《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِم عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

 

«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»

《وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمࣲ 》(سوره مبارکه قلم/۴)

به مناسبت ولادت باسعادت رسولِ مُکَرَم و نبیِ مُعَظَم،هادیِ سُبُل،صادرِ اول و عقلِ کُل خاتم انبیاء محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم،این آیه کریمه را عنوان می کنیم،شاید به مباحث قبلی ان شاءالله ربطی پیدا کند.

خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم دو حیثیت وجودی در این مخلوق و موجود ناشناخته متصور است؛

یک بُعد باطنی و معنوی و نوری و یک بُعدِ ظاهری و خَلقی.

در بُعد نوری و روحی و باطنی هیچ کس برای شناخت و معرفت راه ندارد،هم نسبت به خاتم انبیاء و هم نسبت به بقیه از معصومین علیهم السلام.

درک بُعدِ معنوی و باطنی و نوری آنها برای همه هستی محال است.

یک بُعدِ ظاهری و به قول ما بُعدِ مادی و بُعدِ عنصری است که آن هم برای همه ناشناخته است،یعنی هر کس از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حرف می زند،سخن می گوید،از ولادت حضرت می گوید،از پدر و مادرِ حضرت می گوید،از خوردن و آشامیدنِ حضرت می گوید،از رشد و نمو و بقیه مسائل صحبت می کند آن هم ناشناخته است،و هر کس به اندازه فهم خودش سخن می گوید،اینجا ما یک روایت نقل می کنیم بعد مطلب را دنبال می کنیم.

وقتی که جَدِّ بزرگوارشان حضرت عبدالمطلب، خاتم انبیاء را به حلیمه سَعدیه واگذار کردند،حلیمه سعدیه می گوید که پنج سال و دو ماه این نورِ تابناک عالمِ وجود در حِضانَت من قرار گرفته بودند و من متصدیِ تربیت و پرورش و نظافت ایشان بودم.

حلیمه سعدیه نقل می کند در تمام مدت رضاع(شیرخوارگی) و بعد از مدت رضاع،از آن ابتدایی که این موجودِ ناشناخته را به اختیار من گذاشتند،یک مرتبه[ با دقت من همیشه مواظبت می کردم که این مساله را در بیاورم،کنجکاو شده بودم] این موجود را که لباس هایش را عوض می کنم،کهنه هایش را باز می‌کنم،من آثار وجودیِ که همه بچه های عالم دارند نیافتم که از خودش باقی گذاشته باشد.

کنجکاو شده بودم[ زبان را می بندند] حلیمه سعدیه می گوید آخرش مطلب را به ابوطالب که متصدی تربیت بودند گفتم [ اینها سِرّ است هاا،حضرت ابوطالب،رسول اکرم را منزل بردند و پذیرایی کردند]

ابوطالب خندیدند،و فرمودند همین گونه است که تو می گویی،همه مسائلشان با همه فرق می کند.

[ هر موجودی در عالم،حتی عیسای نبی،حتی موسای نبی،حتی ابراهیمِ خلیل،هر پیغمبری،یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر غیر از رسول اللهِ ما ،اینها آثار وجودی دارند،کسی که چیزی می خورد باید اینکه این را به یک صورتی باز برگرداند.

در خاتم انبیاء این مساله نبوده و در بقیه اهل بیت علیهم السلام هم نبوده.

بُعدِ مادی اش را هم ما می فهمیم؟؟

چون نمی فهمیم،اگر روایاتی هم در این باب هست،اگر گفت و شنیدی هم در این باب هست،خلق دنبال این مساله نبودند،حتی دوستان،حتی شیعیان،حتی آنهایی که در معرفت ادعا دارند،اینجا را خوب کسی نمی فهمد،با هیچ قاعده علمی،با هیچ قاعده فلسفی،با هیچ قاعده فقهی،با هیچ قاعده ظاهری،حتی باطنی در نمی آید که این موجود چرا آثار وجودی به این معنا نداشته!!]

من این حقیقت کُل را نیافتم،اینها چه هستند؟

اینها که هستند؟

بعد می بینید کتاب را پُر می کند از حرفهایی که آدم غیرتِ محبتی اش هم اجازه نمی دهد بگوید که چه جوری راجع به خاتم انبیاء و بقیه اهل بیت علیهم السلام قضاوت می کند،اصلا این کُشتنِ پیغمبر است.

