《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》
《أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ 》
《وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ ۚ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ 》(سوره مبارکه بقره/۴۵)
انسان متشکل است از سه نقطه در منطقه وجودی اش؛
یک منطقه فعلش است.
یک منطقه صفتش است،که آمادگی های بالقوه اوست.
یک منطقه ذات اوست.
هستی هم این سه مرحله را دارد؛
دنیا،آخرت(بهتر است از او به قیامت یاد کنیم)و برزخ.
دنیا به مَثابِه فعلیت در وجود انسان است،برزخ به مثابه صفت در وجود انسان است،قیامت به مثابه ذات در وجود انسان است.
به مناسبت عنوان این آیه؛
《وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ 》ما چنین سخن گفتیم که انسان خودشناس که به این نقطه رسیده«مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ»،این کلام نورانی معمولا از نظر خیلی ها تا حالا حدیث نبوده یعنی قائل به صدورش از رسول الله یا اهل بیت علیهم السلام نبودند.ولی اخیراً من سندِ مُتقَنی برایش پیدا کردم که نخیر حدیث است،در ضمن فرمایشاتِ آقا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام که یک خطبه ای را ایراد می کنند ،یکی از کلماتی که از مقام لسان اللهی صادر می شود «مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ»هر کس خودش را شناخت این خودشناسی بُعدِ وجودیِ ظاهری نیست،که من دست دارم و پا دارم و چشم دارم،و هفتاد هشتاد کیلو وزن دارم و ثروتم اینقدر است و پول نقدم اینقدر است و زن دارم و شش تا پسر دارم و هفت تا دختر دارم و سه تا داماد دارم چند تا عروس دارم ووو این نه.
«مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ»دو معنا دارد؛ یکی اینکه کسی که خودش را ذاتش را بشناسد که از آنجا می خواهد صفت بسازد، یکی اینکه نه ،اصلا معنای تَطَابُقی که این نفسی که در وجود انسان جای عقل کار می کند این را بشناسد و وساوسش را به دست بیاورد«مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ »آن وقت که شناخت ربش را می شناسد.
در این نقطه«مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ»،انسان یک وجودِ عالَمِ ذَر دارد .
ببینید ما می خوریم،می آشامیم،راه می رویم،معامله می کنیم،می خوابیم،می نشینیم،رفیق داریم،زن داریم،بچه داریم.آیا تا حالا رفیقمان را شناختیم؟؟
تا حالا همسایه مان را شناختیم؟
عالِم شهر و دیارمان را تا حالا شناختیم؟
دوستِ امیرالمومنین و دوستِ امام حسین را تا حالا شناختیم؟
همه اینها پیشکش است تا به خودت برسی«مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ ».
هر کسی مومن را شناخت خودش را هم می شناسد. چرا؟؟؟
به جهت اینکه «المؤمن مرأه المومن» مومن آینه مومن است.
حدِ بالایش را نمی گوییم چون به منطقه ذات نمی خواهیم سفر کنیم.
که «المؤمن مرأه المومن» مومن در این جهان طبیعت و مادی این مرأه است ،آینه است برای آن مومن،چون یکی از اسماء حق 《مومن》است،《مهیمن》است،《عزیز》است،《جبار》است،《متکبر》است.
هیچ می دانستید خدا مومن است؟؟
چون اول کسی که توی عالم اصلا مومن بوده 《حق》است.《شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلٰهَ إِلَّا هُوَ》،حق اول خودش شهادت داد به اینکه جز خودش هیچ کس نیست.
چه خوب است آدم یک وقتی اینجوری باشد،شهادت بدهد که جز خودش هیچ کس نیست.
می شود؟؟
بابا تنهایی،این را بدان.هیچ کس با تو نیست،اینقدر از این قیافه های قربان صدقه و فدایت بشوم و درِ خانه ماچ کن و پا و دست، اینقدر توی دنیا از اینها آمده و رفته،هیچ کدام نیستند هاااا،آن جای جایش چنان می گذارند در می روند هااا. پیش نیامده.
