《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِم عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
《وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ إِلَّا رَحۡمَهࣰ لِّلۡعَٰلَمِینَ》(سوره مبارکه انبیاء/۱۰۷).
جمعه گذشته عرض شد که وجود نوری حضرت خاتم صلی الله علیه و آله وسلم مقام و مرتبهاش بالاتر از این است که دست در دسترس هستی قرار بگیرد و ارتباط موجودات با وجود نوری حضرت خاتم نیست، یک درجه پایین تر است. قوام هستی و آنچه که موجودات را سرپا نگه داشته، وجود عنصری و وجود عالم ماده و طبیعت حضرت خاتم هم نیست آن بالاتر از این است که در ارتباط با عوالم هستی باشد. این قوام هستی که ما به آن معتقدیم هم از نظر اصول اعتقادات و هم از نظر علمی این جهان هستی این وجود یک مقوم لازم دارد،باید یک نیرو این را نگهدارد. این مقام نوری و روحی حضرت خاتم نیست، این مقام جسمی حضرت نیست، شأنی از شئون حضرت خاتم است و آن رسالت است.
《وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ إِلَّا رَحۡمَهࣰ لِّلۡعَٰلَمِینَ》 در این باب ما روایاتی داریم که تا الان ما گمانمان بر این بود که قوام هستی به وجود نوری اهل بیت است.
نه روایاتی داریم که اگر شیعیان ما نبودند خداوند تبارک و تعالی آسمان و زمین را خلق نمی کردند. راجع به خودشان هم داریم که اگر ما نبودیم، اینجا ما جا پیدا میکند، اگر《 ما》 نبودیم یعنی ما خودش را[ خوب دقت کنید] این 《لُولانا مَا عُبِدَ اَللَّهُ ، لُولانا مَا عُرِفَ الله، لُولانا مَا وُحِّدَ اَللَّهُ 》خودش را می کشاند در متن وجود شیعه می گذارد. برای همین اینجا یک حرف داریم، برای درک این معنا اگر کسی عاشق اهل بیت علیهم السلام است، اگر کسی به معارف ولایتی میخواهد آشنایی پیدا کند، یعنی اگر کسی می خواهد علی شناس بشود، محمد شناس بشود، فاطمه شناس بشود، [این را خواهش میکنم دقت کنید ] اگر کسی می خواهد در این زمینه آنها را بشناسد،(این تنزل را آوردیم در زمینه علمی و در زمینه ولایتی گفتیم که اینجا بنشیند ) این بدون ولایت فقیه نمی شود،ولی به آن معنایی که خودشان فرمودند ها، یک مرتبه میخواهی لجبازی کنی خودت می دانی، محروم هم بمان تا آخر، اگر اینکه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها گوشه چادرشان را به شما نشان دادند.
نه، کنیز حضرت فاطمه زهرا را نمیتوانی ببینی.
ارتباطات عالم هستی در قوام به یک دوست《 علی》است، برایش قاعده میسازند، قاعده میسازند، قاعده میسازند، اسمش را ولایت فقیه می گذارند، یک چیز بزرگی نیست که وحشت میکنی، آخر یک وادی خطرناکی است، می خواهی بیایی شیطان با همه عواملش می آید آنجا می ایستد می گوید نیا.
لذا به انکار می آیی این یک چیزی است منتها در بُعد خودش، نه بُعد ذهنی من و تو که درست میکنیم همه این عالم هستی را که تو می بینی، الحمدلله خیلی محروم هستیم، خیلی.
فرمایشات رسول خدا را بخوانیم فرمایشات اهل بیت را بخوانیم، این عالم هستی هیچ نقشی ندارد در عالم حتی آمدن پیغمبرها، مگر اینکه دور محمد و آل محمد علیهم السلام بگردند.
حالا جلو می رویم، برای رسیدن به این معرفت( این ولایت است) هرکسی صورت به کف پای مادر و پدر هر روز صبح قبل از نماز نمی ساید راه به این ولایت ندارد، هرچه دیدی در هر بُعدی از ابعاد زندگی، نماز میخواند، روزه می گیرید، در مجلس امام حسین گریه میکند، به سر و صورت می زند، یا علی می گوید، یا حسین می گوید ها، در آن نقطه کوتاه است.
