گفتیم که یکی از آثار نور و روشنایی وجود بخشیدن به سایه و ظل است. نور در اثر تابش به یک شئ حائل، ظل و سایه به وجود میآورد که اگر نور به تنهایی باشد و آن حائل و ذی ظل نباشد سایه موجودیتی نخواهد داشت. و اگر که ذی ظل باشد و نور نباشد باز هم سایه موجودیتی نخواهد داشت. برای به وجود آمدن سایه أَلَمْ تَرَ إِلى رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ… [۱]
برای اینکه این معنا بوجود بیاید دو شئ لازم است؛یکی وجود حقیقت نور و یکی وجود شاخص و شئ عمودی. یک معنای دقیقی که برای مبداء و معاد فرض است درباره ی اشیاء که هر شیئی یک مبداء و یک معاد دارد از این راه میشود این مساله را فهمید. اشیاء و هستی (البته اینجا در آیه یک لطافتی دارد که ما سماوات و ارضیین را فعلا در این خلقت استثنا کنیم چون الله نور السماوات و الارض یک سماوات و ارضی تحقق وجودی اش مفروض است که بعد نور بر آن سماوات و ارض میزند، مثل اینکه برای بوجود آمدن سایه یک ذی ظلی وجودش مفروض است. یعنی آن شئ عمودی وجودش ظلی نیست او خودش یک وجود دیگری دارد و بحث را که ما میخواهیم ادامه بدهیم در این باب صحبت میکنیم که همه اشیاء وجودشان وجود ظلی است. خود این ذی ظل که شئ حائل عمودی است این وجودش، وجود چیست؟ اینکه نمیتوانیم بگوییم وجودش ظلی است چون ظل از این تحقق وجودی پیدا کرده است)، ببینید سایه شئ موجود است. همه کائنات را به سایه تشبیه و تنزیه و تمثیل برایش میآوریم موجودات همه سایهاند و سایه خودش هیچ تشخص وجودی ندارد. سایه از ذی ظل است به ضمیمه نور. پس این شاخص وجودش از چیست، این که وجود ظلی نیست؟
دو مرتبه میگوییم که خوب حرف روشن بشود. الله نور السماوات و الارض، اسم ذات واجب الوجود، آن اسم یعنی الله مساوی با نور است و این نور وقتی که تجلی میکند در اثر برخورد با یک حائل عمودی که اسمش شاخص است، ظل را تشکیل میدهد. ظل یعنی همه هستی غیر از سماوات و ارض. پس وجود سماوات و ارض که ظلی نیست چگونه وجودی است؟ و وجود شاخص که سایه آفرینی کرده او چه وجودی است؟ پس ما هستی را که پدیده ظلی میدانیم و سایهای میدانیم و مبداء و معادش را از شاخص و حائل عمودی میدانیم تحقق وجودش از این شاخص است و برگشتش هم به این شاخص است. خودش به شخصه هیچ نوع تشخصی ندارد. انالله و انا الیه راجعون، در اینجا با واسطه انالله و انا الیه راجعون است. یعنی آن حقیقت پاکتر و لطیفتر و مصفاتر از اینکه هستی از او پدید بیاید. خلقت عالم بدون واسطه از آن نور که تشخص و تعیین وتجلی اسم است نمیباشد و تازه با یک واسطه است. خلقت هستی. لذا آن نور که زده برای حضرت موسی هم از شجره اخضر زده است. آن نور که برای موسی تجلی کرده، خدا تجلی کرد برای موسی از شجره اخضر. پس آیا شجره اخضر حقیقت محمدیه است؟ خیر حقیقت محمدیه بالاتر از این است و مقامش خیلی علو دارد که برای حضرت موسی تجلی کند. پس او چیست؟ او یک شاخص است به مثابه یک شاخص موجود بوده که یکی از شیعیان امیرالمومنین است. که حق آن نور را به خودش نسبت میدهد با آن کلام که انی اناالله میگوید، یا سلمان است. یعنی برای حضرت موسی هنوز حقیقت محمدیه و علویه و فاطمیه و بقیه ی انوار چهارده معصوم علیهم الصلاه و السلام به تجلی نیامده است. پس آنها تجلی شان برای چیست؟ فقط برای خودشان است و برای یکدیگر تجلی میکنند چون هیچ حقیقتی نمیتواند ظرف و وعاء برای گرفتن آن نور باشد. وقتی که به تنزل دومی و سومی میآید یعنی در پرده میپیچانندش و آن را یک مقداری از لطافت وظرافت و تنزل اولی یا دومی یا سومی، هر چه که هست، خارج میکنند موسی را مدهوش میکند. به کوه زده و کوه در هم شکسته و خُرد شده اینکه نور آن ذوات مقدسه نیست. یک جایی آدم مینشیند که ظل ممدود رب را از واسطه ی این حقیقت میبیند. چون نور که بدون این شاخص سایه افکنی نمیکند. اگر آن نور است که نور اگر شاخص و حائل عمودی با او نباشد موجودات را تحقق وجودی نمیدهد که سایه اند. از آن سو آن شاخص هم به تنهایی نمیتواند سایه آفرینی کند، باید یک فیض نوری به او بخورد. فیض نوری نه اینکه باز آن حقیقت ضمیمه به این شود. و نفخت فیه من روحی، در خلقت آدم که آدم میخواهد تحقق وجودی پیدا کند، یک فوت و نسیمی است.
