《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنُ الدَّائِم عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
《بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ》
إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ ﴿۱}وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَهُ الْقَدْرِ ﴿۲}لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿۳}تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ ﴿۴}سَلَامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿۵}
عرض شد که لیله قدر در ماه مبارک رمضان قرار گرفته است،لیله قدری که راه به آن مسدود است و کسی نمی تواند خودش آن را پیدا کند، این لیله قدر در ماه رمضان است.
و نزول قرآن در همین ماه رمضان در لیله قدر است،با اینکه به حَسَب اطلاعی که همه فِرَق مسلمین دارند و این اطلاع هم درست است و به این مطلب اعتقاد دارند،نزول قرآن بر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تدریجی بوده و در بیست و سه سال این قرآن بر رسول الله نازل شده است.
چطور است که در این آیات کریمه نزول این حقیقت و این معنا را در لیله قدر حقِ متعال بیان فرموده است؟؟
جوابش را در یک روایت یا دو روایت ،حضرت صادق علیه الصلاه و السلام فرموده اند، چون عین این مطلب از حضرت سوال شده است.(آن روایت دارد در بیست سال، با اینکه از بعثت تا وفات رسول الله صلی الله علیه و آل و سلم بیست و سه سال طول کشیده است)
_روایت دارد که از حضرت صادق علیه الصلاه و السلام ،که آقا قرآن در بیست سال بر رسول الله نازل شده است ،چطور آیه اینطور نشان میدهد که در یک شب آن هم در ماه رمضان و آن هم در لیله قدر این معنا صورت پذیرفته است؟؟
حضرت اینطور جواب دادند؛
(دو روایت دارد،هر دو روایت یک جور جواب داده شده است)
فرمودند قرآن برقلب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ،همه اش در یک شب نازل شده ،آن قرآنی که وقت نمی برد،زمان نمی خواهد ،این قرآنی که ما با آن آشنا هستیم که در دسترس ماست ( خیلی قرص و محکم حرف بزنیم )با این قرآنی که تا الان با آن آشنا بودیم ،یکنفر هدایت نشده است(خوب این را قرص بگوییم که معلوم باشد) با این قرآن ماها (ما شیعه هستیم ،خودمان را پیرو امیرالمومنین علیه السلام میدانیم ما هم با آن هدایت نشدیم)
قرآن یک حقیقتی دارد که بیانش را دیشب عرض کردیم،مختصراً باز می گوییم،این وجود لفظی و کتبی و ذهنی قرآن را ملاک برای درک حقیقت نمیدانیم،و ندانستند و خدا هم نمیداند،و پیغمبرش هم نمیداند.
قرآن حقیقتی دارد ،یک وجودِ واقعی دارد،یک وجودِ حقیقی دارد که کسی به او نرسیده است،اگر رسید همه هدایت با آن هست و به همه حقایق راه پیدا کرده است.
این چه قرآنی است که همه آن را میخوانی و به آن معتقد هستی ،باز همه کارهای زشت را میکنی؟؟هر چه زشتی است از تو صادر میشود؟؟(اهل قرآن هستی دیگر، با آن هم آشنا هستی، آیاتش را هم حفظ هستی،بلد هم هستی، تفسیرش را هم میدانی [تاویلش را نمیدانی،چون تاویل قرآن را آن کسی میداند که به حقیقتش آشناست]،احکامش را هم میدانی،حلال و حرامش را هم میدانی باز بد هستی!!
این کدام قرآن است که تو نتوانستی از آن استفاده کنی؟؟؟
اولِ سوره بقره حرف خودِ قرآن را بشنو که هدایت یافته ها را بیان میکند؛
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
《بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ》
《الم ﴿۱﴾ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ ﴿۲﴾》
خوب متقین چه کسانی هستند؟؟
اینهایی که تا حالا به ما معرفی کردند آنها متقین هستند؟؟نه
هر که ریشش بلندتر بود او اهل قرآن است؟؟نه
هر که عمامه اش بزرگتر بود؟؟نه
هر که قبایش بلندتر بود؟؟نه
اینها نه، متقین پنج شرط دارند، پنج صفت دارند؛
《الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ ﴿۳﴾》
در صفت اول همه ما گیر هستیم،آنهای دیگر را نمی گویم.
