《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》
《أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ 》
《وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ》(سوره مبارکه آل عمران/۸۳)
《وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا》(سوره مبارکه اسراء/۸۱)
به مناسبت میلاد باسعادت خاتم اوصیاء حجت بن الحسن روحی و ارواحُ العالَمینَ لَهُ الفِداء،مناسب است که یک بحث اختصاصی به اندازه ای که قدردانی از این نعمت بشود،نعمت وجودیِ نام آن بزرگوار،که در خلقت هنوز پنهان است و کسی اجازه اظهارش را ندارد،به شکرانه این نعمتِ اختفای نامش یک بحث اختصاصی داشته باشیم و ما را به یک صلوات مدد کنید.
به قانونِ تضاد،نور در مقابلِ ظلمت است،علم در مقابلِ جهل است،وجود در مقابلِ عدم است،ایمان در مقابلِ کفر است،و حق در مقابلِ باطل است،《جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِل》،چون بشر هنوز به این استعداد نیامده است،که حقایق را بدون قاعده تضاد دریافت کند،عالم خلقت هم این قانون را مراعات کرده است،در خلقت اولیه،حقِ متعال همه مسائل را در ظهورِ تام به قانونِ تضاد تحویل هر عالِمی و هر عارفی داده،مگر عده خاصی در عالم توانسته اند خودشان را از این مرحله بیرون بکِشند،از این وادی خارج کنند،اول خودشان را از این باب خارج کنند بعد حقایق را بدون تضاد دریافت کنند،معنا می کنیم؛
ما همیشه بلندی ها را از فرضِ پَستی ها دریافت می کنیم،اگر مفهومِ پایین نبود ما بالا را دریافت نمی کردیم،بالا، وقتی برای ما قابلِ فهم و درک است که یک پایینی را قبلا فهمیده باشیم،و پایین را وقتی ما درک می کنیم که یک بالایی را فرض کرده باشیم،اگر بالا نباشد،ما پایین را دریافت نمی کنیم،نمی فهمیم،و اگر پایین نباشد ما بالا را درک نمی کنیم،به این دریافت معانی و حقایق از راه قانون تضاد می گویند.
ما روشنی ها را همیشه به وسیله تاریکی ها دریافت می کنیم،اگر ظلمت نبود اصلا نور خودش را در عالم نشان نمی داد،زیر بنای فهم انوار،ظلمات است،و اگر نور نبود ما نمی فهمیدیم ظلمت چیست.همیشه بد ها هستند که خوب ها را متجلی می کنند،اگر بدی نبود و بد وجود نداشت،خوب در عالَم ظهور پیدا نمی کرد.اصلا مفهومِ خوبی خودش را نشان نمی داد،بدی و بد در عالَم آمده که خوبیِ خوب را نشان بدهد،و وجودِ بدها هم به خوب هاست،اگر خوبی و خوب نبود بدی و بد باز نمی توانست خودش را نشان بدهد،علمی که ما به اکتسابش پرداختیم،آن علمی است که در مقابل جهل را دارد،نادانی است که ما را به دانایی می رساند،مفهوم دانایی دریافت نمی شود مگر یک نادانی قبلش باشد.لذا همین طور که عقل جنود دارد،جهل هم جنود دارد،لشکریانِ فراوانی مالِ جهل است،مالِ نادانی است،و لشکریانِ فراوانی هم مالِ عقل است.این لشکر دارد آن هم لشکر دارد،هر دوتا هم با قدرت حرکت می کنند.بر این روال همیشه دریافتِ حق،و فهمِ معنای حق مستلزمِ این است که ما باطل را بشناسیم.اگر کسی نداند باطل چیست حق را دریافت نمی کند .
آنجایی آدم سر در می آورد،اگر این قانون روشن بشود آن اشکالاتی که برای بعضی ها در ذهن مفروض است که خداوند تبارک و تعالی شیطان را برای چه آفرید؟ معلوم می شود که فلسفه خلقتِ شیطان چیست،و تا کسی شیطان را نشناسد و به نیروی شیطانی پِی نبرد،رحمان و نَفَسِ رحمانیت را نمی تواند دریافت کند،زیر بنای شناخت آدم و انسان،شیطان است.
اول باید شیطان را شناخت و فهمید که این موجود خبیث چه کاره است تا انسان،رحمان را دریافت کند.
