شرح حدیث شریف کِساء_جلسه دهم

《بسم الله الرحمن الرحیم 》

در همه اطوار و ادوار ولایت مورد نیاز است.

که فرمودند :

«بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاهِ وَ الزَّکَاهِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَهِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ‌ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَهِ.»

پایه ها و ستون های اسلام پنج تاست و اسلام بر آنها استوار است .

ولایت آخر آمده است .مگر اصل و ریشه نیست و پایه توحید ،”ولایت ” نیست پس چرا آخر آمده و آن هم در ردیف آن چهارتای دیگر ؟

(اگر جوانها خوب این مطالب را متوجه نشوند و جواب درست نگیرند در آینده از کسانی می شوند که اشکال به وجود می آوردند)

ولایت را اول باید خوب گوش داد و فهمید و خوب عمل کرد و هم به آن معتقد شد.

نماز بالاتر است یا ولایت ؟

تمام ادله می گوید : ولایت

روزه و حج و جهاد بالاترند یا ولایت ؟ تمام ادله می گوید : ولایت

ولایت چیست ؟

اولا باید گفت یک ” ولایت ” داریم و یک

«وَلایت » .

«ولایه علی بن ابی طالب حصنی… درست است یا ” وَلایه علی بن ابی طالب حصنی …؟

بین کسره و فتحه ” واو ” خیلی فرق هست .

اگر ” ولایت گفتید یعنی تولیت امور ،حکومت ،سلطنت ،امارت.

و بر این اساس ” ولایت فقیه ” درست است . اما ” وَلایت فقیه ” درست نیست.

“ولایت فقیه ” که حکومت و امارت و حکمفرمایی و فتوا دادن است درست است.

ما هم می گوییم مرگ بر ضد ولایت فقیه درست است.

ولی ” وَلایت ” مخصوص چهارده نفر است .

در آنجا هیچ کس سهیم نیست .

وَلایت یک منصبی است که منصب الهی است و هیچ کس در عالم وجود دخالت ندارد.

ولایت به انتخاب مردم هست که می روند رأى می دهند .مردم که خدا نیستند.

با این ولایت مردم می توانند رأى بدهند، نظر بدهند و نفی و اثبات کنند .مثل همه چیزهای دیگر که مردم در آن سهم دارند .

وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَیْنَهُمْ…

 

ولی در ” وَلایت ” نمی شود چون وَلایت اعطایی حق است .امیر المومنین می فرمایند :

” … ظاهری ولایه و وصایه و باطنی غیب لا یدرک ”

می فرمایند ظاهر من این وَلایت من است.

 

ولایت اول معنا شده و همه میدانند .اهل سنت هم ” ولایت ” را قبول دارند که با رأى دادن است.لذا اولی الامر را قبول دارند.یعنی صاحبان ولایت امری(حکومت) را قبول دارند.و هیچ کس منکر آن ولایت نیست.

اما ” وَلایت علی بن ابی طالب ” را قبول ندارند.

یک وَلایت تکوینی است و یک وَلایت تشریعی است. وَلایت تکوینی آن است که یک موجود در عالم هستی ” از طرف خدا ” حکمفرمای عالم هستی است .به خورشید و ماه و کواکب او نور می دهد.ستاره ها به اجازه او درخشندگی دارند .حیات آب بستگی به او دارد.حیات هوا بستگی به وجود او دارد.اگر او نبود نه زمین بود نه آسمان ، نه آب ، نه ملک ،نه چرخ و فلک و این کهکشانها .

اما آیا ولایتی که اولی الامر را درست میکند نبود، خورشید و ماه و هوا نیست ؟ چرا هست.

پس آن وَلایت غیر از این ولایت است .بعضی ها اهل ولایت اند و بعضی ها اهل وَلایت هستند.

و بعضی ها اهل هردو هستند .ما اهل هردو هستیم .ما هم می گوییم مجتهد جامع شرایط ، فقیهی که صاحب رساله است و باید از آن تقلید کنید ما قبول داریم .و هم وَلایت را قبول داریم که می گوییم جز امیرالمومنین علیه السلام کارگردان خلقت و جز فرزندان او کسانی دیگری نیستند.

و اصل هم این وَلایت است .اگر این را به مردم بفهمانیم آن یکی را خودشان می فهمند.

چون این وَلایت را کسی نمی گوید چون خودشان از آن خبر ندارند، اما آن یکی از رادیو و تلوزیون و ….گفته می شود.

