《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِم عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
《وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ إِلَّا رَحۡمَهࣰ لِّلۡعَٰلَمِینَ》(سوره مبارکه انبیاء/۱۰۷).
ارسال رُسُل و اِتیان انبیاء به جهت هدایت خلق مبتنی بر یک اصل معنوی و باطنی است، همه پیغمبرها که به رسالت مبعوث شدهاند و همه انبیاء که به نبوت رسیده اند بر این اصل به عمل پرداختند و به وظیفه عمل کردند، در اول سوره مبارکه یاسین هست؛
《یس(۱)وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ ﴿۲﴾إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ﴿۳﴾
عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ》، ای پیغمبر ما….
یک بحثی ما داریم آن بحث را شروع نکردیم که کلمات مقطعه قرآن، حروف مقطعه، در اول سُوَر اینها مفاهیمش چیسیت،الف، لام، میم، کاف، ها، یا، عین، صاد؟
که دارد هر وقت امام صادق علیه السلام مریض می شدند، آنها هم مریض می شوند، کسالتی پیدا میکردند، حضرت فقط دو جور، دو قِسم طریق مداوا داشتند؛
۱) یکی مکرر میفرمودند: کاف، ها، یا، عین، صاد، الهی به حق کاف، ها، یا، عین، صاد اِشْفِنِی، تکرار میکردند، تا تب می رفت و از جا بلند می شدند.
۲) یکی اینکه مکرر بدون کلمه اِشْفِنِی، الهی، دعا نبود مکرر بلند بلند که همه اهل خانه، حتی کنیزها که در حجرههای بعد بودند صدای حضرت را میشنیدند، هر وقت نقاهتی، کسالتی بر حضرت امام جعفر صادق علیه السلام عارض میشد بلند صدا میزدند: فاطمهُ بِنتُ محمدٍ، مکرر نام بی بی را می بردند تا از بستر بلند می شدند، لذا دستوراتی که به ما دادهاند در طریق ادعیه، این روایات پُر است، کتابها در باب ادعیه نوشتند. شیعه جز دعا طریقی برای معالجه نداشته، هیچ طریقی، چون در یک غربتی بوده، در یک تنهایی بوده، خیال نکن حالا دور و بر هم نشستیم و هیچ کسی به کارمان کار ندارد الحمدالله، چون زمان قُرب ظهور است. اگر شیعهای مریض میشد هیچ دکتری، اگر دکتری بود، اگر یک شیعه، یک دوست امیرالمومنین ، یک کسی که《 یا علی》 می گفت، مریض می شد، هیچ دکتری او را مداوا نمیکرد. بخوانید،تاریخ ها را ببینید.
اگر اینکه خودش میدانست دوایش چیست، می رفت عطاری دوا بخرد دوا به او نمیدادند، ببینید تاریخ چه می گوید، اگر به یک کسی می گفتند یهودی در اجتماع، عزتش و قربش بیشتر بود تا به او بگویند این جعفری است، لذا ائمه اطهار علیهم السلام برای این بی کس ها، برای این غریب ها، برای این تنها مردمانی که در هر زمان بودند، طریق ادعیه را باز فرمودند، گفتند غصه نخورید ما از آن راهی که خودمان شفا میگرفتیم به شما یاد می دهیم.
اینقدر کتب ادعیه پر است، مفاتیح الجنان یک قطره از دریای ادعیه است، اگر درد دل پیدا کردی چه کار کن، یک دعا هم نیست، اینقدر دعا دارد که، اگر سرت درد گرفت چه کار کن، اگر قلنجت گرفت، اگر قلبت مریض شد چه کار کن، برای هر مرضی چندین نسخه دعا داریم.
خب چرا اثر نمی کند؟
چرا شیعه نشدی؟ نگو چرا اثر نمی کند، چرا شیعه نشدی؟
سخن در این بود که حروف مقطعه قرآن معانی و مفاهیمش هنوز برای مردم گفته نشده، روشن نشده است، فقط امام صادق علیه الصلاه و السلام از این حقیقت مطلعاند و آنهایی که با این معنا آشنا هستند و به این راز و رمز دست یافتند، آن هم به طریق اهل بیت علیهم السلام.
