《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِم عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
《وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ إِلَّا رَحۡمَهࣰ لِّلۡعَٰلَمِینَ》(سوره مبارکه انبیاء/۱۰۷).
وجود مقدس خاتم انبیاء، عقلِ کل، هادیِ سُبل، صادرِ نخست محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم، در عالم نوری و عالم روحی این وجود مرهونِ هستی صدیقه طاهره سلام الله علیها فاطمه زهراست، به این معنا که این دختر است که این پدر را به تَکَوُّن و هستی نوری رسانده است و در مقام روحی این دختر است که پدر را به سر حدِ اطلاق اشباع می کند.
هرچند در ظاهر ولادت این دختر بسته به این پدر و مادری چون خدیجه سلام الله علیها است، در کیفیت ولادت آن حضرت که امروز مناسب ذکر این معناست عرض کنیم، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در سن بیست و هفت سالگی و یا بیست و پنج سالگی با خدیجه سلام الله علیها بنتِ خُوِیلِد ازدواج کردند و این ازدواج یک زیربنای بسیار نوری داشته، خارج از نقطه ظاهر و عالم طبیعت باید بررسی بشود.
یک خانم در شهر مدینه که دارای اعتبار خاصی است از نظر دید، از نظر تشخیص در اجتماع یک جور برداشته خاصی نسبت به او دارند که او ثروتمند است و دارای مکنت، این ثروت از دو ناحیه به حضرت خدیجه سلام الله علیها رسیده است که قبل از رسول خدا دو شوهر کردهاند و طبق روایات واصله و وارده هیچ یک از این دو شوهر نتوانستند آن بهره برداری خاصی که مردان از زنان دارند در عالم طبیعت، و در عالم ظاهر داشته باشند.
عموی خدیجه مردیست به نام وَرَقَهِ بن نُوفل که این از مَغیبات و اخبار سَماوی اطلاع دارد، به این برادرزاده مکرر میگفت، دخترِ برادرم نصیب تو در شوهر مردی است که به نور او آسمان و زمین وجود گرفته است.
شوهر اولی نصیب شد، ورقه دید او نیست، شوهر دومی، دید او نیست، تا رسول خدا پیش عمو آمدند و از خدیجه خواستگاری کردند، ورقه بن نوفل چون دید در دو مورد قبلی در نیامده، تطبیق نداشته، در خاتم انبیا به تأمل آمد نکند سومی هم مثل آن دوتاست، داشت فکر می کرد که چه جواب بدهد، رسول خدا با ابی طالب آمدند و ابی طالب علیه الصلاه و السلام این عمویی که رسول خدا میفرماید من هرچه دارم از پدرم ابی طالب و مادرم فاطمه بنت اسد دارم هرچه دارم از این دوست. آمدند نشستند یک خطبه خیلی قشنگی خواندند که اگر در وقتش بیان بشود چه عباراتی است، چه مطالبی است، حضرت ابی طالب به ورقه بن نوفل در آن خطبه فرمودند ما از دودمانی هستیم که خدا روی زمین مثل ما نیافریده، ولی ای ورقه، خدیجه دو تا شوهر پولدار داشته، [اجتماع آن وقت و اجتماع الان مالدار میپسندد]، ورقه پسر من از مال دنیا دستش خالی است، هیچ چیز ندارد فقط خودش است، باز عمو تأمل کرد سرش پایین بود، ناگهان دیدند حضرت خدیجه پرده را با شدت بالا زد فرمود من خودم را به حِباله نکاح محمد در آوردم.
عمو چرا تأمل میکنی؟
گرچه من برای تو احترام قائلم، گرچه در سنت موجوده بین ما رضایت عمو چون رضایت پدر است، ولی من الان می گویم ای حقیقت کل عالم هستی من از آن تو هستم و تو از آن منی.
در آن خطبه هم که خواستگاری کردند دارد که فرمودند ورقه این پسر من عاشق خدیجه است و خدیجه عاشق اوست، عبارت این است.
زیربنای ظاهر این مسئله با یک عشق تام تحقق پیدا کرده، خارج از عالم ماده، گرچه عشق هیچ وقت به ماده تعلق نمی گیرد، اگر به ماده تعلق گرفت انفصال پیدا می کند، وسطهای راه رها می کند. هر وقت اگر دیدید یک چیزی خودش را جای عشق معرفی کرد این نا تمام می ماند، عشق آن است که تا آخر با خداییِ خدا حرکت کند.