ذات نایافته از هستی بخش

کی تواند که بود هستی بخش

 

این اصل و ریشه باید به مردم گفته شود آن یکی خودش درست می شود.

«و مانودی بشی‏ء مثل ما نودی بالولایه‏».

هر جوابی که در خاتم انبیاء که خاتمیت را دارند، دارید همان جواب هم در وَلایت است .

مگر پیغمبر اکرم اشرف انبیاء نیستند ؟

صلوات خیلی خاصیت دارد .اگر بدانید هیچ کس هیچ فعل و ذکر و عملی انجام نمی دهد غیر از صلوات.اسم نماز ( صلاه ) که از همه واجبات مهمتر هست را از صلوات برداشتند.

گفتیم این وَلایت که در اختیار هیچ کس نیست به طور تکوینی در نوع تشریعی هم در اختیار کسی نیست.

یعنی رسول الله که میفرمایند نماز بخوانید و روزه بگیرید غیر از عده ای مجتهد جامع شرایط است .چون مجتهد به ولایت می گوید و رسول الله صلوات الله علیه و اله به وَلایت می فرمایند.

امام صادق علیه السلام که احکام نماز و روزه را می فرمایند، به وَلایت می گویند .اما این مجتهد به ولایت می گوید.

ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

 

به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی

از سر خواجگی کون و مکان برخیزم

حاج میرزا حبیب خراسانی ولایت داشتند یعنی مجتهد جامع الشرایط بودند ،حضرت رضا به ایشان گوشه چشمی عنایت کردند .چهارده سال همه چیز را رها کردند رفتند در کوههای… به عشق این یک جرعه ای که با صاحب وَلایت نوشیده بودند.

آشنایان ره عشق در این بحر عمیق

غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده

 

وَلایت تکوینا کارگردانی خلقت است.پیغمبرها هم از همینجا مصرف میکنند.ماده مصرف همه پیغمبرها ،ابراهیم خلیل هر چی دارد از صاحب وَلایت دارد.و اینکه در آتش نسوخته است چون

وَلایتش قوی بوده نه ولایتش.

وَلایتش نمی سوزاند.

ما دوستدار وَلایت هستیم اما شیعه صاحب وَلایت کم است.اما ابراهیم خلیل وَلایت داشت.برای همین هم در آتش نمرود نسوخت.

قرآن می فرماید :

وَإِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ (صافات /۸۳)

یکی از شیعیان امیرالمومنین ،ابراهیم خلیل است.

هر کس در عالم قدر استادش را دانست وَلایت دارد. و هرکس قدر نداند وَلایت ندارد.چون وقتی قدر جزئی را نمی داند چطور قدر کلی را می خواهد بداند.

بعضی ها نمک می خوردند و نمکدان می شکنند و هزار فعل بد در آن نمکدان انجام میدهند .کسی که حق استاد و مولایی را ضایع کند خیر نمی بیند و رشد نمی کند .

کسی که حق پدر و مادری را ضایع کند ، حق آقا و مولای خودش را ضایع کند هم همینطور.

اینقدر مقام استادی بزرگ است که امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند :

«من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا » اگر کسی یک چیز به من یاد دهد بنده او می شوم.

اولا تعجیز است که کسی نیست که به امیرالمومنین چیزی یاد بدهد .ایشان مولی الموالی اند اما این را از باب عظمت مطلب دارند میفرمایند.مخصوصا در باب وَلایت اگر کسی به کسی حقیقتی را آموخت و آن کس ضایع کرد حق آن استاد را از جوانی اش خیر نمی بیند و اگر به پیری هم برسد از پیری اش خیر نمی بیند. که روایت هم است که یکی از مسائلی که جوانمرگی می آورد ضایع کردن حق استادی است که به انسان معالم و معارف دین را بیاموزد که ” ولایت ” اصل آن است.

 

یا مکن با پیل بانان دوستی

یا طلب کن خانه ای در خورد پیل

 

ولایت تکوینی ،اعطایی حق است.هیچ کسی در آن دخالتی ندارد.
چطور این موجود را انتخاب کردند؟

«کُنْتُ َوصیاًّ وَآدَمُ بَیْنَ الْمَاءِ وَالطِّینِ»

امیرالمومنین می فرمایند من ولی و وصی و صاحب ولایت بودم زمانی که هنوز گل آدم سرشته نشده بود.و هنوز بین خاک و آب داشت نشأت میگرفت.