اگر کسی به تنهایی خودش پی ببرد،که هیچ کس با تو نیست،این به نقطه《شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلٰهَ إِلَّا هُوَ》به معرفت راهش می دهند.
《المُؤمِنُ غَریب》مومن یکی از علائمش این است.
«المؤمن مرأه المومن» مومن آینه آن مومن است،خوب، رسول خدا فرمودند《المُؤمِنُ غَریب》مومن تنهاست،بعد فرمودند 《فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ》،خوش به حالِ غُربا.
خوش به حالِ آنهایی که تنها هستند،اینها چه کسانی هستند؟؟
اینهایی که تنها هستند اینجوری هستند،حالت درونی شان است《کُنْ فِی النّاسِ وَ لاتَکنْ مَعَهُم》،توی اجتماع هستند ولی با خلق مَعیَّت ندارند.معیتِ با خلق فقط خاصِ خودش است.
《کُنْ فِی النّاسِ وَ لاتَکنْ مَعَهُم》.آقا امیرالمومنین در نهج البلاغه می فرمایند:
《طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النَّاسِ》
عجب فرمایشی است ،کاش به یکی از فرمایشات ائمه علیهم السلام در تمام عمر عمل می کردیم،یکی،بیشتر نمی خواهد.یکی از فرمایشاتِ یکی از ائمه را، چهارده تا معصوم داریم،یکی از فرمایشات این چهارده معصوم را می گرفتیم عمل می کردیم،همه اش را نمی گوییم.
《طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النَّاسِ》
آقا امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند خوش به حال آن کسی،[《المُؤمِنُ غَریب》،«المؤمن مرأه المومن» ،《المؤمن هُش بُش 》،«الْمُؤْمِنُ کَیّس»،《اِتَّقُوا مِن فِرَاسَهَ اَلْمُؤْمِنِ لَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اَللَّهِ العَظَم》،آمده از ذات به صفت رسیده،مومنی که از ذات به صفت رسیده خوش به حالش،غریب است،مومن هایی که از فعل به صفت رسیدند توی عالم زیاد هستند،از این مومن ها که دیدید توی بازار می گویند آخر مومن این کارها چیه می کنی؟مومن برای چی پشتِ سرِ ما حرف می زنی؟مومن …از این مومن ها زیاد داریم. نه ،مومنی که از آن طرف مومن شده باشد].
《طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النَّاسِ》امیرالمومنین می فرمایند: خوش به حال آن کسی که عیب های خودش او را از عیب های دیگری منصرف کرده باشد.یعنی چنان به عیوب خودش مشغول باشد،متوجه معایب خودش باشد که به عیب دیگری نگاه نکند،خوش به حال او.
شیعه امیرالمومنین! مدعی محبت اهل بیت علیهم السلام !این دستور العمل مولایت است،همه عیب های خودمان را فراموش کردیم،عیب برای دیگری درست می کنیم نه اینکه در دیگر عیب هست.
《طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النَّاسِ》،《طُوبَى لِمَنْ لَزِمَ بَیْتَهُ》،《المُؤمِنُ غَریب》،خوش به حالِ آن کسی که توی خانه اش بنشیند،درِ مُراوده را به روی خودش ببندد،منافات با اینکه در اجتماع قرار بگیرد ندارد هااا،همه آنهایی که سر سفره ات می نشینند،همین ها هستند که خنجر می زنند هااا،همه اش.
یعنی هر چه عیب روی تو می گذارند آنهایی هستند که با تو دست دادند و دوستی می کنند و مراوده می کنند،مواظب باش.
چقدر زشت است،چقدر بد است.
فرمودند نزدیکترین حالت به کفر این است که کسی با کسی مدتی دوستی کند،لغزش ها و خطاهای او را حفظ کند که یک روزی به سرش بزند،عیب جویی کند.
روایت امام جعفر صادق،امامِ به حق ناطق،آن که نورِ وجودش همه عالم را روشن کرده،کلمات این بزرگوار،امام ششم شیعه،ما که مذهب جعفری داریم،چه می فرمایند؟؟
می فرمایند نزدیکترین حالت به کفر برای مرد این است که مدتی با کسی برادری کند،دوستی کند،رابطه داشته باشد،مدتی رفت و آمد داشته باشد،و در این مدت لغزش ها و خطاهای او را حفظ کند به جهت اینکه یک روزی توی سرش بزند و سرزنشش کند.این خیلی به کفر نزدیک است.
《طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النَّاسِ، وَ طُوبَى لِمَنْ لَزِمَ بَیْتَهُ وَ أَکَلَ قُوتَهُ وَ اشْتَغَلَ بِطَاعَهِ رَبِّهِ وَ بَکَى عَلَى خَطِیئَتِهِ》،و بر زشتی ها،بدی ها،معاصی خودش گریه کند نه اینکه به دیگری بپردازد.
《وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَهٍ》،مردم از دست این مرد به امان باشند.
گفتیم یکی از آثار ذکر،این است که زبان آدم را از بدگویی نسبت به دیگری حفظ می کند.
اگر حالا کسی اهلِ ذکر باشد پشتِ سرِ مردم غیبت بکند،تهمت هم بزند،بد هم بگوید،نَمامی هم بکند،اهلِ ذکر است؟؟
نمازی که به من و تو گفتند بخوانیم ببین،غیر از آن آدابِ باطنی اش،غیر از اینکه «الصلاه معراج المؤمن» ،غیر از اینکه 《الصَّلاهُ قُربانُ کُلِّ تَقِیٍّ》،همه این آثار ،آن نه، آدابِ ظاهری اش ببین چقدر برایش مقدمه قائل شدند ،شرائط قائل شدند؛ اول طهارت داشته باش،مالِ مردم نخور،غصبِ مالِ مردم نکن،مکانت غصبی نباشد،لباست غصبی نباشد.
این را شیعه می گویند،این را محبِ اهل بیت می گویند، این را می گویند راه به امام حسین پیدا کرده،این را می گویند توی وادی تشیع آمده .
فرمودند 《وَاللّه ِ اِنَّ وَلایَتَّنا لا تَنالُ إلاّ بِالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ وَ عِفَّهٍ وَ سِدادٍ》آن ولایتی که دنبالش می گردی،آن دوستی و محبتی که دنبالش می گردی ورع لازم دارد.
این وَرَع،این تقوا،این اجتهاد،این پاکیزگی،این طهارت،این عمل درست،از کجا برای ما،بیاید که ما اینگونه باشیم؟؟
اگر از فعلیت باشد اعتبار ندارد،اگر از ذات تو را متصف به صفت ایمان کرده باشد اعتبار دارد.
لذا آیه عنوان شده در بحث که چند روز که صحبت کردیم؛
《وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ 》است،یعنی از مبداء توان گرفتند،از مصدرِ اشتقاق نیرو گرفتند،به هر کسی صابر نمی گویند،《إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ》هست،نه صابری که من و تو درست کرده باشیم.
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که کج بنشیند سکندری داند
مگر هر کسی پای هر چیزی صبر کرد به این می شود گفت صابر؟؟؟
مگر هر کسی ولخرجی کرد به این می شود گفت سَخی؟؟
[از اول می گفتند،چه حرفِ قشنگی هم بود،مَثَل های قدیمی ها، تمام این مثل ها باید با طلا نوشته بشود جلوی چشم گذاشته بشود؛ چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.خوب، زنش،بچه اش،فامیلش،رَحِمِش،محتاج است،این دست توی جیب می کند ولخرجی می کند،مردم هم به او می گویند چه مردِ سخاوتمندی! عجب آدمِ سَخیّی است!!]
این سَخیّی که مردم درست کردند،همان صفتی است که از فعل ناشایستِ بی قاعده ای که هیچ نوع مورد تایید پروردگار نیست این سخاوتمند شده،سخی شده،این قبول نیست،《وَ لاتَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلى عُنُقِکَ وَ لاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ…》(سوره مبارکه اسراء/۲۹).نه اینکه دستت را ببند و مُمسِک(خسیس)باش،جایی که باید خرج کنی،آنجا به امساک بپردازی،نه آنجایی که جای خرج کردن نیست همین جور از جیبت بریزد.اصول دارد، اینها ولایت است.
اینها شؤون ولایت است،اینها مدارای با امرِ امام است،اینها عملِ به دستوراتِ اولیاء خداست.
صفت وقتی که از فعل ناشی می شود،هیچ نوع اعتبار ندارد.
اگر صفت از ذات سرچشمه بگیرد، آنگاه بصیرت با آن هست،بینش با آن هست،توجه به وظیفه با آن هست، مومن آن وقتی مومن است که ایمان او را مومن بسازد،مومن وقتی مومن است که مرآه برای مومن علی الاطلاق بشود《یا مُؤْمِنُ یا مُهَیْمِنُ》.
???? [دفن شدن در کربلا]
یک روایت بخوانیم که ما مومن را معنا کردیم،مومن آن کسی است که او را به وادی امن راهش داده باشند،تا به وادی امن نرسد به او مومن نمی گویند.چه وقت می شود انسان به وادی امن برسد؟
آنوقتی که ولایت امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله و سلامه علیه او را احاطه کند،به طوری او را احاطه کند که این وارد در ولایت شده باشد.حدیثی به این اتقانِ سَند نداریم،سندش هم در چند مورد ذکر شده است،بسیار سندِ قرص و محکمی است《وَلَایَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی》،《أَمِنَ》فَهُو مومن،به وادی أَمن رسیده،آفت او را نمی زند.
از مرحوم میرداماد نقل شده که یکی از سلاطینِ سامانیه،[کدام وادی است و کجاست نمی دانیم] وصیت کرد که این روایت را با سندش[سندش از ابن بابویه است،در سندِ مُتقنش این است؛یعنی محدث که نقل کرده است ابن بابویه شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه،در مَعانی الاخبار نقل می فرماید،سند را هم ذکر می کند تا می رساند《یَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَلاَیَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی》،سندش خیلی معتبر و متقن] بر کفنش بنویسند ،نوشتند،در کفنش گذاشتند.خوابش را دیدند،در خواب گفت به برکت این روایت که بر کفنم نوشته شد ،ما علی کل حال اهلِ عذاب بودیم به اعمالی که داشتیم،به برکت این روایت عذاب خداوند فعلا از ما برداشته شد تا پای حساب برسد ببینیم با ما چه می کنند.
《فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ 》فَهُو مومن،به وادی امن آمده است،آفت او را نمی گیرد،صدمه نمی خورد،عذاب به او راه ندارد. آسید مهدی شهرستانی، آن بزرگ، در خواب سوال کرد،(جدش امیرالمومنین علیه السلام را در خواب دید )نجف ساکن بود و از علمای مُبَرَز از مراجع،از بزرگان،درجه یک،تراز اول بود، سوال کرد آقاجان،جدِ بزرگوار،اگر کسی در وادی السلام ، در مجاورت قبر مطهرِ شما دفن بشود آیا عذاب قبر برای او هست؟؟
حضرت فرمودند نه نیست،این عنایتی است که حق جَلَّ و علا به ما فرموده است و در وادی السلام عذاب قبر خبری نیست.
عرض کرد آقاجان،دو مَلَک مقرب برای سوال می آیند؟
حضرت فرمودند بله این دو مَلَک می آیند.
سوال می کنند؟؟
بله سوال می کنند.اما به کرامتی که برای من قائل هستند،آنها از آن وظیفه ای که دارند که بعضی گنهکاران را گوش مالی بدهند ،صرفنظر می کنند،آنجا جرأت نمی کنند.
آسید مهدی سوال کردند، آقاجان کربلا هم این دو مَلَک برای سوال می آیند؟؟
آقا امیرالمومنین علیه السلام گریه کردند،فرمودند کدام مَلَک است که جرأت کند در کربلا کنارِ قبرِ پسرم سید الشهداء،اباعبدالله او سوال کند؟ کدام؟
آسید مهدی نصفِ شب از خواب بلند شد زن و بچه و همه و کتابهایش[را برداشت]دستور داد کربلا برویم.
《وَلاَیَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی》،ولی خاکِ کربلا اگر کسی دفینه در آن تُراب باشد،نه به آن نقطه سوال هم نمی رسد.روایاتی راجع به این باب هست،راجع به مجاورت در دفن شدن در خاک کربلا،روایات عجیبی که اگر کسی به آن دسترسی پیدا کند می فهمد که چقدر سید الشهداء،اباعبدالله الحسین علیه السلام شیعیان و دوستان را مورد عنایت و لطف و مرحمت قرار دادند.و خدا با همه عظمتش،قدرتش و حساب کشیدنش،عادل بودنش،به کربلا که می رسد [برای حفظ همه حرمت توحید است که می گوییم]،همه اش گذشت است،همه اش عفو است،رحمت است،اِغماض است.
به چه مناسبت این را گفتیم ؟به جهت اینکه بوی کربلا می آید.
[شما ببینید جان امام حسین اینها را نگاه کنید،خیلی از لطائف و ظرائف وقایع عالم ما غافل هستیم،صحبت ها و سخن هایی که به میان آمده،هر کسی قبل از هر استنباطی،حتی استنباط سیاسی، از باز شدن راه کربلا،اول حرف می زند،بعد در چیز دیگری اظهار نظر می کند.هر کسی.
امروز یک چیزی بگوییم ،قدر شناس باشیم هااا.
سفارش کردند دعا کنید،من غیر از این الان چیزی به نظرم نمی آید.
خدایا به حق شهدای کربلا آنهایی که خودشان را در این راه به آب و آتش زدند که به ما زیارت کربلا را بدهند،به حق شهدای کربلا همه را سرِ سفره امام حسین علیه السلام مهمان کن].
به امام زین العابدین علی بن الحسین علیهما السلام و اسرا و آل الله،تهمتِ خارجی زدند،اولا خارجی را معنا کنیم[اینها باید معنا بشود].
ما وقتی می گوییم خارجی،چون با یک لغات مصطلح آشناییم،مثل اینکه شنیدیم شلوار لی خارجی،شنیدیم یخچالِ خارجی،شنیدیم دواهای مختلف،آمپول خارجی، خیال می کنیم آن چیزهایی که از مملکت کفر و فرنگ بیاید هر چه منسوب به آنهاست اینها خارجی است.در لغت و عباراتی که راجع به حادثه کربلا خارجی می خوانیم معنایش این نیست،خارج و خارجی در آن اصطلاح به کسی گفته می شود که بر سلطان و خلیفه زمان خروج کرده باشد،بر او بتازد،و خواسته باشد به قول ما امروزی ها،کودتا کند، به این خارج و خارجی می گویند،چه آن خلیفه به حق باشد و چه به ناحق باشد، علی کل حال خوردن ،خوردن است چه از راه حرام و چه از راه حلال.
نانی که از راه دزدی به دست بیاید،به آن آشامیدن نمی گویند به آن نان هم خوردن می گویند ،نانی که از راه حلال به دست بیاوری به آن هم خوردن می گویند ،فرقی ندارد.
خلیفه چه بر حق و چه ناحق،آنکه می خواهد غصب کند و حق را از او بگیرد،برای خودش بیاورد،به این خارج و خارجی می گویند.
حقش را بگوییم ؛ [انحراف ذهنی بر حقایق را هم بعد صحبت می کنیم]
لذا آنهایی که بر امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه خروج کردند و خلافت حقه امیرالمومنین را خواستند صدمه بزنند،و جنگ نهروان را تشکیل دادند،به آنها چه می گویند؟ به آنها خوارج می گویند.
خوب، از اینجا برویم یک مقداری ذهنیت خودمان را درست کنیم.
آیا اگر کسی بر یزید بن معاویه پلید ملعون هم خواسته باشد خروج کند،و آن سمتی را که او به غصب گرفته خواسته باشد او را از روی آن مَنصَب بردارد به این هم خارج و خارجی می شود گفت؟؟
مردم آن زمان و مردم هر زمان؛
رگ رگست این آب شیرین و آب شور
در خلایق میرود تا نفخ صور
نکند آدم یک وقتی جزء همان دار و دسته ای است که کج می فهمد ،حقایق را وارونه می فهمد،اگر یک ولیی از اولیاء خدا،یک مومنی از اهلِ ایمان ،یک اهل بینشی از اهلِ عرفان،یک حرفی بزند که آن حرف درست باشد،یک غاصبی را یک ظالمی را جابه جا کند ،آدم به این هم تهمت بزند به او بی دین بگوید .
این دینِ مطلق است،باز بگوییم آنهایی که متصفِ به صفت هستند از طریق فعلیت خودشان،یا زیر بنای فعلیت دیگری، اینها اینجوری هستند.
که اگر امام حسینی هم بیاید به یزید بگوید کنار برو تو ظالم هستی،می گویند تو خارجی هستی.
اول باید حساب کرد ببینی آنکه آنجا نشسته کیست، این همه وقت هست،نکند آدم بر امام حسین علیه السلام گریه می کند ذهنیتش را نپرداخته،ذهنیتش را درست نکرده.
اینها را داشته باشیم.امامِ تو،امامِ بر حقِ تو،زین العابدین،سید الساجدین،برای این گریه کرده،برای این دلش سوخته و می فرماید از همه جا بیشتر به ما در شام سخت گذشت، برای چه؟؟
به جهت این تغییرِ مفاهیم ذهنی مردم است که به ما هم خارجی می گویند،نفهمیدند که ما که هستیم و چه هستیم و آن چیزی که می گوییم پا شو کنار برو کیست. این دلسوزی دارد،این قلبِ امامِ تو را می سوزاند.
کربلا را یاد بگیریم،راه و روشش را یاد بگیریم،دنبالِ قافله در به درِ امام حسین علیه السلام گریه کنیم،آنجوری که زین العابدین گریه کردند گریه کنیم.
زین العابدین علیه السلام از این نقطه دلش می سوزد،که این مردم نادان، مردم جاهل،مردم غیر تطبیقکنِ موارد بر مصادیقِ صحیحش.خوب اینها چه؟ اینها به ما خارجی می گویند،این دل می سوزاند.
این هست،همه جا توی اجتماع هست،اگر یک کسی خدای نکرده این تطبیق نا صحیح را داشته باشد ،خدای نکرده، پای منبرِ امام حسین پیدا نمی شود،توی جلسه ذکر مصیبت سید الشهداء پیدا نمی شود،ولی اگر یک کسی اینجوری باشد،این امام چهارم او،امام زین العابدین علیه السلام از دستِ او گریه کردند،این تطبیق را نداشته باشیم،تطبیق ناصحیح را نداشته باشیم.
مصیبت بخوانیم ؛
چشمشان افتاد به قصابی که می خواهد گوسفند ذبح کند،قسمش دادند دست نگه دارد،دست نگه داشت،فرمودند تو را به حقِ حق قسم،تو را به خدا سوگند،این گوسفند را که می خواهی بکُشی آبش دادی؟؟
عرض کرد آقاجان یابن رسول الله من سالهاست قصابی می کنم،محال است من ذبیحه ای را خواسته باشم ذبح کنم آب ندهم،بله آقاجان آبش دادم،حضرت شروع به گریه کردند،بلند بلند گریه کردند،قصاب دست از کار کشید عرض کرد آقاجان شما را چه شده که گریه می کنید؟
فرمودند قصاب تو وقتی می خواهی گوسفندی را ذبح کنی آبش می دهی و او را سر می بری،در حالی که پسرِ دخترِ پیغمبر،جگر گوشه زهرای مرضیه سلام الله علیها را بینِ دو نهرِ آب،لبِ تشنه شهید کردند،هر چه داد می زد،هر چه صدایش بلند شد آی مردم جگرم از تشنگی می سوزد،کسی جرعه آبی به لبِ عطشانِ او نرساند.
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه مع الاخلاص و الصلوات.
《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》
یا علی مدد