نسیمی کز بن آن کاکل آیو
مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو
چو شو گیرم خیالش را در آغوش
سحر از بسترم بوی گل آیو[۲]
این نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین است. این دمیده و نفخه و یک فوت کردند آدم از آن خلق شده و دیگر آن نفخه در آدم وجود دائمی ندارد یعنی یک وجود عنایتی است، به این مثابه وقتی شیشه گر در کوره و در شیشه میدمد و به آن شکل میدهد و قالبش هم همان فوت است وقتی تحقق خارجی پیدا کرد دیگر در آن فوت نیست فقط به او هستی داد.
… أنا رُوحُ الْقُدُسِ فِی جِنَانِ الصَّاقُورَهِ اکلَ مِنْ حَدَائِقِنَا الْبَاکُورَه. … [۳]
نغمه سراى وحى جبرئیل این هنوز از غوره خام درخت ولایت ما خورده است. که آنقدر حرفش سینه پهن انبیاء را پرکرده و گنجینه و خزینه اسرار خدا شده به صورت وحی و الهام آمده در یکجا کتاب شده و قرآن نامش است معجزه خالقه رسول الله است. با تجلی حقیقت محمدیه و بقیه ائمه علیهم الصلاه و السلام هیچ کس در هستی نمیتواند آشنایی داشته باشد چون ظرفش گنجایش گیرندگی او را ندارد. آن حقیقت را متنزل کردند در عالم ماده و صورت و آوردند به یک جسمیتی مثل بقیه از موجودات
«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَر مِثْلُکُمْ یوحی إلَی… [۴] به این صورت. این خیلی تنزل است از آنجا تا اینجا. حالا این را کسی نمیتواند بگیرد، عایشه هم میگوید وقتی که رسول را میخواستم نگذارم برود بیرون آن چارقدم را دور کمرش میانداختم و از کمر رسول الله خارج میشد. آن حقیقت ابدا سایه ندارد. آن که سایه ندارد، آن وجود متنزلی است که حائل عمودی قرار میگیرد و شاخص میشود برای خلق موجودات در عالم هستی الله نور السماوات و الارض، سماوات وجود بلا واسطه تنزلی آن حقیقت است در عالم سماوات، در عالم تعقل، ارض همین وجود است بدون واسطه، وجود غیر ظلی در عالم ماده و طبیعت. جهان روح و جسم و جهان جان و جهان تن، جهان بالا و جهان پایین، سماوات و ارض. اما یک چیز دیگر که آن میتواند شاخص باشد و خارج کیفیت خلقتش از همه موجودات است. شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا این خلقت، خلقت ظلی نیست، این خلقت یا خلقت شاخصی است که نور به موسی میدهد یا خلقت سماواتی است یا خلقت ارضی است. در شیعه خلقت از نوع خلقت ظلی نیست.