[سفره شما خوراک ملائکه است هیچ خبر ندارید،ملائکه می آیند از شما رزق و روزی می گیرند،نمک است دیگر،خوب هم هست که نمی دانید ها،اگر بدانید کجا نشستید و چیست،خوب است که نمی دانید،بهتر همین است که ندانید،ولی روز قیامت،از اولِ مرگ که بشود،شبِ اولِ قبر که بشود به شما نشان می دهند چه کسی هستید،چه بودید،دیگر حالا شماها را انتخاب کردند،این را هم بدانید نه با فکرِ خودتان است نه با تدبیرِ خودتان است،نه با عبادتِ شماست،هیچ کدام از اینها نیست ها،هیچی،هیچی از اینها نیست،چشم آنها یکی را می گیرد،هیچ کس هم در عالم تا حالا نفهمیده تمام اهلِ معرفت،اهلِ کمال،آنهایی که در ولایت نمره یکِ یک را دارند،نفهمیدند امام حسین علیه السلام روی چه جهت یکی را انتخاب می کند،هیچ کس نفهمیده.

اینها اندازه گیری هایِ من است که نمیدانم فلان کارش خوب بود،پول خرج کن بود،عبادتش خوب بود،مواظبتش خوب بود،اینها نیست ها،اینها اندازه گیری های من است،آنها یک چشم مخصوصی دارند،این جزء همان بُعد است که عرض کردم کسی نمی داند،این یکی از ابعاد وجودیِ ناشناخته است،به چه مَدرک انتخاب می کنند؟!

امروز روزِ عید است یک عیدی بگوییم،ولی با اینکه همه هر چه در محبت آنها چوب خوردند از دشمن ها خوردند هاا؟ آره هر چه چوب خوردند،ویشگونشون (نیشگونشون) گرفتند،سابق از دشمن ها بود،فرق ما با آنها این است که ما از دوستان می خوریم و الحمدلله.حالا این را به خاطر رسول خدا امروز داشته باشیم و به خاطر رسول خدا ما را چوب نزنید.

حتی در این وادیِ انتخاب، دین و ایمان راه ندارد،آنها چشمشان کسی را بگیرد از عمقِ کفر حرکتش می دهند،نمی گویم کافر،از عمقِ کفر حرکتش می دهند،چشمشان بگیرد همچین او را بالا می کِشند بغل دستِ خودشان می نشانند.کربلا پُر این کار را کرده ها،کربلا همچین پُرِ پُر،اینقدر در راه امام حسین،پدرها،مادرها،عموها،دایی ها،از یک جوانی ناامید بودند که می گفتند همه خلق حتی شیطان ممکن است درست بشود،یک وقتی شیطان ایمان بیاورد و اهلِ صلاح و اهلِ رستگاری و فلان بشود،به آن بچه جوانِ خودشان اطمینان نداشتند،یک مجلس امام حسین علیه السلام آمد نشست و درست شد،همین نشست اصلا تمام شد.وقتی او را در آزمایشگاه محبتی و ولایتی آوردند،اصلا باور نمی کردند که این،آن است،سلول های بدنش عوض می شود،سلولهای مادی هاا،اینهایی که هیچ جور تغییر نمی کنند این سلول ها عوض می شوند،همین آمد نشست و بلند شد.

از کجا او را انتخاب می کنند؟؟

با چه سرمایه ای؟؟

من وقتی حالم جا می افتد این شعر را می خوانم،الان حالم جاست؛

 

کنون که صاحبِ مژگانِ شوخ و چشمِ سیاهی

نگاه دار دلی را که برده ای به نگاهی

چو در حضور تو ایمان و کفر راه ندارد

چه دوزخی چه بهشتی چه طاعتی چه گناهی

 

این را امروز به خاطر خاتم انبیاء نگه دارید دیگر،یعنی برای این می گویم نگه داری که اگر بیرون رهایش کنی بگویی فلانی این حرف را زد خودت محروم می شوی،

برای اینکه محروم نشوی نگاهش دار،یعنی این را جزء کفریاتت بنویس،عیب ندارد،بنویس جزء کارهای کفریاتت بنویس] .