در تمام ادعیه شما میبینید وقتی میخواهند شخص را به سِرّ مطلب برسانند به حق حم(حامیم)، به حق طه(طاها)، به حق یس( یاسین) [قسم می دهند] خودشان معنایشان را میدانند، یاسین خطاب به ذات رسول الله نه به مقام حضرت خاتم که نبوت است، نه به مقام حضرت خاتم که رسالت است، یاسین، ای سید، ای سید، این صَرف نظر از مضافٌ الیه به آن اشاره شده، سید مطلق رسول خداست.
سیدَ المرسلین، یاسین، یا سید المرسلین، چون بشر از سیادت مطلقه سر در نمی آورد، به مرسلین اضافه اش میکنند، شاید از آن طریق بفهمد خاتم اند، شاید.
ای سید، یکی از صفات حق و اسماء ذوالجلال سید است.
در دعای جوشن حتما خواندی، مکرر در ادعیه دیدی، که خطاب میکنی سیدی و مولای، انا عبدک و سید، اول متوجه ذات باری تعالی است و در تعین و تشخص متوجه خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم است.
به سین مخاطب است، یاسین، که سیادت مطلقه از آن اوست، سیدُ الرسُل است، نه سید مطلق است بدون اضافه، اگر کلمه سید اضافه بشود و مضاف الیه کسب کند، حتی مرسلین را، حتی رُسُل را، این از بهای او کم میشود، از قدرت معنوی او کم میشود،
همان کاری که حق فرموده بلکه به سید که لفظ تلفیقی از حروف است هم حق اکتفا نکرده است، سین سید را برداشته، چون هر چه الفاظ خلاصه تر بشود، معانی پرتر می شود، هر چه الفاظ را کم کنیم معنا پُرتر است.
یاسین، یا سیدَ المرسلین، یا سیدَ الرسل، سید مطلق است، تعیُن سید از حق که در خاتم به تنزل می آید، بعد فقط و فقط به زراری زهرا سلام الله علیها و فرزندان خاتم انبیا صلی الله علیه و آله و سلم سید گفته می شود، یعنی این تعیُن و تشخص ثانوی یا تنزل ثانویست که اگر خواستی به سید مطلق به سید مطلق دست پیدا کنی، باید سادات مقید را پیدا کنی.
چرا یاسین عمل نمی کند؟
که یاسین رمز است، از جا میکَند، دردها را درمان می کند، در تمام ادعیه خدا را به یاسین[ قسم می دهند] چرا ؟
چون پیدایش نکردی.
چطور؟
من سید می گویم خاتم انبیاء، سید المرسلین.
نه تعیُن و تشخص تا به آن ندهی فایده ندارد، هر وقت خواستی خدا را به یاسین سوگند بدهید،
باید یک سید در نظر بگیری، دامن یک سید را بگیری، پای یک سید را ببوسی، خاک پای یک سید را توتیای چشم بکنی، تا به یاسین دست پیدا کنی.
این معنای تعین و تشخص در تمام اسماء و حروف است.
ما یک بحثی شروع کردیم، مدت یکی دو ماه است در همین مطلب داریم، تا بلکه یکی در عالم بفهمد چیست. سین از حروف مقطعه است دارای رمز و رموز است. اسرار در آن نهفته شده است، مشکل گشایی میکند، کاف،ها، یا، عین، صاد، دارای رموز و اسرار زیادیست که اگر کسی با کاف،ها، یا، عین، صاد، کار کند میتواند کوهها را از جا بکند.
چطور من میگویم فایده ندارد؟
تعیُن و تشخصش را بلد نیستی، هر که می گوید،کاف،ها، یا، عین، صاد، اگر کربلا را نبیند و به کربلا روی نیاورد، کاف،ها، یا، عین، صاد،
فایده نمی کند، می بینی امام صادق تو به حروف مقطعه قرآن استشفاء می جستند چون از کربلا سر در می آوردند.