بودم آن روز من از طایفه دُردکشان
که نه از تاک نشان بود و نه از تاک ‏نشان

در روایت هست :

أَوَّلِ شَجَرَهًٍْ غُرِسَتْ الله بیده الکرم…اولین نهالی که خدا با دست خودش در عالم وجود کاشته است درخت انگور بود.

ببینید خواجه حافظ چطور از این روایت استفاده کرده است.بقیه شعرا و عرفا هم از آن استفاده کردند و از شراب و خم و خمخانه وپیاله و…گفته اند.
تا آنجایی که قرآن هم میفرماید :

“….وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا “(انسان/۲۱)

“إِنَّ الْأَبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُورًا “(انسان/۵)

“…یُسقَوْنَ مِن رَّحِیقٍ مَّخْتُومٍ “(مطففین/۲۵)

“رحیق مختوم “که در قرآن آمده چیست ؟
یعنی شراب خالص و ناب و مهروموم شده .

چرا این رحیق مختوم تفسیر نمی شود؟
این آیه هم تفسیر نشده
وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ ﴿همزه/۱﴾ یعنی چه ؟
به جهت اینکه به شما برمیخورد .
اینکه چندنفر، یکی را دوره میکنند و مسخره میکنند و سرکار میگذارند. به آنها می گویند ویل لکل همزه لمزه.
اینها چه کسانی هستند ؟
اینها اهل دنیا هستند ” الَّذِی جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ “(همزه/۲)
پول می شمارند و…
(اگر کسی پشت دخل بنشیند و مرتب جلوی چشم دیگران پول بشمارد ،اگر یکنفر که نداشته باشد و جیبش بی پول باشد او را در این حال ببیند باید آن پول را خرج بیماری و دارو و دکتر کند.مواظب باشید.
خانم ها طلای گردنشان را کسی ببیند که نداشته باشد باید همان حلقه شود و خفه شان کند.آدم باید مراقب این مسائل باشد.
مرض هایی که مهلک هستند و هیچ دکتری تشخیص نمی دهد که چه بیماری است به خاطر همین مسائل است. هم آنکه اینطور رفتار می کند و هم کسانی که می توانستند به او بگویند چنین نکند آنها هم باید بسوزند.
اگر پسر آدم ،برادر آدم سیگار دستش بگیرد ببینید چقدر مادر و پدر و بقیه ناراحت میشوند و خوابشان نمی برد اما همین بچه از صبح تا شب دروغ و غیبت میکند اصلا پدر و مادر و دیگران عین خیالشان نیست .یکبار نمی گویند بچه ما را دعا کنید غیبت نکند، چون خودشان هم اهل غیبت هستند.غیبتی که همه وجود او را از ایمان منسلخ میکند و «الغیه اشدّ من الزنا…»است.مسائل اخلاقی پیش ما گم است نمی دانیم چه چیز بد است و چه چیز خوب.نمی دانیم چه چیز زشت و چه چیز زیباست.)

قرآن “رحیق مختوم “دارد.
بزرگی بالای منبر از رحیق مختوم گفت ،از شراب زنجبیلی گفت،از شراب کافوری گفت.مومن هم طبعش سرد است و هم طبعش گرم است.هم از شراب کافوری به او دادند که طبعش سرد است. عصبانی مزاج و زود از کوره در میرود . و هم شراب زنجبیلی است ، در امر ولایت داغ است.هر طرفش یک طرفه باشد آن راه سلوک الی الله نیست. قابض از خدا و باسط ” یهدی من یشاء” و ” یضل من یشاء” ، همه جا دو طرفه حق مسائل را می گوید.این باب توحید است و فعلا مورد بحث ما نیست.
وقتی آن بزرگ در مورد رحیق مختوم گفت ”
…وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا ” (انسان/۲۱)
عرق خورهای آن زمان پای منبر او نشسته بودند.گفت ولی ای جوانمرد از وقتی که آدم میشنود یزید سر را گذاشت جلوی خودش و شروع به شراب خوردن کرد…
آن عرق خورها این را که شنیدند زدند پیمانه ها را شکستند گفتند دیگر این شراب خوردنی نیست.ما دیگر به محبت تو خودمان را عادت میدهیم ما به شراب ولایت تو و دوستی تو جرعه نوش آن ساغریم، جرعه نوش آن پیمانه ایم.
خواجه می گوید:

آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا

سر مقدس آن بزرگوار را جلو گذاشته بود و یک چوب به طشت میزد، چون صدای اهل حرم بلند شده بود.برای اینکه صدای بچه های پیغمبر را اسرا را،گریه حضرت سکینه و حضرت رقیه را نشنوند.

《لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ》

امام جعفر صادق علیه الصلاه و السلام می فرمایند:

“مَنْ زارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ علیه السلام بِشَطِّ الْفُراتِ، کَمَنْ زارَ اللهَ فیَ عَرْشِهِ.”

بالاترین وصف است و بالاترین تعریف است که فوق این وصف براى هیچ حقیقتی در عالم بیان نشده است.

امام صادق علیه الصلاه و السلام میفرمایند کسی که قبر مطهر ابی عبدالله الحسین سید الشهداء را در کربلا در منطقه شاطئ الفرات زیارت کند چنان است که خدا را در عرش زیارت کرده است . این یک بیان است برای اینکه همه هستی را به این حقیقت توجیه میکنند.

چقدر راه است برای قبولی عبادتی که انسان برای خدا انجام میدهد؟

نمازی بخواند ،روزه ای بگیرد ، ریاضات شرعیه، انقاقی و اکرامی بکند،حجی داشته باشد، چقدر فاصله است که فقط قبولی این عبادات را امضاء کنند ؟

ولی در زیارت حضرت سید الشهداء از همه این وادی ها (قبولی عمل ،صحت عمل و…)زائر امام حسین را عبور دادند. و بردند در این حد که می گویند مثل این است کسی خود خدا را زیارت کند.حق که قابل رؤیت و قابل حس و لمس نیست ، ولی اگر بنا بود که این زیارت برای خدا میسور باشد زیارت امام حسین علیه الصلاه و السلام است.

از آقا امام صادق علیه الصلاه و السلام سوال کردند آقاجان اگر کسی یکی دیگر از شما ذوات مقدسه را زیارت کند چه حکمی دارد؟

حضرت فرمودند:اگر قبر دیگر از ما اهل بیت را زیارت کند”کمن زار رسول الله”.

هیچ کس به پایه امام حسین علیه السلام نمیرسد. اگر قبر بقیه ما ائمه را کسی موفق بشود زیارت کند مثل این است که قبر جد ما رسول خدا را زیارت کرده باشد.

مسائل نسبت به حضرت سید الشهداء اختصاصی است.در مقایسه با ائمه اطهار علیهم الصلاه و السلام هم اختصاصی است.

فرمودند که خدا شفا را در تربت جد ما ابی عبدالله الحسین قرار داده است.و شرایط هم دارد فرمودند وقتی که آن تربت را لمس میکنید و برداشت میکنید با سوره مبارکه قدر آن تربت را بگیرد و با خود داشته باشید،و در میان راه آن را با بقیه امتعه خودتان قاطی نکنید در خورجین و ساک نگذارید.به جهت اینکه همین بی اعتنایی و بی توجهی به مقام شامخ تربت سید الشهداء موجب می شود که اثرات خودش را از دست بدهد و اجنه دخالت میکنند و لمس میکنند آن تربتی را که شما به آن بی اعتنایی کردید و اثرش از بین میرود.والا تربت آثار خودش را دارد.

آن آثار که روایات آنقدر زیاد است که فرمودند اگر تربت جد ما ابی عبدالله را در کام مرده ریختید و زنده شد تعجب نکنید.

و این خاک در این بعد پهلو به قرآن میزند.

????وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ ۙ وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا(اسراء/۸۲)

 

قرآن شفا و رحمت است برای مومنین و خاک کربلا هم همین کار را میکند.خاک کربلا کار باطن قرآن را میکند نه قرآنی که به لفظ هر کس بخواند.هر کس که با حقیقت قرآن آشناست که شفا بخش است همان کار را خاک کربلا هم میکند.

حسرت است برای کسانی که به زیارت مشرف میشوند ولی آنجا اینقدر جذبه قوی و پر قدرت است که آدم جز حیرت آنجا هیچی ندارد. وقتی میرسد به صحن و سرای امام حسین اگر گریه ای هم میکند و انقلابی دارد به خاطر عادت اوست والا آنجا اینقدر جذبه و سیطره ولایی حضرت سید الشهداء قوی است که آدم حیران میماند که چه کار کند.کاری از او بر نمی آید.تجلی فقط مال خود حضرت سید الشهداء ست.