پایِ این، استدلال خوابیده است،یعنی هر کس قائل به عصمت اهل بیت علیهم السلام است باید اینجوری اعتقاد داشته باشد، این هنوز درجه اول کلاس است ها،هر کس عصمت را به معنای صحیحش قبول دارد باید این را بگوید که کفر نمی تواند جلودار ولایت آنها باشد،هرکس عصمت آنها را پذیرفته،معنای صحیح در اقرار به عصمت این است که کفر،شرک،گناه(گناه که هیچی،گناه را قبلا وضعش را هموار کردند)، هر چه می خواهد…

《یَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یَمُتْ یَرَنِی》،این را چه جوری معنا کردیم؟؟

حارث همدانی خدمت آقا امیرالمومنین علیه السلام آمد،حضرت فرمودند《یَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یَمُتْ یَرَنِی مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ 》چون بدترین درجه در پلیدی،نفاق است دیگر،نفرمودند مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ کافرٍ أَوْ مُشرکٍ نفرمود،《مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ 》فرمودند،این عدالت است،این《 عدالت》 امیرالمومنین علیه السلام است.

هیچ چیزی نمی تواند جلودار مرحمتشان باشد،هیچ چیز، و هیچ علتی هم نمی تواند جذب مرحمت آنها را بکند، این را از این طرف هم باید در اعتقاد بدانیم، یعنی هیچ عملی، بالاترین اَعمال عبادی،او نمی تواند کِشَندهِ ولایت باشد.اگر اینجوری باشد تحت تاثیر واقع می شود،تحت تاثیر که واقع بشود ولایت کلیه و مطلقه نیست او به اختیار خودش حرکت می کند،نه طاعت و عبادت می تواند او را بکِشَد و نه معصیت و کفر می تواند جلودارش باشد.

چه می گویم که دور افتادم از وی

پس چه کار کنیم؟[عمل خوب انجام ندهیم؟] چرا، نمی توانی عمل خوب انجام بدهی، هر چه به 《علی》نزدیکتری عملتر بهتر است،آن غیر از این است، آن وقت عمل از او می زاید، آن وقت عملِ خوب، اَعمالِ صالحه《 إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ》(سوره مبارکه لقمان/۸)، آن وقت از او می زاید،به وجود می آید نه اینکه با عملِ صالح می شود دامنش را گرفت، هیچ چیز نمی تواند.

مخصوصا اگر اینکه حرکت با محبت باشد، که خودکاری ها‌ اصلا می سوزاند،آدم را هی سرِ مرزِ اول می آورد، آدم یک وقتی خودکاری نکند.

[ در مساله ولادت ظاهری،و خلقت ظاهری رسولِ خدا صلی الله علیه و آله و سلم سخن می گوییم که آن هم هنوز دریافت نشده، برای هیچ کس دریافت نشده است].

به حرفِ سابقمان برگردیم، حلیمه سعدیه می فرماید[ چه سعادتی داشته این خانم] گفت ما را در قبیله و عشیره، قَحط و غِلا فرا گرفت به طوری که مردهای ما دیگر نمی توانستند جورِ زن و بچه هایشان را بِکِشَند، خیلی در فلاکت‌، گفتیم چه کار کنیم که بتوانیم زندگیمان را به اندازه ای که نَمیریم اداره کنیم،حتی مردهایمان( در عشیره شان).

حلیمه سعدیه می فرماید رأی بر‌ این شد که زنان مُرضَعِه(زنانی که به بچه شیر می دهند) به مکه بیایند و آنجا بچه های اهالیِ مکه را شیر بدهند و یک چیزی به آنها بدهند.ما حدود چهل زن بودیم که بچه دار بودیم، پا شدیم به مَشِقَت به مکه آمدیم، اگر چهل نفر بودند همه آن سی و نُه نفر رفتند در خانواده های اشراف قریش و بچه های قریش را شیر دادند،به جهت اینکه وضعشان خوب بود، حلیمه سعدیه می گوید من ماندم، به جهت اینکه از نخوردن و نیاشامیدن،شیرم خشک شده بود، و هیچکدام از آن سی و نُه زن حاضر نشدند نوه عبدالمطلب را که 《محمد 》نام داشت قبولش کنند، شیرش بدهند، به جهت اینکه یتیم بود، پدری نداشت، که بتواند تکفلش کند، گفتند این کسی را ندارد و آن زن ها همه دست کشیدند.

ناگهان دیدم آقا عبدالمطلب آمدند بین زنان عشیره ما جستجو کردند و گفتند کسی نمانده؟

آدرس من را دادند که یک خانمی مانده ولی اینکه او شیرش خشک شده، عبدالمطلب فرمود خدا قادر است که به برکتِ این مولود،دو مرتبه او بتواند شیر بدهد.