ازدواج کردند، خدیجه در خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم زندگی میکند، طرز زندگی این دوتا موجود آسمانی یک طرز زندگی خاصی بوده، از گفتنش استنکاف میکنیم، عبور می کنیم، تا جایی که جبرئیل آمد به رسول خدا امر کرد: یا رسول الله ما میخواهیم ثمره وجود تو را ظاهر کنیم، یعنی آنچه تو هستی، آن را به ظاهر و به ظهور در بیاوریم، حق به تو سلام میرساند و به تو امر می کند که چهل روز از خدیجه کناره گیری کنی.
در عالم اتصال محبت، بالاترین زجرها که از آن بالاتر زجری نیست افتراق انداختن، فاصله انداختن بین عاشق و معشوق است، از اینجا شروع می شود، خاتم انبیاء با وجودش با هستی اش بسته به خدیجه است، خدیجه با همه هستی اش بسته به رسول خداست، خدا از آن بالا همین را قطع میکند، ولی این قطع نیست؛
گفت من رشته محبت تو پاره میکنم
شاید گره خورد به تو نزدیکتر شوم
این نه، میخواهد یک حقیقتی در عالم رو بیاید که تا الان هستی چشمش به این حقیقت نیفتاده است، خیلی سخت است.
در کربلا…
همین جا وقتش است می رویم، هر جا که از کربلا بویی نداشته باشد، در همه ولادتها همه اینجوری بوده، ولادت صدیقه طاهره سلام الله علیها، آقا امام حسن، آقای امام حسین، بقیه ائمه علیهم السلام هرجا صحبت از ولادت و شادی بوده فوراً چاشنی کربلا را به آن زدند، فوری.
در کربلا همین کار را آقا امام حسین علیه السلام کردند منتها ترکیبش را ببینید چقدر فرق دارد، فاصله انداختند بین یتیم برادر، برادرزاده و آن حقیقت نوری بی نهایت که در کربلا مطرح است.
بنابر صحت روایت[ که درست هم هست، شکی نیست چون بعضی ها نتوانستند این معنا را تأمل کنند گفتند نه عروسی حضرت قاسم معنا ندارد، نه بوده] امام حسین، عزیز برادر را، یتیم برادر را، به حجله عروسی برد، یعنی همان چیزی که بین جوان و بین خواستههای باطنی اش فاصله می اندازد، این کار را کردند، ولی قاسم بن الحسن در این فاصله اوج گرفت.
این را هم بگوییم؛ آقا امام حسین علیه السلام همه اصحاب، شهدا، اهل بیت علیهم السلام را بوسیدند، بغل کردند، ولی حضرت قاسم را به گونه دیگری در آغوش کشید، چون عروسی که داماد به آغوش می کشد، این گونه قاسم را در آغوش گرفتند، این فاصله ایجاد شد، بحثش را ان شاءلله وقت خودش می گوییم که امام حسین با قاسم چه کار کردند.
چهل روز فاصله افتاد، همه نکته روایت اینجاست، همه همه، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به خانه نمی رود، دیگر پا به حجره خدیجه نمی گذارد با خدیجه سخن نمیفرمود، امر پروردگار است، حتی پیغام برای خدیجه نمیفرستد، خواب را از خدیجه گرفتند، خوراک را از خدیجه گرفتند، خدیجه سلام الله علیها میفرمایند شب تا صبح گریه میکرد.
ملامتگرها آمدند، زن های قریش آمدند به خدیجه گفتند نگفتیم با این جوان ازدواج نکن، ما از اول به تو گفتیم، خانه حضرت خدیجه نمی آمدند، مراوده را ترک کردند، برای اینکه تو با یک بچه یتیم ازدواج کردی. آخ یتیم ها، خوب است، یعنی هرکس بیکس است خوب است، هر بی کسی در عالم، خدا او را بغل می گیرد، امیرالمومنین با بی کس ها خیلی میانه دارد، هر وقت دیدی مردم رهایت کردند بدان آن طرف آغوش باز است، بیکس، غریب، تنها، وقتی که محبت یک چاشنی به نام ملامت می خورد،( خوب دقت کنید) نمیدانید چی غوغایی میکند، تا آنجایی که خواجه میفرماید؛ والله، به خدا سوگند،
والله ما رأینا حُباً بِلا مَلامَه
در قانون عاشقی ما ندیدیم کسی عاشق بشود و ملامت نکشد، خواجه می گوید و همین است.