پایه اولش ایمان به غیب لازم دارد.
تقوا پنج رُکن دارد؛ و یقیمون الصلاه (نماز خواندن غیر از “یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ” است، نه فرمود یُصَلون، آیه میفرماید وَیُقِیمُونَ الصَّلَاهَ)
《وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ 》،(هر کدام از اینها اینقدر راهش،طول و دراز است و اینقدر راهش طولانی است که هر کدامش از اینجا تا خدا راه دارد.)
《وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ ﴿۴﴾》
《الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ 》،اصلا غیب چیست؟؟
این غیبی که باید
به آن ایمان پیدا کرد این غیب چیست؟؟
[به این لیالی متبرکه ما هنوز معنای غیب را نمیدانیم،که بدانیم به آن ایمان آوردیم یا نیاوردیم]
غیب را هیچ کس نفهمیده است(این هیچ کس که می گویم، آنهایی که فهمیدند به حساب نمی آورم،من این هیچ کس مدعیان راه را می گویم،همه،همه نرسیدند ،هر کس که ادعا کرده است)
هر کسی ایمان به غیب داشته باشد،این تمام حقایق بر او مکشوف است، این حاضر نیست از دهان یک مورچه یک خاشاکی را بیرون بکشد،آن کسی که مومن به غیب است.
همه هستی را رها میکند که یک دل تکان نخورد،همه هستی ،دنیا و آخرت، از بهشت چشم میپوشد که یک دل تکان نخورد،آن که ایمان به غیب دارد حالتش این است هاااا.
این رَجُل الهی و این حقیقت عالم ،بلکه مساوی با غیب است، ذات مقدس امیرالمومنین علیه السلام این خودش غیب است، این غیبی که ما باید به آن ایمان داشته باشیم این خودش غیب است،مساوی با غیب است.
خوب نگاهش کن،تماشایش کن، آنجور توی انقیاد است ،توی تسلیم است،توی اطاعت است، وقتی کَت هایش را بستند دارند او را میبَرند ،آنجور توی آن نقطه توی انقیاد آمده که اول موحد عالم، انبیاء را میخواهی بگویی بگو،اولیاء را میخواهی بگویی بگو،ملائکه را، هر که را میخواهی بگو، شاخصش را تعیین کن،برای خدا آنجوری توی تسلیم و انقیاد نیامده است.
هر کس هر چه میخواهد به او واگذار میکند،چنان آمده در انقیاد و تسلیم،تماشایش کن، که موحدی را که میخواهی اول موحد عالم حساب کنی برای خدا،اینجوری توی تسلیم و انقیاد نیامده است.چون این خودش است هااا، یکجایی نشسته که هیچ چیز تکانش نمی دهد.
قرآن هنوز شناخته نشده است،هر کس میداند وجود لفظی اش را میداند ،هر کس میداند وجود کتبی اش را میداند،هر کس میداند وجود ذهنی اش را میداند، وجود واقعی قرآن کجاست؟ کجا به آن رسیدی؟
روایات در کافی شریف می آید روز قیامت “فی احسن صوره…”،چون روز قیامت ،آنجا روز است دیگر ،روشن میشود،پرده ها،نقابها،تمام این حجابها برداشته میشود ،چهره قرآن خودش را نشان میدهد،”فی احسن صوره” ،روز قیامت مى آید، “فَیَمُره علی النبیین”، فَیَمُره علی الملائکه،”فَیَمُره علی المومنین”، به هر کس میرسد از او می گذرد.