یعنی وردت و ایاب الخلق الینا و حسابهم علینا[۵] معلوم باشد به کی برمیگردد. انالله و انا الیه راجعون، به ذات حق برنمیگردد. به آن معنایی که ما خیلی رشد کردیم و حالا به آن اقرار میکنیم به آن هم برنمیگردد به آن برمیگردد که موسی تجلی را از آن دیده است. خلقت به شاخص برمیگردد به عنایت نور یعنی سایه به ذی ظل برمیگردد، به صاحب سایه برمیگردد به آنکه سایه افکنی کرده است. از آن نشو و نما میگیرد و به او هم برمیگردد به عنایت نور. خیلی از کارها در قیامت دست شیعیان است او بزرگتر از آن است که خودش به میان بیاید هنوز. یعنی حقیقت نوری این ذوات مقدسه بالاتر از این هستند که حساب کشی از خلقت کنند و موجودات به ایاب و ذهاب بیاوردند. لذا میفرمایند خدا شاهد برماست و ما شاهد بر شیعیان و مومنین هستیم و شیعیان ما شهداء بر خلقند. گاهی ببینید روایات با لطافت خودش حرف را روشن میکنند. شیعیان ما شهداء علی الناس[۶] هستند. آن شیعهای که خلقوا من فاضل طینته، این خلقت، خلقت ظلی نیست. لذا روز قیامت همه موجودات به آن ایاب خاص محشور میشوند و شیعه حشرش آنگونه نیست. حشر شیعه روز قیامت مثل حشر بقیه موجودات نیست، حساب و کتاب و مردنش هم مثل اینکه آنگونه نیست. هیچ چیز او از زندگی دنیایی اش گرفته که شما نگاه کنید شیعه کدام یکی از جست و خیزهای معنوی اش شباهت به بقیه موجودات دارد؟ آنطرفش هم همینطور است. شیعه حقیقت آفرینی میکند.
حجربن عدی یا رُشَید هَجَری یکی از این دو بود که این نشان داد به آن کسی که از دوستانش هم بود، فراری بود و دنبالش میگشتند و آمد در آن خانه پنهان شده بود و دوستش دستپاچه شد و گفت مرا بیچاره میکنی الان فهمیدند که تو وارد شدی، اینها همه مامور بودند که آمدی وارد حجره شدی. گفت کسی مرا ندید و نمیتوانند مرا ببینند. دوستش گفت چرا دیدند. او گفت حالا دستهای مرا ببند و برو پیش آن حاکم یا جانشین خلیفه ببین وضع چطور است اگر دیدی اوضاع دگرگون است بگو گرفتمش و شانه هایش را بستم بیایید تحویلش بگیرید. دوستش هم همین کار را کرد، وقتی رفت در دارالعماره، دید خبری نیست. نشسته بود، دید دوستش دارد میآید او که در خانه بود و در بسته بود و کتفهایش هم بسته بود، آمد و او از جایش بلند شد و پذیرایی کرد. گفت این کی بود؟ گفت این یکی از رفیقان شامی من بود که آمده بود. اینها متصرف در عالم وجود هستند. این یک نقشش است. آن حقیقت را در عالم جسم و در عالم ماده یعنی در همین عالم هم کسی تاب اتصال و دیدارش و تاب انضمام به آن را ندارد. حضرت سید الشهداء علیه الصلاه و السلام به بی بی خانم شهربانو هم همین را فرمودند که ایشان اصرار میکردند که همین تنزل عالم ملکشان را ببیند. بی بی عرض کرد آقاجان ما شنیدیم که شما چهرهای دارید غیر از این چهرهای که ما میبینیم. فرمودند بله اینگونه است. و گفتند هیچ کس این چهره را ندیده است. فرمودند بله. عرض کردند آقا حتی من هم ندیدم. فرمود. نه شما هم ندیدید و نمیتوانی ببینی چون تاب دیدارش و طاقتش را نداری. بی بی شهربانو خیلی که اصرار کردند و گفتند من حق همسری به گردن شما دارم، آقا دست مبارکشان را به چشمان بی بی شهربانو کشیدند یعنی به ایشان توان دادند. فرمودند نگاه کن. و بی بی صیحهای زدند و بیهوش افتادند. حضرت دو مرتبه به عنایت ایشان را بهوش آوردند. فرمودند این یک نقطه نور از پیشانی ما بود نتوانستی ببینی. لذا دارد روز قیامت این حرف را که کمال معرفت است به مومنین نشان میدهند ادعای لقای حق میکنند. مومنین روز قیامت اینها طالب لقای حق میشوند وعده داده میشود که مرا میبینید. خدا را میخواهند ملاقات کنند. یک برق میزند و یک نور. اینها هزارسال مدهوش میشوند اینها دو مرتبه به هوش میآیند و دو مرتبه هزار سال دیگر و دو مرتبه همینطور تا هزار مرتبه اینها افاقه پیدا میکنند و هزار مرتبه مدهوش میشوند بعد عرض میکنند خدایا تجلیت؟ (تو تجلی کردی؟)، و حق متعال میفرمایند من نبودم. می پرسند پس چه کسی بود که اینجوری ما را مدهوش کرد.