آمدند درِ خانه خدیجه، نگفتیم با این بچه یتیم ازدواج نکن، دیدی رهایت کرد، همه نکته این است که میخواهم بگویم آقا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خانه را ترک کردند.
کجا رفتند؟هان؟
آقا امیرالمومنین علیه السلام سیزده یا پانزده سالشان است، چهل شبانه روز آمدند خانه فاطمه بنت اسد، سر را روی زانوی 《علی》 گذاشتند، همه این نکته مالِ همین است.
سحرگه رهروی در سرزمینی
چنین گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آن گه شود صاف
که در شیشه بماند اربعینی
.
.
.
نه حافظ را حضور درس قرآن(خلوت)
نه دانشمند را علم الیقینی
در همین باب است، در همین باب.
که این با جان رسول خدا چه کار کرد، اگر از آن فراق و از آن فاصله، ببینید اگر از آن فاصله گرفتن رسول خدا بهره نمیبرد سرش روی زانوی 《علی》 قرار نمی گرفت، هر وقت دست تو را از هر تمنا کوتاه کردند، هر وقت دستت را از هر تمنا کوتاه کردند، هر وقت، و از هر خواهش دستت را کوتاه کردند، بدان که میخواهند دستت را به دامن یک 《ولی》برسانند.
حتی خاتم انبیاء، او را به هجران میبرند.
علمای اهل سلوک، سابق آنهایی که جرأتش را داشتند حالا جرأتش نیست، لذا دستور هم نیست، برای اینکه یک کسی را به مقام محبت و عشق الهی راه بدهند او را دچار یک چشم و ابروی ظاهری می کردند، مدتی دچار بود وسیله قطعش فراهم میکردند، تا جدایی حاصل میشد او را به باب حقایق و معانی و معارف راه میدادند، ولو اینکه ما خودمان در این باب قائل به صحت این سیر و سلوک و دستور نیستیم و قبول نداریم، به جهتی که ما می گوییم، هر کسی در هر راه درمانده است، چهل سال رفتی هیچ چیز گیرت نیامده، سر به خانقاهها زدی که خبری هم نیست، هیچ خبری نیست هیچ خبر.
هر وقت دیدی که عنایت ازلی میخواهد شامل حالت بشود و تو را به آن نقطه بینهایت ببرند، یک آن، یک لحظه بیا در مجلس امام حسین علیه السلام بنشین، هیچ سیری، هیچ سلوکی، هیچ ذکری، هیچ چله ای به گردش نمی رسد، این دستورالعمل ماست، و اعتقاد ماست، آخر بعضی ها خیال میکنند که از یک راههای دیگر مسائل حل می شود، والله تمام آنهایی که رفتند به انتهای مجاهده و ریاضت رسیدند آخرش گفتن اینکه یک قطره اشک بر امام حسین کار را درست کرد.
من اگر جاهل گمراهم و گر شیخ طریق
قبلهام روی حسین است همینم دین است
چهل روز به خانه فاطمه بنت اسد رفتند، این چهل نشینی رسول الله، تو هم اگر میخواهی در وجودت ولادت پیدا کند (خوب دقت کن) این سِرّ بعد از سِرّ است، سِرّ روایت را گفتیم، چهل روز در خانه 《علی》 آمدند شجره انسان را بارور می کند اگر می خواهی نور فاطمی در وجودت ولادت پیدا کند، راهش این است که چهل روز با امیرالمومنین علیه السلام باشی.
اگر می خواهی که فاطمه زهرا سلام الله علیها نورش در وجودت بدرخشد، شبستان هستی ات را روشن کند، با روایت می گوییم، چهل شبانه روز باید با فاطمه بنت اسد به توسل بنشینی، این معنای باب است، بعضی ها باب را اشتباه کردند، رفتند دنبال مفاسد تا اینکه اصلا بابی ها درست شدند، باب را اشتباه کردند، بابِ وصول به ساحت قدس صدیقه طاهره سلام الله علیها، فاطمه بنت اسد است، راه را اشتباه نروی، اگر می خواهی در خانه امام حسین علیه السلام را بزنی باید بیایی دستت را به دامن اباالفضل العباس بزنی، این باب است.