در عالم کسانی هستند و یک راهی هم برای این کار گذاشته اند،که حقایق را بدون قانونِ تضاد دریافت می کنند،آنوقتی است که خودش سر تا پا نور شده باشد،نورِ بدون ظلمت.
آن زمانی است که دیگر هیچ نوع کینه از هیچ کس به دلِ نداشته باشد،این خیلی سخت است.
همه دشمنی ها را کنار گذاشتن،همه حِقد و حسد ها را کنار گذاشتن،همه عُجب و غرورها را کنار گذاشتن،همه مَنّیت ها و اِنّیت ها را کنار گذاشتن،این در عالم خلقت به این زودی ها،نصیبِ هیچ کس نمی شود،آنوقت که وجودش،وجودِ نوری شد،حقایق را هم از طریقِ نور دریافت می کند.این راهِ دریافت است؛
《اِتَّقُوا مِنْ فِراسَهَ المؤمن》،مواظبِ زیرکیِ مومن باشید هاا،《لِاَنَّهُ یَنظُرُ بنورِ اللّه》چون او با نورِ خدا می بیند،و یک علمی هم در عالم هست که زیربنایش جهل نیست،《أَلْعِلْمُ نُورٌ》،این نوری است که هیچ گاه در مقابلِ ظلمت نیامده است که این معنا را نشان بدهد.
《أَلْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ اللّه فِی قَلْبِ مَنْ یشآء》،علم یک نوری هست که خداوند تبارک و تعالی در دلِ هر کس بخواهد این را نگاه می دارد و این را می گذارد،《اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ》،این ظهورِ توحید است،ظهور تام است،《وَ لَهُ أَسلَمَ مَن فِی السَّماواتِ وَ الأَرضِ》(سوره مبارکه آل عمران۸۲).
اگر کسی نصیب و بهره ای از این نورِ غیرِ متضاد ندارد یک اقرار و اعتراف بکند،به تسلیم بیاید،بگوید ما یک راه شناخت در عالم داریم،غیر از این شناختی که حتی بزرگانِ این راه،حتی محققین،حتی عرفای شامخین آنها هم از راه تضاد به این نقطه رسیدند.
《یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا 》،این اولش ایمانی است که با کفر گرفته شده است،یعنی به قانون تضاد دریافت کرده،《یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا 》،آی آنهایی که ایمان آوردید،یعنی کفر را شناختید،به ایمان پیوستید،حالا بعدش؛
《 آمِنُوا بِاللَّه》،یک راه دیگر هم برای ایمان آوردن هست،و آن،این است که دیگر کسی در عالم،کفر نبیند،چه زمانی کفر نمی بیند؟؟
آنوقتی که در معرفتش کفر نباشد،در زمینه معرفت کسی کفر وجود نداشته باشد.
چه زمانی علمِ نوری را دریافت می کند؟ وقتی که جهلی را نبیند.
چه زمانی جهل نمی بیند؟؟
وقتی که جهلی در عالم،وجود نداشته باشد.
این به این زودی می شود؟؟
تمامِ انبیاء،غیر از حضرت خاتم صلی الله علیه و آله و سلم در زمینه کاری شان،از قانون تضاد استفاده کردند،فرعون با موسی متجلی است و موسی متجلی از وجودِ ظلمانیِ فرعون است.
ابراهیم وجودش متجلی از ظلمت نُمرود است(می خواهد توحید رو بیاید).
هر وقت که ما می خواهیم ابراهیم را دریافت کنیم به اتصالش به معانی،و خودش وقتی می خواهد راهش را طی کند،یک نُمرود کنارش گذاشتند،یعنی یک ظلمت محض،تا این نور متجلی بشود.
خوب،آمدیم سراغ حضرت خاتم اوصیاء حجت بن الحسن علیه الصلاه و السلام .
ظهور این نور بدون وجودِ ظلمت است،اگر کسی اینجوری امام زمان شناس بشود آنوقت آن وعده ای که به ظهورِ مطلقِ وجودیِ آن حضرت داده شده است،تحقق پیدا می کند،تمامِ ظلمت ها را جمع می کند.