اینجا همین به حسب حیثیات و معرفتها. یک روایت دارد که این نور وجود مقدس مولا امیرالمومنین صاحب ولایت است. و یکجا دارد نه آن نور یکی از شیعیانمان بود. یکجا هم دارد نور سلمان بود. عین همان روایت آیه کریمه راجع به حضرت موسی علیه السلام. حالا این یعنی چه؟
آنکه میفرمایند نور امیرالمومنین بود. مال آن است که شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا آن تجلی مال این است که خلقتش هم هست. و آنجا که گفت نور سلمان است مال کسانی است که یکمقداری درجه شان از این شیعه کوتاهتر است. و آنجا که گفته نور یکی از شیعیانمان بود که تجلی کرد مال عامه شیعه است.
عین این روایت راجع به حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها هم هست که آن نور هم به این کیفیت از یکی از کنیزهای بی بی سلام الله علیها ساتع شد. پس ما آن مقامی را که در علو تامش را برای اهل بیت علیهم الصلاه و السلام قائلیم که اینها کارگردان عالم خلقتند در ابتدا و انتها، این خیلی مقام نیست که به آنها یک کسی بدهد و در معرفتش بنشیند. نکند کوتاه کرده حرف را؟!
وجود اشیاء مال ذی ظل است. و ایاب هستی هم به آن است. در آن روایت دارد که وقتی وصف اولوالالباب را وقتی که اینها فرمودند شیعیان ما صاحبان لب اند. شیعتنا أولو الألباب، شیعیان ما صاحب لب و… هستند یعنی به چکیده وجودشان رسیدند به حقیقت اشیاء پی بردند. آنجا در وصف آنها (اولوالالباب) حضرت صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند اینکه اینها به یک جایی میرسند که در آسمانهای هفت گانه صاحب عمل و کارفرمایی هستند اینها فرمانده آسمانها و زمین هستند. شیعیان ما اولوالالباب هستند و اولوالالباب؛
إنَّ أُولِی الالْبَابِ الَّذِینَ عَمِلُوا بِالْفِکْرَهِ حَتَّی وَرِثُوا مِنْهُ حُبَّ اللَهِ… [۷] اینها بعد به آن مقام رسیدند. علی کل حال این نور بر اثر واسطهای که در راهش قرار میگیرد تشکیل سایه میدهد. و آن سایه وجودش و عدمش مربوط به این شاخص است به عنایت نور. یعنی شاخص، شیر، از پرده بیرون میآید به امر حضرت علی بن موسی الرضا علیه الصلاه و السلام و به امر حضرت هم باز به پرده برمیگردد[۸]. وجود اشیاء هم همینطور است. و ایاب الخلق الینا و حسابهم علینا برگشت موجودات به ما است. به ما واسطه شاخص را یادتان نرود. در مقام معرفت به یک جایی شیعیان را میرسانند و آنها را آشنایی به این معنا میدهند که آنچه درباره اهل بیت علیهم الصلاه و السلام از فضائل و مناقب گفته میشد. که دیگران مردد بودند، اینها گاهی مربوط میشود به شیعه خالص. لذا ببینید در این ردیف گاهی ترشح کرده از زبان مبارکشان ؛ ان الجنه تشتاق الی اربعه: علی و سلمان، و ابی ذر، مقداد[۹] آمده در یک ردیف قرار گرفته. یعنی مقصد همه موجودات بهشت است. به آن توجه دارد. این بهشت مقصدش اینهاست. چقدر فاصله و راه انبیاء مردم را آوردند تا به این حقایق نسبت محمد و آل محمد علیهم الصلاه و السلام آشنا کردند و چقدر منکر شدند و چقدر به اقرار آمدند. حالا آنهایی که به اقرار آمدند همین اندازه قدرت ولایت اللهی حضرت بقیه الله بلکه بیشتر به فاصله خیلی بیشتر این نیروی حضرت بقیه الله صلوات الله و سلامه علیه باید کار کند که این شیعیان مقر و این مومنین مقر را ببرد درب خانه شیعه خالص. موحد نمیتوانست بپذیرد که همه آن چیزهایی که در صفات و اوصاف نسبت داده میشود به حق اینها مال محمد و آل محمد علیهم الصلاه و السلام هستند. خیلی سخت بود پذیرشش. آوردند آنها را درب خانه اهل بیت و حالا که آمده آنقدر آن حقیقت بالاست و رتبه اش و منزله اش که آن را برمیگردانند به شیعه. دلیلهای اینها فطری است. دلیلش این است ؛که عتبه ی حضرت ثامن الائمه و ضریح مطهر حضرت امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام و دیوارهای حرم حضرت سیدالشهداء را چطوری شما میبوسید؟ این چه رابطهای دارد و در چه تنزلی است؟ مگر خداوند تبارک و تعالی آن اثر حیات بخشی که در بینهایت خاصیت برایش قرار داده در تربت امام حسین علیه الصلاه و السلام قرار نداده است؟ این تربت انتسابش به آن ذات مقدس بیشتر است یا شیعهای که فرمودند:فی قلوب من والاه قبره کدام یکی بالاتر است؟ میتوانید این آثار و خواص را از تربت منکر بشوید؟ اینکه شفا میدهد و مرده زنده میکند اینها که مال خداست. بعد میآیید پایین در توحید میگویید یا من اسمه شفاء یعنی اسمش شفا میدهد. حالا در جای دیگر میگویید تربتش شفا میدهد.
این چگونه است؟ این همان است که وقتی آن حقیقت ظهور پیدا کند قبله را برمیگرداند به کربلا. و آن خاک قبله همه میشود. الان همه دلیل هایش با همه دوستان هست. یعنی این چیزی که عرض میکنم آثار و خواص در آن هست به همان آثار و خواص، فطرتها همه به آن متوجهاند منتها به مقام ثبوت معرفت نرسیده. و تا این کمال معرفتی پیدا نشود آن ظهور به وجود نمیآید که ظهور اتم ولایت است در موقعی که نور پرفروغ حضرت بقیه الله صلوات الله و سلامه علیه عالم را روشن میکند. یک طوری میشود که قبله به کربلا برگردد یعنی نفوس، عقول، باطنها پذیرای یک حقیقتی هست در باطن خودش که قبله به کربلا برگردانده میشود. مثل اینکه الان نفوس مومنین اینها عتبه بوس و خاک بوس مشاهد مشرفه هستند. که آن پرده دیگر را دارند به آنها نشان میدهند. اگر توسل به محمد و آل محمد علیهم الصلاه و السلام و توجه به آن ذوات مقدسه صدمه به توحید میزند، توجه به شیعه هم صدمه به ولایت میزند. آیا کسی میتواند بگوید اگر کسی به این ذوات مقدسه متوجه شد این توحیدش به هم میخورد؟ کسی میتواند این حرف را بزند؟ کربلا این کار را تمام انجام داده است. صحنه کربلا این ظهور را به تمام معنا تمام کرده است لذا میبینید در تشرف به زیارت حضرت ابا عبدالله الحسین علیه الصلاه و السلام، قبل و بعدش حبیب بن مظاهر گذاشتند. یک حبیب بن مظاهر را گذاشتند این اثبات کلی آن حقیقت است. یعنی اینجا آن کسی که اینجا به خاک مذلت و به خاک عبودیت میافتد میتواند آنجا هم بیفتد. کسی که رقیت (غلامی) و عبودیت محمد و آل محمد علیهم الصلاه و السلام را پذیرفته میتواند عبداللهی را نسبت به حق بپذیرد. تا آنجایی که در زیارت میبینیم حضرت بقیه الله ارواحنا فداه میآیند هفتادو دو تن را زیارت میکنند و میفرمایند بابی انتم و امی، اینها چه کسانی هستند؟
این ظهور باید در عالم به وجود بیاید که ظهور ولایت کلیه و مطلقه بشود. یعنی آن چیزی که همه متأمل بودند درباره این ذوات مقدسه در خاک راهشان افتاده است. به وقتش هم هر کسی بود، که این یک وقت موعودی دارد و یک زمان تعیین شده در نزد حق متعال دارد و زودتر از آن هم نمیشود. لذا غبار این خاک اگر که بر پهنا و فضای بهشت بوزد به بهشت حیثیت و قابلیت میدهد، بهشت را بزرگ میکند همین خاک کوی آنها. و ننرل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمومنین[۱۰] قرآن که سر اتصال در زبان وحی و الهام به این انبیاء بوده این خاصیتش این است که شفاء میدهد، تربت حضرت سید الشهداء هم شفاء میدهد. الله نور السماوات و الارض یکی از آثار نور تعین و تشخص و وجود دادن به سایه هاست. نور وقتی که به یک شئ حائل عمودی برخورد کند سایه آفرینی میکند ولی وجود آن حائل وجود ظلی نیست. شیعه وجودش وجود ظلی نیست. شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا وعجنوا بماء ولایتنا یحزنون لحزننا ویفرحون لفرحنا
خلقوا من اعلی علیین گل شیعه است. گل شیعه است گل آدم نیست.
فرشته عشق نداند که چیست قصه مخوان
بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز[۱۱]
کربلا این ظهور را به تمام آورده است، اختصاصا. لذا صحنه کربلا یک صحنهای است که دیگر در عالم نظیر ندارد، به ظهور تام آورده است. این تربت، تربتی است که دوستان و عشاق امام حسین آنجا به خاک غلطیتند و این اثر دارد.
باز یک ارجاع فطری و دلیل معنوی میگوییم؛ که اگر کسی به این آشنایی و اتصال بیاید و از زبان غیب به او بگویند که فلان شخص را ما به محبت پذیرفتیم و قبولش کردیم چه کار میکند با این؟ چطور طوق بندگی اش را به گردن میاندازد اگر یک کسی را ولی مطلق معرفی کند که این را ما قبولش کردیم به حق حق قسم که همه ما به عصمتش معتقد میشویم با اینکه عصمت اختصاص به چهارده نفر دارد ولی اگر یک شیعهای را حضرت سیدالشهداء علیه السلام یا آقا امام زمان علیه السلام یا بقیه ائمه معرفی کنند که این از ما است به عصمتش معتقد میشویم. این ظهور در اعلاء مرتبه ولایت است و تا این مرتبه پیش نیاید آن ظهور به وجود نمیآید باید عقول به این کمال برسد. آن بزرگ در کوچههای شهر بلد که الان محل قبر مطهر سید محمد بن علی الهادی علیه السلام است، عبور میکرد دختر بچه سه ساله پای برهنه از منزل بیرون آمد وقتی او را دید این بزرگ افتاد بر قدمهای این دختر سه ساله سجده کرد و خاک کف پایش را به چشم کشیدند و سجده میکرد. مردم آنجا به اعتراض آمدند که این چه کاری است که میکنید، سجده جز بر حق بر کسی جایز نیست؟ فرمود : شما نمیدانید این دختر یکی از ذریه ی خاندان پیغمبر است ولو دستشان از مال دنیا تهی است اما انتسابشان به پیغمبر این سجده دارد الان من اثر سجده ملائکه مقربین را دارم سجده میکنم. او را بردند پیش قاضی وقت و به کفر و زندقه و ارتدادش فتوا دادند و فوری او را کشتند. گفتند اگر اینطوری محمد و آل محمد معرفی شوند اینکه بچه سه ساله با چندین واسطه را اثر پایش را سجده میکند اگر اینطور است این با خود رسول الله و اهل بیت چگونه است؟ نه اینکه فقط این است اگر حیوانی را درب خانه محمد و آل محمد بسته باشند، یا مرکبی را یکی از اهل بیت علیهم السلام سوار شده باشند این را بیاورند در دیار شیعه رها کنند همه او را سجده میکنند. آنطور آن را میبوسندکه عتبه حرم مطهر ائمه، مشاهد مشرفه را میبوسند. این یک قاعده است، این اصلا دلیلش با همه ی محبت و ولایت گویای این حرف است و غیر از این نیست. هر چه از این مسائل در اعتقاد کم بشود ارتباط به اصل کمتر میشود.
اللهم صل علی محمد و ال محمد وعجل فرجهم
[۱]. (فرقان/۴۵)
[۲]. ((دو بیتیهای بابا طاهر شماره ۲۱۳ ))
[۳]. ((الدرر الباهر ج ۱ ص ۴۸ ))
[۴]. (کهف/۱۱۰)
[۵]. ((از فرازهای زیارت جامعه کبیره ))
[۶]. ((فضائل الشیعه ج ۱ ص ۱۴ ))
[۷]. ((البرهان فی التفسیر القرآن ج ۴ ص ۶۸۴ ))
[۸]. ((عیون الاخبار الرضا علیه السلام ج ۲ ص ۱۶۷ ))
[۹]. ((بحار ج ۲۲ ص ۳۳۱ ))
[۱۰]. ((اسرا آیه ۸۲ ))
[۱۱]. ((غزلیات حافظ غزل ۲۶۶ ))