شما را دیدیم که این فاسق بود حضرت رویشان را برگرداندند دیگر به او نگاه نکردند، فرمودند تو می گویی دوست من (نپرسیدند چه کسی، چه عملی) فرمودند تو می گویی دوست من، بعد می گویی فاسق بود؟
دوست اهل بیت احترام دارد، شیعه امیرالمومنین احترام دارد، هرچه بدی است که ما مفهوم بدی نمی دانیم، آن که بد است، نفاق است، کفر است، معصیت است، بعد وزن اولی و دومی را به قدری که می آید پایین پایین بیاوریم، یعنی شما یک چیزی را نصف کنید، نصف کنید، نصف کنید، هی نصف کنید، تا قیامت نصف کنید،آخرش یک چیزی می‌ماند از ذره یعنی گرم یک میلیونیو‌م گرم، خب، او را بزنیم پله ترازو باز او از همه کفرها از همه شرک‌ها سنگین تر است ، اولی و دومی اینجوری هستند، معلوم است چه گفتیم؟
یعنی وزن بدی اش را هر چه می‌توانید سبکش کنید بگذارید در مقابل همه بدی های عالم باز وزن او سنگین‌تر از همه آنهاست. آیه را چه گفتیم؟
گفتیم 《یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ 》 شرط عنایت صدیقه طاهره سلام الله علیها، راه زیاد، باز، همه جور … یک شرط دارد که به 《علی》 دل داده باشی، فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌پذیرد.
این دو نفر رفتند در خانه آقا امیرالمومنین را زدند،خوب دقت کن، خوب ببین چیست،این دو نفری که گفتم به اندازه ای که می‌توانستم گفتم، رفتند درِ خانه آقا امیرالمومنین علیه السلام حضرت پشت در آمدند در را باز کردند چشمشان به این دو تا افتاد همین جور ماندند ،گفتند《 یاعلی》 آمدیم دختر رسول خدا فاطمه را ببینیم.
آقا امیرالمومنین علیه السلام آمدند به فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند فاطمه جان اولی و دومی هستند،[چه گفتیم؟حرف را چه گفتیم؟] صدیقه طاهره سلام الله علیها ساکت شدند فرمودند اینکه 《اَلبِیتُ بِیتُک 》درِ خانه تو‌ را زدند《 علی 》، جوانمرد، دیگر من خودم را فراموش کردم، 《علی》درِ خانه تو را زدند می خواهی راهشان ندهی؟ درِ خانه 《علی》 است، می خواهی با آنها چه کار کنی؟درِ خانه 《علی》 است، می خواهی با آنها چه کار کنی؟ 《علی》جان من کنیز تو هستم «و فاطمهُ أمَتُک».آقا آمدند فرمودند بیایید داخل.

《یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ 》آقا امیرالمومنین بیرونشان که نکردند نشاندنشان،دومی به اولی گفت بلند شو برویم بابا به حرف یک زن به گریه افتادی؟دیدی رفتند بیرون، یعنی از خانه 《علی》 رفت،خودش رفت.

گفت پیغمبر که گر کوبی دری
عاقبت ز آن در برون آید سری

ول نکن بزن، نگو اینکه ما با این همه بدی،
نگو این حرف را، اینها مال بدها هستند.
خدایا اگر تو جواب خوبها را فقط می دهی بدها کجا بروند به چه کسی رو کنند؟
اگر تو دست روی سر آدم های پاک و پاکیزه و تمیز می گذاری، آلوده‌ها پس کجا بروند؟
در خانه چه کسی را بزنند؟
یعنی آلوده را گذاشتی بروند در خانه آلوده‌ها را بزنند؟ آنها بروند آنجا را بزنند،آلوده مالِ آلوده، پاک مال پاک؟ اینجوری است؟ ها؟
این رسم است؟

گفت پیغمبر که گر کوبی دری
عاقبت زآن در برون آید سری
لاجرم این خانه را در می‌زنم
دست کوتاهم اگر سر می‌زنم