موسی با فرعون نشان داده می شود،ابراهیم با نُمرود نشان داده می شود،او زمینه تضاد را از عالم بر می دارد،یعنی هیچ کس نیست که در مقابلش به ظلمت عرضِ اندام کند تا کسی او را بشناسد، نورِ مطلق است،و این دریافتِ ولادتش است،《قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِل》،برای باطل زمینه ای باقی نمی ماند،برای ظلمت زمینه ای نمی ماند که این حق را نشان بدهد،خودش به خودش شناخته می شود،این مساله در توحید هم هست،در زمینه توحید؛《یَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِهِ، وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجَانَسَهِ مَخْلُوقَاتِهِ》معرفت هایی که عائِدِ همه بزرگان شده است از راه قانونِ تضاد است مگر یک معرفت از زمینه حضرت بقیه الله علیه الصلاه و السلام.
لذا دامنش را بگیر که این نور را به تو مرحمت کنند.
حالا ولادت را معنا کنیم؛
فرمودند اینکه ولادت ما اوصیاء از بطون اُمَهات نیست،[عجب روایتی است!!!] لذا حضرت حکیمه خاتون هم به آقا امام عسکری علیه السلام عرض کردند آقاجان،حجتِ خدا این که وعده می دهید من در نرجس خاتون علامتِ حمل نمی بینم،پا شدند دست به پشت و کمر و پهلو کشیدند فرمودند هیچ چیز نیست.
فرمودند بله نباید هیچ چیز باشد،چون ولادت از ارحامِ اُمَهات نیست،ولادتِ ما از جَنب است،ولادت ما پهلوی خودت است خبر نداری،《فَاطِمهُ روحیِ اَلّتی بَینَ جَنبَی》،جَنب یعنی چه؟؟پهلو یعنی چه؟؟
یعنی چسبیده به این حقیقت هستی،بعد برای عقولِ ضعیفه ای که نمی توانند این معنا را تحمل کنند،یک روزنه گذاشتند،فرمودند اینکه ما از ران متولد می شویم!!!
یعنی چه اصلا؟؟!!
نمی تواند بگیرد،نمی تواند دریافت کند،یک نقطه،آن هم نقطه کور،یک گره کور برایش می گذارند،ما ولادتمان از بطون نیست،از ارحام نیست،ولادتِ ما از پهلو است،《وَ قُلْ جَاءَ الْحَق》،لذا بر بازوی مبارکش این آیه نوشته شده است،هر کس این ولادت را دریافت کند،《 جَاءَ الْحَق》را دریافت کرده است.به بازوی این مولود نوشته شده است حقی که باطل را از بین برده است.
قانون تضاد را در هم شکسته است،لذا کارهایش هم با همه کارها فرق دارد،آنجوری عمل می کند که همه اهلِ دین او را نمی پذیرند،آنجوری سخن می گوید که همه مُتَدَیِنین قبولش نمی کنند،آنجوری تُحفه می آورد که «یَأَتِی بِدِینٍ جَدید»،آنجوری شروع به کار می کند که《 مَا مِن مَسجِدٍ اِلا وَ خَرِبَ》،عبادتگاه هایت را خراب می کند،《وَ لا مِنِبَراٍ وَ أَحرَقَه》هر جا که محلِ سخن بود آنجا را آتش می زند،این ولادتش که پیدا باشد،تو دریافت می کنی که دیگر سخن را از یک جای دیگر…
این معنای اِحراقِ منبَر است،تو خیال کردی که منظور آتش زدنِ این منبرهاست؟؟؟ نه
منظور خراب کردن مسجدهایی است که ساختند؟ نه اینها نیست،هر کس در دلش به این رُشد و کمال بیاید که حق را عبادت در مسجد نکند،عبادت را با دلش که خانه خداست…
وقتی که تشریف می آورد چه کار می کند؟
پشت به خانه کعبه می زند.
یعنی چه؟؟یعنی همه عالم،موحدین،رو به خانه کعبه می ایستند،او به خانه کعبه پشت می کند،او را می پذیری؟؟؟
او به خانه کعبه پشت می کند،اگر که اینجا زمینه اش را توانستی دریافت کنی که 《 مَا مِن مَسجِدٍ اِلا وَ خَرِبَ》،عبادت در یک نقطه خاص نیست،عبادت خدا با دلِ است،دلِ خانه حق است.
حکیمه خاتون در آن اتصال،نیمه شب،حالا چه نویدها،چه بشارت ها،چه قدرت ها،چه نیروها به او دادند،بعد دید حجاب بین او و نرجس خاتون حائل شد.