می گذرد یعنی چه؟؟
یعنی اعتنا نمی کند، چون او این را نیافته، او هم بر آن می گذرد.به یک عده که میرسد آنها را میگیرد و با هم ضمیمه میشوند،آنها کسانی هستند که امیرالمومنین علیه السلام را شناختند،《علی 》را شناختند،چون این حقیقت قرآن است آنجا چهره اش را نشان میدهد،
﴿إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بهما لَنْ تَضلُّوا أبَداً و إنّهما لَنْ یَفْتَرِقا حَتى یَرِدا عَلَیَّ الحَوْضَ﴾
اینها مساوی با هم هستند، دوتا که نیستند.
قرآن آنجا وجود خودش را نشان میدهد، نه وجود لفظی اش، نه وجودی کتبی اش، نه وجود ذهنی اش،خودش، آن که هست، آن که قرآن است، آن که متقین یافتنش.
متقین،آنهایی که ایمان به غیب آوردند ،رُکن اولش.
غیب چیست که به آن ایمان بیاوریم؟؟
ندیدنی ها، پس هر چه ندیدی به آن ایمان بیاوری، این غیب است؟؟؟
وقتی که فتنه ها به شما هجوم آورد،بلاها،راهها بسته شد،《فَعَلَیکُم بِالقُرآنِ》بروید در پناه قرآن.
آنوقتی که فتنه ها مثل پاره های شب تاریک است ،نمی توانید یک وجب جلوی پایتان را ببینید،بروید به قرآن پناه ببرید،روشن میشود.
خوب،پناه میبریم برای چه تاریکتر میشویم؟؟
به جهت اینکه این قرآن را نیافتیم، این وجود کتبی و لفظی اش است، قرآن یک چیز دیگرست.
قرآن چیست؟؟؟
روز قیامت می آید او را می بینی.
اینجا هم میشود به آن رسید؟
بله، کسی که از قیامت برگردان داشته باشد در این دنیا، میتواند او را ببیند، میتواند با آن آشنا باشد.
همه قرآن بر رسول الله صلی الله علیه و آله در لیله قدر نازل شده است.
میدانی چه بوده است؟؟
یک حالت اُنس رسول الله با امیرالمومنین علیهما السلام است.
همه این وجود را این اُنسش تصاحب کرده است ،آنوقت این قرآن را یافته است.
و وقتی هم اولین آیه نازل شد،آن تجلی تام امیرالمومنین علیه السلام بر رسول الله صلوات الله و سلامه علیه بود.
《اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ》،با همین نامی که پرورشت داده، جانت را پروریدی، با همین شروع کن.
امیرالمومنین علیه السلام پرورش دهنده جانِ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است.
همه اُنس ذات رسول الله با اوست،لذا او قرآن را یافته است.
پیغمبر میداند قرآن چیست و هر که راه پیغمبر را رفته است،بدون استثناء، هر که راه رسول الله را رفته که اتصال به قرآن دارد یعنی قرآن را باید مساوی با امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه ببیند.
نبیند، همین است که هست، اگر توانستی استفاده کن، نمیدانی؟حرف بد است؟خلاف شرع و دین است؟
[اول این حرف را به تو بگویم کسی حرف را میزند که ؛
چنان ز زلف تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
آن پیه آخرش که تکفیر است من اول آن پیه اش را مالیدم، نه حالا هااا؛
عهد من با لب شیرین تو امروزی نیست
سالها هست کز این جام هِلالی مستم
(عشق من با خَطِ مشکین تو امروزی نیست
دیرگاهیست کز این جامِ هِلالی مستم)
آن تکفیر که همه از آن در میروند من به طرفش میدوم هااا،معلوم باشد.لذا خاطرتان جمع باشد،هر چه میخواهید بگویید ،راحت.
عهد من با لب شیرین تو امروزی نیست
دیرگاهیست کز این جامِ هِلالی مستم
چنان بُردی،چنان گرفتی که دیگر خطر و هیچی را حس نمی کنم،لذا حالا حرف را میگوییم.]
خارج از این منطقه اگر حرف را میخواهی بگیری ،همینی است که هست، ببین به کجا دستت بند است،اگر دستت به یکجایی بند است قرآن همان است.
اگر بند نیست، بیا با ما به میخانه.
اگر دستت بند نیست بیا ببین چه خبر است.
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خمت یکسر به حوض کوثر اندازیم
عالیترین مراتب استراحت جان و آسایش روح است،
بیا با ما به میخانه،که از پای خمت یکسر به حوض کوثر اندازیم.
امشب حرف امیرالمومنین علیه السلام را نزنیم کی میخواهیم بزنیم؟
تمام اُنس ذات مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم با نگاه امیرالمومنین علیه الصلا ه و السلام تامین شده ،که بنشیند و نگاهش کند، اینقدر این نگاه اثر کرد که رسو الله را به نُطق آورد، وقتی به نطق آورد، آنوقت وحی از زبانش بارید.
این قرآنی که میبینید اثر نگاه رسول الله به چهره امیرالمومنین علیه السلام است،این قرآنی که میبینید نُطقی است،حرفی است که ،نگاه رسول الله به چهره امیرالمومنین این را ثمر داده است.
قرآن در ماه رمضان در شب قدر نازل شده، بگیرش،لیله قدر را درک کن،بگیرش،با تو باشد،رهایش نکن،ولی گرفتنی نیست،رفتنی نیست،آموختنی هم نیست.
همه چیزها را میشود سراغشان رفت و گرفت غیر از این، این را باید بریزند به قلب،به رسول الله هم توی قلبش ریختند.خاتم انبیاء است، از رسول الله نقطه ای نورانی تر توی هدایت نداریم،به رسول الله هم دادند نه رسول الله گرفته ،هیچ نیرویی توی عالم نمی تواند این را بگیرد و جذبش کند این خودش باید توی قلب بریزد.
با هیچ زیر بنایی هم که فکر میکنی این را نمی دهند،
هر چه میخواهی فکر کنی با این نیست، خودش ظرف را میپسندد، و خودش را در آن ظرف میریزد،خودش انتخاب میکند، با چه چیز؟؟
معلوم نیست.
هیچ کس نمی داند؟؟
نه هیچ کس نمیداند، نگفتند، اگر بگوید کوچک است.
با عبادت؟؟ ابداً
با طاعت؟؟ اصلا،هیچ
با جِد و جهد؟؟ابدا ،این هم نیست.
پس این کارها را برای چه گفتند؟؟ گفتند انجام بدهید تا آخر، چنان خودت را توی طاعت و عبادت نحیف و ضعیف کنی،که بدانی نمیشود،برو هر چه میخواهی برو، نمیشود عبادت را ترک کنی،نمیشود طاعت نکنی، نمیشود نماز را نخوانی،نمیشود روزه را نگیری،نمیشود ،باید تا انتها بروی بدانی نمیشود.
با یک نگاه همه کارها درست میشود،یک نگاه،بیشتر نیست.
توی این همه راه یک نگاه بیشتر نیست،این همه راه؛
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد
غیرتِ عشق، زبانِ همه خاصان بِبُرید
کز کجا سِرِّ غمش در دهنِ عام افتاد
.
.
.
هر دَمَش با منِ دلسوخته لطفی دگر است
این گدا بین که چه شایستهٔ اِنعام افتاد
[امشب خیلی مُشوش و مضطرب هستم ،نمی توانم حرف را ادامه بدهم، امشب بوده که خانه امیرالمومنین علیه السلام جمع شدند ،این را نگاه کن ،این شیعه است،این قرآن را یافته ،این کسی که میخواهم حرفش را بزنم این به آن معنای واقعی قرآن واصل شده و این حقیقت را درک کرده، اَصبَغ بن نُباته جزء کسانی است که با این حقیقت آشناست]
امشب آمدند درِ خانه امیرالمومنین علیه السلام ،شیعیان،دوستان،همه اهل کوفه،همه آمدند پشت درِ خانه اجتماع کردند،ببینند چه خبر میشود از مولا،این حادثه و واقعه نتیجه اش چه میشود.
طبیبی که آوردند او همه را ناامید کرده ،ولی به مردم نگفتند،مطلب را مخفی قرار دادند،آقا امیرالمومنین توی بستر خوابیده اند، (هر سالی یک مرتبه این روایت را میخوانم و کاش که هر آن ،هر لحظه این سال میبود و این روایت را میگفتیم و به آن توجه میکردیم)
آقا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام توى بستر افتادند به حضرت امام حسن علیه الصلاه و السلام فرمودند حسن جان برو به این مردمی که دور خانه ام جمع شدند بگو بروند،اینجا توقف نکنند.
حضرت تشریف آوردند فرمودند پدرم سلام میرساند و میفرماید اینجا جمع نشوید،بروید .
امر امام را اِمتثال کردند و رفتند.
آقا امام حسن علیه السلام برگشتند.
فرمودند حسن جان پیغام من را به مردم رساندی؟؟
بله
رفتند؟ بله
کسی نماند؟ نمیدانم
برو نگاه کن ببین کسی نیست.
آقا امام حسن علیه السلام آمدند نگاه کردند دیدند عده کمی باز ماندند،چند نفر ماندند نرفتند.
فرمودند حسن جان برو بگو که اینجا نمانند،توقف نکنند.
حضرت برگشتند فرمودند پدرم امر میکنند(و امام است، امرش واجب است،باید اطاعت کنند)نمانید بروید.
آنها رفتند حضرت برگشتند،آقا فرمودند حسن جان دیگر کسی نماند؟؟
نمیدانم،ظاهر نه دیگر کسی نیست.
فرمودند برو نگاه کن.
آقا امامحسن علیه السلام آمدند دمِ در نگاه کردند دیدند همه رفتند،یکنفر مانده،صورتش را گذاشته به دیوار خانه امیرالمومنین علیه السلام دارد گریه میکند،این خاکها با اشک چشمش گل شده به صورتش چسبیده،همینطور گریه میکند.
حضرت برگشتند،عرض کردند باباجان اصبغ بن نباته صورتش را گذاشته روی دیوار دارد گریه میکند.
فرمودند برو به اصبغ ،امر خاص من را برسان.
بگو بابام میگوید راضی نیستم اینجا بایستی ،برو،توقف نکن.
آقا امام حسن ،امر خاص است، دو امرِ عام بوده که اصبغ ضمیمه اش بود،اطاعت نکرده.
( این تَمرُد عشق است هاااا.
امام حسین علیه السلام روز عاشورا،هفتادو دو تنش اینجوری بوده هاااا.
همه شان اینجوری بودند.چون امام حسین آنها را هم بیرون کرد،بروید ،آن ذات،ذات امام حسین است، آنجا یک جای دیگری است، برگردیم همین جا، آن یک چیز دیگریست ،خارج از مقوله حرف است)
آقا امام حسن برگشتند،اصبغ پدرم امر میکند،خواستند به تو که اینجا نمان و برو.
اصبغ عرض کرد حسن جان به پدرت بگو اصبغ نمیرود و از سرِ جایش تکان نمیخورد.
وقتی آقا امام حسن برگشتند حرف اصبغ را به امیرالمومنین علیه السلام گفتند،امیرالمومنین فرمودند حالا که نمیرود بگو بیاید داخل.
زَهره شیر میخواهد اینجا هااااا، شیعه خودش را برساند در اطاعت تام.
توی اطاعت تام که میخواهد اینجا آشنایی با لفظ قرآن لازم دارد که قرآن چه میگوید.
شیعیان ما لحن قول را میفهمند،عارفِ به لحن القول هستند،برو یعنی نرو.
دور شو یعنی بیا نزدیک.
اصبغ را وارد کردند،حضرت همین جور که نشسته بودند، اصبغ ادب کرد،ایستاد دمِ در گریه،گریه.
فرمودند بیا جلو اصبغ جان.
دم در آمد ،فرمودند بیا جلوتر.
نشست، فرمودند پا شو بیا کنار بالینم بنشین.