وقتی دست هایتان بند است، سابق اینجوری بود، در کوبه داشت،اینجوری بالا می‌رفت و پایین می آمد، چیزی گرفته بود و دست بند بود و می خواست در بزند می‌خواست درِ خانه را بزند، با سر، پیشانی کوبه در را بالا می برد و تق در می زد،خیلی بی حال، آن را زودتر جواب می‌داد، می‌دید صاحب خانه یک صدای ناآشنا به کوبه می زند، آن که با دست به کوبه می زند میزان می زند،آن که با عمل و خوبی می رود میزان می رود، آن که با سر می زند نامیزان، زودتر می گوید ببین کیست اینجوری در می‌زند،لذا سفره رحمت حق برا گنهکاران زودتر پهن می شود تا اهل عبادت.
خدا اینجوری خودش را معرفی کرد گفته آی اهل طاعت، آی اهل عبادت،آی آنهایی که سبحان الله می گویید، استغفرالله می گویید، الله اکبر می گویید،نماز خوان، قرآن خوان ها، با آن گنهکارانی که می گویید《 یا الله》، با خجالت می گویید، یواش، اول جواب او را می دهم،کار او را درست می کنم بعد نوبت شما.
《 اَنینُ الْمُذْنِبینَ 》آخی، فقط خدایی به خودش می زیبد، این چهارده نور هم همینجوری هستند، آن را که می‌خواهند در دل بنشانندش جوابش را نمی دهند.
اینها اینجوری هستند،اصلا اخلاقشان این است، اگر اخلاق اینها را یاد بگیری خیلی خوب است.یک زبان خاصی دارد،یکی در خانه شان می آید، نشسته هرچه می گوید بابا وضعم خراب است، به خودتان قسم ندارم، بیچاره ام، آبرویم دارد می رود، میفرمایند( نه اینکه می‌گویند نمی دهم )،ندارم بنشین.

یک کسی از راه آمد، دم در، ننشسته، گفت آقاجان وضعمان خراب است و اینها. به خادم گفتند بَدره زر را به او بده برود، گرفت و رفت.
این دادش در آمد، آقا این از راه رسید به او دادید، ما اینقدر داد می‌زنیم، می‌فرمایید ندارم، پس این از کجاست؟
کدام یکی را بیشتر دوست داشتند؟ آن را که دادند رفت؟
ما اینجوری می‌فهمیم، معرفتمان، اقتضاء ندارد، به همین اندازه که یک ساعت از جلوی چشم های امام دور برود نمی خواهند، از همه بیشتر خودشان، دوستانشان را دوست دارند، از همه عالم بیشتر.
بعضی‌ها که کسی را در خانه دوست دارند[ به شما بگویم این رسوم محبت است] یک کسی را دوست دارد خب وقتی می آید خانه اش، سوئیچ ماشینش را هم مدتی بلند می‌کند که یک ساعت بیشتر بنشیند، یک جوری هم سفت می‌ نشیند که آن نفهمد دستِ این است، عجب!!! دزدی که بد است، جیب زدن که بد است، مردم آزاری که بد است.
بابا این منطق محبت، منطق عشق است، اینهایی که کسی را دوست دارند آن جیب دیگرش را هم خالی می کنند نگهش دارند، اینها منطق عشق است،جوانی…
همه شما که سرتان توی کار هست الحمدالله کوچک و بزرگ، نامزد بازی رفتید یا نه؟ ها؟‌ نامزد کفش‌های او را قایم می‌کند، جورابش را بر می دارد، این محبت ظاهری به درد نخور است، ولی منطق محبت است، هرکه هرکه را دوست دارد از این کارها سرش می آورد، لذا دوستی دست و پاگیرتر است، دشمنی یک مرتبه یک نیشی می‌زند دنبال کارش می رود، دوستی است که پدر در می آورد، هرچه هست از دوست می‌رسد، در طریق معرفت باید هم ریشه دوستی را سوزاند، هم ریشه دشمنی را.
معرفت یک چیزی بالاتر‌ است، یعنی چیزی از دوستی هم بالاتر است؟ بله. آخر دوستی که دین است، فرمودند 《هَلِ دِینَ اِلا الحُب》؟
مگر دین غیر از حب است؟ غیر از دوستی است؟ امام صادق علیه السلام می‌فرمایند مگر دین غیر از حُب چیز دیگری است؟ نه نیست.
یک چیز دیگر بالاتر از دین است که دوستی می‌سوزاند، دیگر دین آن وقت در خانه او نه نوکر است، دین در خانه آن چیزی که…
بالاتر از دین؟
بله بالاتر از دین است.
حُب، دوستی، خیلی درجه اش بالاست، یک چیزی هست بالاتر از آن هست، خدا قسمتت کند که بعد آن وقت ریشه حُب را هم می‌زنی، ریشه دوستی را هم می‌زنی، به به دوست حالا معنایش کنید؛ دوستی متعلق شئ است، یک مقدار شرح بدهیم، باید یک موجودی در خارج باشد که دوستی به او تعلق بگیرد، یک دوست داریم، یک دوستی، دوستی و دوست، دوستیِ حُب، دوستی چه کسی؟
دوستی محبوب.
دوستی اش بهتر است یا خودش؟
با من هستی؟
لباس طرف بهتر است یا خودش؟
کم کم جلو می رویم، لباسش بهتر است یا خودش؟
تو لباس کسی را دوست داری یا خودش را؟
حالا می گوییم، پولش بهتر است یا خودش؟
حالا عادت کردیم خودش، ریاستش بهتر است، دکتری اش بهتر است یا خودش؟ مهندسی اش بهتره است یا خودش؟
اینهایی که برای مهندسی و دکتری و پول و جوانی و زیبایی و خوشگلی می خواهند همه اینها تا آخری، بند آخر.
خودش بهتر است یا دوستی اش؟
اصحاب امام حسین، امام حسین را دم آخر می‌خواستند، این را فنا می گویند، این را استغراق می گویند دوستی را هم پی کردند، دیگر این حرفی است که تا الان نگفته بودیم از دهنمان در رفت، عیب هم ندارد ان شاءالله هیچ کسی هم نفهمید غیر از آنهایی که باید بفهمند، فقط صلوات ما را رد کند.