بی بی جان اسمت چیست؟؟
اسم من مَلیکه است،یعنی مالک همه عالمِ وجود هستم،من صاحب همه عوالم هستی، هستم،هر که او را در بر دارد همه چیز دارد،حجاب حائل شد،بی بی سه مرتبه توانایی اش را از دست داد که نه نمی شود اینجور باشد،علامت می خواهد،نشانه می خواهد،در مقابل حق یک باطل باید باشد،در مقابل نور یک ظلمت باید باشد،هنوز در راه تضاد و دریافت از این مجراست.
آقا امام حسن عسکری علیه السلام از درون حجره،صدایشان بلند شد عمه جان شک نکن،تحمل کن،حجاب که آمد،سراسیمه پرید در اتاق امام حسن عسکری عرض کرد آقاجان از دستش دادم رفت.
چه چیز را از دست دادی؟ چه رفت؟؟
فرمودند برگرد دریافتش می کنی.
برگرد یعنی چه؟؟
یعنی قانونِ تضاد را در هم بشکن،حق را مطلق ببین،حقِ مطلق کور کردنِ همه باطل است،این چشم که در عالم هیچ چیز را انسان باطل نبیند،همه را حق ببیند تا رقمِ باطل به یک چیزی بزند،انسان نمی تواند چشمِ بینا برای حضرت بقیه الله علیه السلام داشته باشد؛
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
قربانِ این چشمت،این مالِ دیده حق بینش است دیگر، اینقدر عرفای شامخین،بزرگان،اهل سلوک،اهل معرفت،دیده حق بین می گویند.
دیده حق بین یعنی چه؟؟؟
یعنی از ،طریق باطل حق را تشخیص ندهد.
یکی از دستورات سلوک برای سالک این است که به او دستور می دهند،که به عدد خاصی در ایام مخصوصه ای هوالحق بگوید.
هیچ وقت در سلوک اجازه دادند که هوالباطل هم بگویی؟؟
اَلباطلُ،اَلباطلُ… هاااان؟؟
راهها را می بندند،راهها را کور می کنند.
یا نور و یا قدوس دستور می دهند،هیچ وقت به تو دستور دادند که کلمه ظلمت را ذکر کنی؟؟
سلوک مالِ این است،ذکر هم مالِ این است،که راه ظلمت را ببند،راهِ باطل را ببند.
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
یا جای دیگر بهتر می گوید؛
منم که شُهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
تا کربلا در معارف نیاید شاهد مثال نشود،هیچ حقیقتی در عالم خودش را نشان نمی دهد،این را به تو بگویم،هر چه انبیاء زحمت کشیدند،هر چه حضرت خاتم صلی الله علیه و آله و سلم زحمت کشید،هر چه اوصیاء زحمت کشیدند،حتی ظهورِ موفورُ السرور حضرت بقیه الله علیه السلام به مقامِ نوری تا استشهاد از کربلا نشود خودش را نشان نمی دهد،از کربلا باید حرف را گرفت،این راه است.
بی بی زینب سلام الله علیها ایستادند،او به سرزنش باطلِ مطلق،ظلمت مطلق،حالا ببین،جلوی چشمهای خدا بینش ایستاده،چه گفت؟؟
ملامت کرد،سرزنش کرد،گفت «کَیْفَ رَاَیْتِم صُنْع الله عَلَیکُم( یا) کَیْفَ رَاَیْتِ صُنْعَ اللهِ عَلَیکِ»؟؟
دیدی خدا با شما چه کار کرد؟؟هاااان دیدی؟؟
جواب را ببین،تبسم بر لبانِ مبارکِ بی بی نقش بست،گرهِ پیشانی باز شد،چه فرمود؟؟؟
فرمود «مَا رَاَیْنا اِلاّ الجَمیل» ما جز قشنگی و خوشگلی هیچ چیز در این کار ندیدیم،اینقدر چشم به حق دوخته است،اینقدر دل متوجه برادر است،اینقدر جذبه بی بی زینب را ربوده که یزید را هم نمی بیند.می فرماید 《مَا رَاَیْنا اِلاّ الجَمیل》،من، تو را که باطل هستی نمی بینم یک چیز دیگر را دارم تماشا می کنم.
کربلا این را قشنگ جلو آورد نشان داد.