ولادت نوری معنایش این است، ولادت نوری معنایش این است که می شود صدیقه طاهره سلام الله علیها در هر دل محب و وارسته ای تجلی کند، این می شود، این ولادت نوری است.
اگر که در شبستان وجودت در صدف هستی ات ولادت نوری ندارد، تو با چه دل خوشی اینجا نشستی؟ چطور الان همه هستی ات متوجه عنایات فاطمی است؟
اگر او ولادت ندارد چطور اینجا پیدایت شده؟
اینجا یک بحثی هست که در ولادت امیرالمومنین این هست، در خانه کعبه ولادت پیدا کرده، دل مؤمن خانه خداست.
اگر ولایت او را می طلبی یک لوازم دارد،
هر که می خواهد علی علیه السلام در وجودش ولادت نوری داشته باشد این باید دلش خانه خدا باشد که این ولادت بشود.
《علی》جز در خانه کعبه جای دیگر ولادت ندارد، دلی که خانه خدا نباشد خبری از اتصال با امیرالمومنین نیست، دل را خانه خدا بکن ولادتش آنجاست.
باز چه؟ باز به وسیله فاطمه بنت اسد سلام الله علیها باید بشود، برای رسول الله هم به وسیله این بانو باید بشود، باید چهل روز در خانه فاطمه بنت اسد سلام الله علیها بیاید بنشیند، اعتکاف کند، بیتوته کند، تا 《فاطمه》 را دریافت کند، در خانه خدا هم باید فاطمه بنت اسد قدم بگذارد تا این ولادت صورت بگیرد.
دو سِرّ اینجا هست؛
[ هر که میخواهد این دو سِرّ را متوجه بشود یک صلوات بفرستد]،
باب را داریم می گوییم، بابا ما داریم درِ خانقاه ها، درِ نمی دانم اینکه چه را میبندیم، می گوییم این است، اگر می خواهی دستت به دامن امیرالمومنین برسد باید توسل را به فاطمه بنت اسد داشته باشی.
چند مرتبه تا حالا یادش کردی؟
چند مرتبه در خانه این خانم را زدی؟
فاطمه بنت اسد موجودِ ناشناخته ای در عالم هست، همانی است که به تو آن چیزی را که دنبالش هستی می دهد.
《علی》کجا پیدا می شود؟ 《علی》 در خانقاه پیدا می شود؟
محصورش کردی بابا، 《علی》 مال عالم وجود است،《 علی》 مال هستی است،《علی》اختصاصی نیست. 《علی》 مالِ جبرئیل است، 《علی》 مال میکائیل است،《 علی 》مالِ اسرافیل است، 《علی》 مال خوب هاست، 《علی》 مال بد هاست.
یک چیزی اینجا بگویم، وقتی همه صدایش می زنند، ملائکه صدایش می زنند، انبیاء صدایش میزنند، اولیا صدایش می زنند، دوستانش صدایش میزنند خب بد ها هم گاهی صدایش می زنند، اول جواب بدها را می دهد.
از امروز خانه فاطمه بنت اسد را مسجد و حسینیه و خانقاه قرار بده، از امروز، همه اش درِ این خانه را بزن، بی بی جان ولادت پسرتان به وسیله شماست، بیا به خانه دلم بنشین.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را خدا در خانه فاطمه بنت اسد سلام الله علیها برد که چه به او بدهد؟
که فاطمه زهرا سلام الله علیها را به او بدهد. اگر کسی گرفت، گرفت، اگر کسی نگرفت دعا کند که به او مرحمت کنند، اگر کسی میخواست همیشه دستش به دامن حضرت فاطمه زهرا صدیقه کبری باشد باید فاطمه بنت اسد را در تمام ادوار زندگی اش، خواب و بیداری، هوش و بیهوشی، فاطمه بنت اسد را داشته باشد.
آنچه که تا حال سخن از آن گفته نشده، و آنچه که ما خودمان درباره اش حرف نزده بودیم، امروز به میمنت و مبارکی ولادت با سعادت صدیقه طاهره سلام الله علیها از آن حرف زدیم.
این هم مالِ نبوت است، اگر می خواهی رسول الله را هم در نبوت دریافت کنی، رسول خدا فرمودند که مادرم، مادرم فاطمه بنت اسد، یا اُماه، از طریق مادر باید بروی این پسر را بگیری.
در قبر گذاشتند[ بگویم که عشقت بیشتر متجلی بشود] راه اتصال به اهل بیت علیهم السلام، این چهارده معصوم، فقط عشق و محبت است، هیچ راه دیگری برای دریافتشان نیست ها، علم، معرفت، هر چه میخواهی ضوابط بگو، اینها نمیتواند در دلت بنشاند، کتاب بخوان، هر چه میخواهی، مطالعه کن، بررسی کن، آن که می تواند تو را ببرد سرت را به آستان قدس و جلال آنها بگذارد عشق است، نه علم است، نه عبادت است، نه زهد است، عشق است.
این راهش را به تو گفتند، اگر میخواهی واجد مقام عشق بشوی، واجد مقام محبت بشوی، این اتصال را داشته باشی، باید هر روز سرت را بر آستانه فاطمه بنت اسد سلام الله علیها بگذاری.
برای چه رسول خدا این حق را برای این خانم قائل بودند؟ که هر چه من دارم در وجود فاطمه بنت اسد دریافت کردم،《 علی 》را هم از او دارم، وقتی که فاطمه بنت اسد فوت کردند، وفات فرمودند، رسول خدا رفتند در قبر خوابیدند، مدتی ساکت همه دارند تماشا می کنند، این چه کاری است؟!
رسول الله برای هیچ کسی این کار را نکرده، برای جدش عبدالمطلب هم این کار را نکردند.
خوابیدند، چشم ها را روی هم گذاشتند، آقا امیرالمومنین علیه السلام آمدند نگاه کردند، شروع کردند خنده کردن، تبسم کردند، مادر که بمیرد پسر گریه می کند، شیون می کند، ولی امیرالمومنین علیه السلام، ترکیب رسول خدا را که دیدند شروع کردند از بالای قبر نگاه کردن و خنده کردن.
آمدند بالا، خودشان با دست خودشان، چرا نکند که آنچه دارد از این مادر دارد، چرا نکند؟
راه هست، روش است، ارتباط است، هر که خیال می کند بی واسطه می تواند حقایق را در عالم بگیرد، گیرش نمی آید.
رسول خدا با فاطمه بنت اسد اُنس می کند، خودشان با دست خودشان فاطمه بنت اسد را در قبر گذاشتند. خب وقتی گذاشتند ناگهان دیدند رسول خدا صدایشان بلند است، 《قولی یا اُماه، قولی یا اُماه، قولی، لا تَستَّحیی》 بگو، بگو، خجالت نکش، 《اِبنی علی》، 《اِبنی علی》، 《اِبنی علی》بگو پسرم 《علی》، بگو پسرم 《علی》، بگو پسرم 《علی》.
باز هم امیرالمومنین به چهره رسول الله خندیدند، مادر فوت کرده، 《علی》 جان گریه کن.
سوال کردند یا رسول الله ما این کارهایی که امروز از شما دیدیم در عمرمان ندیده بودیم، آن وقار، آن طُمأنینه، آن سکوت، چه میفرمایید قولی، بگو، بگو مادرم بگو نترس، خجالت نکش؟
فرمودند وقتی مادرم فاطمه بنت اسد را در قبر گذاشتند، سوال و جواب شروع شد، مَلَکِینِ مُقَرَبِین آمدند، سوال کردند،《مَنْ رَبُّکِ》؟ خدای تو کیست؟ مادرم به فصاحت جواب داد 《الله جل جلاله》.
《مَنْ نَبِیُّکِ》؟ پیغمبرت کیست؟ به فصاحت و طلاقت زبان جواب داد، 《اِنَّ مُحَمَدِ بن عبدالله》. سوال کردند 《مَنْ اِمامُکِ》؟
مادرم توقف کرد، توقف کرد، مادر 《علی》است، دیدم یک نگاه می کند به پسرش 《علی》 بالای قبر ایستاده، خجالت می کشد، من به او تعلیم دادم که بگوید 《علی، علی، علی》 امام من است.