اینقدر آرام در دنیا نشسته، اینقدر بی‌خیال که همه خلق خیال می‌کنند که این اهل محبت نیست.
این اهل محبت نیست، این اهل ذات محبوب است، آقا امیرالمومنین علیه السلام از این نمونه ها داشتند، یکی دو سه تا هاا، آن هم اسم هایشان نیست، غیر از سلمان و ابی ذر و مقداد، غیر از اینها، سلمان و ابی ذر و مقداد اهل حُب بودند، اهل محبت و وِلا بودند، لذا مال ماست که ماها سرچشمه…
آنها اسمشان نیست، اصلا آنها یک نمونه‌های دیگر بودند،‌ من عقیده ام این است، شخصاً بگویم که حضرت عقیل بسته به امیرالمومنین اینجوری بوده، پدرشان حضرت ابی طالب، بسته به رسول الله اینجوری بوده، پدر امیرالمومنین، رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را خارج از منطقه دوستی می‌خواسته، یعنی به ذات بسته بوده، آن چه جوری است؟
حالا می گویم، آن روحیه اش را برایتان یک مقدارش را باز می کنم، آن، این است که اگر آن کسی که انسان به ذات به او مربوط می شود، بسته است، تمام کارهای دشمنی با این بکند، این دست نمی‌کشد، ولی در دوستی تقابل است، دوستی می‌کند او دوستی می‌کند، دوستی می‌کند او دوستی می‌کند، دوستی می‌کند او دوستی می‌کند تا آنجایی که؛

به تیغم گر زند دستش نگیرم

این دوستی است، محمد من می‌خواهم تو را میان اجتماع لعن کنم، محمد بن سنان دلباخته حضرت رضا و حضرت جوادالائمه علیهماالسلام بود،خیلی از دوستی بار بست، دوستی را به هم زدند، در اصحاب، خواص، آبرو داشت، اعتبار، اهل ولایت به او نمره یکِ یک می دادند، نمره بیست، حضرت لعنش کردند، گفتند محمد بن سنان ملعون است، از چشم همه افتاد، فرمودند 《فَجَعَلتُک مِحنَتً لِلعالَمِین》،《کیفَ أَنت یا مُحمد اِذا لَعنتُکَ وَ جَعَلتُکَ مِحنَتً للعالَمِین؟》
یا محمد چطوری؟ می خواهم اینکه تو را لعنت کنم و تو را برای عالمین محنت قرار بدهم، یک دردی است در دنیا که هیچ کسی تحملش را ندارد.
پس چه《 وِلایَتُنا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لاَ یَحْتَمِلُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَلا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَلا مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ …》؟
آخرین خط کمال حُب است، عشق است، دیگر آن طرف را کسی نرفته است، آن طرف اینقدر راه است، آخرین خط عالم طبیعت گفتن این جو است، کهکشان، آن طرفش هی برو جَو است، آن طرف جَو را تو دیدی چه خبر است؟
می‌دانی چه خبر است؟
می دانی محمد به آقا جوادالائمه علیه السلام چه گفت؟
گفت 《تَفعَلُ بِه عَبدِکَ ما تُرید》نگفت《اِفعَل》، نگفت بکن آقا، این کار را بکن، این کار را بکن مال اهل محبت است، مال این مردم، این است که اینجوری جواب داد؛ 《تَفعلُ》یعنی حتماً این کار را شما می‌کنی من می‌دانم، 《تفعلُ بِه عَبدِکَ》 به بنده ات، به بنده خودت این کار را می کنی.
این را هیچ کسی نمی‌تواند بارش را بکشد، این امانت است، این همان امانتی است که قرآن می فرماید؛
《إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا 》﴿سوره مبارکه احزاب/۷۲﴾
به آسمانها دادیم نتوانست بکشد، زمین، کوه ها، یک کسی بلند شد گفت من می‌کِشمَش، خیلی سخت است آخر هیچ جور بار آدم را نبندند، هیچی ها.
یعنی این دیگر راه مردانِ مردان عالم است، مردآفرین ها اینجوری هستند،خوش به حالشان، فقط همین که ما بگوییم خوش به حالشان، خیلی خوب است ها، این بزرگترین مرحمت است که ما فقط بگوییم خوش به حالشان، الحمدلله.

ما با دوستی حرکت می‌کنیم، اگر جواب ندهد ترک می‌کنیم، همه همین جور هستند، اگر دوستی را ده دفعه، بیست دفعه، سی دفعه، صد دفعه، هزار دفعه، اِعمال می‌کنیم، جواب نگیریم کوتاه می‌شویم، اینها هرچه جواب نگرفتند محکم‌تر شدند، آقا امام حسین، قاسم بن الحسن را در حجله دامادی می برد، تو می دانی معنای این چیست؟
یعنی برادرزاده برو دنبال کارت، برو جوانی کن، می فهمید اینها یعنی چه، شب عاشورا مگر وقت این کارها بوده؟
آقا امام حسین علیه السلام دستش را گرفتند در حجله بردنش، دوری در ظاهر این است، یعنی برو جوان.
ولی چنان به عمو بست، چنان این کار نگهش داشت، به آقا اباالفضل عباس علیه السلام هم گفتند عباس جان برو، شما برو، اینقدر این سخت است، بیشتر بست، به همه فرمودند دنبال کارتان بروید، اما اینها چه مَردند، یک جوری است که امام حسین هم دم آخر… خیلی این حرف است، ببین اینها را خودش کجا برده گذاشته، که دم آخر آقا امام حسین علیه السلام خودش را در بغل اینها می اندازد، این بی‌نیاز مطلق عالم هستی است، امام حسین بی‌نیاز مطلق بگو، همه که به خاک و خون غلتیدند آن وقت او از این‌ها کمک جان می‌گیرد، کمک ذات می گیرد، یا حبیب بن مظاهر یا مسلم بن عقیل، یا هانی بن عُروه، یا مسلم بن عُوسَجه، یا زُهیر یا بُرِیر، همه را صدا زدند، هنوز آنها باورشان نیامده، یک مرتبه فرمود 《مَا لَکُم کُل ما اُنادیکُم لا تُجیبُون》 ، صدایتان می‌زنم من حسینم، من کمک می‌خواهم، من کمک می خواهم، این کمک بی‌نیازی است ها، تمام بدن ها تکان خورد بلند شدند به دو کنده زانو نشستند، دو مرتبه آنها را برگرداند، یک دفعه دیگر، همه را دو مرتبه زنده کرد. اینها که هستند که امام حسین به آنها چسبیده؟
دم آخر دم آخر دم آخرِ آخر که دیگر از آن، آن طرف دیگر هیچ چیز نیست، حتی آن طرف در باب حسینی هیچ چیز نیست هم بغل باز کرده می گوید زُهیر، بُریر، به به به، یک چیز دیگر باز می‌فرمایند( برای اهلش این طرف) عجیب است اینها،جداً دقت کنیم، می آید خودش را به قدرت لایزالی و به عشق بی نهایت ذاتی می اندازد در دل هر گریه کنی، و بعد می‌فرماید 《وَ قَبرُهُ فِی قُلُوبِ مَن والاهُ”》می دانید من کجا نشستم؟ می‌دانید جای من کجاست؟ قبر من در سینه آنهایی است که دوستم دارند. خودش می آید می نشیند، آدرس هم خودش می دهد.