راه اتصال به حضرت بقیه الله حجت بن الحسن روحی و ارواح العالمین له الفداء بولادت میمون…
اینها که می بینی،این چراغانی ها می شود که اولش هم بچه ها در این راه می افتند،ببین،مالِ این است که به مرز فطرت نزدیکتر هستند،من و تو به این جور چیزها کار نداریم،وقتی هم رد می شویم کوچک نگاه می کنیم،ولی همین بچه ها هستند که حق را بدون باطل،آخرش دریافت خواهند کرد،این بچه ها را کوچک نبینید ببین،قبل از محرم که می شود هنوز هلالِ محرم…
می بینید توی کوچه ها بچه های چهار پنج ساله حسین حسین می زنند،یک پارچه سیاهی هم به چوب کردند،کوچک است،فقط خدا عظمت این راه را می دهد،آن که می خواهد حق را از راه باطل تشخیص بدهد این حقایق را نمی بیند،این بچه،درست،صحیح،با فطرت بدون اینکه باطل ببیند به حق چسبیده است.
چون کربلاست،حیف است آدم استشهادِ این راه را ناقص برود،خوب دقت کن؛
به قدری که ما یادمان هست،خوب،یک تشکیلاتی ما دیدیم،اِهِن و تُلُپی،سر و صدایی،اینقدر عظمت (عظمتِ کاذب) از یک تشکیلاتی به نام ارتش،چقدر سرهنگ،چقدر سرگرد،چقدر تیمسار،چقدر سرباز،خوب،چقدر پول گرفتند،چقدر مایه مصرف کردند چقدر زمان.
در مقابلش آدم دید به اسمِ کربلا یک بچه نابالغ ،هنوز به بلوغ نرسیده،خوب،یک کاری کرد و به دلِ دشمن رخنه کرد،بدون اینکه هیچ تظاهر داشته باشد،نه لباسی،نه علامتی،نه نشانه ای،نه پولی مصرفش شد،نه زمانی برد…
این را داشته باش،این حرفهایی که در عالم می آید اینها بشارتِ ظهورش است، تمام قدرت هایی که[ سنِ ما اقتضاء می کند،من نمی دانم چقدر،قبلش هم بوده] در سن ما بود اینها را بگذار
در پله یک ترازو،تمام مصرف پول هاو تمام زمان ها را هم بگذار،تمام آن شوکت های کاذب را هم بگذار، یک بچه نابالغ آمد در یک قدم در یک نفس،چنان پله ترازو را به اسم امام حسین و کربلا پایین بُرد،که خجالت و شرمندگی برای تمام مردهای عالم گذاشت،این چه کار کرد؟
این با قدرت کربلا رفت،این با قدرت عشق امام حسین علیه السلام رفت،اینها بزرگ است،هر که عظمتش را نبیند کور است.بخواه که اینها را تماشا کنی،اگر اینها را ببینی می توانی حق را بدون باطل ببینی،این باطل را آدم کنار می گذارد
،باطل سفره اش را جمع می کند و نور می ماند.
آنجا هم باید همین جوری باشد،در تشخیصِ حقایق باید باطل کنار گذاشته بشود،نه از مجرای باطل به مقایسه تضاد حق را دریافت کنی.
یک رو سفیدی برای نام کربلا آورد،یک رو سفیدی آورد برای نام امام حسین،یک رو سفیدی آورد برای مفهومِ شهادت،بریم اینجا را تا آخرش فکر کنیم،چطور عقل های ما نمی کِشد؟
چطور نمی توانیم در این نقطه بدویم؟
به جهت اینکه ما مطلق نامِ کربلا را در صحنه عرض وجودمان دریافت نکردیم،خوب دقت کن چه می گویم؛
اگر کسی از کربلا معنای اطلاقی دریافت کرده باشد،این ضمائمِ اتصالیه را از این انوار متجلی که فقط خدا نورش را می داند دریافت می کند.
چه چیز نمی گذارد ببینیم؟ خودخواهی
چه چیز نمی گذارد ببینیم؟ لجبازی
چه چیز نمی گذارد ببینیم؟
یک حرفی آدم یک جا شنیده،یک جا گفته،پای این باطلش ایستادند.
پای باطل نایست،باطل را در هم بشکن.تا آن حق برایت ظهور کند.
نمی تواند به این حقیقت اقرار کند،مالِ چیست؟؟
مالِ این است که هنوز نتوانسته باطل را در خودش بشکند،این جرأت می خواهد،این شهامت می خواهد،این مردانگی می خواهد،که آدم به یک معنای غیرِ صحیحی متوجه بوده،یک مرتبه این را در خودش در هم بشکند.
ملامت دارد،خوب بله ملامت دارد،به طرف حق رفتن،شکستن باطل ملامت دارد.
سرزنش دارد،بله سرزنش دارد.
این آیینِ مردان است ما می خواهیم ولادتی را دریافت کنیم به《 قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِل》،که این معنا در آن باشد،کوچک کوچک هایش را دریافت کن تا بزرگ هایش را دریافت کنی.
عجب! بی بی جان حالا چه کسی آنجاست؟
آقا زین العابدین،حجت خدا.
چه کسی آنجا دارد حرفِ بی بی را می شنود؟؟
این بچه های ستم کشیده ای که هنوز روی خارهای مُغیلان زخم های پاهایشان خوب نشده،دارد خون و چرک می ریزد،پاها ورم کرده،آنجا نشستند،عجب!!! بی بی بفرمایند 《مَا رَایْنا الّا جَمیل》،اینجا قاعده این است به سر و سینه بزن،خودت را بخراش،صورتت را کبود کن،داد بزن،نه،این حقِ مطلق است بی بی زینب سلام الله علیها،باطل را دارد برمی دارد.
آن آقازاده ها هم می فهمند،خودِ آنها راهرو هستند،خودِ آنها راهبر هستند،خودِ آنها در حقیقتِ هدایت مُتَوَغِّل هستند،می دانند که بی بی سلام الله علیها دارد حق را بدون زیربنای باطل دنبال می کند،《مَا رَایْنا اِلّا جَمیل》،وقتی که ظهور کند پشت به خانه کعبه می زند،همه انبیاء،همه موحدین رو به خانه کعبه هستند،چون آنها از قانونِ تضاد جلو می روند،یعنی آنها چه می بینند؟؟
آنها جهت مخالف کعبه را فهمیدند،این قانونِ تضاد است،پشت به کعبه قائل هستند،رو به کعبه می کنند،درست؟
همه موحدین عالم؟؟؟
بله همه موحدین.
حتی ابراهیم؟؟
بله.ابراهیم خودش ساخته.
حتی اسماعیل؟؟
بله حتی اسماعیل،اسماعیل خودش کعبه را ساخته،ابراهیم شیخ الانبیاء است.
یک جهت پشت به خانه می داند،یک جهت رو به خانه می داند،موحدِ کامل عیارِ توحید آور در عالم اینجوری نیست،آن که حقِ مطلق است،که امام زمان توست،ولادتش است او پشت به کعبه زدنش به 《أَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه》دارد بیان می کند.
آن مردِ بزرگ را وقتی حجاج بن یوسف خواست بکشد،گفت که قبله کدام طرف است؟؟؟
گفت این قبله است.
گفت برای اینکه قبله اش را به هم بزنید،اِتجاه اش را به هم بزنید ،او را پشت به قبله کنید بکشید.
سفره انداختند،چه آیه ای خواند!
گفت 《أَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه》.
بس که هست از همه سو،وز همه رو راه به تو
به توبرگردد اگر راهرویی برگردد
این شعر ظریفترین شعری هست که در عالم گفته شده هااا.
بس که هست از همه سو،وز همه رو راه به تو
به توبرگردد اگر راهرویی برگردد
اینجا کفر به تمامِ معنا کنار گذاشته می شود،ظلمت به تمام معنا کنار گذاشته می شود،اِتجاه به تمام معنا کنار گذاشته می شود،دیگر جهاتِ سِت نداریم .
آن بزرگ می گوید ؛
وَ جَهاتُ سِتِ نَحوی تَوجُهَت
همه اتجاهات به طرفِ من است،من به طرف هیچ چیز مُتَجه نیستم،چون یک حق را دریافت کردم.
حالا معنا کنیم؛
هفته ای طول کشید که من این نَیّرِ عالمِ وجود را و این شمسِ جهانِ حقیقت را (شمس چیست؟ نیرِ عالم وجود چیست؟ تعابیر نداریم،الفاظ نداریم،خورشید خودش خوشه چینِ این خرمن است.