این همان ولایتی است که می گوییم در این مبنا با پدر و مادر تجلی میکند، این ولایت فقیه است.
یک آدم دهاتی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد شد همان جامههای خاصی که دهاتی ها میپوشند،آن کلاه نمدی و حالا صورت و سیما هرچه بوده و پاهای بدون کفش و وارد شد خب همه اهل شهر نگاه کردند دیدند دهاتی است دیگر. وقتی نشست خدمت رسول خدا پاهایش را هم دراز کرد ( آنهایی که من و تو ادب میدانیم ادب نیست) پایش را هم دراز کرد یک حالتی که دیگران نپسندیدند ولی خاتم انبیا پسندیدند. صدق خوب چیزی است اگر آدم پاها یش را جلوی یکی به عنوان ادب به دروغ جمع کند ادب نیست. (حالا معنای ادب را ما نفهمیدیم مثل بقیه چیزها آن را هم بگذاریم و رد بشویم) عرض کرد یا رسول الله، یا رسول الله هم نگفت،عرض کرد یا محمد [ طریق مکالمه را اینجا بگوییم؛ وقتی آدم با یک کسی در محبت صمیمی می شود عنوانش را کنار میگذارد اسمش را صدا میزند. بعضی زن و شوهرها دیدید، خانم به آقایش می گوید: تقی، محمد، مرتضی ها؟ دیگر آن وقت اینکه نمی گوید شوهر بزرگوار دودستی بایستد، آن دروغ است، آن ادب نیست. یک آقا هم کنارش نمی گذارد، نمی گوید آقا مرتضی، باز آقا مرتضی حد متوسط است ها. جلوی بیگانه میبینی شوهر به اسماء خانمش را صدا می زند فاطمه، زهرا (دلمان می خواهد با این اسماء ) صدیقه، (با این اسماء ها کار داریم)،یک خانم هم نمی گوید.
این ادب است، این صمیمیت است.[ خوب دقت کنید] هیچ جا خدا با حضرت خاتم یا رسول الله نگفته است، می دانید؟ نگاه کنید در تمام خطابه ها یا اینکه یا محمد یا یا احمد دارد، وقتی بالا است یا احمد وقتی پایین است یا محمد.
[ خب اینجا ما کار داریم، آقا امیرالمومنین در آن وقتی که با هم بودند در مجمع ناس اینجا کار داریم]. وقتی آقا امیرالمومنین جلوی چشم های مردم جلوی گوش مردم، دید مردم بود یا رسول الله یا نبی الله، در خلوت میدانی چه جوری با هم صحبت میکردند؟؟
این را هم می دانی چه میگفتند؟ رسول الله که می گفتند یاعلی، آن که در ظاهر و پنهان. آقا امیرالمومنین رسول الله را چه جوری صدا میزدند؟؟ نمی دانی.
این دهاتی، کلاه نمدی به سر، به حضرت خاتم گفت یا محمد، کجا نشسته؟؟ خیلی جا داشته، خیلی مقام داشته، این آدم دهاتی به خاتم انبیا که همه دست به سینه می ایستادند یا رسول الله میگفتند، یا نبی الله میگفتند، این گفت یا محمد.
آنهایی که خیلی ادب میکردند جلوی رسول الله پایشان را دراز نمیکردند و یا نبی الله میگفتند یا رسول الله میگفتند، همه شان آمدند در خانه فاطمه زهرا را آتش زدند، تمامشان.
ادب؟ معنای ادب را ما نمیدانیم چیست. حضرت خاتم را با این اسم صحبت کرد، بعد عرض کرد 《یَوم القِیامَه الاَمرُ بِه یَدِ مَن ؟》روز قیامت که می شود کار دست کیست؟
رسول الله فرمودند به 《یَدِ الکریم》 کار دست کریم است.
بلند شد، آنجوری آمده بود، با رسول الله هم آنجوری صحبت کرده بود، یک کارِ دیگر کرد که خیلی حال همه را به هم زد.
بلند شد جلوی رسول الله از آن بشکن های عربی که خیلی صدا هم میکند، یک چند تا زد و یک دستی بلند کرد. همه گفتند عجب بی ادبی است جلوی رسول الله رقاصی می کند، حضرت فرمودند همهتان بشینید《 دَخَلَ عَلیَه اَعرابیَاً وَ خَرَجَ مِن عِندی فَقیها》 وقتی که وارد شد بر من یک دهاتی بود، از نزد من که رفت فقیه پیدایش کنند، وقتی از اینجا بیرون رفت فقیه بیرون رفت. پیدایش کن هرجا دیدی اش.
یک وقتی به کلاه نمدی به سری به چشم حقارت نگاه نکنید، نکند این همان باشد. یک وقتی با یک آستین پاره ای که لباس در تن کرده است و آستینش پاره است به چشم بد نگاه نکنی، کوتاه نکنی، نکند این همان باشد، آدم مواظب نگاههایش باشد، مواظب پشت چشمش هم باشد، نکند همان است.
ولایت مجاری دارد، یک مجرایش این دهاتی است، یعنی دستت را به دامن این برسان این بینش دارد، این بصیرت دارد، ببین چه کار کرده که رسول الله شیفته اوست، به آنها که پاهایشان را جمع می کردند دست به سینه می ایستادند نمره ندادند،آنها نمره ندارد، دروغ میگفتند.
و خیلی خدا دشمن دارد ها، از همه خلق بیشتر خود خدا دشمن دارد، باورت می آید؟
چون دروغگو دشمن خداست، کیست که دشمن خدا نباشد؟ 《الْکَاذِبُ عَدوَّ الله》.
لذا اگر فقط همین هست که خدا دلسوزی ندارد چون اینقدر آنجا قدرت مطلقه جا دارد که آدم دلش به حال خدا نمیسوزد و نباید هم بسوزد والا اگر میشد اول آدم باید برای خدا دلسوزی کند چون آن قدر دشمن دارد.
ندارد؟
کداممان به او راست گفتیم تا حالا؟ بعد هم اهل بیت علیهم السلام هستند، دشمن های آنها هم《لَعَنَ اللَّهُ اُمَه قَتَلَکَم بِالْأَیْدِی وَ الْأَلْسُنِ 》 خدا لعنت کند آنهایی که شما را با زبانشان و دستشان میکشند .
نکند آدم یک وقتی جزء این ها باشد، مواظب باشد، درباره اهل بیت علیهم السلام یک وقتی کوتاهی نکند.
دو مرتبه می گوییم که، حق تمام این هستی را آفریده و رقم خلقت را زده و پیغمبران را فقط برای این آورده در درجه اول نماز و روزهها برای این است کعبه درست شده برای این است، حج رفتنها برای این است، خمس دادن ها برای این است، زکات دادنها برای این است، جهاد کردن ها برای این است که همه دور محمد و آل محمد و آل محمد بگردند.《وَإِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ 》اگر این کار را نکنی ای حبیب ما، اگر این کار را نکنی آن عنوان رسالت را که رحمت للعالمین است، هم این عنوان 《وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰک》 این عنوان را از تو میگیریم. اگر که رسالت از خاتم الانبیا گرفته بشود، (خوب بینیم) یعنی 《 وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ إِلَّا رَحۡمَهࣰ لِّلۡعَٰلَمِینَ》 ربط پیدا میکند به《 وَإِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ 》. اگر اینکه یا رسول الله این سخن را میان مردم نیاوری رسالت را از تو میگیریم، رسالت را که گرفتیم رحمتی که هستی به او بسته است دیگر از هم گسیخته میشود، اگر میخواهی دلت مامور باشد، دلت یاد اهل بیت علیهم السلام باشد، اگر میخواهی مملکتت مامور باشد، اسم اهل بیت…
بازهم می گوییم، قرص میگوییم قرصها، راهش هم از طریق 《ولایت فقیه》 است منتها آنجوری که گفتند، چون همه چیز ها را ما نفهمیدیم این را هم نفهمیدیم.
بابا آن دهاتی که از پیش خاتم انبیا بیرون آمد، اگر به سابقه دارایی آن وقت که کاش سابقه در اسلام پیدا نمیکردند، خدا همه اصحاب سقیفه را لعنت کند. اگر به آن مردم میگفتند بابا رسول الله فرموده این دهاتی فقیه است باورتان می آمد؟ هنوز ما روایتش را هم می خوانیم باور نمی کنیم.