بیابانی است مالامال دل تا خیمه لیلا
دو صد مجنون سرگردان در این ریگ روان گم شد

دو صد مجنون، خیلی مجنون در عاشقی نمره دارد؟

خب ما برای اینکه در این مکان و منزل و مأوا همیشه به یاد امام حسن علیه السلام حرف می‌زدیم یادمان هست،امسال نشد، ذکر یتیم امام حسن علیه السلام کردیم به آقا امام مجتبی علیه السلام هم عرض سلام کنیم بگوییم آقاجان به یاد شما هم هستیم، می‌دانیم که اینجا با آقا امام حسن عهد و میثاق داشتیم، پیمان داشتیم، یادی هم از این ولی مطلق بشود.
بی بی سلام الله علیها [ روایت پارسال را اگر کسی یادش باشد ایام فاطمیه با اینکه خودم روایت را تمام خواندم ولی یادم نیست، ان شاءلله بعضی هایش را ] بی بی صدیقه طاهره سلام الله علیها روز قیامت تشریف می آورند وارد صحرای محشر می‌شوند، بر ناقه‌ای از نور سوارند، این روایتی که ما می‌خوانیم تو چه جوری اینها را می‌فهمی؟ ببین محشر را می‌فهمی، قیامت را می‌فهمی، ناقه نور را می‌فهمی، اینها همه را دریافت می‌کنی، نکند اینها همه در وجود خودت است خبر نداری؟ نکند تو ناقه نوری، نکند، احتمالش را بده، نکند این راهی که ما وقتی بیان می‌کنیم تو دریافت می‌کنی، ما که تو را محشر نبردیم بگذاریم بگوییم تماشا کن، چطور باورت می آید؟
وقتی می گوییم آقا امیرالمومنین علیه السلام مرد همه جوانمردهاست، وقتی می‌گوییم آقا امیرالمومنین کریم است، وقتی می گوییم سیدالشهداء علیه السلام باب نجاه الاُمه است، سفینه النجاه است، چطور وقتی می‌گوییم《 وَ قَبْرُهُ‏ فِی‏ قُلُوبِ‏ مَنْ‏ وَالاه》است،  قبر مطهرش در سینه آنهایی است که دوستش دارند چطور تو این را باور می‌کنی؟ از کجا؟
این یک مدرک است در عالم که هیچ کسی خبر ندارد ها، تو از کجا این حرف را باورت می آید؟
فوری اشکت می‌ریزد، فوری دلت تکان می‌خورد ها؟اگر نداری چطور باور کردی؟ آن کسی که ندارد باور نمی‌کند.
بر ناقه‌ای از نور سوارند.
آن ناقه وصف شده؛ گوشهایش چطوری است، چشم هایش چطوری است، جُلی که روی آن انداختن چطوری است، خیلی دارد ها، خیلی چیز ها، دمش چطوری است، پاهایش چطوری است، سُمَش چه جوری است، گفتن اینکه در معراج فضایل امیرالمومنین علیه السلام نوشته شده بر شترها، ناقه‌ها، سوار کردند.
فضایل امیرالمومنین علیه السلام به کدام ناقه‌ها سوار است؟
بی‌بی صدیقه طاهره سلام الله علیها در صحرای محشر تشریف می آورند، سوار بر ناقه‌ای از نور، آن ناقه نوری چشمهایش چطوری، گوش هایش چطوری، بعد دهانش چطور، نمیدانم اینکه لب بالاش چطور، لب پایینش چطور، پاهایش چطور، دستانش چطور، همه اینها [ ان شاءلله پارسال اگر یادتان هست یک مقدار از اینها گفتیم] حق می‌خواهد از بی بی پذیرایی کند.