به هر مرتبه رسیدی، حتی رسول الله بیاید در خانه ات چهل روز بماند برای گرفتن معارف و حقایق، باز هم به آن درجه رسیدی، باید 《یا علی 》را بگویی، 《یا علی》، خجالت میکشی؟
از ملامت مردم میترسی؟
این راهش است، این روشش است، دم آخر میان قبر رسول خدا به فاطمه بنت اسد تعلیم میکند که این سخن را بگو.
آن شب(شب آخر است)جبرئیل سیبی آورد، یا رسول الله این سیب را دو نیم کن، نصفش را به من بده، خدا آن نیم دیگر را از من میخواهد.
رسول خدا سیب را نصف کردند، نیمی را به جبرئیل دادند برای خدا.
این سیب را بخور همین است که فرمودند مومنین در نیمههای شب جمعه که به زیارت اباعبدالله الحسین علیه السلام، کربلا مشرف بشوند از قبر مطهر امام حسین بوی سیب استشمام میکنند، این همان سیب است.
یعنی چه؟ یعنی شیرازه وجود فاطمه زهرا سلام الله علیها، چکیده و خلاصه هستی که از آن سیب است در امام حسین علیه السلام است.
سیب را خوردند، به خانه خدیجه آمدند، خدیجه تا دید در زدند پرده ها را انداخته بود، در بسته بود، وقتی در زدند، خدیجه از پشت در گفت اگر جبرئیل هم باشی در را باز نمیکنم، این در را نمی زند و من به رویش باز نمیکنم مگر حبیبم رسول خدا.
رسول الله فرمودند خدیجه خودِ من هستم.
فاصله پیدا شده، اشتیاق، اشتیاق در دو طرف به کمال رسیده، در این اشتیاق تام امر الهی انجام شد، نور فاطمه زهرا سلام الله علیها به وجود حضرت خدیجه انتقال پیدا کرد، مکرر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میدیدند که خدیجه دارد با یکی صحبت میکند، خدیجه داری با چه کسی صحبت میکنی؟
با این نوری که در وجودم هست صحبت می کنم.
حضرت صدیقه طاهره ولادت پیدا کردند، اینجا را نگاه کن، تا ولادت پیدا کردند اول سخن فرمودند《أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلٰهَ إِلَّا ٱللَّٰهُ وَ اِنَّ أَبی رَسُولُ ٱللَّٰهِ صَلی الله علیه و آله و سلم》. آخرش خیلی قشنگ است،《 وَ اِنَّ بَعلی عَلیُ بنُ اَبی طَالب اِمامی وَلیُّ الله》 شوهر من علی است که او ولی خداست، این را از خانه فاطمه بنت اسد آوردند و به وجود مقدس خاتم انبیاء ضمیمه کردند.
نتیجه بحث ولادت را دو مرتبه تحویل بدهیم، هر که می خواهد در شبستان دلش، در این صندوق سینه بی کینه او و در اندرون سِرّ و سویدای او فاطمه زهرا سلام الله علیها و علیِ مرتضی علیه الصلاه و السلام ولادت پیدا کند و این ولادت دائمی و سرمدی باشد، درِ خانه فاطمه بنت اسد سلام الله علیها را بزند، همین گونه با ابی طالب باید در تماس باشد که اتصال با ابی طالب دارای خواص و اثرات دیگر است.
ما این را هم امروز به مدد جبرئیل سخن گفتیم واِلا این هوا و این بالا و این فضا و به قول امروزی ها کمیِ اکسیژن اصلاً اجازه صحبت کردن نمی دهد.
[دیگر ما روضه نمی خوانیم] بله،《 شِیعَتُنَا خُلِقُوا مِنْ فَاضِلِ طِینَتِنَا وَ عُجِنُوا بِماءِ وَلایَتِنا یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا ویَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا》.
این هم عیدی، یک روایت دیگر که دیگر عیدیِ پُرِ پُر، ان شاءالله تا سال دیگر همه ما زنده باشیم و بیاییم.
آن نیمه دیگر سیب را بگوییم، آن نیمه سیب دیگر دست رسول خدا بود، جبرئیل گرفت و عرض کرد یا رسول الله این را خدا لازم دارد، میخواهم ببرم برای خدا.
یک روز آقا امیرالمومنین علیه السلام وارد خانه شدند دیدند صدیقه طاهره سلام الله علیها دارند با کسی صحبت می کنند.
سوال کنند یا فاطمه سلام الله علیها مَعَ مَن تَتَکلَّمِین؟
بی بی جان شما با کی صحبت می کنید؟
حضرت فرمودند مَعَ أَخی، با برادرم.
حضرت فرمودند شما که برادر نداری، کدام برادرتان؟ فرمودند مَعَ أَخی ذِالفَقار، با برادرم ذوالفقار من صحبت می کنم.
حضرت خندیدند، باز فرمودند: کَیفَ یا فاطمه؟
چگونه؟
حضرت فرمودند لَمَّا تَخرُجُ مِنَ البِیت.
[ این معنا دارد، هرکه تنها بماند ذوالفقار می آید یاری اش میکند، ذوالفقار《 علی》 که دشمن کُش است، و عدو کُش است، تنها بشو، بیکس بشو، ببین چه جور به یاری ات می آید ، به صاحب این منبر هرکه با دوستان 《علی》 در بیفتد، هر که با 《علی》 گوی در بیفتد حواله اش به ذوالفقار امیرالمومنین علیه السلام است ها، و چنان می زند که ریشه میکند .
《یا علی》 گفتن چیست؟ رسول خدا به فاطمه بنت اسد در قبر می فرماید بگو اسمش را ببر. دم آخر رسول الله جز 《علی، علی》 هیچ چیز نفرمود تا جان به جان آفرین تسلیم کرد.
اینقدر 《علی علی》گفت تا جان داد، به وجود نوری صدیقه طاهره سلام الله علیها سوگند هرکه با 《یا علی》گو در بیفتد ذوالفقار کلکش را می کند، مواظب حال خودت باش].
شما که برادر نداری خانم جان!
فرمودند لَمَّا تَخرُجُ مِنَ البِیت. علی جان وقتی که تو از خانه ات بیرون می روی، من تنها میمانم، تا ولادت آقا امام حسن علیه السلام بود، من تنها که میمانم یَخرُجُ السَیف مِن غَمَدِها، این ذوالفقار را که بر دیوار آویزان کردی، این از نیام بیرون می آید، وَ اَنا اَتَکَلَّمَ مَعَ، من با او صحبت می کنم، وَ هُوَّ یَتَکَلمُنی، و او با من صحبت می کند، وَ یُأنِسُنی، و به من اُنس می دهد.
از امام صادق علیه الصلاه و السلام سوال کردند که آقا جان آن نیمه سیب [برادر، خواهر] که پیش خدا برده شد، چه شد؟
حضرت فرمودند خدا از آن نیمه سیب ذوالفقار را آفرید.
که یکی شد خواهر، زهرا و یکی شد برادر، ذوالفقار و این سه با هم بودند《لَا فَتَی إلّا عَلِیّ وَ لَا سَیْفَ إلّا ذُوالْفَقَار》و در روایات صحیحه شیعی این گونه است، 《لَا سَیْفَ إلّا ذُوالْفَقَار》 مقدم است.
چطور این با یگانگی امیرالمومنین قدم می زند؟ همینطور که 《علی》یگانه است، وحید است، ذوالفقار هم یگانه و وحید است و هیچ چیزی دیگر مثل او نیست. این مال این است که برادر فاطمه زهرا سلام الله علیهاست.
ان شاءالله به مدد ذوالفقار امیرالمومنین ولایتش را دوستی اش را، عشقش را، در دل داشته باشی و دستت به دامن صدیقه طاهره سلام الله علیها باشد و از محبت و عنایت و لطفشان در دنیا و آخرت ، خودمان، بچه هایمان، دوستانمان محروم نباشیم.
صدیقه طاهره فرمودند هر که دوستان من را دوست داشته باشد، یکی من را دوست دارد، یکی دیگر او را دوست داشته باشد روز قیامت من از او شفاعت میکنم و او را نمیگذارم در صحرای محشر سرگردان بماند.
خدایا دوستان ما، دوستانِ دوستانِ ما را در کَنَفِ حمایت صدیقه طاهره و ائمه هدی علیهم السلام داشته باش.
سه تا صلوات بفرستید.
《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل
فرجهم》