به قولِ آن شاعر؛
خرمن حسن تو را روزی که میکردند جمع
آفتاب از دامن یک خوشه چین افتاده بود
ما بگوییم شمس ولایت؟
ما بگوییم خورشیدِ هدایت؟؟
خرمن حسن تو را روزی که میکردند جمع
آفتاب از دامن یک خوشه چین افتاده بود)
ندیدمش ولی دلم برایش تنگ شده بود،من را در نگاه اولی از خواب و خوراک انداخته بود،پیشِ حجت خدا،آقا امام عسکری ،والدِ ماجِد حجت بن الحسن علیهما السلام آمدم،عرض کردم عمه جان دیگر تابِ فراق ندارم.
[ بی بی جان،حضرت حکیمه خاتون شما دو سه روز،چهار پنج روز از ولادتش گذشته،چشمتان هم به جمالش افتاده،فراقش را نمی توانی تحمل کنی،ما که یک عمری اثرِ پایش را هم ندیدیم،به ما دستور دادید اسمش را هم نبرید،اسمش هم حرام است]
آقا امامِ عسکری علیه السلام فرمودند عمه جان فرزندم را به آسمان ها بردند که ملائکه مقربین جمالِ نورانی اش را ببینند،یک هفته طول می کِشد،بعد از یک هفته آمدم نگاه کردم دیدم اینکه طفلی دوماهه،در گهواره خوابیده است.
دلم را ربود،نتوانستم از جمالش چشم بردارم،ولی به تعجب آمدم عرض کردم آقاجان ما فرزندِ خودمان را می خواهیم،این طفلِ دوماهه…!
فرمودند فرزندِ ما رشدش رشدِ عادی نیست،این همان حقیقتی است که تو دنبالش می گردی.
مدتی گذشت،دیگر بار آمدم دیدم طفلی چهار ساله در خانه پنهان است.
باز نتوانستم چشم از جمالش دور کنم،سوال کردم آقاجان آمدم…
[آن کسی هم که او را می بیند،او را نمی شناسد،حکیمه خاتون هم او را می بیند باز دنبالش می گردد]خودش را می خواهم.
آقا فرمودند خودش است نگاهش کن.
زمانی نگذشت،دیگر هیچ نتوانستم تحمل بیاورم،عرض کردم آقاجان فراق دارد من را از بین می برد،می خواهم جمالش را ببینم.
فرمودند کنارش بنشین.
عرض کردم آقاجان این جوان کیست که کنارش بنشینم؟
فرمودند این حجتِ خداست،این است که دنبالش می گردی.
یعنی حکیمه خاتون هم او را می بیند،بغل دستش هم هست…
این معنایش چیست؟؟؟
معنایش این است تا کسی از عالمِ تضاد عبور نکند،کنارش هم نشسته باشد،نمی تواند دریافتش کند.
《أَلْعِلْمُ نُورٌ》،علم نور است،نوری که نه از ظلمت ما آن را گرفته باشیم،این پدیده و این تشخیص را از ظلمت دریافت نکنیم.
آقاجان راه آشنایی با او چیست؟؟
این بزرگ که مدتها خودش را تصفیه کرده،مدتها خودش را آماده کرده،راه اتصالش چیست؟؟
جواب ندادند،سی سال هم جواب ندادند.
قافله ای که به زیارت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام مشرف می شد شخصی در قافله بود،نامه را به این شخص داد،این را تحویل بده برایم جواب بگیر بیاور.
آن چه کسی بوده که نامه می برد و آن کیست که جواب می خواهد به این یقین است؟؟
قافله از اَشرفُ البِلاد عبور کرد،به ارضِ اقدس رسید،قبل از اینکه حاجت خودش را عرضه کند نامه را کنار ضریح به حجتِ خدا،ولیِ خدا داد،که آقاجان《 اَشْهَدُ اَنَّکَ تَسْمَعُ کَلامِی َاَشْهَدُ اَنَّکَ تَرُّدُ سَلامی》،پیرمرد ساکنِ در اَشرفُ البِلاد که عمری را به تقوا و علم گذرانده سلام رسانده جوابِ نامه اش را می خواهد.
نامه گرفته شد.
روزِ دیگر آمد،آقاجان نامه را بدهید،امانتِ مردم است می خواهم برگردانم،نامه به دستِش داده شد،درِ نامه را باز نکرد،آمد.