آن هم نه از صاحب کربلا امام حسین علیه السلام،
آن مقامش ارفع از این است، نه از اصحاب امام حسین ، آنها مال خدا هستند، خدا هر وقت می خواهد در خلقت کار کند با امام حسین و اصحابش کار میکند، این را به تو بگویم آنها مال خدا هستند.
روایت برایت میخوانم که دیگر هیچ این طرف و آن طرف نتوانی بروی.
پس چه از کجا در سر در بیاوریم؟
از خاک کربلا که شفا در تربتش است.
فرمودند اگر تربت امام حسین جد ما ابا عبدالله الحسین علیه السلام را به کسی دادید مردهای زنده شد تعجب نکنید آن مرده زنده می کند، به ما اجازه دادند با خاک کوی او آشنا بشویم، در آن حد اعلایِ اعلایِ اتصال اگر دست ما را، نه دست ما را، اگر سجدهگاه ما را، نه سجدهگاه ما را، اگر قبله ما را، کعبه ما را، خاک امام حسین قرار بدهند، بالاترین مقامات معنوی گیرمان آمده.
لذا وقتی حضرت بقیه الله ظهور بفرمایند، ظهور است دیگر، ولایت ظهور کرده یکی از کارهایی که میفرمایند این است که کعبه را به سوی کربلا قرار می دهند، به خاک.
امام حسین علیه السلام روحش، جسمش، وجودش، اصحابش، غلام سیاهش، مال هیچ کسی در عالم نیست، این را به شما بگویم آنجا ندوی،
خاک کربلا در عالم همه کاره است.
نسیمی کز بُن آن کاکُل آیو
مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو
چو شو گیرم خیالش را در آغوش
سحر از بسترم بوی گل آیو
انبیاء با خیال کربلا راه رفتند، همه انبیاء، آوردند، هیچ پیغمبری نبود، هیچ پیغمبری، اینها روایت است و یکی دو تا هم نیست، هیچ پیغمبری نبود مگر خواستن آن رقم آخر اتصال را که به او بدهند، آن نمره بالای بالا، آوردنش بر زمین کربلا عبورش دادند، جبرئیل یک حرفی به او گفت، یک نقطه از کربلا، از عاشورا گفت، این در خیال پرواز کرد، پیغمبر آنجا که قدم می گذاشت در آن سرزمین با خیال، خودش با خودش حرکت می کرد لذا می افتاد، حضرت موسی گفت پروردگارا من کاری نکردم که دماغم خون بیاید، ابراهیم گفت پروردگارا من کاری نکردم که پایم بلغزد زمین بخورم، حق فرمود اینجا کربلا است.
ای از کوچه معشوقه ما میگذری
با خبر باش که سر میشکند دیوارش
این کربلاست، بوی خون می آید، عبور از نقطهای است که همه انبیاء اینجا که می رسند کمیتشان لنگ است. کمیت به معنای اسب است، حتی خود امام حسین علیه السلام که به کربلا که رسیدند اسب(ذوالجناح) حرکت نکرد.
اول خودش بویش را می شنود، در زمینه حق بدویم، از توحید به ولایت بیاییم، اول حق به وحدانیت خودش شهادت می دهد،《شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ》(سوره مبارکه آل عمران/۱۸) ، کربلا را اول خود امام حسین درک میکند.
اسب تکان نمیخورد، اسب حرکت نمی کند، سوال میفرماید اینجا کجاست؟
اسم میبرند کجا کجا کجا تا نام کربلا را بردند.
البته اینها تلفیق است باز در این باب هم …
وقتی که گفتند کربلا، امام حسین علیه السلام دوتایش کردند، فوری آن را شکافت، این از شق القمر جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بالاتر است.
از وسط با شمشیر غیرت دوتایش کرد، و با آن جمال مطلق کربلا را دوتا کرد، اینقدر در اینجا حرف است، نه یک سال، ده سال حرف داریم، هر روز، هر جمعه.
فرمود اعوذ بالله من کربٍ و بلا، اینقدر اینجا حرف هست.