اصبغ را آوردند و “شَبَکَ أَصَابِعَهُ فی اَصابِع” دست اصبغ را گرفتند توی انگشتانشان را فشار دادند(این طرز مصافحه، دست دادن،ائمه با دوستانشان ،خیلی دلیل داریم که یک حکمت خاصی داشته که آن را نمی گویم،یعنی هر کسی لیاقت ندارد حتی این ترکیب را داشته باشد)
فرمودند اصبغ جان،همین جور که تو از من عیادت کردی (کجایش گذاشتند؟؟ این شده او)
زمزمه وحدت و جوش و خروش
از در و دیوار رسیدند به گوش
نِشتر فَصاد به لیلی رسید
از رگ مجنون ز چه خون کرده جوش
یکی است،دو تا نیست، این همان است هاااا،این را میگویند استغراق محبتی، این را میگویند فنا.
همین جور که تو از من عیادت کردی من از رسول الله عیادت کردم.
رسول الله صلی الله علیه و آله دم آخر به من این حرفها را فرمودند ،من هم به تو میگویم؛
ملعون است،ملعون است، ملعون است کسی که آقِ والدین بمیرد،هر کس پدر و مادر دارد این نقطه تربیتی را برود دنبال کند.
اگر کسی با پدر و مادر وَر بمالد نه درِ خانه امیرالمومنین،توی شهر امیرالمومنین هم راه ندارد.
این راه ولایت است، این اصول دارد،کسی که پدرش را نتواند داشته باشد، ننه اش را نتواند داشته باشد،میتواند ولیِ مطلق را داشته باشد؟؟؟
ملعون است،ملعون
است کسی که ،بنده ای که از مولایش فرار کند.
ملعون است،ملعون است کسی که دیگری را اجیر کند و اجر او را ضایع کند.
رسول الله به من فرمودند من و تو دو پدر این امت هستیم.
آی راحت شد امشب دیگر مولا،دیگر دارد راحت میشود، نمیدانید چقدر از این خوشحال است که دارد از این مردم …
مردم خیلی بدند هاااا،
رگ رگست این آب شیرین و آب شور
در خلایق میرود تا نفخ صور
اصبغ جان، رسول الله به من فرمود من و تو دو مولای این امت هستیم.
ملعون است آن کسی که از ما فرار کند.
اصبغ جان، رسول الله فرمود من و تو دو اجیر هستیم که خدا ما را برای این امت اجیر کرده است ،ملعون است آن کسی که اجر ما را ضایع کند.
[حالا این وقت بوده من نمیدانم ،قبل از این بوده نمیدانم،طبیب آمده، قبل از آمدنِ اصبغ است نمیدانم،بعد از آمدن اصبغ است ،نمیدانم]
طبیب دو مرتبه آمد ،به آقا امام حسن عرض کردند حسن جان این زَهر و سم خیلی به بدن پدرت سرایت کرده ،علاجش این است که شیر زیاد بیاشامد و شستشو با شیر میدهیم، هر چه میتوانید بیاوردید.
آن وقتها وسیله شیر اینجوری نبوده،هر کسی یک گاوی که میتوانسته خودش اداره کند،یک بزی که میتوانسته…
آقا امام حسن علیه السلام آمدند توی مسجد،فرمودند که یک مقدار زیادی شیر میخواهیم ،بیشتر از حد.
بچه شیعه های کوفه، اینهایی که عاشق امیرالمومنین علیه السلام بودند (امیرالمومنین توی خانه ها ،توی دلها نفوذ کرده بودند)
نمیدانم برای چه بچه ها؟؟
چون بچه به این فطرت نزدیکتر است،اینها هر کدام آمدند درِ خانه امیرالمومنین یک کاسه شیر دست گرفتند .
از آن مقداری که شیر لازم بود خیلی بیشتر و بیشتر و بیشتر آورند .
چه میشد آنوقتی که بچه های امیرالمومنین توی این کوفه یک جام آب میخواستند ،یک قرص نان میخواستند ، این بچه های کوفی کجا بودند ؟که بیایند این جام آب را به دست بچه های امیرالمومنین علیه السلام برسانند.
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》
یا علی مدد