[ حالا نگاه کن چهره کار چیست]

من را به خانه خودشان بردند، وقتی بردند آقازاده را دست من دادند، من محوِ جمالش شدم، اینقدر این چهره، این نگاه، این وِجهه دلِ من را بُرد که من بیخود شدم و به تماشای جمالش پرداختم.

عبدالمطلب به من فرمود پستانت را در دهانش بگذار، گفتم شیر ندارد،خشک است.

فرمود می گویم بگذار،این غیر از مولودهای دیگر است.

وقتی خواستم او را به طرف پستان نزدیکش کنم دیدم شیر اینقدر زیاد است که خودش دارد می آید،آقازاده را روی سینه راستم گذاشتم و سیر شدند،گذاشتم روی سینه دیگرم دیدم نمی مکد،یک ساعت دیگر،نمی مکد، دو ساعت دیگر،نمی مکد.

عبدالمطلب فرمود این فرزندِ من بزرگترین موجودِ عادل است،شیر این پستان دیگر را برای پسرِ خودت گذاشته،او هم شیر می خواهد.

یعنی چه؟؟ [ این را ببینید]؛ هر کس در وجودش نورِ نَیرِ حضرت خاتم ولادت پیدا کند، یعنی بزند وجودش را درخشنده کند،این اهلِ عدالت است.

نیست حالا که سفره پهن شده همه چیز را دیگر تنها…

حالا که مالِ من است دیگر روی… این نیست، هر کس با 《محمد》صلی الله علیه و آله و سلم کار می کند، هر که خاتم انبیاء می شناسد، هر کس این ولادت در وجودش تحقق پیدا کرده این اهلِ مواسات است، اگر یک سفره ای پهن شد، به هر معنایی، برای دیگری هم می گذارد.لذا این ذات در سِنین کودکی به حَسَبِ ظاهر سینه چپ و پستان چپ مادر را نمی گیرد،که برای آن فرزند هم بماند،خوب؟

وقتی هم حرف می زند،ببینید چه جوری می گوید؛می فرماید:《وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ》(سوره مبارکه بقره/۳)، این را چه کسی می گوید؟

خودش می گوید،

گرچه قرآن گفته پیغمبر است

هر که گوید حق نگفته کافر است

 

حق گفته است،ولی چه جوری گفته است؟

این ذاتش،ذاتِ مواسات است.وقتی که می فرماید《وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ》اولِ کودکی خودش این کار را می کند. این جور هستیم؟؟ از آنچه خودمان گفتیم یک میلیونیوم عمل کنیم ،هستیم؟

وقتی خودمان دردمان می آید می گوییم غیبت نکن،حرفِ خودمان را که می زنند می گوییم غیبت نکن، وقتی خودمان دردمان می آید می گوییم تهمت نزن.

ولی خودمان خوراکمان غیبت است،خوراکمان تهمت است.خوب تو هم اینکار را نکن.

یک جوانی خدمت حضرت خاتم انبیاء آمد [ اولا به هیچ کسی تُرش رویی نکرده،این روایت است] عرض کرد[ معذرت میخواهم این عبارت است،روایت است،لفظِ صریح است] من خیلی گرایش به شهوت رانی دارم(اسم آن عمل را برد) اجازه بدهید ما این کار را بکنیم[حالا این چقدر رند بوده،ببین،وقتی آدم به کسی دل می بندد…خوب اگر اینکاره ای خوب می رفتی انجام می دادی برای چه رفتی خدمت رسول الله؟؟]

امام صادق علیه الصلاه و السلام در وصف اولوالاباب این جوری فرمودند 《 إِنَ‏ أُولِی‏ الْأَلْبَابِ‏ الَّذِینَ‏ عَمِلُوا بِالْفِکْرَهِ حَتَّى وَرِثُوا مِنْهُ حُبَّ اللَّهِ، فَإِنَّ حُبَّ اللَّهِ إِذَا وَرِثَهُ الْقَلْبُ وَ اسْتَضَاءَ بِهِ…》این به مقام حُبَّ فِی الله رسیده.

برای چه می آیی از رسول الله اجازه بگیری؟

این اهلِ محبتِ به خاتم انبیاء است.

《جَعَلَ شَهْوَتَهُ وَ غَضَبَّهُ فِی خَالِقِه》،یعنی آن کارِ زشت را هم که می خواهد بکند درِ خانه《ولی》 می آید.

ببینید حضرت چه جواب دادند؛

فرمودند من یک سوال از تو می کنم اگر اینکه این سوال را درست جواب دادی برو انجام بده.

عرض کرد بفرمایید( خوشحال بود که سوال را جواب می دهد)

فرمودند حاضری کسی با مادرت این کار را انجام بدهد؟؟

گفت نه.

_ حاضری کسی با خواهرت این کار را انجام بدهد؟؟

گفت نه.

_حاضری با ارحامت کسی این کار را انجام بدهد؟؟

گفت نه.

فرمودند پس تو هم انجام نده.

 

می گوید تا آخر عمر قَلعِ ماده شهوت از من شد، یک جوری رسول الله…

این در مقام محبت است هاا، آدم راست بگوید، صریح بگوید.

آمده پیشِ خاتم انبیاء صاف گفته ما اینکاره ایم، این ارزش دارد.

چقدر جانماز آب میکشی آن کاره ای،می گویی اینکاره ایم.

تو که جانماز آب می کشی اینکاره ای؟ تو آن کاره ای.

در مقام مناجات هم تمام دعاها را از اول تا آخر( دعای کمیل که می خوانی اقلا،اگر نمی خوانی، می شنوی، حالا که الحمدلله هم رادیو هم تلویزیون همه این چیزها را شب های جمعه دارد،گوش بده)، اول راه اتصال به حق اقرار و اعتراف به این است که من همه کاره هستم، این را اعتراف کن بگو همه کاره ام.

 

سیه رویی ز ممکن در دو عالم

جدا هرگز نشد و الله اعلم

 

این راه اتصالِ به حق است.

آقا امیرالمومنین علیه السلام به کمیل بن زیادِ نخعی یاد می دهند؛ کمیل در این وادی اگر خواسته باشی جا نماز آب بکشی،راه نداری،بگو یکسره کن که ما همه کاره ایم. در دعاها از اول تا آخر بخوان.

برای چه کسی جانماز آب میکشی؟؟

پیشِ چه کسی؟؟

پیشِ آن که چشمش همه اعماق وجود و خلقت را می بیند؟

این جوان آمد به خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم گفت ما اینکاره ایم،منتها اجازه اش را بدهید.

آهان، یک عده اطراف بودند که اشاره کردند این بی ادب را اجازه بدهید تنبیه کنیم، چه کار کنیم.

رسول الله فرمودند آرام باشید، همین هایی که این حرف ها را زدند، همین ها آمدند درِ خانه حضرت زهرا سلام الله علیها هیزم جمع کردند،همین ها،همین ها.

آدم مواظب باشد، جانماز آب نکشد.

همین ها،همین ها گفتند،اجازه بدهید ادبش کنیم در حضور شما خاتم انبیاء‌که خلاف اسلام و دین صحبت می کند.

رسول الله فرمودند باشد.

این خوب شد.

 

چو در حضور تو ایمان و کفر راه ندارد

چه دوزخی چه بهشتی چه طاعتی چه گناهی

 

گفت تا آخر عمر قَلعِ ماده شهوت از من شد.

آنها چه کار کردند؟؟

آنها که در عمرشان به نامحرم هم نگاه نکردند،صورتشان را برگرداندند ولی درِ خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها را خوب سوزاندند،خوب،آن کار را خوب انجام دادند.

آن را از آنها بخواه که آن تو را به مقصد می رساند و عاقبت بخیر می کند،آن را از آنها بخواه.

هر چه پیغمبر کُشی،هر چه امام کُشی،هر چه ولی کُشی در عالم بوده از این طایفه است.

وای وای مقدس مآب،مقدس مآب مساوی با همان است که این ایام لعنش می کردی، کیست؟؟

این مقدس مآب همان است،یعنی یک شعبه از آن اصلِ مطلب باز کرده.

خدا نکند، خدا نکند آدم یک وقتی زبان ملامت داشته باشد و دیدِ زشت داشته باشد،عِبادِ رحمن آنهایی هستند که وقتی به زشتی و بدی عبورشان می افتد کریمانه می گذرند،خاتم انبیاء اینگونه بودند.

خوب این بُعدِ وجودی خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم شناخته می شود؟؟

او که همه عالم را از زشتی،پلیدی منع می کند،یک کسی بیاید جلوی حضرت اقرار کند بگوید اینکاره ام،حضرت با ملاطفت با او مرحمت کند با او حرف بزنند،بعد هم هدایت پیدا کند.

خدا آقا سید مهدی حاج قوام را رحمت کند،آسید مهدی در زمان خودش آدمِ بزرگی بوده،این بوی پیغمبر به مشامش خورده،پیغمبر در وجود او زاییده است،ما اقرار و اعتراف داریم،به چه چیز؟؟

به رسالت و نبوت حضرت خاتم.

در وجودِ خودت چه داری؟ گذشتت کجاست؟ عفوت کجاست؟؟ اِغماضت کجاست؟؟

چه وقت تو بیعت کردی؟؟

این آسید مهدی حاج قوام اهلِ بیعت با پیغمبر بوده،اقرار داشته،نصف شب از روضه خوانی[ دیر هم به خانه می رفت،شرح حال این بزرگوار را یک وقتی مناسب باشد می گوییم، در کوچه های مسجد جامع که سنگ فرش بوده آنجا می نشستند] به خانه می رفت دید که یک زن و یک مرد در یک حالت زشتی با هم در آن کوچه هستند،رویش را بر می گرداند،عبای پشمی اش را بر می دارد می گوید آنجوری ناراحت هستید این عبا را زیرتان بیندازید،زن از آن طرف صیحه می زند،مرد از آن طرف صیحه می زند،هر دوی آنها از اولیاء خدا می شوند.

پیغمبر در وجودِ تو زاییده شده؟؟

تو اهلِ گذشتی؟ تو اهلِ اِغماضی؟

《وَإِذَا مَرُّواْ بِٱللَّغۡوِ مَرُّواْ کِرَامࣰا؛ و چون بر ناپسندى بگذرند با بزرگوارى گذرند》(سوره مبارکه فرقان/۷۲).

چرا ما یک چیز بلد هستیم، هیچی ها را چیزی کنیم،که پاک ها را و اهل ولایت را اتهام بزنیم،اینها را خیلی خوب،قشنگ بلد هستیم لکه بزنیم.

این وجود مقدس حضرت خاتم در هستیِ ما ولادت پیدا نکرده است.

ظاهرِ کار آسید مهدی اِعانت بر اِثم است،کمک گناه است،باطنش هدایت است،آن هم این عمل، سرشار از هدایت است.

هردو را با عملش توبه داد.نگفت آی بیایید بنشینید،آی گناه دارد،آی آتش جهنم اینجوری است.

هر چه می گوییم ما برای خودمان می گوییم، که خودمان را معرفی کنیم،اینها از روی خویشتن پا شدگان هستند،اِنّیَت وجودی را فراموش کردگانند،اینها این جور آدمهایی هستند،ما هر چه اعتبار می خواهیم برای تنه خودمان می خواهیم درست کنیم.

اگر اسم خدا را می بریم،امرِ به معروف می کنیم،نهی از منکر می کنیم،می خواهیم اعتبارِ تنه درست کنیم،این اثر نمی کند،این بدتر می کند.

 

چو در حضور تو ایمان و کفر راه ندارد

چه دوزخی چه بهشتی چه طاعتی چه گناهی

 

این که می بینی خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم حرفش می تواند به دل بنشیند،چون هیچ کس را به کینه از خودش نه رد می کند و نه به کینه او را به حق دعوت می کند،همه اش دوستی است،《بسم الله الرحمن الرحیم》از هستیِ او به وجود آمده است،مثل 《وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ‌》که از هستی او به وجود آمده است.

آی بی کسی خوب است هاا،همه زن های قبیله و عشیره را اشراف قریش بردند که مُرضَعِه باشند،حلیمه سعدیه تنها ماند،تا می توانی بی کس باش.

عزت در شُهرت و کس و کار داشتن نیست ها،هیچی، تمام آن هایی که کس دارند بی چاره اند،بدبخت هستند،تمام وِزر و وبال ها،زحمت ها،ناراحتی ها،غم ها،غصه ها مالِ آنهایی است که کس دارند.

حلیمه سعدیه بی کسِ بی کس است، از آدم پدر می گیرند،از آدم مادر می گیرند، از آدم عمو می گیرند، رفیقِ آدم را می گیرند،تنهایت می گذارند برای اینکه آن طرف راه پیدا کنی.

هر وقت دیدی که مردم از کنارت دور شدند بدان راه آن طرف باز شده،هر وقت دیدی دور و بَرت شلوغ است بدان که دیگر الان آفت آمده،بلا آمده است.

خاتم انبیاء،پدرِ بزرگوارشان عبدالله،دو جور تاریخ نوشته است؛

حضرت آمنه بنت وهب دو ماهه باردار بودند یا هفت ماهه، یعنی یا دو ماه قبل از ولادت حضرت یا هفت ماه قبل از ولادت حضرت،این یک قول که حضرت عبدالله فوت کردند.

یا اینکه در سن دو ماهگی یا هفت ماهگی بعد از ولادت.

کسی نمی آید این آقازاده را شیر بدهد که چون یتیم است، و پول و پَله خبری نیست.

آنها هم که دور و بَرِ تو هستند به یک علتی است هاا.

حسابت را با خدا یک طرفه کن،هر که را می بینی بیشتر قربان صدقه ات می رود یک علت و جهتی بیشتر در عالم ماده و طبیعت دارد.

آن که آدم را برای خودش می خواهد در این عالم خیلی کم است،یک جهت دارد،یک جهت هست،خوب(خُب)نیامدند، آنطرف هم حلیمه سعدیه تنها بود،هر دو بی کس،هم فرزند و هم مادری که می خواهد شیر بدهد.

 

الا ای آهوی وحشی کجایی

مرا با توست چندین آشنایی

دو تنها و دو سرگردان و بی کس

دَد و دامَت نشان از پیش و از پَس

 

آنوقت است؛

 

مگر خضرِ مبارک پی در آید

ز یُمنِ مَقدمش کاری گشاید

___

یا که این تن ها به آن تنها رساند

 

تا تنهایی و بی کسی و غربت و درماندگی را نچشی(به صِدق هاا)، راه از آن طرف باز نمی شود.

هر وقت جیبت خالی شد پول نداری،بدان آن طرف دارند راهت می دهند،هر وقت مردم تنهایت گذاشتند بدان آن طرف دارند راهت می دهند،خوش به حالِ آن 《کُن فی الناس و لا تَکُن مَعَهم؛در میان مردم باش، اما با آنها نباش》کسی که دور و بَرش شلوغ باشد،پول هم زیاد داشته باشد، و بعد یقین کند که این جیبش خالی است و هیچ کس هم دور و بَرش نیست،آن دیگر کار اولیاء است.

حلیمه سعدیه غریب،بی کس،شیر هم در سینه ندارد،این سرمایه بود که بیایند قبیله و عشیره شان را اداره کنند.

لکن یک مرتبه می بینی آن نور تابناک هدایت به طرف انسان می آید و آدم را از بی کسی و غربت نجات می دهد.

می دانید حلیمه سعدیه می‌گوید چه حالی داشتم؟ خودش وصف می کند،می گوید وقتی که این موجود در دامن من قرار گرفت همه بی کسی ها و غربت و نداری ها را فراموش کردم.

خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم با هر که اتصال برقرار کند [که سِرَّش را هم الان می گوییم و رد می شویم،سِرَّش صلوات است] آنوقت آدم همه کس دارد،صلوات این کار را می کند،این اتصال را می دهد،آدم را از غربت و بی کسی و تنهایی نجات می دهد به او متصل می کند.

این مطلب را،روایت را نشنیدی،برایت بگویم؛

حلیمه سعدیه از آقا عبدالمطلب سوال کرد این هفت روزی که این آقازاده مُرضَعِه نداشته،کسی نبوده شیر بدهد،این هفت روز چه کار می کردید؟؟

[ آنوقت که پستانک و شیشه شیر و اینها که نبود]

عبدالمطلب فرمود از پسرم ابوطالب سوال کن[ همه جا امیرالمومنین علیه السلام مطرح است،همه جا،هنوز امیرالمومنین ولادت پیدا نکرده است،هنوز به دنیا نیامدند، اتصال را نگاه کن با چه واسطه امیرالمومنین برقرار می کنند،اتصال مادی است هاا،اتصال روحی و نوری که موجود است،اتصال در ظاهر.

عبدالمطلب از این سِرّ آگاه است]

حلیمه سعدیه می گوید من پیشِ عموی بزرگوارش رفتم سوال کردم که آقاجان چگونه ارتزاق این طفل یتیم را تامین کردید؟ از کجا شما به او شیر دادید؟؟

[خاتم انبیاء را] از دستِ من گرفت و به بغل چسباند،گریبان را چاک داد،ابوطالب گذاشت روی پستانِ خودش،دیدم چنان مشروبش کرد،این آقازاده را ابوطالب از پستانِ خودش شیر داد.

یعنی چه؟؟

ابوطالب،پدرِ 《علی》است،حالا می خواهد این اتصال در عالم ماده،در عالم طبیعت برقرار بشود، هفت روز که تمام آن شیرخوارگی بچه که به گوشت و پوست و رگ و استخوان اثر می کند،و تمام این تخته بندی تن را تامین می کند در آن هفت روز است،حالا باید از مجرای ابوطالب در رسول الله…

یعنی چه؟ باز بگوییم،یعنی سِرِّ《علی》است که در وجودِ ابوطالب خوابیده است از راه شیر و پستان می آید…

اینها یعنی چه؟ این حرفها یعنی چه؟

مگر مرد هم شیر می دهد،آن هم ابوطالب؟

[یک مقداری بفهمیم، که چهره عالم واقع،چهره عالم حقیقت،غیر از این چهره عالم دنیاست].

بله ابوطالب دارد رگ و پوست و گوشت رسول الله را از وجودِ خودش تامین می کند که او متصلِ به 《علی》است،با یک واسطه دارد 《علی》را در وجود رسول الله،در عنصرِ تن می آورد.

لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آن حدیث که شنیدید در مورد امیرالمومنین می فرماید :《لَحْمُهُ مِن لَحْمی و دَمُهُ مِن دَمی؛ این گوشتش گوشتِ من است و خونش خون من است》.

از کجا؟

به حَسَب ظاهر از اینجا تامین شده،ابوطالب به رسول خدا آنچه را که باید در اتصال تن و ماده به امیرالمومنین علیه السلام مربوط باشد،داده است.

یک روز،حالا یک بچه یتیم در مکه مادر هم که حلیمه سعدیه…

این روایت را می گویم و ان شاءالله دعایتان می کنم.

یک روز خیلی غم روی دلِ رسول خدا را گرفت،به قبرستان سرِ قبرِ پدرشان آمدند،[پرسیدند پدرم که فوت کردند کجا دفنشان کردند،به ایشان گفتند و می رفتند] و بابا را صدا زدند،پدرجان من فرزندِ یتیم و بی کس و غریب تو در این دیار هستم،هیچ کس من را نمی شناسد،نمی دانم در دلم چه موج می زند، یک مقداری با من مأنوس باش، با من حرف بزن.

و قبر شکافته شد، پدر سر از خاک در آورد بله فرزندم

《أَشهَدُ أنّک رسول اللَّه》شهادت می دهم تو رسولِ خدایی[ خوب این حرف را گوش بدهید]؛

آقا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم،از پدر سوال کردند؟؟

《یا اَبَتاه مَن وَلیُّک》؟؟

این به دردِ من نمی خورد که به من شهادت می دهی،وَلیِّ تو کیست بابا؟؟

حضرت عبدالله صدا زدند《 وَ أَنَّ عَلیً اِبْنُ أَبِی طَالِب وَلِیِّی》.

آنوقت رسول خدا شروع به خنده کردند،سر قبر مادر نشستند، مادرجان با من صحبت کن، قبر شکافته شد مادر سر از قبر بیرون آورد فرمود 《أَشهَدُ أنّک رسول اللَّه》.

باز حضرت فرمودند 《یا اُماه مَن وَلیُّک》؟؟

حتی پدرِ حضرت خاتم به نبوتش اقرار کند،فایده ندارد،حتی مادرش اقرار کندفایده ندارد، مادر هم گفت 《 وَ أَنَّ عَلیً اِبْنُ أَبِی طَالِب وَلِیِّی》.

به هر مقام و مرتبه،پدر خاتم،مادر خاتم،باید 《علی》علیه السلام را در متن اعتقاد خودش در بیاورد.

 

روضه؛

 

خوب(خُب)ما امروز هم،با حضرت بقیه الله حجت بن الحسن روحی و ارواح العالمین له الفداء همناله بشویم،هم زبان بشویم،که هر روز و هر شام این روضه را آقا می خوانند و گریه می کنند.

ای جدِ بزرگوار اگر روز عاشورا نبودم به کمک و یاریِ تو بیایم،《لأَندُبَنَّکَ صَباحا و مَساءً》بر غربت و بی کسی تو صبح و شام گریه می کنم،اگر اشک چشمم خشک شود،به جای آن از دیدگان خون خواهم ریخت،و هر روز فراموش نمی کنم آن هنگام و وقتی که اسب بی صاحبِ شما با یال و کاکُل پر از خون به طرف خیام حرم آمد،سکینه سلام الله علیها جلو دوید سوال کرد،《یَا جَوادَ أبِی، هَلْ سُقِیَ اَبی أم قُتِلَ عَطْشَاناً》؟

 

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»

دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه و الاخلاص و الصلوات.

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یاعلی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *