《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِم عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
《لَوۡ أَنزَلۡنَا هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ عَلَىٰ جَبَلࣲ لَّرَأَیۡتَهُۥ خَٰشِعࣰا مُّتَصَدِّعࣰا مِّنۡ خَشۡیَهِ ٱللَّهِۚ وَتِلۡکَ ٱلۡأَمۡثَٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَفَکَّرُونَ》(سوره مبارکه حشر/۲۱)
خداوند تبارک و تعالی برای اینکه حقایق روشن بشود و ارتباط انسانها با معانی همیشه برقرار باشد زمینه این ارتباط را با اَمثال جمع مَثَل فراهم فرموده است.
《 إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَهً فَمَا فَوْقَهَا》(سوره مبارکه بقره/۲۶)،《 وَتِلۡکَ ٱلۡأَمۡثَٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِ 》(سوره مبارکه حشر/۲۱) در ذیل این آیه کریمه خود حق هم میفرماید ما با مَثَل …
مَثَل یا مِثل هر دوتا یکی است، یک شیئی که مُبَیِن شیء دیگر باشد از یک وجه یا از وجوه متعدد این مِثل یا مَثل است.اگر اینکه از تمام وجوه یک شی مبین وجه دیگر باشد شیء دیگر باشد این مِثل و مَثَل تام است، لذا از اهل بیت علیهم السلام مُثُل عُلیا تعبیر شده است مُثُل جمع مَثَل است و عُلیا جمع اعلاست. علیا جمع اعلا ،مُثُل علیا یعنی مَثلهای بالای کامل تمام .
فقط حق است که《 لیس کمثله شیء》 .
آیه قرآن می فرماید 《لیس کمثله شیءٌ》،حق مثل دارد ولی دیگر مِثل مِثلش نیست. مثل یعنی آن که شباهت به شیئی دیگر دارد. عینیت با اشیاء دارد، فلانی که می گویند مثل فلانی است نه اینکه عین اوست، عینیت یعنی وحدت است یعنی دوتایی نیستند یکی هستند، مِثل یا مَثَل یعنی آن اِتصاف کامل شئ به شیء.
لذا در آن حدیث است که فرمودند عبدی.
حدیث قدسی است حدیث قدسی با بقیه احادیث فرقش این است که حدیث قدسی کلمات پروردگار متعال به انبیا بدون واسطه جبرئیل است، این حدیث قدسی می شود. احادیث دیگر نه،قول جبرئیل نیست اندوخته ذهنی و فکری خود رسول خداست،آنچه از خود رسول خدا صادر بشود و قول حق در آن نباشد یعنی نفرمایند از ناحیه خدا می گویم ولی آنچه را که بگویند از حق است «ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»، یعنی قول رسول خدا قول خداست فرق نمی کند اما یک نوع سخن داریم، کلام داریم، که صورت وحی دارد این جبرئیل واسطه است بین کلام خدا و بین القاءش به پیغمبر، این را وحی می گویند، یک حدیث قدسی داریم که از خداست، هر پیغمبری از خدا نقل میفرماید، معمولاً حدیث قدسی از موسی است ولی جبرئیل هم واسطه نیست، بلاواسطه از خدا گرفته شده است.
یک کلامی هست که از خود رسول الله است، وحی نیست که جبرئیل واسطه باشد، بلافاصله هم از خدا گفته نشده، از خود رسول الله است، ولی خود رسول الله هم گفته اش از طرف خداوند تبارک و تعالی امضا شده، هرچه رسول الله بگوید حق فرموده اینکه مال من است.