اولاً اینکه می گویند《 غُضُّوا أبصارَکُم》، یا اهل محشر 《غُضُّوا أبصارَکُم》همه چشم هایتان را ببندید، یعنی مقام غیب الغیوبی بی بی سلام الله علیها برای همه قابل درک نیست، در قیامت هم، اهلش هم، صد در صدها هم، حق ِ تماشای جمال ندارند، اِلا چه کسانی؟
اِلا بچه سیدها، ذریه می‌توانند، حق دارند تماشا کنند. [در این باب هم باز حرف است]، حق می فرمایند خانم هر چه می خواهید سوال کنید، تا به شما بدهیم.
بی بی می‌فرمایند《مُحِبی شِیعَتُه بَعلی 》دوستانم، شیعیان شوهرم، حق می‌فرماید همه آنها وضعشان خوب شد، راحت، شما خاطر جمع باشید، شیعیان شوهرتان و دوستانتان.
بی بی سلام الله علیها دو مرتبه می فرمایند《 مُحِبی ذُریَتی》، در صحرای محشر می فرمایند خدایا بچه‌هایم؟ حق می‌فرماید وضع بچه‌هایتان هم خوب است، خاطر جمع باشید بی بی جان، شما سوال کن. می‌فرمایند《 مُحِبی مُحبِیهِم》 آنهایی که بچه‌هایم را دوست دارند؟
حق می‌فرماید به آنها هم هرچه می‌خواستند دادیم تمام.
آخرین حرف این است؛ بچه های من یک کار خوب کرده یکی《 وَ مَن اولی لَهُمْ مَعْرُوفًا》
بی بی می فرمایند هر کس به بچه های من یک کار خوب کرده، خدایا الان وقتش است که به آبروی من… حق می‌فرماید هرکه به یک بچه سید یک خدمت کرده ، اینجا ما درستش می‌کنیم.
مقام فاطمه زهرا سلام الله علیها.
دم آخر هم وقتی که امیرالمومنین بر بالین صدیقه طاهره نشسته بودند همین مطلب را سفارش فرمودند 《یاعلی بَلِغ اولادی سَلامی اِلی یَوِم القیامَه》علی جان به بچه های من تا دامنه قیامت سلام برسان،بگو مادرشان به یاد آنها هست، هم این جهان و هم آن جهان.
یک سفارش دیگر هم کرد که جنازه من را شب حرکت بدهید، شب غسل بدهید، شب کفن کنید، شب من را دفن کنید، راضی نیستم آنهایی که به من ظلم کردند دنبال جنازه من حرکت کنند.

طبق وصیت بی بی، آقا مشغول غسل دادن جنازه بی بی بودند، خیلی به اسما، امام حسن، امام حسین، زینبین سلام الله علیهم اجمعین سفارش کردند، آرام، ساکت، گریه نکنید، ناگهان دیدند خودِ مولا صورت به دیوار گذاشتند شروع به گریه کردند، اسما عرض کرد آقاجان شما ما را امر به سکوت کردید خودتان دارید ناله می کنید،گریه می کنید، فرموده باشند اسما الان دستم به پهلوی شکسته و بازوی متورم زهرا رسید.

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه و الاخلاص و الصلوات.
《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》
یاعلی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *