《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِم عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
《وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ إِلَّا رَحۡمَهࣰ لِّلۡعَٰلَمِینَ》(سوره مبارکه انبیاء/۱۰۷).
حق در نقطه ذات به احدیت موصوف است و در نقطه صفت به واحدیت .
سوره اخلاص که معروف است در اصطلاح اهل تفسیر و حدیث به صورت نسبهُالرَب، اگر برخورد کردید به یک نوشته ای که سوره نسبهُ الرَب را دستور دادند بخوانید، سوره نسبهُ الرَب همین سوره اخلاص است، 《قل هو الله احد》.
در این سوره مبارکه ظهور اولیه حق را در احدیت به ما نشان دادهاند 《قل هو الله احد》 این ظهور در نقطه ذات است و در منطقه صفت، حق خودش را به واحدیت موصوف فرموده است، 《هُوَالوَاحِدُ الاَحد》، 《هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّار》، فرق بین واحد و احد با این بیان کوتاه برای اهل معرفت که در مجلس حضور دارند روشن شد، احتیاج به توضیحی بیشتر از این نیست ولی برای دیگر از عزیزان که شاید مثل خود بنده نیاز به توضیح داشته باشند عرض میکنیم که فرق بین واحد و احد که خداوند تبارک و تعالی هم احد است و هم واحد است، فرق بین واحد و احد چیست؟
در عدد فارسی دو لفظ داریم در این نقطه؛
یکی کلمه یک و یکی کلمه یکی.
یک و یکی، حق در مرتبه ذات یک است، و در مرتبه صفت یکیست، فرق است بین یک و یکی، وقتی حق را ما به احدیت ممتاز میکنیم بعد فرض عدد دو و سه نباید باشد، احد است نه در مقابل اِثنین، احد است نه در مقابل ثلاث، احد است نه در مقابل عشره، احد است نه در مقابل مِعَ، احد است نه در مقابل الف و آلاف. ما خیلی کم از این اصطلاحات صحبت میکنیم یک مقداری، چون مردم عقلشان توی چشمانشان است، غیر از اینهایی که پای این منبر هستند، اگر دو سه کلمه از این حرفها، اصطلاحهای جعلی خود من درآوردی نگوییم آن کسی که عقلش در چشمش است، خیال می کند، اینکه آن کسی که از ولایت کلیه و مطلقه امیر المومنین مولی الموحدین علیه الصلاه و السلام صحبت می کند بی خبر از این اصطلاح هاست، نه جانم آنچه را که تو در اولش قرار گرفتی از نظر درس و بحث و مباحثه و رسیدن، گوینده تا انتهایش خوانده، ولی میداند اینکه هیچی بار علم نیست، این را می داند، که ان شاءالله تو هم به این نقطه برسی.
《اَلعِلمُ نُقطهٌ کَثّرَها الجاهلون》 فقط علم، به قول شیخ بهایی خدا روحشان را از این مجلس نورانی کند به او فیض برساند؛
علم نبود غیر علم عاشقی
(آن هم علم نیست)
علم نبود غیر علم عاشقی
مابقی تَلبیس ابلیس شقی
نقطه عشق در ظهور تام به محمد و آل محمد علیهم السلام ، امیرالمومنین علیه السلام معشوق مطلق است، یعنی هرجا عشق در عالم به ظهور بیاید اول سراغ امیرالمومنین علیه السلام می رود.
خودِ عشق، مفهوم عشق که ما هنوز درک نکردیم ها، هیچ کدوممان درک نکردیم، هیچ استثنا ندارد، چون اگر کسی عشق را درّاک باشد به عشق رسیده باشد هر وقت بخواهد جمالش را در ظاهر ببیند می بیند، هر وقت، این عشق است. چه کسی دارد؟ رو کند، هر کسی دارد خوش به حالش.
اگر کسی درّاک نقطه…
اینهایی که هست سخن عشق است، این هواست، هوی چیزی است که خودش را جای عشق همه جا، جا می زند، لذا اهل ادب در این ورطه اهل معرفت همیشه از هوی سخن می گویند، درباره علمایی که باید متابعتشان هم کرد دارد که《مَن کَانَ مُخالِفاً لِهواه》 کسی اهل هوی است دنبالش نروید ها، هوی کیست؟ هرچه که محبت او را اظهار کنی هنوز هواست به عشق که رسیدی آن وقت معشوق در حد عالیِ اتصال تجلی میکند که《 عَلیٌ مَمسوسٌ فِی ذاتِ الله》
اَو 《عَلیٌ مَمسوسٌ بِذاتِ الله》درک مقام احدیت است فقط برای《علی》.
در این نقطه تا عشق به ظهور بیاید دور امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام می گردد، لذا همه ائمه اطهار علیهم الصلاه و السلام متوجه پدرند و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم متوجه امیرالمومنین هستند.
وقتی که این موجود ناشناخته به کمال مطلق می رسد او که یکی از حروف اسمش هنوز در عالم تفسیر نشده، حتی ملائکه نتوانستند معنای یکی از حروف عین و لام و ی اسم او را بفهمند چیست، معنای حرف را نفهمیدند، ملائکه، جبرئیل، میکائیل همه اینها.
خودِ این موجود دور امام حسین علیه السلام میگردد، ظهور عشق در امیرالمومنین است، کمالش در امام حسین است و امام حسین دور زینب خواهرش می گردد، ظهور عشق در امیرالمومنین علیه السلام است، کمالش در امام حسین علیه السلام است و تمامش در حضرت زینب سلام الله علیها است.
یک چیز دیگر؛ این حرف تو را زنده نمیگذارد، هر کسی عشق را بشناسد و عشق با او کار کند حرفی که الان میخواهم بگویم دیگر او را میبرد، چون نرسیدیم باز هستیم و آن این است که همه این ذوات مقدسه امیرالمومنین، رسول الله، فاطمه زهرا سلام الله علیها و خودِ امام حسین و بیبی زینب وقتی این مجالس منعقد می شود می آیند می ایستند تماشا میکنند. خب، حرف علمی را گفتیم مقام احدیت و واحدیت، احد در نقطه ذات و واحد در نقطه صفت به ظهور آمده است، با دلت چه کار کرد؟ این علم است، جز خستگی چیزی برایت آورد؟
ببین رفتیم در آن وادی تو را چه کار کرد، کدام را میخواهی؟ آن را میخواهی بگوییم، اگر آن را می خواهی بگوییم خودمان را معرفی کردیم، یعنی آی مردم، آی آنهایی که ادعایتان می شود، ما بهتر از شما حرف بلد هستیم، اینجا هم شلوغ می شود اسم و رسم آدم پیدا می کند، بیایید یک ملا دارد صحبت می کند، بزن به دیوار بگذار برود.
بیت اول غزلی را که آقای اشرفی خواند را بخوانم؛
چنان ز زلف تو آشفته ام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
___
عاشقان جمع و فِرَق جمع پریشانی چند
آدم هر حرفی که می زند باید روز قیامت جواب بدهد، آنجا معطلت می کنند، این حرف ها چه بود، این مزخرفات چه بود گفتی؟ این حرفها چه بود نوشتی؟ این حرف ها چه بود به مردم یاد دادی؟
مگر تو را آوردند که بگویی احدیت در نقطه ذات و واحدیت…
ولی می شوییم، ما یک پاکن در دستمان داریم، اسم اهل بیت علیهم السلام را میبریم، اسم امام حسین علیه السلام را می بریم، آنها را پاک میکنیم.
مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند
که اعتراض بر اسرار علم غیب کند
یک مطلبی بگوییم دو مرتبه سراغ حرفمان برویم، اگر کسی میخواهد در اجتماع آبرومند باشد، آبرویی که هیچ چیز نتواند از بینش ببرد، یعنی با 《یُعِزُّ مَن یَشاء》 حق حرکت کند، عزتی که خدا بدهد، اگر کسی می خواهد این آبرو را در میان خلق داشته باشد و هیچ چیز نتواند آبرویش را ببرد، وقتی که در مجلس امام حسین علیه السلام گریه می کند، اشک هایش را به صورت خودش بمالد، این آبرو پیدا می کند.
ذکر، دستور، چله، نمیدانم چطور، همه را کنار بگذار.
هر کس می خواهد در خلق آبرومند بشود، در خلق؟ نه والله هر که می خواهد پیش خدا آبرو داشته باشد، هر که میخواهد روز قیامت پیش خلق اولین و آخرین آبرومند باشد، 《وَ جْعَلْنِی عِنْدَکَ وَجِیهاً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ》خدایا من را پیش خودت در دنیا و آخرت آبرومند قرار بده، راهش این است، یک وقتی اشکهایت را داخل دستمال کاغذی نکنی دور بیندازی، یک تکه نان اگر اینکه توی زباله باشد دادت در می آید، همه می گویند این کفران نعمت است، این اهانت به نعمت خداست، گریه میکنی بر امام حسین علیه السلام با دستمال کاغذی پاک میکنی؟ این کفران نیست؟ این بالاترین کفران است.
در این دوائر دولتی من رفتم، چه خوب هم کرده بودند، یک جعبه قوطی گذاشتند نوشتند محل اسماء کریمه، چون الان زیاد است، یکی از چیزهایی که ابتلاء اجتماعی می آورد، اسماء الله، آیات قرآن، اسماء ائمه علیهم السلام در دست و پا، زیر پا افتادند که الان زیاد هست دیگر، در روزنامه ها خوب آیه قرآن، اسم ائمه علیهم السلام است، باید بگویند اگر نگویند معلوم نمی شود، اینها اگر در دست و پا باشد، ابتلای عمومی میآورد، در دوائر گذاشتند من خیلی خوشم آمد، دعا کردم، خیلی کار خوبی کردند، جمع می کنند، خب آن دستمال کاغدی که اشک چشمت را پاک میکنی از آن اسماء کریمه پیش خدا ارزشش بیشتر است در دست و پا نینداز.
از فرمایشات امام صادق علیه الصلاه و السلام است، حضرت فرمودند این خرقه، وصلهای که من همراه دارم در کفنم بگذارید، عرض کردند چیست آقا؟
فرمودند با این پارچه در مصیبت جدم ابا عبدالله الحسین اشکم را پاک کردم.
این کار را بکنید، هر که دلش می خواهد آمرزیده باشد بدون حساب، بدون حساب، این تضمینش با خودِ من است ها، هر که می خواهد آمرزیده باشد و بدون حساب وارد بر حق بشود و وارد بهشت بشود یک دستمال درست کند در مجلس امام حسین بر سیدالشهدا که گریه میکند اینها را جمع کند، وصیت کند توی کفنش بگذارند، یقین این دیگر در راه امام حسین است،شوخی نیست.
مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد رضوان الله تعالی علیه در وقتی که عمامه ها را برمیداشتند و نمیگذاشتند کسی عمامه سرش باشد به آشیخ مرتضی گفتند که آقا شما دیگر بیرون نروید ممکن است اهانت کنند، شما را که نمی شناسند، گفت هیچ کس نمی تواند عمامه من را بردارد.
گفتند چطور آقا؟ مگر شما جواز عمامه دارید؟
فرمودند نه من توی عمامه ام تربت سیدالشهداء گذاشتم، همین طور هم بود، کوچه، بازار، خیابان، آشیخ مرتضی زاهد عبور میکرد بغل دستی اش را میگفتند اینکه چرا تو عمامه گذاشتی؟ جوازت کجاست؟
به آشیخ مرتضی کار نداشتند.
تربت امام حسین علیه السلام است.
این فرهاد میرزا آدم خوبی بوده ها، فرهاد میرزا آدم کوچکی نبوده ها، خیلی بزرگ بوده، همین است که صحن کاظمین علیهم الصلاه و السلام را ساخته است، یک کتاب در مقتل دارد، صحیحترین مقاتلی است که در فارسی نوشته شده، مرد مورخ، محدث، علما را جمع کرد با همه علما مباحثه کرد، أَعْلَمیتش را نوشتند یعنی نوشتند که تو أَعْلَم از همه مجتهدین وقت هستی، منتها چون شاهزاده بود عموی ناصرالدین شاه بود، دیگر آن شاهزادگی، گاه وقت هایی اگر در دنیا نقش داشته باشد، کمالات معنوی انسان تحتالشعاع قرار می گیرد. اینقدر چهره دنیا زشت است.
این آقا محمد خان قاجار، فرضیههای علمی اش در دنیا هنوز دارد صحبت می شود. آنچه که در ارتش دنیا الان پیروی می شود از لشکر آرایی و تنظیم در ارتش تمام قوانینش را آقا محمد خان قاجار درست کرده.
خیلی ملا بوده، در حدی که بر همه علمای عصر سبقت داشته، ولی هیچ کسی میداند که آقا محمد خان قاجار…
آقا محمد خان همان است که ریش هم نداشت، در دلاوری ها و شجاعتش نوشتند .
یکی هم فرهاد میرزاست و اول کسی است که [هیچ کسی گریه آقا محمد خان قاجار را در عمرش ندیده بوده، فقط در مجلس امام حسین که مینشست اینقدر گریه می کرد که بی تاب می شد، برای هیچ چیز می گویند پول خرج نکرده، هر وقت می آمدند برای مشاهد مشرفه برای کربلا، نجف، سامرا، کاظمین پول میخواستند هرچه می خواستند می داد، علی کل حال یک این جور روحیات، وزر و وبال کارهایش به گردن خودش، آن چیزی که به درد عشق ما می خورد که آی بابا یک کسی، یک سلطانی ظلم هم کرده، ولی در باب امام حسین علیه السلام این جوری می آید، تو که عاشقی یاد بگیری، اقلاً به اندازه او بیایی، این به درد ما می خورد].
مرحوم فرهاد میرزا یک کتاب دارد به نام《 قَمْقامِ زَخّار وَ صَمْصامِ بَتّار》خیلی کتاب خوبی است، در مَقتل بخوانند، چون فارسی هم هست منتها فارسی آن خیلی ادبی است، مَقتل است، بیشتر این روایاتی که در مقتل داغ است آنجا هست، این حرف هایی که در قضیه کربلا ذکر می شود.
او می گوید من بر کشتی سوار بودم، میرفتم به طرف…
[حرف علمی مان یادمان رفت، به خدا یادمان رفت، چهره اش را که نشان بدهد همه چیزها آدم یادش می رود، گوشه ابرو نشان بدهد، پدرت، مادرت، دینت یادت می رود، لذا حضرت اباالفضل العباس علیه السلام هم فرمودند من دینم یادم رفته《وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا یَمینی اِنّی اُحامی اَبَداً عَنْ دینی》 به امام حسین اشاره میکردند، من همیشه حمایت از این می کنم، این دین من است، حسینٌ الدینی و نِعمَ الدین، دست هایم را هم قطع کنی نگاهم را از صورتش و نگاهم از در خیمههایش بر نمی دارم،《اِنّی اُحامی اَبَداً عَنْ دینی》].
هر چه در کشتی بود مَلاح، ناخدا گفت بریزید توی آب، دریا طوفانی شده و احتمال غرق شدن هست، ما ریختیم دیدیم نه، تلاطم دریا در حدی است که آب آمد و نصف کشتی را گرفت و گفت نه دیگر کاری ساخته نیست، منتها وقتی کشتی غرق شد اگر که مشیتی باشد هر کسی به یک تخته پارهای خودش را بگیرد و وصیتی دارد هر که با هر دینی کار می کند، دم آخر است.
منِ فرهاد میرزا هم آمدم به ناخدا، مَلاح گفتم اینکه هیچ وسیله ای یادت نمی آید، ندارید که آب های کشتی را تند تند خالی کنیم؟
گفت نه مگر این آب به این زودی ها کشیده می شود، تمام شده دیگر کشتی هم دارد این طرف و آن طرف می رود، گفت فقط یک مرتبه من در سفر سراندیب(جزیزه ای در هندوستان) در دریا بودم این حال پیش آمد در عمرم یک مردی توی کشتی بود او با نوک انگشتش یک مقداری خاک توی دریا ریخت و این دریا را از موج و تلاطم انداخت، مسلمان ها یک این چنین چیزی دارند، ببین در این کشتی مسلمان کسی نیست. نمی دانست من چه کاره ام، گفتم آن خاک پیش من است، دست کردم در بغلم تربت امام حسین علیه السلام داشتم یک مقداری در دریا ریختم…
هندو بوداییها همه مسلمان شدند و شیعه شدند گفتم بابا این خاک فقط مال شیعههاست این خاک قبر امام حسین است، این تربت سیدالشهداست.
《 وَ الشِّفَاءٌ فی تُربَتِه》، امام صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند اگر تربت امام حسین مرده را زنده کرد یک وقتی تعجب نکنید، مرده را زنده میکند.
زیاد این روایت را گفتیم دو مرتبه هم می گوییم ؛
مگر سوره حمد را در عمرت یک مرتبه میخوانی؟
ده مرتبه در روز در نماز می خوانی.
زمان امام جعفر صادق علیه الصلاه و السلام آمدند خدمت حضرت عرض کردند آقا یک زن فوت کرده خاک قبولش نمی کند دو ترکیب دارد برای خاک قبول نکردن، یک؛ هرجا که کلنگ میزنند زمین سفت است، سخت است، و نمی تواند برای مرده ای قبر باشد.
یک معنای دیگر؛ که در این زن این گونه بوده است، قبر برایش میکندند او را در قبر میگذاشتند، وقتی می رفتند برمی گشتند میدیدند جنازه روی خاک است، خاک قبولش نمی کند،[ سابق هم نفرین می کردند، هر کسی که خیلی به پدر و مادرش ظلم می کرد، نافرمانی می کرد، مادرش می گفت مادر بروی که خاک قبولت نکند. مخالفت با پدر و مادر خیلی مسئله است، جوان در مجلس زیاد داریم اگر دلت میخواهد سرت به دامن اهل بیت علیهم السلام باشد، ببین در همین مجلس هم اگر پدرت یا مادرت راضی بود بیا، یا یک کاری هست در اولویت که پدر و مادر تو را خوشحال می کند، در این مجلس نیا، برو دنبال کار پدر ببین امام حسین علیه السلام چه جور صورتش را نشانت می دهد، پدر و مادر یادت نرود ها.
پدر و مادر هم باید یک جوری با فرزند رفتار کنند که این ادب را فرزند یاد بگیرد.
آی پدر و مادر تو نسبت به پدر و مادر خودت، هرکه پدر و مادر است، یا پدر و مادر خودش که بابا جان و ننه جان این بچه هستند زندهاند یا مرده اند در حالت زنده بودنش تو یک جوری رفتار کن که این یاد بگیرد، اگر مرده اند یک جوری خیرات و مبرات بکن که این یاد بگیرد، نه که تو غفلت کنی، به جای اینکه برای پدر و مادر کار کنی یک جوری رفتار میکنی که این بچه هم نسبت به تو پدر و مادر آن جوری رفتار کند، یاد بگیر، پدر مادرها در تربیت بچه نقش دارند، در تربیت دینشان، مواظب باشند اگر اینکه مادر جلو شوهر خواهرش، آخر نامحرم است، جلو برادر شوهرش که نامحرم است، چطور اینها را فرق میگذارید در کوچه چادر میپوشی، آنها که می آیند دستِ باز و پای باز؟ نامحرم است اینها تربیت بچه را خراب میکند، اینها به او یاد می دهد به او تعلیم می دهد، این ها غیرت است، این ها ولایت است، اهل بیت علیهم السلام بیزارند از کسی که مواظب مسائل اخلاقی نیست، کجایش را بگویی؟ گر چه نصیحت مجلس را تاریک میکند، نصیحت به این مجالس نمی آید، خارج از این مجالس خوب است، ولی خب این کارها را درست کنید که ما مجلسمان صرف این کارها نشود، آدم بشنود که فلان خانم که این خیلی هم مُتَدَیِنه، خیلی هم اهل تقوا و زهد است جلوی خویشاوندان خودش که آنها نامحرم هستند مراعات نمی کند، چقدر بد است، چقدر زشت است، اهل ولایت کارشان اصول دارد، به خدای لاشریک له، به صاحب این منبر هر که ادعای ولایت می کند اگر یک آن در عمرش به غیر بپردازد این از آن نقطه عالیه ولایت غفلت کرده است، این خودش را کنده، بعد آدم میشنود اهل ولایت خدای نکرده پای منقل بنشیند!
برو کنار بنشین تو را چه به این حرف ها، حیا کن، شرم کن، من خجالت میکشم این حرف را بالای منبر نقل کنم، یعنی از اولی که منبر می روم این حرف را خجالت میکشیدم بگویم، تو این کار را میکنی؟ جلوی امام حسین این کار بد را میکنی؟
بد است، اعتیاد از اهل ولایت نیست، توجه به فساد از اهل ولایت نیست، یا بنشیند اینکه غیبت مردم را بکند، نمی دانم اینکه برای چه اینجوری است والله ولایت اگر دلت می خواهد…
ببین قدر بدان که به ما اجازه دادن عزای زهرای مرضیه سلام الله علیها را اینجوری در عالم برقرار کنیم بگوییم زهرای مطهر شهیده بوده، بی بی را کشتند، اینها را قدر بدان، اگر اهل ولایت هستی.
ننشین بدگویی کن، ننشین بد بگو، اینها از ولایت دور است، این نعمت ها را قدر بدان، زحمت کشیدند ما را به اینجا رساندند].
[برویم سراغ حرفمان]خاک او را بالا آورد، خدمت امام جعفرصادق علیه السلام آمدند، آقاجان دخترجوانی، زن جوانی فوت کرده خاک قبولش نمی کند چه کار کنیم؟
فرمودند مادرش را بیاورید، مادرش را آوردند، حضرت فرمود دختر تو چه کار بوده،چه کار می کرد؟
عرض کرد یابن رسول الله راحت شدیم لکه ننگی در دامان ما بود این برداشته شد، و همه ما از این مسئله خوشحال هستیم.
حضرت فرمودند مگر چه کار میکرد؟
جواب داد قَالَت تَزْنِی وَ تَقتُلُ وَلَدا ،یک عمل ناشایسته ای انجام میداد بعد بچه اش را هم می کشت، حضرت سرشان را پایین انداختند، بالا گرفتند شروع کردند گریه کردن،
یک مقدار تربت دادند به آنهایی که متصدی این کار بودند فرمودند این تربت را در کفن او بگذارید نه تنها خاک او را قبول می کند تمام عذاب قبر و قیامت دیگر از او برداشته می شود.
حالا خواجه ببین چه می گوید، این از کجا این حرف ها را یاد گرفته؟ آخر این روایت تو اینجوری شعر برایش از کجا میسازی؟
اگر کسی خواسته باشد قرآن را هم تفسیر کند اینجوری نمی شود که او شعر برای این دارد؛
پیاله بر کفنم بند، تا صف(سحرگهِ) حَشر
به مِی ز دل بِبَرَم هولِ روزِ رستاخیز
حسین جان پیاله ما تربت کوی تو است، خاک کوی تو است، این می که می آشامیم ولایت و محبت و یادت است.
پیاله بر کفنم بند، تا صف(سحرگهِ) حَشر
به مِی ز دل بِبَرَم هولِ روزِ رستاخیز
فقیر و بى کس به درمانده سویت آمده ام
به جز وِلایِ تواَم نیست هیچ دست آویز
یا اباعبدالله به جز ولای توام نیست هیچ دستاویز. ولایت، طهارت دنبالش است، و هر وقت میخواستند کسی را به این وادی دعوت کنند از او این قشرها و کثافت های وجودش را میگرفتند.
آقا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام در جنگ نهروان که میرفتند [با این مقدس مآب ها که خدا ذلیلشان کند به حق امیرالمومنین، آقا ما بیخود نفرین کردیم یک جرعه از این می ولایت به آنها بده آنها هم بیایند اینجا بنشینند، بیخود این حرف را گفتیم، اگر او هم یک جرعه سر بکشد او هم می آید، ولی مقدس مآب بد است، آخر بد است دیگر، اولِ اول می گوید اینکه بابا این حرف ها چیست.
این حرف ها چیست؟ این حرف هاست که پایه خداییِ خدا روی آن گذاشته شده، پایه عرش حق روی دل گریه کن امام حسین علیه السلام است، بله، پایه عرش حق که خدا رویش نشسته این پایه روی دل گریه کن امام حسین است بله. چون 《 قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ اَلرَّحْمَنِ》مومن هم نیست مگر آن که یکی از علامت های مومن همین گریه کردن بر امام حسین علیه السلام است.
خب برویم اینجا یک حرفی بگوییم؛
خب گریه کردن دروغکی چه؟ آن هم بله، آن هم هست، میخواهی همه حرف هایم را پس بگیرم؟
همه کار میکند بر امام حسین گریه می کند چه؟
او هم قلبش عرش رحمن است، ما از خودمان نمی گوییم بابا امام صادق علیه السلام میفرمایند، اهل بیت علیهم السلام میفرمایند.
پس هر کار میخواهیم بکنیم؟ نه، پس هر کار می خواهی بکنی حق نداری، حالا که تو را آنجا گذاشتند انصاف به خرج بده بیا به عشق امام حسین علیه السلام نکن دیگر، بیا به عشق امیرالمومنین علیه السلام نکن. پاک می کنند بعد می گویند بیا واِلا می گفتند کارت را بکن] در سفر نهروان آقا امیرالمومنین تشریف می بردند [با یک مقدس مآب هایی که باز خدا ذلیلشان کند، دل آدم نمی آید حیف است اینها اینجا بیایند، زهرمارشان بشود که خواسته باشند یک قطره از این محبت ببرند.
اینها بروند همانجور با خیالات شیطانی خودشان خوش باشند، هم خودش محروم است، هر کسی هم که نفس اینها به او بخورد تا مدتها محروم می شود] دیدند یک پیرمردی ریش سفید این سرِ راه نشسته حالا دارند لشکریان می آیند و میروند، جاهایی هم که می رفتند این پیرمردهایی که این هنر را داشتند که ازدحام باشد، حالا مخالفین و هم آن مقدس مآبها دارند [رد می شوند]، این هم چه رند بوده پیرمرد، آخر آنها بدشان می آمد شاید برای همین هم حضرت دستش را گرفتند، آخر نهروانی ها مقدس مآب بودند خدا ذلیلشان کند، علامت این مهر سجده و نمی دانم چه و قرآن حفظ بودند《 إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ لا لَک وَ الِاَصحابَکَ یاعلی》 حکم فقط مال خداست برای تو و اصحابت نیست، این هم شعارشان بود.
این آمده بود در محل عبور اینها که بدشان میآید از این کار نشسته بود و تار می زد، اینها هم مقدس مآب هر کدامشان رد می شد یک تفی هم می انداختند، خب لشکر آقا امیرالمومنین علیه السلام هم از همین جا عبور میکرد، به نهروان میرفتند، حضرت به این رسیدند فرمودند پیرمرد این کار، کار خوبی نیست تو پیر شدی پایت لب مرگ است چرا نشستی تار میزنی؟ [روایت فهم هم لازم دارد، چون آن دشمن ها به این بد نگاه کردند 《علی》 دست گرفت].
گفت آقا جان من راهی ندارم برای ارتزاق خودم، این هنر من است، با این دارم یک پولی برای رزق و روزی زن و بچه ام در می آورم. فرمودند خب قرآن بخوان صدای خوبی به این قشنگی داری با اینکه پیرمردی میخوانی و تار می زنی.
گفت من قرآن بلد نیستم من نماز نخواندم.
فرمودند اگر قرآن بلد باشی میخوانی، این را رها می کنی؟ عرض کرد بله آقا جان، دست مبارکشان را کشیدند روی سرش، دست کردند در آب مبارک دهانشان و روی لب هایشان، دید همه قرآن را حفظ است.
روایت تمام است این مالِ من است، اول سوره ای که به آواز خواند و امیرالمومنین گوش دادند این سوره بود [یعنی آدم باید آنجا باشد ها تا نباشد نمیداند کدام سوره را خواند 《بسم الله الرحمن الرحیم 》(با آن صوت دلربا که عبدالباسط هم به گردش نمی رسد)
《قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ》 حضرت خندیدند فرمودند من هم برای رسول الله همین جور قرآن خواندم وقتی قنداقه ام را در دستشان گرفتند. پاک میکنند راه می دهند، پاک می کنند راه می دهند، پاک می کنند راه می دهند.
شستشویی کن و آنگه به خرابات خرام
همه حالتان آماده است، خدایا ما توبه میکنیم الان به سوی تو.
خدایا ما توبه میکنیم به سوی تو، به سوی تو برمی گردیم.
شستشویی کن و آنگه به خرابات خرام
تا نگردد ز تو این دیر خراب ویرانه( آلوده)
ایام فاطمیه است متعلق به وجود مقدس بیبی دو عالم فاطمه زهرا سلام الله علیها.
مرحوم آشیخ جعفر شوشتری در نجف بالای منبر بود ایام فاطمیه روضه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها را میخواند همه فضلا، مجتهدین، ملاها پای منبر آشیخ جعفر بودند، در مسجد هندی، شهادت بیبی صدیقه طاهره سلام الله علیها را داشت بیان می کرد به اینجا رسید که آن ملعون ازل و ابد شَلَّت یَدُهُ علیه لعائن اللَّه ، علیه عَذَابٌ وَاصِب، به اینجا رسید 《وَلَطَمَ عَن وَجهَ الزَکِیه》، دستت خشک باد، او به صورت بی بی سیلی زد، 《حَتَّمَرَّت عِینُها》 [نگارنده: املاء عربی ممکن است اشتباه باشد] شدت سیلی به حدی بود چشم بیبی قرمز شد.
ناگهان آقایی از میان مجلس بلند شدند به سیمای عرب های بیابانی چَفیه و عَگال(عقال) انداخته فرمودند شیخ جعفر بنشین تو که بلد نیستی روضه بخوانی چرا روضه مادر ما فاطمه را اشتباه میخوانی ؟
عرض کرد آقا جان چه جوری بخوانم؟
فرمودند《 والله حَتَّمَرَّت عِیناها》 ضربت سیلی طوری بود که دو تا چشم مادر ما را قرمز کرد.
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه و الاخلاص و الصلوات.
《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》
یاعلی مدد