این هم حدیث می شود، پس کلام سه جور شد؛
یکی وحی است، وحی آن است که… ( البته بین وحی و الهام هم باز یک فرقی باید بگذاریم بعد برویم)
کلام یا وحی است یا الهام، وحی آن است که جز به پیغمبر به غیر پیغمبر هم آن اِشعِار و اِعلام داده می شود یعنی وحی اختصاصی پیغمبران نیست. بعضی ها خیال میکنند اینکه وحی فقط باید برای پیغمبران باشد 《وَأَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰٓ أُمِّ مُوسَىٰٓ》(سوره مبارکه قصص/۷) به مادر موسی ما وحی فرستادیم، این وحی جبرئیلی نیست یعنی دلش را به یک نقطه مرموز و متصل به حقایق آگاه کردیم.
《وَأَوْحَىٰ رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ》(سوره مبارکه نحل/۶۸).
و رب تو به زنبور عسل وحی کرد 《وَأَوْحَىٰ رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ》 فرش نشین نباشی عرش نشین باشی، به پستی فکر نکنی به بلندی فکر کن، پایین را نه همیشه بالا را بپا، مردمان بزرگ مردمانی که اینها قدرت نفسی آنها خیلی قوی است در موقع مکالمه و سخن سرشان را پایین نمی اندازند، این بچههایی که درس را بلد نیستند دیدید سرشان را پایین می اندازند؟ آن کسی که بلد است سرش را بالاتر می گیرد، گاهی بعضی ها را دیدید آن بچههایی که درسشان را فراموش کردند یا اگر فراموش نکردند اطمینان به نفسشان ندارند هی سرشان پایین است.
حفظ کرده ها اگر چیزی هم بلد هست یادش می رود. آن کسی که یک مقداری درجهاش از نظر قدرت نفسی بالاست این به صورت شما نگاه میکند، جواب می دهد، اگر دیدید یک شاگردی از معلم زیادی دارد، از نظر روحی، این وقتی معلم صحبت میکند این سرش را اینجوری میگیرد از چشم های معلم هم نگاهش بالا میزند. این قدرت نفسش قوی است، شما هم وقتی که به مناجات میپردازید با خدا صحبت میکنید نیست که روح قوی می شود تا اینجوری می کند اینجوری نمی کند.
حق دوست ندارد مومن همیشه به ذلت و…
فقط در یک جا شرط است که اگر در مقابل بزرگی قرار گرفت انسان سرش را پایین نیاورد، چشم هایش را پایین بیندازد خوب است، این حیا است، این ادب است، خوب است، ممدوح است، ولی خودش را جمع کردن و اینجوری این ها درست نیست.
به مسائل روحی صدمه میزند، دست خود آدم نیست، منتها این یک شناسایی است ما گفتیم که یک قاعده است که همان جور که با حرف می شود کسی را شناخت، با حرکاتش هم می شود شناخت که در چه پله ای است.
با یک کسی که برخورد کردید معلوم می شود این راست می گوید یا دروغ، از همین حرکاتش تا به چشم هایش نگاه کنید توی چشم هایش می گوید دروغ است یا راست، خیلی روشن.
آنقدر هم این قاعده قوی است که در یک بیلیون یکی خلاف ندارد، یک بیلیون بیشتر بگویید هرچه، وقتی حرف میزند همین تو چشم هایش نگاه کنید، اگر در چشم هایش نگاه کردید و خواستید صدق را بفهمید دیدید چشم هایش را پایین زد و این ها، بدانید یک جاهایش معیوب است، قاطی دارد، این خطرناک است، ولی اگر نه، صدق داشته باشد چشمش را برنمی گرداند، مگر اینکه آدم در مقابل اهل بیت علیهم الصلاه و السلام ادب کند چشم هایش را پایین بیندازد، ولی سر برافراشته، آقا امیرالمومنین یک پیرمردی را دیدند 《کَانَ یَتَجَلَّدُ فِی مِشْیَتِهِ》 این مثل جوانهای سابق این ورزشکارها، مثل این جاهل ها پاشنه کفشش را خوابانده بود و کتش هم روی شانه اش بود و دست هایش را هم اینجوری اینجوری می کرد راه می رفت،
دستمال ابریشمی اش هم دستش بود، دیدند اینجوری راه می رود پیرمرد نود ساله.
حضرت فرمودند اینکه《 اَراک تَتَجَلَّدُ فِی مَشْیِکَ》، می بینم مثل جوانها اینجوری راه می روی، ( چه پیرمرد زنده دلی بوده واقعا این پیرمردها گاهی…)
عرض کرد بله یا امیرالمومنین 《 بِوَلایَتِکَ》 از قدرت و نیروی ولایت شما استفاده می کنم و من اینجوری راه می روم که دشمن های شما خیال نکنند که ما که دوستان شما هستیم پیر شدیم، دیگر از بین رفتیم که توی چشم دشمن هایتان خار باشم.
جلوی حضرت هم دیگر آنجا خودش را ملا مندلی نکرد.
اصلاً این سرافرازی و برافراشته…
تَجَلَّدُ در مَشْی این است که انسان برافراشته قامت راه برود، هم به خود شخص قدرت می دهد، به خود شخص نیرو می دهد، وقتی هم انسان یک ذره کسالت داشته باشد اعتنا کند به این کسالتش و بخوابد میبیند این که مریضی بزرگی شد، ولی اگر به کسالت اعتنا نکرد بلند شد راه افتاد میبینید کسالت او مغلوب واقع می شود.
این کارگرها دیدید اگر اینکه یک صدم سرماخوردگی اش گیر یک خانواده ثروتمند و پولدار بیاید همه آنها می روند سرم وصل میکنند ولی او نه هم کارش را میکند و هم اینکه چند تا عطسه می زند و تمام است، حالش هم سر جاست.
مالِ چیست؟ مال این است که این علی کل حال بند دنیا نیست . هرکه بند دنیاست از مرض خیلی میترسد، هر که بند دنیاست از کسالت خیلی فرار میکند، خوف کسالت او را گاهی می کشد، مردمی که بند دنیا نباشند مرض به آنها غلبه پیدا نمیکند. شما ببینید در خانه هم از همه کمتر کلفت و نوکر مریض می شود، نه؟ رخت شورِ خانه آدم، آشپزِ خانه آدم، باغبانِ خانه آدم، از همه بیشتر خانم و آقا مریض می شوند.
گفت که این ها، دهاتی ها ییلاق قشلاق میکردند، خانم یکی از این ها وضع حملش گرفت، همانجا دور و بر زنها چادرهایشان را گرفتند، و وضع حمل کرد و بچهاش را به پشتش بست باز شروع کرد به راه رفتن، حالا زن های پولدارها باید بیمارستان، پرستار، و آخرش هم سزارینش میکنند، بعد هم تا آخر عمر می گوید بابا اینکه یک زاییدن بود دیگر، گفتند مرد هم زاییدن دارد؟ گفتن بله مرد هم زاییدن دارد، هم حیض دارد.
گفتند چه وقت؟ گفتند وقتی که بدهکار باشد چشمش به صورت طلبکار بیفتد، این را حیض الرجال می گویند. خیلی بد است خدا نکند کسی مبتلای طلبکار بشود، آن هم طلبکار بیانصاف، بیملاحظه، طلبکار بی توجه، طلبکار بیآبرو، ببینید چه کار می کند.
گفتند دو چیز است که در سخن بزرگان به حیض الرجال تعبیر شده؛[ یاد بگیرید]یک؛ مقابله بدهکار به طلبکار.
دوم چه؟
ذکر کردن کشف و کرامات. ای کسی مثلاً حالا یک حالی به او دست داده، یک چیزی در خواب و بیداری دیده این را این طرف و آن طرف نقل کند، گفتند این ها حیض الرجال است، خیلی بد است، خیلی زشت است، اگر کسی دری از حقایق و معانی به روی دلش گشوده باشند، ربطی به اهل بیت علیهم السلام به او داده باشند، این را این طرف و آن طرف نقل کند. بعضی ها که بالاتر گفتند، گفتند اینکه هتک ناموس است. ماها که یک مقدار متدین هستیم حاضر می شویم اینکه عیالمان را سر برهنه توی خیابان ببریم؟ حاضر می شویم؟ حالا برای دیانت نه، برای آبرویمان.
یا نه یعنی بیشتر از سر برهنه است، عریان ناموسش را انسان بیرون ببرد.
اگر کسی مکاشفات خودش را، معاینات خودش را، حالات خودش را…
برای همین می گویند خواب هایتان را به کسی نگویید، خواب های باطنی ها، به کسی نگویید ها، از ناموس انسان بیشتر ارزش دارد، در منطق هتک را این گفتند همه چیزها آداب و رسوم دارد، همه چیزها قواعد دارد، همه چیزها دستورات دارد، حتی اگر خوابی انسان می بیند خواب اصول دارد که کجا گفته بشود کجا گفته نشود، به چه کسی گفته بشود به چه کسی گفته نشود.
فرمودند فقیرترین مردمان، فقیرترین مردمان روز قیامت که از همه بیشتر فقیرتر است و دستش به گدایی درازتر است، از تمام خلق اولین و آخرین، آن طلبکاریست که به بدهکار فشار بیاورد و آبروی او را ببرد و آن نداشته باشد بدهد، این روز قیامت یک چهره زشتی خواهد داشت، آنقدر آنجا نیازمند و دستش به گدایی دراز است و خداوند تبارک و تعالی به جبران عملش در دنیا که آبروی مومنی را برد به این زودیها تکلیفش را مشخص نمی کند، این همین جور گدای گدا مانده.
ابن ابی عُمیر به قرض مبتلا شد علی کل حال ابن ابی عمیر از شاگردان خوب امام جعفر صادق علیه السلام هستند، این را به اتهام دوستی امام جعفر صادق علیه السلام ده سال به زندان بردند، هرچه داشت خرج کرد، ششصد درهم خانه اش را فروخت،فقط یک خانه داشت، به ابی بصیر بدهکار بود ظاهراً او هم از شاگردان امام جعفر صادق بود، به یکی دیگر از شاگرد های امام جعفر صادق بدهکار بود، آمد گفت اینکه این ده سال که من نبودم و زندان بودم صبر کردی و حالا هم که بیرون آمدم هیچی به روی ما نیاوردی، پولت را آوردم، گفت از کجا آوردی تو که نبودی خرجی درآمدی نداشتی؟
گفت خانه ام را فروختم.
توی سر خودش زد، شروع به گریه کرد، گفت شنیدم از مولای خودم امام جعفر صادق علیه السلام که فرمود دار از مُستَثنَیاتِ دِیْن است اگر کسی به کسی بدهکار است و طلبکار می آید بگوید ندارم، طلبکار بگوید خانه ات را بفروش، این در منطق شیعه، در فقه، در اصول شرعیات نمیتواند بگوید خانه ات را بفروش، این هم وظیفه ندارد خانه اش را بفروشد.
با خود او رفت پول را به آن آقا داد گفت بِیع را اِقاله کن، خانه را بیخود فروخته، من پولم را نمی خواهم، ما شیعه ایم، ما پیرو جعفربن محمد الصادق هستیم،
او به ما فرموده دار از مستثنات دین است چطور من پولِ فروش خانه او را بگیرم، من پولم را نمیخواهم منتها برای کرامت مومن گفتند که بدهکار باشد بهتر از این است که تو مجانی به او پول بدهی. گفتند این کرامتش را حفظ کن، شخصیت او را حفظ کن، اگر آدم بگوید اینکه این پول مال خودت، شخصیتش پایین می آید، نه بگو اینکه تو بدهکاری هر وقت داشتی، قرض الحسنه، در روایات قرض الحسنه که می گویند این صندوق ها نیست ها، این ها آبروریز خانه است، هرکه میخواهد آبرویش برود، برود از اینجاها بگیرد، اینها نیست، قرض الحسنه آن است که شرائط بسیار الهی و نورانی دارد، حق ندارد آن که قرض الحسنه می دهد به بدهکار بگوید چه شد آقا تو که گرفتی اصلا هیچی دیگر…
این را اگر بگوید همه زندگی ایمانی اش به باد است باید منتظر باشد هر وقت داشت و به هر اندازه ای داشت، و این قرض الحسنه است.
امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند اگر کسی چندین برابر قرض الحسنه پول به کسی مجانی بدهد ثواب قرض الحسنه را باز ندارد، برای چه قرض الحسنه اینقدر ثواب دارد و خود خدا هم دست دراز کرده می گوید《مَّن ذَا ٱلَّذِی یُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنࣰا 》؟ها ؟
اولاً اینکه قرض در قرآن هم هست قرضًا حَسَنا نه قرضً حَسنَه.
ولی در اصطلاح قرض الحسنه است، یک چیزی که امشب یادتان ان شاءلله بماند برای چه به این کار خدایی اینقدر آبرو دادند؟ و اینقدر به آن اعتبار و نورانیت دادند؟ اسمش را قرض الحسنه گذاشتند؟
و خداوند تبارک و تعالی هم دست دراز کرده است می گوید من هم قرض الحسنه می خواهم؟ نه بابا شماها مومنین، منِ خدا هم قرض الحسنه دوست دارم،
《مَّن ذَا ٱلَّذِی یُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنࣰا》چه کسی به ما قرض الحسنه می دهد؟
به جهت اینکه قرض الحسنه مربوط می شود به این روایت نورانی؛ 《حُبُّ عَلِیً حَسَنَه》، در طریق ولایت است، این هم قرض الحسنه است. قرض الحسنه و《حُبُّ عَلِیً حَسَنَه》 با هم دوتایی حرکت میکنند و در طریق ولایت است و دوستی و اگر کسی به واسطه محبت امیرالمومنین به کسی پول به قرض بدهد هی دنبالش نمی رود بگوید چه شد بابا و فلان.
این بد است ،به خدا قرض الحسنه دادی کسی به خدا قرض می دهد می رود بگوید چه شد،به ما بده؟
یک معنای دیگرش هم این است که خود او به تو این سرمایه را داده، تو موفق بشوی به این عمل بزرگی که نظیر ندارد. یک قرض الحسنه هم داریم، همه چیزها مفاهیمش را عوض کرده، همه چیزها، قرض الحسنه هم عوض کرده، مساجد مفاهیمش را عوض کرده، حسینیه ها مفاهیمش را عوض کرده، مومن مفاهیمش را عوض کرده، عالم مفهومش را عوض کرده، قرض الحسنه هم عوض کرده.
مومن همین است که ما هم را صدا میزنیم، مومن کجا بودی؟ یعنی برای چه خُلف وعده کردی.
مگر مومن خُلف وعده می کند؟
یکی از گناهان کبیره خلف وعده است، یکی از گناهان کبیره، یکی از گناهان کبیره خلف وعده است. مومن چه شد قول دادی؟
نه بابا کلمه مومن را از روی او بردار، مومن که خلف وعده نمی کند، مومن جایش را عوض کرده، عالِم جایش را عوض کرده، گفتند عالم کیست؟ علامتش را بگویید، حضرت فرمودند این علامت اگر در او بود عالم است اگر نه عالم نیست.
نفرمودند اگر اینکه ریشش بلند بود، عمامه اش بزرگ بود، نمیدانم اینکه قواره داشت، بلند بود، در مدرسه حجتیه و فیضیه بیشتر درس خوانده بود، کتابخانه اش بزرگ بود، درس بیشتر خوانده بود، استاد بیشتر دیده بود، هیچ کدام از اینها را نگفتند.
علامتش چیست؟ آقاجان عالِم کیست که علامتش را بشناسیم دنبالش برویم؟
امام جعفرصادق علیه السلام فرمودند 《مَن》 کسی که 《یُذَکِّرکُم اللهُ رُویَتَهُ》 علامت عالِم این است، همه هم او رل میشناسند دیگر، چون آنجوری که آدم برود ببیند این درس خوانده یا نه، آخر آن که می خواهد برود خودش باید درس خوانده باشد، آدم عوام که نمی تواند بروید ببیند درس خوانده یا درس نخوانده.
بقیه علامات هم…
این علامت را همه، از بچه کوچک می فهمد، تا پیرمردی که نمی تواند از جایش حرکت کند، زن میفهمد، مرد میفهمد، سیاه میفهمد، سفید میفهمد، خوب میفهمد، بد میفهمد، همه می فهمند؟
چه چیز را؟
من کسی که شما وقتی نگاهش کنی در این نگاه یاد خدا را به تو بدهد، اگر اینجور کسی تا نگاهش کنی به یاد امام حسین بیفتی، تا نگاهش کنی به یاد امیرالمومنین بیفتی، تا نگاهش کنی به یاد ائمه علیهم السلام بیفتی، تا نگاهش کنی یاد خدا بیفتی، چون یاد خدا یاد ائمه است برای همین گفتم ها، چه جوری می شود یاد خدا افتاد؟
هر وقت یاد ائمه افتادی یاد خدایی. خدا که مشخصات بُعدی ندارد آدم بتواند او را بگیرد.
《یُذَکِّرکُم اللهُ رُویَتَهُ》 کسی که شما را به یاد بیاورد خدا را به یاد شما بیاورد و به یاد خدا بیندازد شما را این عالِم است.
یک چیز دیگر گفتند آن خیلی عجیب است؛
آقاجان باز علامت عالِم چیست؟
فرمودند نه به صورتش نگاه کن، وقتی از در خانه اش رد می شوی به یاد خدا بیفتی.
در خانه اش؟ این چه جوری به یاد خدا؟
شما را به یاد اهل بیت علیهم السلام بیندازد، واِلا کسی به یاد خدا نمی تواند.
اگر اینجوری بود این عالِم است بعد فرمودند خب اینجا باید چه کار کنیم؟
فرمودند دیگر اگر با او پیوندت را مستحکم کردی، اگر بگسلی و جفا کردی با خدا پیوندت را گسیختی و جفا کردی، حالا همه چیزها عوض شده، این هم عوض شده.
ما علامات را هم خودمان قرار می دهیم، فرمودند اگر علامت ایمان و مومن را خودت بگذاری آن علامات باطل است، علامت را باید اهل بیت بدهند، علامت را باید آنها بزنند، آنها باید نشانهگیری کنند، آنها باید نشانه بگذارند.
اگر غیر آنها فایده ندارد، اینها هستند ها، که عُلَماءُ اُمّتی…[ چون علامت را که فرمودند که علامتش چه جوری است، حالا وصفشان]《 عُلَماءُ اُمّتی أَفضَل مِن انْبیآءِ بنیاِسرائیل》.
شیخ فهد حِلی از علما است، آمد آن عالم نصرانی یهودی پیش شیخ احمد بن فهد حلی[ خدا ان شاءالله قسمت کند کربلا مشرف بشوید یک خیابان به نامش هست و یک مقبره و یک مدرسه هم سر خیابان هست]، این چهار فرسخ در چهار فرسخ که حداکثر حرم است، حرم اباعبدالله حداکثر چهار فرسخ دارد، آن حرم چهار فرسخ است، اگر کسی مسافر باشد نمازش قصر(شکسته) است مگر در حریم اباعبدالله الحسین و سه جای دیگر .آنجا تمام است، برای چه؟
به جهت اینکه آنجا خانه خودت است، خانه دلت است، اصل کاری تو است، آنجا مسافر نیستی، وارد خانه ات شدی دیگر به وطنت رسیدی، مسافر وطنت است، در تمام مدت چهل سال، پنجاه سال که آنجا زندگی میکرد آمد پیش فهد حلی گفت اینکه من میخواهم با بزرگترین علمای شیعه صحبت کنم[ خیلی جاها را نشان دادند رفت پرسید دید چیزی بلد نیستند ] هر چند وقت یک مرتبه خدا برای اینکه حجتش را تمام کند آن اصل کاری ها را نشان می دهد.
این هم که اِهن و تُلپی نداشت، بیل دستش میگرفت در باغستان های کربلا کشاورزی می کرد. او علامتهایی که مردم رفته بودند چیز دیگر بود، این بی علامت بود، گفتند یک کسی دیگر هست آن علامات در او نیست، تابلو ندارد، گفت خب این هم برویم ببینیم، او را به باغستان بردند، دیدند دارد بیل می زند، گفت شیخ احمدبن فهد حلی شما هستید؟ گفت بله من هستم.
سوالی دارم.
بله سوالت چیست؟
گفت این روایت از شماست که رسول خدا این حدیث را فرموده است 《 عُلَماءُ اُمّتی أَفضَل مِن انْبیآءِ بنیاِسرائیل》، این صحیح است؟
گفت بله صحیح است، رسول مکرم، نبی مُمَجد خاتم انبیا، عقل کل، هادی سبل،محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است 《 عُلَماءُ اُمّتی أَفضَل مِن انْبیآءِ بنیاِسرائیل》.
گفت خب یکی از انبیا بنی اسرائیل موسی است.
گفت بله موسی است.
گفت خب موسی عصا اژدها می کرد، عصایش را می انداخت《فَإِذَا هِیَ ثُعْبَانٌ مُبِینٌ 》( سوره مبارکه اعراف/ ۱۰۷)، وقتی آن را می انداخت ناگهان یک اژدهای درنده پر حرکت و جنبش نه مثل این مار نجف آباد که سه تن و نیم وزنش است، سه تن و نیم یک مار از اول خلقت زمان دایناسور هم این جور چیزی نبوده، [ یک مار در نجف آباد گرفتند دروغ هم نیست، بله همین نجف آباد شهر آقا منتظری، سه تن و نیم بعد ده متر هم طول آن، این ها علائم ظهور هم هست ها، این ها را به شما بگویم، کم کم دارد در عالم یک چیزهایی پیدا می شود، خیلی زیاد است این یکی دوتا را ما میشنویم، یک عقاب گوساله هشتاد کیلویی را برداشته، تا حالا سابقه ندارد، این ها دارد کم کم خوارق عادات در طبیعت…
چون مردم همان جور که گفتیم با مَثَل حقایق روشن می شود باید با امثال حقایق و مفاهیم را درک کرد، با این خوارق عادات در عالم طبیعت باید کم کم آدم پی ببرد به یک چیزی که غیر از همه این عوالم، یک چیز دیگر هست.
یک متر حلقه دور سایز کمرش، ده متر هم طولش، سه تن و نیم، با دو تا بیل مکانیکی سوار ماشینش کردند کرایه اش هم مجانی تا تهران آوردنش باغ وحش] موسی هم عصا اژدها کرد ولی از این مار سه تن و نیمی بزرگتر و مهیبتر، به قول آن آخوند خراسانی می گفت که شَفتَش را انداخت اژدها رفت.
گفت خب آقای احمد فهد حلی موسی شفتش را انداخت اژدها رفت، شما چه کارهای؟
《 عُلَماءُ اُمّتی أَفضَل مِن انْبیآءِ بنیاِسرائیل》.
او هم بیلی که دستش بود را این سر بیل هم آهنی است، مثلث است، مثل دهن مار بوا میماند، دیدید اینجوری مثلث است دیگر، همین جور که انداخت یک اژدهای مهیبی که( یهودی ها که ترسو هستند چشمشان هم که باز به یک چیزی بیفتد دیگر ترس…) آمد پناه شیخ احمد حلی و قایم شد، دست به دامن و…
کمر بیل را گرفت و دو مرتبه بیل شد.
گفت خب ما قبول
کردیم این باید حدیث باشد که
《 عُلَماءُ اُمّتی کَانْبیآءِ بنیاِسرائیل》 نه اَفضل .
شما توانستی کار موسی بکنی، نتوانستی که بالاتر از او کاری بکنی، مثل حضرت موسی.
گفت نه افضل اند، نگفت افضلم، گفت افضل اند، بزرگ.
گفت چطور ؟
گفت به جهت این که موسی وقتی که عصا اژدها شد اول خودش ترسید که خطاب آمد «لا تَخَفْ» ، یعنی اول خودش جا زد، ولی علمای شریعت حضرت خاتم انبیا محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم آنها نمیترسند.
به دست شیخ احمد فهد حلی مسلمان شد، صاحب کتاب کَلِمُ الطیب و کتابهای دیگر ،کتابهای با برکت، این مرد بزرگوار.
اینها عالم، این ها متصل، ولی ما دنبال چه میگردیم؟ دنبال علامتهایی که خودمان روی اشخاص می گذاریم، این علامت ها قبول نیست.
ادبش هم اینجور ادبی بود که … آدم یک ادب داشته باشد به او همه چیز می دهند.
بودند کسانی از اولیاء خدا و از متوسلین و متمسکین به ذیل عنایت اهل بیت علیهم السلام که در تمام مدت عمر به خودشان اجازه نمیدادند یک مرتبه نام اهل بیت را به زبانشان جاری کنند، به خودشان اجازه نمیدادند یک مرتبه《 یاعلی》بگویند، میگفتند این یک طهارت میخواهد، که آن طهارت را ما نداریم که نام آنها را ببریم، خدا با این ادبشان همه چیز به آنها داد.
به خودشان اجازه نمیدادند که یک مرتبه یا فاطمه سلام الله علیها بگویند، به خودشان اجازه نمیدادند یا حسین بگویند، بعد ما با همه این…
آدم ادب داشته باشد، تا با ادب به او بدهند.
با همه آلودگی…
ولی این را بگوییم نسبت به باب امام حسین علیه السلام اینجوری نیست، فرمودند هرکه آلودهتره نزدیکتر بیاید، یا رحمت الله الواسعه و یا باب نجات الاُمه.
شب دوم این مجلس نورانی که بستگی دارد به بیت رسالت از نظر ولایت و اخلاص، درِ خانه صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها.
یک روز بعد از واقعه احراق باب آن ملعون ازل و ابد دومی، بعد از یکی دو سه روز یا چند روز علی کل حال مقداد را در کوچه دید شروع کرد به مقداد بد و بیراه گفتن و مورد شتم قرار دادن مقداد را که تو بر علیه من دسیسه می کنی، مقداد آرام بود سخنی نمی گفت،
بعد شروع کرد حرف زدن که آن شب جنازه دختر پیغمبر را تو موجب بودی و دیگران که ما اطلاع پیدا نکنیم.
مقداد باز چیزی نگفت. جلو رفت دستش را بلند کرد و به صورت مقداد سیلی زد مقداد دور خودش پیچید به زمین خورد شروع کرد به گریه کردن، بلند بلند هم گریه کرد، شروع کرد او به شماتت کردن، که دیدی طاقت یک سیلی خوردن من را نداری بعد این کارها را می کنی.
گفت نه من از سیلی تو گریه نمی کنم گریه من برای آن مظلومهای است که من با مردانگی خودم چنین به زمین خوردم از ضربت …
آن مظلومه مَغصوبه حق چگونه مورد هجوم تو ظالم ملعون قرار گرفت، دستت بریده باد، شَلَّت یَداک ، اگر اینجا سیلی نمیزدند به صورت فاطمه زهرا سلام الله علیها به دخترش بی بی زینب سلام الله علیها و به ناموس خدا آنگونه تازیانه و سیلی نمی زدند اگر این درِ خانه را آتش نمیزدند آن خیمهها را شب یازدهم محرم آتش نمیزدند.
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه و الاخلاص و الصلوات.
《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》
یاعلی مدد