وقتی با کاروان به محلِ موعود رسید،نامه را داد،سرِ نامه را پیرمرد باز کرد،چشمش روشن شد دید نوشته اند؛
آئینه شو جمال پری طلعتان نگر
جاروب کن خانه،سپس میهمان طلب
تا از راهِ تضاد می خواهی با ما آشنایی برقرار کنی و آگاهی از طریقِ تضاد باشد خبری نیست.
آئینه شو.ما می خواهیم آن حق را بشناسیم،از طریق باطل نمی شود،عالم هم می آیند با همین کار می کنند،او می آید این سنت را در خلقت در هم می شکند.
عجیب یک روایتی ؛
وقتی که آثارِ ظهورش در عالم طبیعت پیدا می شود ببین چه کار می کند،روایت از امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام،روایت از امامِ صادق علیه الصلاه و السلام،که مژده ظهورش را که دادند،علامت را این ذکر کردند،اگر می خواهید دریافتش کنید،او در اولین مرحله گردشِ چرخ را کُند می کند، وقتی که می خواهد خودش را نشان بدهد.
عجب!!! یعنی چه؟؟
روزها طولانی می شود،ماه ها طولانی می شود،به قدرِ اینکه هر یک سال،هفت سال(به سالهای شما) طول می کِشد.
اینها یعنی چه؟؟
یعنی او اگر می خواهد ظهور کند باید قانونِ تضاد را و فهم و درک از عوالمِ طبیعت را کنار بگذاری،واِلا او جلو نمی آید.
اینکاره است؟
بله اینکاره است.
چرخ و پَرِ عالم را در هم می شکند،کُندش می کند،نگهش می دارد.
آئینه شو جمال پری طلعتان نگر
جاروب کن خانه،سپس میهمان طلب
《وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً 》،نه اینکه 《 إِنَّ الْباطِلَ کانَ یَزهَق》،معنای زَهَقَ را آیه می فرماید،
《زَهَقَ الْباطِل》معنایش فعلِ ماضی نیست که باطل از بین رفته،نه،باطلِ خودش زَهوق است،یعنی باطل هیچ حیثتی ندارد،منتها برای آن که چشمش از مجرای معرفت بقیه الله به حقایق باز است.
خوب،باز هم به کربلا برویم،بلکه ولادتش را دریافت کنیم،ان شاءالله.
این حقیقتی که خود،زمینه سازِ عالم نوری است،خود زمینه سازِ درکِ حقایق بدون تضاد است،این حقیقت برای اینکه زمینه خوراک معنویِ خودش را از مجرای الهی،تامین کند،این معنا را برای خودش دریافت کند،از راهِ گریه کردنِ بر جدِ غریبش اباعبدالله الحسین علیه السلام به ظهور و تجلیِ تام می آید،برای تمامِ اهلِ نورِ عالم،برای ذواتِ مقدسه معصومین،که به ظهورِ این حقیقتِ کُل چشم دوختند،خودش را با گریه بر جدِ غریبش اباعبدالله علیه السلام تامین می کند،صبح و شام گریه می کند،یعنی رزق می گیرد،روزی می گیرد،توان می گیرد،نیرو می گیرد،و هر روز هم همین روضه را می خواند،جدِ بزرگوار،اگر روز عاشورا نبودم به کمک و یاری تو بشتابم،اگر نبودم،که تو را کمک کنم《لأَندُبَنَّک صَباحاً و مَساءً 》صبح و شام بر غربت و بی کسی ِ تو گریه می کنم،خودم را تامین می کنم،نیرو می گیرم،توان می گیرم،اگر اشکِ چشمم خشک شود به جای آن از دیدگان خون خواهم ریخت،این روضه یک تکمیلی دارد،یک تتمیمی دارد،که آن خیلی دلخراش است؛
فراموش نمی کنم،آن ساعتی را،آن هنگامی را،آن وقتی را که اسبِ بی صاحب شما با یال و کاکُلِ پُر از خون به طرفِ خیامِ حرم آمد،سکینه سلام الله علیها جلو دوید،سوال کرد《یَا جَوادَ أبِی، هَلْ سُقِیَ اَبی أم قُتِلَ عَطْشَاناً》،جواب را بزرگان اینگونه دادند،صحیح است اگر اینکه آب داده بودند سفارش نمی فرمود 《شیعَتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فَاذکُرونی》.
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه و الاخلاص و الصلوات.
《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》
یاعلی مدد