سلمان، ابی ذر اگر کسی یکی از فضایل ما را منکر بشود این کافر است و مشرک است و مرتد است. خودمان علامت گذاری می کنیم، خودمان اندازه گیری میکنیم با معیار و اندازه ما درست نیست، اندازه و معیاری که من و تو می زنیم مال نفسمان است، مال هوای خودمان است، این معیارها را کنار بگذاریم، معیار را باید آنها تعیین کنند. آقا علی بن موسی الرضا به ابا صَلت فرمودند بیا، آمد خدمتت حضرت.
فرمودند اباصَلت این دفعه که من پیش مأمون می روم، دیگر مسأله تمام است، چون آقا مریض شدند مامون آمد بر بالینشان آنجا به غلامش دستور داده بود، زهرها را در ناخن خودش قرار داده بود انار آب کرد و زهر از ناخن آن غلام به انار سرایت کرد حضرت میل کردند چیزی نشد، حالشان خوب شد دو مرتبه که تشریف بردند آنجا فرمودند اباصَلت دیگر این دفعه مسأله تمام است، علامتش هم این است که من عبا سر می اندازم (مقدمه را حذف میکنم) تا آنجایی که وقتی من فوت کردم جنازه من را می برند، می خواهند پایین پای هارون آنجا مامون دفن کنند، مقبره ای که او ساخته برای خودش. نمی شود هر چه کلنگ می زنند نمی شود تا اینکه در بالای آن مقبره که او برای خودش تهیه کرده، تو این کلمات را بگو، آن وقت کلنگ کار میکند و تو میتوانی بزنی، صخرهای پیدا میشود کسی نمیتواند، آن را تکان بدهد این کلمات را بگو تو می توانی آن صخره را تکان بدهی، آبی میجوشد آن آب بالا می آید که فضا را بگیرد این کلمات را بگو، ماهی بزرگی پیدا می شود بعد ماهی های کوچکی، آن ماهی بزرگ ماهی های کوچک را می خورد، آب خشک می شود، آنجا جای قبر من است و همه هم می فهمند که با کلمات تو این کار شد.
اباصلت همین کار را کرد و تمام شد روز دیگر دنبال اباصلت فرستاد که آن کلمات چه بود؟ گفت یادم نمی آید، واقعا هم یادش نبود. گفت بزنیدش، هی زدنش. روز دوم هرچه زدند فایده نداشت،گفت به زندان بیندازیدش. موقعی که کتک می خورد می گفت یا علی بن موسی الرضا این چه چیزی بود آخر خودشان یاد دادند، به همین وسیله هم بود، هیچ خبری نشد، یا رسول الله.
در عین حال که داشت علی بن موسی الرضا را صدا میزد[ نکته است] گوشه دلش به این بود که یکی دو سه نفر از خصیصین مامون آنها رفیق هایش بودند می گفت یا علی بن موسی الرضا دلش متوجه بود که آنها یک کاری برایش بکنند، پارتی بشوند، یک سال هم در زندان ماند هر شب گفت که علی بن موسی الرضا، آقا برای چه یادم دادید میخواستید من را اینجوری مبتلا کنید؟ چون میگفت یا علی بن موسی الرضا دلش متوجه این بود که رفقایش که در دربار مأمون هستند آنها براش کاری کنند.
آنها دل را نگاه میکنند، توسل معنا دارد.
یک شبی دیگر عاجز شد صدایش بلند شد که یا جوادالائمه شما بیا یک کاری بکن، چون من دیدم که از در بسته وارد شدی آقا جوادالائمه حاضر شدند اول این سوالی را کرد آقا جان کتک خوردم بابایتان را خواندم همه شما را صدا زدم هر شب، امشب از کجا چه جوری؟ فرمودند هر شب به ما کار نداشتی، موقعی هم که کتک می خوردی دلت متوجه یکی دیگر بود، کسی دیگر را میخواندی، امشب تو ما را صدا زدی. حالا دستت را بده، اباصلت دستشان را گرفتند از جلوی زندانبان ها که همه شان ردیف بودند رد شدند هیچ کسی ندید به شهر هرات آوردنش در خانه اش رهایش کردند فرمودند تا آخر عمر هم دیگر کسی به تو دسترسی ندارد.
اگر ما را میخوانید اینجوری بخوانید، اگر می گویند دنبال یک کسی راه بیفتید معیار و مقیاسش را هم خودشان عنایت میکنند، همه آنها عنوان دارند همه آنها منصب دارند، همه آنها مقام دارند، حالا این دهاتی را ما قبول کنیم؟ اصلاً این بگوییم نقش ولایت در ضابطه و قاعده به غیر از آن است که تمام خلق در قاعده و ضابطه با آن کار میکند.
ایام فاطمیه است، باید مسأله اینجا خودش را نشان بدهد، بعد از حضرت خاتم که رحلت و وفاتشان رخ داد ، مردم دنبال یک کسی میگشتند که با هوای نفسشان بخواند، و هیچ کسی از آن اولی بهتر نبود به جهتی که هم قیافه حق به جانبی داشت و هم عوام فریبیش خیلی خوب بود. آقا امیرالمومنینی که با آن حریت آزادی مناسب خودشان، این حرّیتی که ما می گوییم نه ها، مناسب خود امیرالمومنین. هرکسی خلاف می کند بی رودربایستی مچش را می گیرد، هر کسی کار زشت میکند آقا امیرالمومنین کنارش می زند بیرودربایستی، مجامله در کار امیرالمومنین نیست. آنها هم میخواستند کار امیرالمومنین را انجام بدهند، ادای امیرالمؤمنین را در بیاوردند.
در آن روایت خیلی حدیث ابن عباس 《علیٌ لاَُخَیْشِنٌ فی ذاتِ اللّه 》 جز آن احادیث مسلسله بالآباء است. در طریق خدا و در طریق امر حق از امیرالمومنین علیه السلام کسی خشنتر نیست،《 لاَُخَیْشِنٌ فی ذاتِ اللّه 》و کاشکی که او با کسی خشونت کند، کاشکی رو ترش کند، کاشکی خم به ابرو بیاورد.
یک کسی به این هدایت با علی آشنا بشود مگر کم است؟ به یک کسی برسند خم به ابرو بیارورند.
نصیب چه کسی شده ما نمی دانیم. چه کسی استفاده کرده نمیدانیم . در نازلترین مرتبه و پایینترین مرتبه که از آن پایینتر نیست خلق به قوام آنها ایستاده است. عین روایاتی که راجع به اهل بیت علیهم السلام می خوانی، اگر ما نبودیم ابرها باران نمیداد، اگر ما نبودیم درختها میوه نمیداد، اگر ما نبودیم آسمان نبود، اگر ما نبودیم زمین نبود، اگر ما نبودیم بهشت نبود، اگر ما نبودیم جهنم نبود، اگر ما نبودیم چی نبود، عین آن روایات راجع به شیعه دارد معنایش چیست؟؟ معنایش این است که آن حقیقت جاریه در خلق به معنای آن ولایت اگر میخواهی این را درک کنی باید این ولایت تنزلی را بپذیری، من فقط امیرالمومنین را قبول دارم جز علی هیچ کس را…
فرمودند اگر کسی سلمان را اهانت کند از از وادی ایمان و از شهری ایمان خارج شده، اگر سلمان را کسی قبول نکند، سلمان که امام نیست سلمان که ولی مطلق نیست، سلمان که خلیفه رسول الله نیست، فرمودند اگر سلمان را کسی قبول نکند از شهر ایمان خارج است.
این روایت هم مناسب است اینجا ما بگوییم که خیلی شنیدیم معنایش را نفهمیدیم ؛
«أنَا مَدینَهُ العِلمِ و عَلیٌّ بابُها» این یعنی چه ؟ من شهر علم هستم علی باب و در آن شهر علم است.من اراد.
《وَ مَن اَرادَ المَدینَهُ فَلیَدخُلَ بابِها》 هرکس می خواهد وارد این شهر علم بشود باید از این در وارد شود یعنی چه؟
این مقام توسعه و مقام اطلاق تام ورود به شهر را میرساند، یعنی هر کس در عالم خواسته باشد در این شهر بشود این در کوچک است، همه درها، از طریق امیرالمومنین هرکس خواسته باشد بیاید، این در باز است، یعنی چه؟ یعنی با یادش هرکسی در عالم راه به این شهر راه دارد، با محبتش هر که در عالم .
دیگران در تنگنا و مضیقه افکار و اندیشه قرار گرفتند به آنها بگویی که می خواهی طرف رسول الله بیایی می گوید برو خودت را با این شرط بیاور، ولی باب امیرالمومنین اینجوری نیست.
دلم می خواهد این حدیث را که معنا کردم هرکسی اهلش هست گرفته باشد. «أنَا مَدینَهُ العِلمِ و عَلیٌّ بابُها» آن شهر یک درِ مناسب خودش می خواهد. دری در عالم وسیعتر، واسعتر، پر گنجایشتر از در امیرالمومنین نیست.
اگر تمام هستی، همه موجودات، چندین برابر از اینکه هستند به بینهایت ها، بشوند در یک آن، یک چشم به هم زدن این در که باز بشود همه میتوانند وارد بشوند. «أنَا مَدینَهُ العِلمِ و عَلیٌّ بابُها»، اولی روزنه هم نیست که بعضی ها را قبول می کند بعضی ها را قبول نمی کند، دومی… هیچ کسی در عالم نمیتواند باب بشود.
تو ترازوی احدخو بوده ای
بل زبانهٔ هر ترازو بودهای
تا آنجایی که شعرش یادم نیست نقل به مضمون میکنم، تو دری مدینه علم را و تا ابد به روی همه هستی باز هستی .حالا اگر می شود به مولانا گفت سنی بگویید،می شود؟
ای علی مرتضی مشکل گشا
ای پس از سوء القضا حُسن القضا
می شود به او گفت؟
تو ترازوی احد خو بوده ای، حرف در بینهایت با پهنای هستی جلو می رود ها؛
تو ترازوی احدخو بوده ای
بل زبانه هر ترازو بودهای
《عَلَیٌ مِیزَانُ الْأَعْمَال》،«أنَا مَدینَهُ العِلمِ و عَلیٌّ بابُها»؛ هرکسی بیاید دامنش را بگیرد راه دارد، و اینجوری نیست که…
همه عالم در مضیقه است، سینهشان تنگ است، همه هستی.
مگر ندیدی انبیا هم امتشان را نفرین کردند، یکی،یکی.
ولی خودش درون دهلیز خانه نشسته بود، تازه تماشا می کرد، وقتی که نگاه می کند شعله در [این را خوب دقت کن] اگر یک کسی دیده خوش به حالش میداند، اگر در درون یک خانه یا اتاقی به هر صورت قرار گرفته باشید،پشت که آتش می خورد توی خانه دود می آید، اول دود است شعله نیست، اول دود است، آقا امیرالمومنین یک مقدار دودها را تماشا کردند چشمشان اشک آمده بود. [حالا اینجا را] صدیقه طاهره سلام الله علیها دیدند امیرالمومنین دارند اشک چشم را از این دودها پاک میکنند. همه حرکتهای حضرت صدیقه طاهره در راه محبت امیرالمومنین علیه السلام است، آمدند جلو دود را بگیرند که علی چشمش گریان نباشد، تا این اندازه 《علی》 را می خواهد، ولی هستی غافل است که وقتی آمدند پشت در و گفتند بروید بابا آتش نزنید. امیرالمومنین میفرماید در این خانه فاطمه است فاطمه زهرا فرمود در این خانه《 علی》است، پشت در《 علی》 نشسته است، درها را نگاه کنید درها را،《علی》 درِ شهر علم پیغمبر است، فاطمه زهرا پشت در خانه《 علی》است، ببینید وقتی مجرای کار تغییر پیدا کند تا آنجا آدم را می کشاند که برای خدا [خوب دقت کن] برای حفظ اسلام برای اینکه پیغمبر اکرم بعد از وفات، مکتبش تعطیل نشود، برای اینکه اسلام از هم نپاشد، [خوب دقت کن] همه اینها برای اسلام، برای اسلام، برای اسلام، برای دفاع از قرآن، چه؟ در خانه فاطمه زهرا سوخته می شود.
[اینجا را داشته باش ] شیعه در این خانه است، نکند ما برای این خیال یک وقتی دل شیعه میسوزانیم؟ نکند برای این حفظِ خیالی در دل دوستان 《علی》 آتیش میزنیم ؟ نکند از آنها باشی؟ نکند، مواظب خودمان باشیم، مواظب زبانمان باشیم، مواظب فکرمان باشیم، مواظب چشممان باشیم.
چرا راهمان نمی دهند؟ چرا در به روی دلمان نمیگشایند؟ چرا جوابمان را نمی دهند؟ برویم زیر بنای حرکات خودمان را مطالعه کنیم، آقا امیرالمومنین علیه السلام در دهلیز خانه نشستند دود را میبینند، فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت در می روند، علی کل حال با آن لگد در شکسته شد.
همه پیغمبرها یک ذره وضعشان تکان خورده به نفرین نشستند، آقا امیرالمومنین اراده نفرین نکرد.
حالا در خانه علم رسول الله صلی الله علیه و آلهو سلم هست یا نه؟
اراده نفرین نکرد، این باید در خانه باشه یا نه؟ وقتی هم جلو تشریف آوردند کمربندش را هم گرفتند( این همه اش به خاطر دل زهراست) باز زمینش گذاشتند و پا شدند.
ولادت حضرت زینب سلام الله علیهاست، ما ولادت حضرت زینب را اینجا تمام میکنیم. مناسب است که ما هم سهمی داشته باشیم.ایام فاطمیه است.
این روایت را گوش بدهید؛
یک روزی بی بی زینب سلام الله علیها روی زانوی آقا امیرالمومنین نشسته بود،بی بی زینب سلام الله علیها هی به محاسن بابا دست میکشیدند، یک تدبیراتی دختر دارد که پسرها این تدبیرها را ندارند، اول از محاسن شروع کردند، به محاسن بابا دست کشیدند، بعد دست را پایین انداختند، مدتی توقف کردند حالا، این کار یک ترتیبی دارد، مستقیماً سراغ آن نکته نرفتند که بابا متوجه آن نیت دختر نشود، باز دو مرتبه دستشان را پایین آوردند به چشمای بابا کشیدند هنوز سراغ آن نکته نرفتند، کم کم دستشان را آوردند هی روی بازوی بابا کشیدند، آقا امیرالمومنین علیه السلام هیچ چیزی نگفتند.
این دست که روی بازو بود حرف را شروع کردند، سوال کردند بابا شما خیلی شجاعی؟ فرمودند بله بابا خدا به من داده.
بابا شما خیلی زور داری، زورت زیاد است؟ فرمودند بله خدا به من داده است.
بابا من گاهی که می روم پیش دخترهای هم سن و سالم، خانه فامیل،هاشمیات، از شما تعریف میکنند می گویند که شما در عالم قدرتتان از همه بیشتر است، اینجوری می گویند، آره همین جور است؟ فرمودند بله همین جور است.
حالا دست روی بازوست،.
فرمودند باباجان پس چرا آن روزی که آن ظالم مادرمان را زد، وقتی او سیلی به صورت مادرم میزد شما با این زور و بازو کجا بودی باباجان؟
بابا جان اگر شما قدرتت زیاد است چرا با طناب بستنت؟ هنوز دست من روی بازویت است، ببینم علامت طناب است.
چنان امیرالمومنین را منقلب کرد، که خانم زینب را بغل گرفتند، مدتی نوازش کردند، تنها جوابی که آقا امیرالمومنین به حضرت زینب دادند این بوده که دخترم زینب مادرت زهرا نمیخواست من کاری انجام بدهم و منتظر باش آنچه را که الان تو به من می گویی خودت دچارش خواهی شد که باید صبر کنی. چیزهایی را خواهی دید که صبر تو از من بیشتر خواهد بود این مسأله در گوش بیبی زینب بود که بابا چه می گوید، چه حادثهای است؟ چه واقعهای است؟ لذا هر وقت موقعیتی پیش می آمد، در روایت این دارد که آقا اباالفضل العباس وقتی ولادت پیدا کردند هر وقت امیرالمومنین ابوالفضل العباس رو بغل میکردند روی زانو مینشاندند میخواستند صحبت کنند بی بی زینب بزرگ شده بودند تا چشمشان میافتاد میآمدند روی زانوی دیگر بابا می نشستند، بزرگ شده بود و فوری سؤال میکردند بابا آن مسأله چیست که کوچکی به من گفتید؟ می فرمودند صبر کن،خواهی دید که جلوی چشمت برادرت برادر مظلوم و عطشان را لب تشنه سر میبرد و تو نگاه میکنی و صبر میکنی.
《لا یوْمَ کیوْمِک یا ابا عبدالله》
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه و الاخلاص و الصلوات.
《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》
یاعلی مدد