مگر خودش نشکافتش، اینجا را دو تایش نکرد؟
در مجلس اهلش هستند، قسمت اول را ما یک اشاره میکنیم و بعد دیگر هر که اهلش است برود دنبالش. کرب هم باز با شمشیر محبت شکافته می شود، این کَرب، 《کَرَبّ》 است، هر که جرئت دارد جلو بیاید، مگر کسی زَهره دارد در این نقطه بیاید، این 《کَرَبّ》است، این زمین 《کَرَبّ》 است، رَبِّ العالَمین می گویی؟
امام حسین علیه السلام دارد تقطیع می کند، دارد حروف مقطعه میسازد، از اسم دارد تقطیع به عمل می آورد. قسمت دومش آن هم بِلاست، باء حرف است، لا هم حرف است، نفی مطلق است.
همانی که اول ولادت با هر مولودی که با فطرت آشناست همه مادرها برایش میخوانند، لا .
میدانی همه بچههای عالم را دارند با حروف مقطعه کربلا آشنایش می کنند، لا لالایی لا لا لا.
چون《کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى اَلْفِطْرَهِ》هیچ بچه ای نیست مگر فطرتش با او نباشد.
فطرت تحقق نمیبندد مگر با اسم کربلا.
لا، لا لذا همه هستی حسینیاند، چه بدانند چه ندانند. لالایی بخوان برای بچه ات، یک مرتبه لالایی بخوان، لا را از کربلا بگیر.
به به به به، امام صادق علیه الصلاه و السلام چه می فرمایند:
《مَا اَظُنُ اَحَدَاً حُنَّکَ بِماءِ الفُرات، وَ لا یُحِبُنا اَهلَ البَیت》 خیال نمی کنم در عالم کام هر بچهای را با آب فرات بردارند و او ما را دوست نداشته باشد.
منِ جعفر بن محمدٍ صادق خیال نمی کنم، گمان نمی کنم کام بچه ای را با ماء فُرات بردارند، و او نتواند ما را دوست داشته باشد، حتما ما را دوست دارد.
برای چه؟
چرا آب فرات؟ چون از خاک کربلا عبور میکند.
این لا نفی کامل اِستقراء از فنا است، اول می دهند، فنا تحقق پیدا نمی کند مگر در کربلا.
برای همین بابا من این را گفتم، باز هم می گویم، اینهایی که به اسم کربلا رفتند، قطعه قطعه شدند، اینها خودشان هر کدام یک سوره عشق هستند، یک آیه عشق هستند، این را بدان ها.
آنجا پا نگذاری، خیال بد نکنی، آنجا ندوی، چوبت می زنند، معرفت را می گیرند، نمی گذارند به حقایق راه پیدا کنی، آنجا منطقه ممنوعه است، آنجاها نروی یک وقت…
لا را در حرف نمیتوانیم بگیریم، آن جوانِ در خون غلتیده هم تعیُن و تحقق همان لا است.
چطور خاک کربلا همه حقایق اِحیا در آن هست؟ حق مُحیّی است، حیات مال حق است، حِیّ است، مُحیّی است، چه کسی؟ ذات بی چون ربوبی، نخیر فرمودند اگر زمین کربلا، خاک کربلا مرده زنده کرد تعجب نکنید و مرده زنده می کند.
پس خدا چه کاره است؟
آخر تو خدا را نمی شناسی، تو نمیدانی، ما شئون وحدت را، شئون توحید را که هیچ بلد نیستیم《 لا اله الا الله 》اثبات توحید است ها؟
《 لا اله 》 اولش لا است، به آن برس ببین《 لا اله الا الله》 در کربلاست، آن هم در خاکش است، اولش 《لا اله الا الله 》، 《قُولُوا لَا اِلَهَ اِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا》 رسول الله می خواهد با این کلمه تو را با حرف لا آشنا کند نمیدانی.
چطور؟
روایت بخوانیم؛ هر چه مفهوم و معنا در کتب آسمانی تورات، انجیل، زَبور، صُحف، هر چه حقایق است در قرآن است. کتب آسمانی را، درش را بستیم به قرآن آوردیم، هر چه مفهوم و معنا و حقایق است در قرآن در سوره حمد است، سَبعُ المَثانی است.
یک ورق بیشتر نماند، آن ورق هم نصفِ است سوره حمد، دیدی کم شد، آنچه معانی و مفاهیم و حقایق در سوره سبع المثانی است چهارده تا است همه در 《بسم الله الرحمن الرحیم》است آن نصف صفحه را برداشتیم، یک خط ماند ، نیم خط است، هر چه معانی و مفاهیم و حقایق و اسرار رموز در 《بسم الله》است، در اسم است، این که شد یک کلمه!!!
آن را هم حذفش میکنیم، هر چه معانی و مفاهیم و حقایق اسرار و رموز است در باء 《بسم الله》 است. این را هم ان شاءالله از میان برداریم.
امیرالمومنین علیه السلام فرمود《اَنَا النُقطَهُ الباء بِسمِلَه》.در 《لا إله إلاَّ الله》برای چه این کار را نمیکنی؟
از تمام قرآن می آیی سرِ باء 《بِسمِلَه》آنجا محل فرود همه انبیاء، همه اولیا، همه ملائکه، جبرئیل از باء بسم الله شروع کرده وحی آورده است.
این را بخوانیم؛ اتفاقاً همانجا بعد از این یک روایتی دارند علائم ظهور را حضرت میفرمایند، امام عسکری علیه السلام میفرمایند در این زمان است با این علامت،[ اصلا همه سِرّ است]
《بَعدَ المُضیِ حَوامیم و طَواسین》
( طواسین جمع طاها و یاسین است و حوامیم جمع حامیم است) آن وقت آن حقیقت کل که می خواهد پا به عرصه وجود بگذارد می آید، یعنی چه؟
( بر میدارد حروف ابجد هی حساب می کند، می گوید حوامیم جمع ببندیم، مکرراتش را حذف کنیم، زُبُر و بَیِّناتَش را چه کار کنیم) این نیست بابا، آنها منطق دارند.
حوامیم و طواسین حرف اولی است که گفتیم. باید حوامیم و طواسین بر تو بگذرد، باید از وجودت عبور کنی، یا تو از آن نقطه عبور کنی، این بر تو بگذرد، ظهور است، دریافت میکنی.
در همان روایت است، آن روایت است و این راه و روشش است.
امام حسن عسکری علیه السلام میفرمایند:
《اِنَّ رُوح القدس…》[ روح القدس یک مَلَکی است، دو قول است یا مساوی با جبرئیل است یا یک مَلَکی است (روایت می گوییم) یک ملکی است اَعظَم مِن جبرئیل و اَعظَم مِن میکائیل وَ اَعظَم مِن اِسرافیل، یک ملکی است که اسرافیل و میکائیل و جبرائیل شاگرد او هستند.
این روحالقدس است، روح القدس به مراتب بالاتر از جبرئیل است، به مراتب از اسرافیل و میکائیل بالاتر است]، 《 اِنَّ روح القُدس فِی الجَنانِ الصاقُورَه》 نه آن بهشتی که امام حسینی ها می روند، بهشت کوچک، اتاق کوچک بهشت، نه بهشتی که گریه کن های امام حسین علیه السلام می روند.
اگر میخواهی از یاسین سر در بیاوری باید بدانی گریه کن امام حسین علیه السلام اشکش چه کاره است.
امام صادق علیه السلام فرموده فرق نمی کند هر گریه ای از هر کس، اگر استثناء بزنی نشناختی، پسِ پرده بمان، در حجاب جهل بمان، در حجاب انکار بمان.
جدا نکنی بگویی خوب هایش، این حرف را نزنی، امام حسین بدش می آید.
گریه بر امام حسین یک مقوله است از یک سرچشمه است، آب، آب است چه در لیوان غصبی بیاوری چه در لیوانی که خمس و زکاتش را دادند، آب، آب است، آب فرق نمیکند.
فرمود اگر اینکه یک قطره اشک از گریه کن امام حسین علیه السلام، یک قطره اشک،《 لو سُقِطَت علی النارِ علی متن جهنم لأطفأ نارُها》 بیا با امام صادق، بیا جعفری بشو امشب، امروز، اگر یک قطره اشک گریه کنِ امام حسین بر تمام جهنم بریزد همه جهنم را خاموش میکند.
روایت درست است ها با سند، در سندش اشکال میکنند، راه را نمیخواهند نشانت بدهند، در متنش اشکال میکنند راه به حقیقت نمی خواهند ببری.
این را بدانید آی مردم، همه عالم، جاهل و دانا، عالم و جاهل، مرد و زن، پیر و جوان، همه مسلمان و یهودی، نصرانی، گبر، کافر، مشرک، آخرش درِ خانه امام حسین سر را می گذارند.
《اِنَّ روح القُدس فِی الجَنانِ الصاقُورَه ذاقَ مِن حَدائِقِنا اَلباکوره》 روح القدس در آن مقام و منزلتش در یک بهشت کوچک، یک باغچه، یک باغچهای از ما میوه داد، میوه کالش را خورد این روح القدس شد.
که یکی از شاگردانش باز جبرئیل است.
چه میفرمایند امام حسن عسکری؟
این فرمایش چه می گوید؟
باده دُردآلودتان مجنون کند
گر بود صافی ندانم چون کند
روح القدس غوره این درخت انگور را خورده، آنهایی که انگورش را خوردند چه کار میکنند؟
نه آنهایی که شرابش را خوردند آنها چه کار می کنند؟
خواجه می گوید[ این توجه به این حرف است]
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
چشم ندوزی به آن که روحالقدس خورده آن غوره است این طرف بیا.
هر مرضی که داری، ببین هر مرضی که داری، روحی جسمی، فکر نکنی که چه کسی هستی، وقتی گریه میکنی با نوک زبانت اشکت را بخور، تو بزرگی بابا، امام حسین تو را بزرگ ساخته، اشک گریه کنِ بر امام حسین همه آثار و خواص را دارد.
به می سجاد رنگین کن گرت پیر مُغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها
به می سجاده رنگین کن، به غوره اش اکتفا نکن، به انگورش هم اکتفا نکن، بیا از آن، آن شرابی را بساز که ساقی اش حیدر است.
《وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا》(سوره مبارکه انسان/۲۱)
همین اشک چشم است آن که دنبالش میگردی.
نجف بودیم این شعر حافظ را میخواند؛
پیاله بر کفنم بند تا صف محشر(تا سحرگه حشر)
به می ز دل ببرم هَول روز رستاخیز
چون پیاله از گِل است، ها؟ گِل هم خاک کربلا است، گل خاک کربلاست. پیاله بر کفنم بند.
این هفته جمعه، روز آخر، هفته آخر توسل ماست. به مناسبت ایام فاطمیه در این مجلس نورانی، ما خودمان این کار را هر سال انجام می دهیم، شب آخر ماه صفر یعنی دو ماه که عزاداری میکنیم، شب آخر بارمان را درِ خانه حضرت زینب سلام الله علیها می گذاریم.
ایام فاطمیه هم که دو ماه عزاداری میکنیم شب آخر باز دست به دامن بی بی زینب می زنیم، به چه جهت؟ من از بزرگی که به گردن ما خیلی حق دارد، او به من فرمود فلانی[ گرفتاری همه دارند منتها من گرفتاری باطنی داشتم، اینقدر این طرف و آن طرف دویدیم تا مرحمت کردند، چه مرحمت کردند؟ تو خیال نکنی که مثلاً حالا آن چیزهایی که بد است. اینقدر مرحمت کردند که من را با شما آشنا کردند که این بالای منبر که می نشینم تمام شما را از خودم بزرگتر می دانم، این مرحمتی است که به ما شده، آن خرافات را نمی گوییم، این چند ساله، پنج ساله، که پای منبر من مینشینند آنها را از خودم بزرگتر می دانم، به صاحب این منبر آنها را از خودم بزرگتر می دانم، تعارف نه، تعارف چه برسد، این مرحمتی است که به ما شده، غیر از این هم ما هیچ چیز نداریم، هیچ چیز، نه فرقهای، نه روشی، نه مرامی، نه ایدهای، نه هیچ چیز، گرچه هرکه، هرچه می خواهد بگوید عشق است، خیلی خوب است، من عقیده ام این است اگر کسی در مجلس امام حسین علیه السلام نشست، ولو بچه نابالغ باشد، اگر انسان صورتش را کف پای او بگذارد او می تواند کار پیغمبر بکند، این عقیده ام است].
سراغ حضرت زینب می روم، امروز از ایشان می گیریم، آن بزرگ به من فرمود فلانی برای رفع مشکلات [ او هر چه من خطور ذهنی، حالت داشتم می خواند] به من فرمود این دفعه که مشرف شدی کنار قبر جدت امیرالمومنین علیه السلام روبرو، از دست راست، ضریح مطهر محرابی، محرابی، هلالی، هلالی است. هلالی اول نه، هلالی دوم نه، هلالی سوم، دست چپت را به ضریح مطهر میگذاری، رویت به طرف کربلا قرار میگیرد، اینجوری امیرالمومنین را قسم می دهی؛
《علی》جان یا امیرالمومنین شما را به حق حضرت زینب[حضرت زینب بر بابا حق دارد ها، معلوم باشد، حقی دارد که هیچ کسی در عالم این حق را بر امیرالمومنین ندارد] حقش این است، اگر نبود بعد از مادرش فاطمه سلام الله علیها تسلی دل امیرالمومنین بدهد،《علی》با فاطمه سلام الله علیها رفته بود، امام حسین علیه السلام، حضرت زینب را سر قبر فاطمه زهرا بغل کردند، آوردند جلوی چشم بابا گذاشتند، خواهرجان مواظب بابا باش دارد از دست می رود.
همه گریه میکردند، همه، همه.
موقعی که صدیقه طاهره را درون قبر گذاشتند امیرالمومنین علیه السلام داشت با فاطمه سلام الله علیها میرفت، همه گریه میکردند، بیبی زینب کنار قبر ایستاد یک نگاهی به صورت بابا کرد شروع کرد خنده کردن.
کنار قبر فاطمه موقع خنده است؟
یک تبسمی به صورت امیرالمومنین کردند، امام امام است، حجت خدا، حجت خداست، فضیلت مال امیرالمومنین است، اگر زینب بغل نکرده بود عزیز خدا، حجت خدا زین العابدین علیه السلام را امام چهارم تو هم با امام حسین علیه السلام می رفت، اگر امام باقر تو که در کربلا سه ساله بودند، اگر بیبی زینب بغل نکرده بود…
اگر کنار کشته علی اکبر، امام حسین را بغل نکرده بود امام حسین همان وقت میرفت.
هیچ کسی نمیداند زینب سلام الله علیها کیست،
سلام الله علیها، یک نگاهی به بابا کرد، این زانوها تکان خورده بود، تا امیرالمومنین را درون قبر انداخته بود، زانوها لرزیده، چنان نگاه کرد، خنده کرد که دو مرتبه قوت به زانوهای《علی》 برگشت.
قد راست ایستاد، آمد کنار قبر، بی بی زینب را بغل کرد، بُرد کنار امام حسین گذاشت، حسین جان مواظب خواهرت باش.
این دو خواهر و برادر همه جا با هم همسفر هستند، کاشکی یک حرف بزنیم، بی بی جان همینطور که بابا را نگه داشتی، همین که برادر حسن را نگه داشتی،کاشکی در گودی قتلگاه قبل از اینکه آن واقعه دلخراش انجام پیدا کند می آمدی حسینت را بغل میکردی.
چرا عرض کنیم آمدند، خواهر آمد، برادر را بغل گرفت، اما بعد از اینکه سر در بدن نداشت.
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه و الاخلاص و الصلوات.
《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》
یاعلی مدد