تجلی در ذیل آیه کریمه ای که در قرآن هم نقل شده است شجره اخضری که در بقعه مبارکه بود آنجا ” انی اناالله ” بلند شد روایات عدیده ای هست که بقعه مبارکه کربلا بود.وادی ایمن، کربلا بود.از آنجا برای موسی تجلی شد و از شجره اخضر ” انی انا الله” شنید.

همه تجلیات از کربلا برای انبیاء صورت گرفته است. برای موسی هم تجلی توحیدی از کربلا شده است.به کربلا که رسید قبل از اینکه این حادثه واقع بشود، لذا کربلا به عنوان یک زمین در مقابل بقیه زمین ها که شرافتش از همه اراضی بیشتر باشد اینطور نیست. ما خیال میکنیم که کربلا یک سرزمین است و عاشورا هم یک زمان است که در آن زمان این واقعه رخ داده است .کربلا و عاشورا دو پدیده معنوی است مثل نبوت و رسالت و امامت و ولایت .

کربلا سرزمین نیست.کربلا یک زمین و خاکی است که عزیزترین موجود روی زمین و عزیزترین مخلوق خدا امام حسین آنجا بستر شهادتش است.خون خدا رویش ریخته شده است، نمی شود یک سرزمین باشد و مثل بقیه اراضی باشد و شرافتش این باشد .خودش یک پدیده ای است در مقابل پدیده های معنوی عالم.

فرمودند هر کسی که به زیارت حضرت سید الشهداء مشرف نشود و این توفیق را پیدا نکند بالاترین درجه ایمان را هم داشته باشد و به بهشت برود او مهمان اهل بهشت خواهد بود و خودش در بهشت جایگاه ندارد.

و در باب مصونیت بردند فرمودند اگر کسی کربلا رفت و زائر امام شد دیگر هیچ وقت پشت سر او نمی شود حرف زد، مواظب باشید. اینها امام حسین شناسی است.برکت وجود مقدس این عزیز خداست.

نمی شود به خدا کلمه عاشق را گفت اگر میشد میگفتیم که امام حسین معشوق خداست.این کلمه جاری نمی شود و نیامده است والا می شد گفت.اما محبوب خداست.و از همه هم محبوبتر است. حالا کلمه عشق را نمی شود مصرف کرد.

 

رسول الله فرمودند والله:

 

” انَّ اللهَ یُحِبُّ من یُحبُّ حسیناً ”

 

رسول الله فرمودند واالله خدا دوست دارد هر کس که حسین را دوست داشته باشد.

قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی …(آل عمران /۳۱) این در باب حب امام حسین علیه السلام است.

از امام صادق علیه السلام سوال کردند :

آقاجان ما که میخواهیم در زمستان مشرف بشویم کربلا بعضی جاها یخبندان است نمی توانیم تطهیر و غسل کنیم چه کار کنیم ؟

فرمودند اینطور مسائل را راجع به امام حسین سوال نکنید.زیارت ایشان آداب ندارند هر طور هستید بروید.آداب برای بقیه کارهاست.

خدا در خاک مطهر او شفا را قرار داده است . ” وَ الشِّفَاءَ فی تُربَتِه ” .

کسی که زیارت میرود آنجا که میرسد حیران است. قبل از رفتن خیال میکند تا برسد دیگر در و دیوار حرم را در برمیگیرد اما وقتی رسید احساس میکند بزرگترین گناه عالم را مرتکب شده که اینقدر بی حال است و هیچ خبری نیست، انگار چشمه اشک خشک شده است.اگر هم گریه کند از عادت قبلی است و وقتی تنها برود و جمعیت با او نباشد گریه اش نمی گیرد.این سیطره و به مقصد رسیدن است تا به مقصد میرسد دیگر مسائل تمام می شود وقتی برگشت دوباره شروع میشود.

که این شعر بسیار دلبرای سعدی چقدر زیباست که سروده ؛

 

تو در کنار فراتی ندانی این معنی

به راه بادیه دانند قدر آب زلالی

به جرم آنکه نگفتیم شکر روز وصال

شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال

به خاک پای تو سوگند گر سرم برود

ز سر به در نرود تا ابد امید وصال

باز هم از کربلا که برگردیم امید کربلا و شوق کربلا را داریم .مگر می شود از آنجا سیراب برگشت ؟ مگر می شود آنجا تمام برگشت ؟

“اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ”

 

یاعلی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *